تحولات سیاست خارجی آمریکا در بحران سوریه
مهدی هنرمندزاده
دکتری حقوق از دانشگاه خوارزمی تهران.
چکیده
مسائل ژئوپلیتیک غرب آسیا و شمال آفریقا و جایگاه تمدنی این منطقه به عنوان مرکز جهان اسلام، نگاه راهبردی ایالات متحده آمریکا را به خود جلب نموده است. عوامل ژئوپلیتیک این منطقه ظرفیت مؤثری برای برهم زدن استراتژی منطقهای آمریکا به حساب میآیند. لذا ایالات متحده همواره در اجرای راهبرد منطقهای خود با عوامل مزاحمی رو به رو بوده است که عمدتاً ریشههای ژئوپلیتیک دارند. آمریکا در طراحی و اجرای راهبرد کلان خود در منطقه، مجبور است این عوامل ژئوپلیتیک را مورد توجه قرار دهد زیرا، غفلت از این عوامل، استراتژی منطقهای ایالات متحده و هژمونی آن را تهدید میکند. در میان عوامل ژئوپلیتیک مذکور، جبهه مقاومت با محوریت جمهوری اسلامی ایران، فعالترین و مؤثرترین عامل بر ضدّ موجودیت و امنیت رژیم صهیونیستی و منافع آمریکا است، لذا مهار این عامل و درونی کردن ظرفیت آن، اولویت سیاستهای منطقهای ایالات متحده به شمار میرود. در این زمینه نقش بیبدیل سوریه در پیوند راهبردی جبهه مقاومت انکارناپذیر است. سوریه عقبه استراتژیک محور مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی محسوب میشود و خارج شدن آن از محور مقاومت، توازن قوای منطقهای را به سود همپیمانان و شرکای آمریکا در منطقه، تغییر خواهد داد.
سیر تحول سیاست آمریکا درباره سوریه در قالب چهار مرحله قابل تحلیل است. در مرحله اول، تحلیل دولت اوباما از تحولات بحران سوریه بر این بود که بشار اسد نیز مانند سایر رهبران کشورهای بحرانزده عربی، بدون هیچ اقدام خاصی از سوی آمریکا، ساقط خواهد شد. لذا باراک اوباما در مقابل درخواستها برای مداخله در سوریه مقاومت نمود. در مرحله دوم، دولت آمریکا به سمت حمایت مالی و تسلیحاتی از گروههای مسلح حرکت کرد و آنها را مخالفان بشار اسد معرفی نمود. باراک اوباما پس از گذشت چند ماه از آغاز بحران، به سازمان سیا دستور داد، شورشیان سوری را تسلیح کرده و تأمین مالی نماید. در این مرحله نیز واشنگتن همچنان بر عدم ضرورت دخالت مستقیم نظامی آمریکا تأکید داشت و امیدوار بود، بشار اسد در یک دوره درگیری داخلی و پس از تضعیف ارکان سیاسی، نظامی و اقتصادی حکومتش، آرام آرام سرنگون گردد یا تغییر رفتار دهد. لذا تحریم اقتصادی سوریه نیز به عنوان چاشنی درگیریهای داخلی در خدمت سیاستهای غرب قرار گرفت. در مرحله سوم، آمریکا با معتبرسازی تهدید نظامی بر ضدّ سوریه در جریان بهکارگیری تسلیحات شیمیایی، توانست توافق روسیه را برای خلعسلاح شیمیایی سوریه جلب نماید. با ظهور گروههای تروریستی قدرتمندی همچون داعش در سوریه و عراق، اولویت سیاست آمریکا در زمینه سرنگونی بشار اسد تغییر یافت و مرحله چهارم سیاست ایالات متحده در سوریه شکل گرفت که بر مبنای آن، مهار دوگانه جبهه مقاومت و جریانهای تکفیری و مشغولسازی ظرفیتهای جهان اسلام به درگیریهای داخلی اولویت یافت. در این مرحله آمریکا نسبت به سازماندهی و آموزش بخشی از مخالفان سوری مبادرت نمود ولی این اقدام آمریکا موفق نبود و گروههای آموزشداده شده بلافاصله پس از ورود به میدان درگیریها و شکست در برابر ارتش سوریه، به جبههالنصره و سایر گروههای مسلح پیوستند.
در مجموع میتوان گفت که استقبال از برهم خوردن نظم موجود در منطقه، مقابله با روندهای ثباتساز خارج از مدار هژمونیک ایالات متحده و مدیریت دوران گذار تا فراهم شدن شرایط برای برقراری نظم جدید مبتنی بر منافع آمریکا، مؤلفههای زیربنایی در راهبرد منطقهای این دولت به حساب میآیند.
واژگان کلیدی: سیاست خارجی آمریکا، ژئوپلیتیک غرب آسیا، سوریه
الف. برآورد آمریکا از وضعیت و مسائل غرب آسیا
منطقه غرب آسیا و به تبع آن شمال آفریقا، که بخش عمدهای از جهان اسلام را تشکیل میدهد، جایگاه ویژهای در استراتژی کلان آمریکا در جهان دارد. مسائل غرب آسیا به دلایل متعددی از جمله مسئله انرژی، موضوع امنیت رژیم صهیونیستی، حضور شرکای مهم و اثرگذار و ... برای آمریکا اهمیت فراوان دارد. مسائل ژئوپلیتیک غرب آسیا و شمال آفریقا و جایگاه تمدنی این منطقه به عنوان مرکز جهان اسلام، نگاه راهبردی کشورهای غربی بهطور کلی و ایالات متحده آمریکا به طور اختصاصی را به خود جلب نموده است. عوامل ژئوپلیتیک این منطقه ظرفیت مؤثری برای بر هم زدن استراتژی منطقهای آمریکا به حساب میآیند. لذا ایالات متحده همواره در اجرای راهبرد منطقهای خود با عوامل مزاحمی رو به رو است که عمدتاً ریشههای ژئوپلیتیک دارند. برخی از مهمترین این عوامل به طور خلاصه عبارتند از:
اسلام سیاسی سنی که خاستگاه اصلی آن جریان اخوان المسلمین است
اسلام جهادگرای سنی که ریشه در تفکرات سلفی دارد و در دهههای اخیر به شدت از اندیشههای فرقه وهابیت متأثر میباشد.
اسلام سیاسی شیعه با محوریت انقلاب اسلامی ایران و پشتوانه تئوری ولایت فقیه که جبهه مقاومت در برابر سیاستهای استکباری قدرتها و صهیونیزم را تشکیل داده است.
جایگاه مهم و تأثیرگذار مرجعیت شیعه و حوزههای علمیه در نجف، قم، خراسان و ... در سطوح اجتماعی و سیاسی
تمدن ایرانی و زبان فارسی که با فرهنگ اسلامی غنا یافته و ظرفیت سیاسی و فرهنگی ایران را تا آسیای میانه و قفقاز و شبه قاره هند گسترش داده است.
عوامل ژئوپلیتیک مزبور در بستر ظرفیتهایی از قبیل موقعیت جغرافیایی ویژه، قرارگرفتن در مسیر آبراههای اصلی و برخورداری از عمدهترین منابع انرژی جهان، غنیسازی شده و اهمیت بیشتری یافتهاند. آمریکا در طراحی و اجرای راهبرد کلان خود در منطقه، مجبور است این عوامل ژئوپلیتیک را مورد توجه قرار دهد، زیرا غفلت از این عوامل، استراتژی منطقهای ایالات متحده و حضور هژمونیک آن را تهدید میکند. همچنین این عوامل از ظرفیت لازم برای نفوذ به حوزه تمدنی غرب برخوردارند و بدین لحاظ میتوان ادعا نمود عوامل مزبور، ظرفیت بالقوهای برای تهاجم ژئوپلتیک علیه غرب به حساب میآیند.
بر این اساس، حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی نه تنها حمایت از یک همپیمان راهبردی است، بلکه حفظ موجودیت این رژیم به عنوان یک قدرت منطقهای، ظرفیت بازدارندگی (نرم و سخت) غرب در مقابل تهاجم ژئوپلیتیکی جهان اسلام را افزایش میدهد و هژمونی آمریکا در منطقه را تقویت مینماید. با این نگاه، رژیم صهیونیستی، خط مقدم جبهه تقابل ژئوپلیتیک جهان اسلام و تمدن غرب محسوب میشود.
در میان عوامل ژئوپلیتیک مذکور، جبهه مقاومت، با محوریت جمهوری اسلامی ایران، فعالترین و مؤثرترین عامل بر ضدّ موجودیت و امنیت رژیم صهیونیستی و منافع آمریکا است، لذا مهار قدرت این عامل و دورنگرا ساختن ظرفیت آن، اولویت سیاستهای منطقهای ایالات متحده به شمار میرود. در این زمینه نقش بیبدیل سوریه در پیوند راهبردی جبهه مقاومت انکارناپذیر است. سوریه عقبه استراتژیک محور مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی محسوب میشود و خارج شدن آن از محور مقاومت، توازن قوای منطقهای را به سود همپیمانان و شرکای آمریکا در منطقه تغییر خواهد داد.
ماهیت متناقض نظام حاکم بر سوریه با رویکردهای راهبردی آن در منطقه، موجب ایجاد شکافهای عمیق و گسلهای استراتژیک گردیده و نقطه ضعفی برای محور مقاومت به شمار میرود. ترکیب جمعیتی سوریه (بیش از 75 درصد سنی در مقابل کمتر از 25 درصد علوی، شیعه، دروزی، مسیحی)(1) امکان و احتمال ایجاد درگیریهای داخلی و فتنه مذهبی را فراهم ساخته و این حلقه از زنجیره مقاومت را بیشتر از سایر حلقات آسیبپذیر نموده است. موقعیت استثنایی ترکیه در شمال سوریه با داشتن بیش از 700 کیلومتر مرز مشترک و توسعهطلبی و تفکر احیای امپراتوری عثمانی در حزب عدالت و توسعه، ظرفیت مهمی در خدمت راهبرد منطقهای آمریکا برای نابودی پیوند استراتژیک مقاومت محسوب میشود. انگیزه کشورهای عربی منطقه با محوریت عربستان برای مقابله با گسترش نفوذ جمهوری اسلامی ایران نیز در چارچوب این سیاست قابل تحلیل است.
در عین حال، آمریکا در دوره اوباما، منطقه غرب آسیا را واجد شرایط و ویژگیهایی میداند که نه تنها با ورود مستقیم به مسائل آن، امکان تحقق راهبرد کلان ایالات متحده وجود ندارد، بلکه توان راهبردی واشنگتن را بیش از اندازه مصروف خود نموده و از اولویتهای مهم در دیگر مناطق جهان غافل میکند. از این رو، رویکرد دولت آمریکا کوچک کردن فضای مداخله مستقیم، کاهش هزینه، کاهش خطرپذیری و واگذاری کارها به متحدان است. اوباما در این زمینه معتقد است: «چیزی که به نظر من هوشمندانه نیست، این ایده است که هر بار که مشکلی پیش میآید، ما ارتش خود را برای برقراری نظم اعزام کنیم». (Obama, 2016)
تحولات بیداری اسلامی باعث شد که دیدگاه دولت آمریکا درباره اقداماتی که باید در غرب آسیا انجام دهد، تغییر کند. آمریکا متوجه شد که ورود به هرج و مرجهای موجود در غرب آسیا، اولویتهای آمریکا در این منطقه و سایر مناطق را تحتالشعاع قرار خواهد داد و آسیبپذیری ایالات متحده را در مقابل دشمن بیشتر خواهد کرد؛ بدون این که از این رهگذر آمریکا بتواند به اهداف منطقهای خود دست یابد. ناکامی سیاست غرب در لیبی به ویژه در ایجاد یک دولت همسو در مرزهای جنوبی اروپا، بر باور ایالات متحده درباره لزوم پرهیز از فرو رفتن در معادلات پیچیده غرب آسیا و شمال آفریقا افزود.(5102 lirpA/hcraM, namrepuK, J nalA)
اوباما در این باره میگوید: «مداخله نظامی در لیبی کارساز نبود، آمریکا عملیات لیبی را به دقت برنامهریزی کرد امّا این کشور هنوز در بحران به سر میبرد. نظم اجتماعی در لیبی فرو پاشیده است».(5102 lirpA, amabO) در واقع مهمترین نتیجه مداخله نظامی غرب در لیبی، تبدیل این کشور به پناهگاهی برای گروههای افراطی و داعش، آن هم در نزدیکی مرزهای اروپا است. این مسئله به طور مستقیم بر سیاست آمریکا در سوریه تأثیرگذار بوده است.
از نگاه آمریکا تروریسم در غرب آسیا بیشتر از آنکه تهدید برای امنیت ملی آمریکا قلمداد شود، عاملی برای مداخله این کشور در منطقه و ابزاری برای کنترل رقیبان و دشمنان ایالات متحده محسوب میگردد. اوباما این مسئله را یادآوری میکند که «تروریسم بسیار کمتر از مجوز حمل سلاح یا تصادف خودروها موجب کشته شدن مردم میشود؛ داعش تهدید وجودی برای آمریکا نیست امّا اگر ما کاری نکنیم، تغییرات اقلیمی تهدید وجودی بالقوهای برای کل جهان است».(6102, amabO)
ب. سیر تحول مواضع آمریکا در سوریه
آغاز اعتراضات مردمی در شهر درعا(2) مصادف با تشدید تحولات بیداری اسلامی بعد از سرنگونی حسنی مبارک در مصر است. در همین اثنا، دولت قذافی با استفاده از سلاحهای سنگین و هواپیماهای جنگنده به طور گسترده انقلابیون لیبیایی را در مناطق شرقی این کشور تحت فشار قرار داده و شهر بنغازی، آخرین منطقه تحت تصرف انقلابیون لیبی، به شدت از سوی جنگندههای قذافی بمباران میشود. شورای امنیت سازمان ملل با صدور قطعنامهای بر ضد دولت قذافی (3791 noituloseR, 1102 hcraM ,licnuoC ytiruceS .NU)، شرایط را برای مداخله بینالمللی فراهم کرده و ناتو با استناد به اصل «مسئولیت حمایت از شهروندان» لیبیایی، نقض حاکمیت این کشور و مداخله نظامی را در دستور کار قرار میدهد. در این مقطع تحولات سوریه در سطح اعتراضات مردمی به اقدام خشن نیروهای امنیتی در شهر درعا خلاصه میشود. اگر چه روز به روز بر سرعت تحولات سوریه افزوده شده و زمینههای گسترش بحران پدیدار میگردند ولی مواضع مقامات آمریکایی هنوز نشاندهنده تمرکز ایالات متحده بر سوریه نیست و اولویت لیبی برای غرب به وضوح قابل مشاهده است. در عین حال درخواستهایی از سوی برخی از اعضای کنگره و مراکز تصمیمسازی در ایالات متحده برای اقدام متناسب درباره سوریه از سوی دولت آمریکا مطرح میگردد و واشنگتن به تدریج مواضع تهاجمی تری در قبال این کشور اتخاذ میکند. اگر چه مواضع و سیاستهای آمریکا در مراحل مختلف بحران سوریه فراز و نشیبهای متعددی داشته ولی بررسیها نشان میدهد مواضع این کشور در یک فرایند کلی تندتر شده است. سیر تحول مواضع و اقدامات مقامات آمریکایی در قالب چهار مرحله زیر قابل تحلیل است.
مرحله اول؛ فشار سیاسی برای وادارسازی بشار اسد به کنارهگیری یا تغییر رفتار و پرهیز از اقدام خاص
با وقوع حادثه درعا در اواخر ماه مارس 2011 میلادی، مقامات آمریکایی نسبت به این موضوع واکنش نشان داده، بر ضرورت شنیده شدن اعتراضات مردمی از سوی دولت سوریه تأکیده کرده و درباره به کارگیری خشونت توسط نظام حاکم هشدار دادند. در عین حال، هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا، پس از گذشت چند هفته از ناآرامیها ضمن انتقاد از سرکوب مخالفان و هشدار به نظام سوریه، همانندسازی تحولات سوریه با وضعیت لیبی را اشتباه دانست. وی معتقد بود میان فرود آوردن بمب بر سر شهرهای خود (مانند آن چه در لیبی در حال انجام بود) و اقدام نیروهای پلیس در اعمال خشونت در سوریه، تفاوت وجود دارد. وی در توضیح این موضع آمریکا میگوید: «خشونتورزی بر ضدّ شهروندان سوری در سطحی نبوده است که واکنشهای جهانی یا درخواستی از سوی اتحادیه عرب و دیگر کشورها برای برقراری منطقه پرواز ممنوع را در پی داشته باشد.» (1102 , 82 hcraM ,notnilC)
در چند ماه اول بحران سوریه، سیاست اعمال فشار سیاسی بر بشار اسد و در عین حال، پرهیز از مواضعی که نشاندهنده تمایل ایالات متحده برای بکارگیری زور بر ضدّ نظام سوریه باشد، از سوی کاخ سفید دنبال گردید. در اواخر تابستان سال 2011، رئیسجمهور آمریکا خواستار کنارهگیری اسد از قدرت گردید و اعلام کرد: «به خاطر مردم سوریه، زمان آن فرا رسیده است تا رئیسجمهور، بشار اسد استعفا دهد». (1102 ,81 tsuguA ,amabO)
تحلیل دولت اوباما در ابتدای تحولات سوریه در سال 2011، این بود که بشار اسد نیز مانند سایر رهبران کشورهای بحرانزده عربی، بدون هیچ اقدام خاصی از سوی آمریکا، ساقط خواهد شد. (6102 lirpA ,ssoR) لذا باراک اوباما در مقابل درخواستها برای مداخله در سوریه مقاومت مینمود. در این زمینه، دنیس راس، مشاور وقت اوباما در امور خاورمیانه، با اشاره به سرنگونی حسنی مبارک در مصر میگوید: «اوباما فکر میکرد، اسد نیز همانند حسنی مبارک سرنگون میشود». (6102 lirpA ,ssoR)
مرحله دوم؛ حمایت مالی و تسلیحاتی از گروههای مسلح مخالف و استمرار فشارهای سیاسی
علیرغم گسترش بحران در سال 2012 میلادی، شروع اقدامات کور تروریستی و شکلگیری فعالیتهای مسلحانه با حمایت گسترده کشورهای عربی و ترکیه، حاکمیت بشار اسد در سوریه استمرار یافت و حکومت سوریه دچار فروپاشی نگردید؛ در عین حال، اوباما در برابر درخواستهای مختلف از سوی برخی از مقامات دولتی، نظامی و سناتورها همچنین اصرار برخی از کشورهای منطقه برای مداخله مستقیم نظامی در سوریه مقاومت نمود. سامانتا پاور در سالهای 2011 و 2012 عضو تیم امنیت ملی کاخ سفید بود. وی از حامیان دکترین موسوم به «مسئولیت حمایت از شهروندان» به حساب میآید. بر مبنای این نظریه، زمانی که حکومتی در حال کشتار وسیع شهروندان در محدوده مرزهای جغرافیایی خویش است، نباید حاکمیتش محترم شمرده شود. این همان نظریهای است که بر اساس آن اردوگاه کشورهای غربی در قالب ائتلاف نظامی ناتو به رژیم قذافی در لیبی حمله کرد و آن را ساقط نمود. سامانتا پاور دکترین مسئولیت حمایت را برای سوریه نیز تجویز کرد (4102 voN ,rewoR) ولی با مخالفت جدی اوباما مواجه شد. اوباما بر این باور نبود که یک رئیسجمهور باید سربازان آمریکایی را به منظور ساقط کردن نظامهای حکومتی در معرض خطر قرار دهد، مگر آنکه از ناحیه این نظامها تهدیدی مستقیم برای امنیت و منافع ملی ایالات متحده وجود داشته باشد. این در حالی است که سامانتا پاور، در مواضع و تحلیلهای خود اصرار مینمود که شورشیان سوریه شایستگی حمایت مشتاقانه آمریکا را دارند. (6102 lirpA ,grebdloG)
در عین حال، اوباما در سال 2012 برخلاف مواضع گذشته خود، وقتی گمانهزنیها درباره احتمال بکارگیری تسلیحات شیمیایی بر ضد گروههای مسلح توسط نظام سوریه مطرح گردید و برخی از کشورها نیز در صدد بهرهبرداری از این فضا برای جنگ روانی علیه بشار اسد و ارتش سوریه برآمدند، اعلام کرد: «ما به صورت واضح به رژیم اسد اعلام کردهایم که خط قرمز ما استفاده از یک سری تسلیحات شیمیایی است؛ این موضوع محاسبات مرا تغییر خواهد داد». (6102 ,02 tsuguA ,amabO) در واقع اوباما با این موضعگیری و تعیین خط قرمز، خود را در مسیری قرار داد که در صورت بکارگیری سلاح شیمیایی در سوریه، لامحاله باید از گزینه نظامی علیه این کشور استفاده میکرد. به همین دلیل جو بایدن، معاون رئیسجمهور آمریکا، در خصوص ترسیم چنین خط قرمزهایی هشدار داد. او معتقد بود اگر کسی از خط قرمز تعیین شده توسط آمریکا عبور کند و ایالات متحده به ابزار نظامی متوسل نگردد، اعتبار بینالمللی آمریکا خدشهدار خواهد شد. (6102 lirpA ,grebdloG)
دولت آمریکا در این مرحله به سمت حمایت مالی و تسلیحاتی از گروههای مسلح فعال در سوریه حرکت کرد و آنها را مخالفان بشار اسد معرفی نمود. باراک اوباما پس از گذشت چندین ماه از آغاز بحران، به سازمان سیا دستور داد شورشیان سوری را حمایت کرده و تأمین مالی نماید. (2102 .1 guA ,sretueR) البته آمریکا همچنان در خصوص سازماندهی مستقیم این گروهها و آموزش آنها در قالب گروههای وابسته به خود با احتیاط رفتار کرد. اقدام آمریکا حمایت مالی و تسلیحاتی از مخالفان مسلح، دومین مرحله از سیر تحول مواضع و اقدامات ایالات متحده درباره سوریه محسوب میشود. چنانچه گفته شد، در این مرحله نیز واشنگتن همچنان بر عدم ضرورت دخالت مستقیم نظامی آمریکا تأکید داشت و امیدوار بود، بشار اسد در یک دوره درگیری داخلی و پس از تضعیف ارکان سیاسی، نظامی و اقتصادی حکومتش، آرام آرام سرنگون گردد یا تغییر رفتار دهد. لذا در این مرحله، تحریم اقتصادی سوریه به عنوان چاشنی درگیریهای داخلی در خدمت سیاستهای غرب قرار گرفت.
(Executive Order :13572 (April 29, 2011), 13573 (May 18, 2011), 13582 (August 18, 2011)
رفتار و مواضع مقامات آمریکا در این مرحله نشان میدهد بروز درگیریهای نظامی در سوریه و ورود گروههای تروریستی از جمله القاعده به عملیات میدانی در این کشور، کاخ سفید را نسبت به سرنگونی دفعی بشار اسد محتاط نموده است. در واقع گروهها و عناصری در تقابل با نظام سوریه قرار دارند که دارای رویکردهای افراطی و سابقه مواضع و اقدامات خصمانه بر ضدّ ایالات متحده و شرکای آن بوده و برای منافع آمریکا و امنیت رژیم صهیونیستی، غیرقابل اعتماد و در مواردی خطرناک محسوب میشوند. لذا دولت آمریکا به این نتیجه رسید که فروپاشی نظام و ارتش سوریه به مصلحت نیست. تجربه فروپاشی در عراق و لیبی پیش روی سیاستمداران کاخ سفید قرار داشت.
بر این اساس، ایالات متحده با حمایت از روند فزاینده تضعیف حاکمیت بشار اسد، همزمان دو مسیر موازی را پیگیری کرد. مسیر اول، وادارسازی رئیسجمهور سوریه به تغییر رفتار و اجابت مطالبات غرب در خصوص خروج از همپیمانی مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران؛ و مسیر دوم، استمرار روند سرنگونی بشار اسد و یافتن جایگزینی مطمئن و قابل اعتماد به جای آن. مسیر دوم در صحنه میدانی با استمرار حمایت از گروههای مسلح و در صحنه سیاسی از طریق مکانیزمی که در بیانیه ژنو (2102 ,03 enuJ ,euqinummoC laniF airyS rof puorG noitcA) برای انتقال سیاسی قدرت تعیین شده بود، دنبال گردید.
البته در مقاطعی از این مرحله، دولت آمریکا نسبت به کارآمدی تقویت گروههای مسلح مخالف بشار اسد برای وادارسازی وی به تغییر رفتار یا زمینهسازی برای سرنگونی او تردید کرده است. با این حال اوباما راه حل جایگزین را استفاده از ابزار نظامی گسترده علیه بشار اسد نمیدانست. اوباما این تردید دولت آمریکا را اینگونه بیان میکند: «زمانی که سوریه ارتش حرفهای دارد که به خوبی تجهیز شده و توسط دو کشور بزرگ (ایران و روسیه) حمایت میشود که منفعت زیادی در این جنگ دارند، این ایده که ما (آمریکا) میتوانیم به روشی که شامل تعهد آمریکا به اعزام نیروی زمینی نمیشود، معادله را تغییر دهیم، هرگز به حقیقت نمیپیوندد».(6102 lirpA ,grebdloG) این در حالی است که هیلاری کلینتون همزمان با ترک مسئولیت وزارت خارجه آمریکا با لحنی انتقادآمیز نسبت به سیاست باراک اوباما در سوریه اظهار میدارد: «ناکامی در کمک به ایجاد یک نیروی جنگی معتبر از مردمی که عاملان اصلی اعتراضات علیه اسد بودند، سبب به وجود آمدن یک خلأ بزرگ شد که در حال حاضر، جهادگران افراطی آن را پر کردهاند».(4102 ,notnilC) بنابراین در ارزیابی سیاست دولت آمریکا در سوریه باید دیدگاههای خاص اوباما در مخالفت با مداخله مستقیم نظامی و روشهای محتاطانه وی در حمایت و تسلیح گروههای مسلح مخالف در سوریه را مدنظر قرار داد.
مرحله سوم؛ معتبرسازی تهدید نظامی با هدف خلعسلاح شیمیایی سوریه
بکارگیری تسلیحات شیمیایی در ریف دمشق در سال 2013 و طراحی کشورهای مخالف نظام سوریه برای بهراهانداختن عملیات روانی علیه این کشور با سوءاستفاده از این مسئله (فارغ از اینکه چه طرفی بانی استفاده از این سلاحها بوده است)، تحول مهمی در مواضع آمریکا ایجاد نمود.
همانطور که در توضیح مرحله دوم بیان گردید، اوباما در سال 2012 برخلاف سیاست پرهیز از اقدام نظامی در سوریه، اعلام کرده بود که خط قرمز آمریکا به کارگیری سلاح شیمیایی در سوریه است. پس از آنکه در 30 اوت 2013 گزارشهای اطلاعاتی تأیید کردند که از این سلاحها در ریف دمشق استفاده شده است، جان کری، وزیر خارجه آمریکا، بر مبنای همین خط قرمز اعلام کرد: «اسد باید مجازات شود زیرا در غیر این صورت، اعتبار و منافع آمریکا و همپیمانان آن در معرض خطر قرار میگیرد؛ این موضوع مستقیماً به اعتبار ما مربوط است؛ سئوال مطرح این است که آیا کشورهای جهان همچنان بر این باور خواهند ماند که آمریکا به مواضع خود ایمان دارد یا خیر؟»(3102 ,03 tsuguA ,yrreK) باراک اوباما هم بلافاصله پس از موضعگیری جان کری در بیانیهای تأیید کرد: «برای ما اهمیت دارد تا به این نتیجه برسیم که زمانی که بیش از هزار نفر از جمله صدها کودک به سبب استفاده از سلاحهای ممنوعه کشته میشوند و هیچ اقدامی انجام نمیشود، این اقدام یک خطر برای امنیت ملی ما محسوب میشود.» (3102 ,03 tsuguA ,amabO)
این مواضع نشان داد که دولت آمریکا به این نتیجه رسیده است که اعتبار بازدارندگی ایالات متحده در گرو اقدام نظامی در سوریه است. بر اساس این مواضع، همپیمانان بینالمللی و شرکای منطقهای آمریکا از یک طرف و روسیه و نظام سوریه از سوی دیگر، یقین داشتند که واشنگتن از ابزار نظامی برای هدف قراردادن مواضع ارتش سوریه و محلهای تولید و ذخیره سلاحهای شیمیایی در این کشور استفاده خواهد کرد. رئیسجمهور آمریکا به پنتاگون دستور داد فهرست اهداف نظامی در سوریه را تعیین کرده و ناوگان دریایی حاضر در مدیترانه را برای شلیک موشکهای کروز علیه نظام سوریه آماده نماید. (3102 ,5 peS ,amabO) مقامات دولت آمریکا در این مرحله بهگونهای عمل کردند که تهدید نظامی ایالات متحده علیه سوریه، تهدید معتبری قلمداد شد و همه باور داشتند که این تهدید عملیاتی خواهد شد.
در اثنای این تهدید، اوباما، در نشست گروه بیست در سن پترزبورگ در مذاکره با پوتین، به وی اعلام کرد: «اگر روسیه اسد را وادار به پذیرش خلعسلاح شیمیایی نماید، دیگر نیازی به حمله نظامی نخواهد بود.» بر همن اساس، توافق دوجانبه واشنگتن- مسکو درباره روند خارج کردن زرادخانه تسلیحات شیمیایی از سوریه شکل گرفت. (3102 ,41 peS ,semityn)
طی این مرحله آمریکا در مسیر توافق کلان با روسیه بدون حضور همپیمانان خود (در عین سیاستهای متضادّ مسکو و واشنگتن)، قرار گرفت. امّا مهمترین شاخصه این مرحله، معتبرسازی تهدید نظامی از سوی آمریکا برای پیگیری اهداف خویش در سوریه است. در عین حال برخی معتقدند در صورت تعیین خط قرمز، تردید در خصوص اقدام نظامی بههنگام، به اعتبار بینالمللی آمریکا ضربه میزند. لئون پانتا، وزیر دفاع وقت آمریکا، با انتقاد از این تردید اوباما میگوید: «وقتی فرمانده کل کشور خط قرمز مشخص میکند، اگر به آن عمل نکند، اعتبار فرمانده کل و کشور زیر سئوال میرود».(3102 ,peS ,attenaP)
مرحله چهارم؛ مهار دوگانه جبهه مقاومت و گروههای تروریستی-تکفیری و اقدام مستقیم برای آموزش و سازماندهی جریانهای مسلح
با ظهور گروههای تروریستی قدرتمندی همچون داعش در سوریه و عراق، اولویت سیاست آمریکا در زمینه سرنگونی بشار اسد تغییر یافت. اواخر بهار سال 2014، داعش، که بخش مهمی از مناطق سوریه و عراق را تحت تصرف داشت، شهر موصل را به طور ناگهانی اشغال کرد و به عنوان بازیگر تعیینکنندهای در معادلات این دو کشور رخ نمود. اگر چه در خصوص نقش سازمانهای اطلاعاتی غربی در اشغال موصل گمانهزنیهایی وجود دارد، امّا پیشروی سریع داعش و برخی از گروههای جهادی وابسته به القاعده، از جمله جبههالنصره (جبهه فتح الشام) و گروه خراسان، در طول سال 2013 و اوایل سال 2014، آمریکا را به این نتیجه رساند که جلوگیری از گسترش این گروهها و مهار فعالیت آنها در چارچوب مدیریت آمریکا، از اولویت بالاتری نسبت به سرنگونی سریع بشار اسد برخوردار است. بدیهی است که آمریکا از نقشآفرینی این گروهها در راستای استمرار بیثباتی استقبال میکند، در عین حال بر خود لازم میداند از گسترش رویکردهای عملیاتی آنها علیه اهداف و منافع ایالات متحده و همپیمانان آن جلوگیری کرده، فعایت آنها را در محدوده تقابل با جبهه مقاومت با هدف مهار دوگانه هر دو طرف، مدیریت نماید. بنابراین مهمترین شاخصه مرحله چهارم سیاست آمریکا در سوریه، مهار دوگانه جبهه مقاومت و جریانهای تکفیری و مشغولسازی ظرفیتهای جهان اسلام به درگیریهای داخلی است که دستاورد بزرگی در زمینه خارج شدن مسئله فلسطین از اولویتهای جهان اسلام و عرب را نیز دربر دارد. در این مرحله آمریکا نسبت به سازماندهی و آموزش بخشی از مخالفان سوری مبادرت نمود ولی، این اقدام آمریکا موفق نبود و گروههای آموزشداده شده بلافاصله پس از ورود به میدان درگیریها و شکست در برابر ارتش سوریه، به جبههالنصره و سایر گروههای مسلح پیوستند.
ج. محاسبات آمریکا درباره نوع رفتار روسیه
منتقدان سیاست خارجی آمریکا در دوره اوباما معتقدند، کاخ سفید در به کارگیری سیاست ابهام در خصوص نوع عکسالعمل آمریکا در برابر اقدامات دیگران، موفق نبوده یا اعتقادی به این سیاست نداشته است؛ سیاستی که موجب تقویت اعتبار راهبردی آمریکا میگردد و واکنش این کشور در برابر رفتار سایر کشورها را غیرقابل پیشبینی مینماید. بر این اساس گفته میشود، ورود نظامی روسیه به سوریه، در سایه اطمینان مسکو از عدم واکنش جدی آمریکا به این رفتار انجام شده است. اما نظر اوباما درباره کارآمدی سیاست ابهام متفاوت است، وی معتقد است: «کشورها بر اساس الزامات و ضرورتهای خودشان عمل میکنند، راههایی برای بازدارندگی وجود دارد، اما مستلزم آن است که شما از قبل این را کاملا برای خود روشن کرده باشید که چه چیزی ارزش جنگیدن را دارد و چه چیزی ندارد. حال اگر کسی در این شهر باشد که ادعا کند ما حاضریم جنگیدن با روسیه را بر سر کریمه یا اوکراین بررسی کنیم، چنین شخصی باید این حرف را با صراحت بیان کند. این تصور که درشتگویی یا دست زدن به نوعی اقدام نظامی بیربط در آن منطقه خاص میتواند در تصمیمگیری روسیه یا چین تأثیر بگذارد، بر خلاف همه شواهدی است که ما طی ۵۰ سال گذشته مشاهده کردهایم». (6102 ,lirpA ,grebdloG)
به هر تقدیر، روسیه یا در سایه اطمینان از عدم واکنش جدی آمریکا یا بر این اساس که حفظ منافع راهبردی این کشور در سوریه مستلزم دخالت مستقیم است و ارزش خطرکردن را دارد، وارد عرصه عملیات نظامی به نفع نظام سوریه و علیه گروههای مسلح و جریانهای تروریستی شد و محاسبات آمریکا در خصوص نوع رفتار روسیه در سوریه را بر هم زد. آمریکا درک درستی از رفتار و گستره نقشآفرینی روسیه در سوریه نداشت. دولت اوباما در خصوص ورود نظامی مسکو به سوریه و تصمیم پوتین برای بکارگیری گسترده نیروی هوایی علیه مخالفان مسلح در این کشور، دچار غفلت راهبردی شد. پیشبینی آمریکا این بود که درگیری روسیه در اوکراین، اجازه مداخله نظامی در سوریه را به مسکو نخواهد داد. گذشته از این، محاسبات آمریکا از وضعیت اقتصادی روسیه نشان میداد که این کشور ظرفیت عملیات گسترده در سوریه را ندارد. به همین دلیل، رئیسجمهور آمریکا در واکنش به عملیات نظامی روسیه در سوریه، این اقدام کرملین را اشتباه بزرگ قلمداد میکند و میگوید: «آنها بیش از ظرفیت اقتصادیشان، عملیات خود را گسترش دادهاند، آنها در حال از دست دادن توان خود هستند». (6102 ,lirpA ,amabO)
ارزیابی آمریکا از استراتژی دفاعی روسیه، محدود بودن راهبردهای دفاعی این کشور در مرزهای داخلی و حوزه مشترکالمنافع و عدم اراده مسکو برای حضور نظامی در خارج از این حوزه بود. ناتو در دوره گذشته سپر دفاعی مستحکمی در اطراف روسیه گسترانیده بود و روسیه علیرغم این که راهبرد ناتو را تهدید جدی برای خود قلمداد میکرد، عملاً قادر به خروج از حلقه سپر دفاعی ناتو نبود. در واقع محاسبات آمریکا از رفتار روسیه در سوریه بر همین اصل استوار بود. چند عامل دیگر نیز درستی این محاسبه را برای دولت آمریکا تأیید میکردند. این عوامل به طور مختصر عبارتند از:
رفتار تدافعی روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، محددیت راهبردهای نظامی روسیه به حوزههای پیرامونی و اتکاء به قدرت بازدارندگی تسلیحات هستهای
محدودیتهای روسیه در واکنش به گسترش سپر دفاع موشکی ناتو و فقدان ظرفیت لازم در مسکو برای اقدام عملی در برابر غرب
تجربه ناموفق روسیه در حمایت از نظام میلوسویچ در یوگوسلاوی و برخورد منفعلانه در برابر تهاجم غرب به این کشور
برخورد انفعالی روسیه در قبال لیبی و همراهی این کشور با قطعنامه شورای امنیت. همچنین فقدان واکنش فعال در برابر سوءاستفاده غرب از این قطعنامه و استناد به اصل «مسئولیت حمایت» برای حمله نظامی علیه رژیم قذافی
تجربه آمریکا از واکنش منفعلانه مسکو به تهدید واشنگتن برای حمله به سوریه در مسئله بکارگیری سلاح شیمیایی، که نهایتاً با توافق مشترک آمریکا- روسیه برای خلعسلاح این کشور، حل و فصل گردید.
لذا در یک جمعبندی کلی میتوان گفت انتظار حداکثری آمریکا از رفتار روسیه در سوریه، نقشآفرینی مسکو در عرصههای سیاسی و حقوقی، به کارگیری ابزار وتو در شورای امنیت سازمان ملل و اعطای کمکهای اقتصادی و نظامی به نظام سوریه بود و ایالات متحده پیشبینی نمیکرد که روسیه با مداخله مستقیم در سوریه و ایجاد اتحاد نظامی با جمهوری اسلامی ایران، معادله جنگ را به نفع نظام سوریه و جبهه مقاومت و به ضرر گروههای مخالف همسو با غرب، تغییر دهد و دامنه مانور ائتلاف نظامی به رهبری آمریکا با هدف اعلامی مبارزه با داعش را محدود نماید.
اگر چه سیاست ایالات متحده در این مرحله، بهرهگیری از فضای درگیری و رقابت در سوریه برای مهار نیروهای مخلّ راهبرد منطقهای آمریکا (یعنی جبهه مقاومت و گروههای تکفیری) بوده است، امّا ورود نظامی روسیه به صحنه عملیاتی سوریه در اواخر سال 2015 محاسبات آمریکا را در این زمینه برهم زده و فرصتهای جبهه مقاومت را برای احیای ظرفیتهای راهبردی خود افزایش داده است. ورود مستقیم روسیه به معادلات خاورمیانه، به لحاظ راهبردی تحول مهمی به شمار میرود. صحنه سوریه، به بستری برای رقابتهای بینالمللی آمریکا و روسیه بدل شده و روسیه به شریک تعیینکنندهای در شکلگیری نظم جدید منطقهای تبدیل گردیده است.
روسیه در یک سال گذشته با خارج نمودن ابتکار عمل از دست آمریکا، مسیر دوگانه عملیات نظامی و دیپلماسی را توأمان پیگیری نموده است. این کشور در مواضع اعلامی همواره بر تداوم جنگ علیه تروریستها به خصوص در حلب تأکید کرده و در عین حال، راهحل سیاسی را تنها راه حلوفصل بحران سوریه دانسته و اجازه نداده است اردوگاه کشورهای غربی به رهبری آمریکا، مسکو را در تنگنای گزینه نظامی محصور گردانند تا مجبور باشد یا جنگ را ادامه دهد و فشارها در رابطه با مانورهای بشردوستانه غرب و تقابل در شورای امنیت را تحمل نماید، یا دست از عملیات نظامی بردارد و اجازه دهد تروریستهای مورد حمایت محور غربی- عربی، پروژه براندازی بشار اسد را تکمیل کنند.
د. سیاست آمریکا مبتنی بر اصل «مقابله با نفوذ جمهوری اسلامی ایران»
مقابله با نفوذ استراتژیک جمهوری اسلامی ایران در سوریه یکی از محوریترین اصول راهبرد منطقهای ایالات متحده در غرب آسیا محسوب میشود. آمریکا موفقیت جبهه مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران در سوریه را زمینهساز نظم جدیدی در منطقه میداند که در پرتو آن منافع ایالات متحده و همپیمانان آن مورد تهدید قرار میگیرد. از سوی دیگر، چالشهای پیچیده و متنوع رژیم صهیونیستی و شرکای عرب آمریکا مانع شکلگیری نظم منطقهای مبتنی بر الگوی مدنظر واشنگتن است؛ لذا کاخ سفید در این شرایط استمرار وضعیت بیثبات در منطقه به طور عام و سوریه به طور خاص را برای حفظ منافع خود و صیانت از همپیمانان نسبت به سایر گزینهها کم هزینهتر قلمداد میکند. بر این اساس میتوان گفت پارامترهای سیاست آمریکا در سوریه در چارچوب محورهای زیر قابل تحلیل است.
1- مقابله با روندهای ثباتساز
در سالهای پایانی قرن بیستم و ابتدای قرن بیست و یکم، مجموعه برآوردهای راهبردی در ایالات متحده بر این اساس مبتنی بود که نظم فعلی غرب اسیا که نتیجه توافق «سایکس پیکو»(3) است، دیگر برای استمرار هژمونی آمریکا در منطقه و تأمین منافع این کشور و صیانت از رژیم صهیونیستی به کار نمیآید. بینتیجه ماندن روند صلح خاورمیانه با مدیریت آمریکا، ظهور یک قدرت بزرگ منطقهای خارج از مدار ایالات متحده، یعنی جمهوری اسلامی ایران، با رویکرد مقاومت در برابر اشغالگری و مقابله با هژمونی بیگانگان، وضعیت پیچیده و غیرقابل اتکای شرکای آمریکا در حوزه خلیجفارس و شمال آفریقا، خروج عراق از دامنه نفوذ غرب به دنبال حمله عراق به کویت و افزایش نقش بازیگران فروملی نظیر گروههای مقاومت اسلامی یا گروههای جهادگرای سنی، مهمترین عوامل مؤثر بر برآورد واشنگتن از ناکارآمدی نظم موجود به حساب میآیند. علاوه بر این، افزایش نگرانی از روند رو به رشد اسلامگرایی در غرب و پیامدهای آن در زمینه تغییر ساختار جمعیتی در اروپا و آمریکا نیز غرب را برای خدشهدار کردن چهره اسلام مصمم نمود. لذا دولتمردان ایالات متحده در مسیر بازتعریف نظم منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا و اتخاذ راهبردهایی قرار گرفتند که در مراحل بعد، به طرحهای «خاورمیانه جدید»(4) و «خاورمیانه بزرگ»(5) شهرت یافت. اقدام نظامی علیه دولت طالبان در افغانستان با توجیه مبارزه با القاعده و حمله به عراق در چارچوب همین راهبرد انجام شد. اگر چه به دلیل محاسبات اشتباه آمریکا درباره وضعیت منطقه و واقعیتهای آن، جنگ در عراق و افغانستان مطابق برنامه از قبل تعیین شده، پیش نرفت و طرح موسوم به خاورمیانه بزرگ با شکست مواجه شد، امّا برآورد ایالات متحده در خصوص ناکارآمدی نظم موجود در منطقه تغییر نکرد. بر همین اساس، به محض وقوع تحولات بیداری اسلامی در غرب آسیا، آمریکا تلاش نمود با بازیگری فعال روند تحولات را در مسیر راهبرد کلان خویش برای تغییر نظم موجود هدایت و مدیریت نماید. موضعگیری مقامات واشنگتن علیه حسنی مبارک در مصر و طراحی جنگ علیه رژیم قذافی در لیبی در همین چارچوب قابل تحلیل است.
بدین ترتیب، استقبال از بر هم خوردن نظم موجود (که دیگر ظرفیت لازم برای حفظ موازنه قدرت به نفع آمریکا و همپیمانان آن را نداشت)، مقابله با روندهای ثباتساز خارج از مدار هژمونیک ایالات متحده و مدیریت دوران گذار تا فراهم شدن شرایط برای برقراری نظم جدید مبتنی بر منافع آمریکا، مؤلفههای زیربنایی در راهبرد منطقهای این کشور به حساب میآید. بر این اساس میتوان گفت اگر چه آمریکا تهدید ناشی از استمرار نظام بشار اسد را در سطح تهدیداتی که نیازمند به کارگیری ابزار نظامی باشد نمیداند، امّا دولتمردان آمریکا به این ادراک رسیدهاند که بازگشت ثبات سیاسی و امنیتی به سوریه در چارچوب حفظ و تقویت محور مقاومت، مانع جدی برای تحقق راهبرد منطقهای آمریکا است. لذا نه تنها با روندهای ثباتساز در سوریه مقابله میکنند بلکه در این مسیر از تاکتیکهایی که منجر به تقویت گروههای تروریستی نظیر داعش و جبههالنصره میشود، نیز استفاده میکنند.
2- زمینهسازی برای سناریوهای موازی
با عنایت به آنچه درباره برآورد آمریکا از وضعیت و مسائل غرب آسیا بیان گردید، تحقق راهبرد کلان ایالات متحده در منطقه مستلزم طراحی در چارچوب سناریوهای موازی در سوریه است. ممکن است تصور شود سناریوی مطلوب آمریکا، تغییر نظام در سوریه، تغییر رئیسجمهور، تجزیه این کشور یا ایجاد زمینه برای تشکیل یک دولت فدرال است و یا کاخ سفید سناریوی مطلوب در سوریه را در چارچوب تجزیه عراق و تشکیل یک دولت سنی شامل غرب عراق و شرق سوریه جستجو مینماید. امّا بررسی ادراک آمریکا از وضعیت منطقه و چالشهای پیچیده همپیمانان خود نشان میدهد این کشور برای هیچ کدام از این سناریوها اصالت ماهوی قائل نیست. در عین حال تلاش میکند بسترهای لازم برای تحقق هر یک از سناریوهای مورد اشاره فراهم گردد. آنچه برای آمریکا اهمیت دارد، امکان عملیاتی نمودن هر یک از این سناریوها در راستای راهبرد کلان منطقهای ایالات متحده و با مدیریت کاخ سفید است.
بر این اساس، مبارزه آمریکا با جریانهای تروریستی مانند داعش و گروههای وابسته به القاعده، مبارزه اصیل با انگیزه خشکاندن ریشههای تروریسم نیست بلکه در چارچوب مدیریت این گروهها در قالب سناریوهای موازی در سوریه است. در واقع از نگاه آمریکا ظرفیت هر یک از این بازیگران در سناریوهای آتی قابل بهرهبرداری است. حملات نقطهای ائتلاف نظامی به رهبری ایالات متحده به داعش در عراق و سوریه، همزمان با تلاش برای تقویت داعش در مناطقی که مستقیماً علیه نظام سوریه عمل میکند،(6) به خوبی سیاست چندوجهی واشنگتن در این زمینه را آشکار میسازد. (6102 , 71 peS ,sretueR)
3- صیانت از امنیت رژیم صهیونیستی
بدون تردید اصلیترین بخش راهبرد منطقهای آمریکا، صیانت از موجودیت و امنیت رژیم صهیونیستی به عنوان مطمئنترین همپیمان غرب در غرب آسیا است. از نظر آمریکا، سمت و سوی تحولات در سوریه نباید در مسیری قرار گیرد که برهمزننده امنیت رژیم صهیونیستی باشد و موجودیت آن را با تهدید مواجه سازد. در این چارچوب، جبهههای جنوبی سوریه از اهمیت ویژهای در سیاست آمریکا برخوردار است. از ابتدای تحولات سوریه، تلاش گردید از یک سو گروههایی در جوار مرزهای فلسطین اشغالی مستقر شوند که بیشتر از سایر جریانهای مسلح قابل مدیریت هستند (مانند ارتش آزاد) و از سوی دیگر، طراحی لازم برای ایجاد کانال ارتباطی میان جبههالنصره و رژیم صهیونیستی انجام شد تا جایی که رژیم صهیونیستی با ایجاد بیمارستانهای صحرایی مجروحان این گروه را مداوا میکرد.
در عین حال، آمریکا به طراحی تاکتیکی در این زمینه بسنده نکرد و تشکیل گروه مسلحی را از افراد وابسته به، باصطلاح معارضه میانهرو را در دستور کار قرار داد. کشور اردن محل آموزش و سازماندهی این گروه تعیین گردید و واحدهای عملیاتی متشکل از نیروهای غیراسلامگرا از میان پناهندگان سوری، با نام «ارتش جدید سوریه» مأموریت یافتند در نوار جنوبی مستقر گردند. (5102 ,rebmevoN ,ASN)
4- تقویت نقش همپیمانان
سوریه به محلی برای رقابت (ایران-ترکیه) و تقابل (ایران-عربستان) منطقهای از یک سو و رقابتهای جهانی (آمریکا-روسیه) از سوی دیگر تبدیل شده است. سیاست آمریکا تقویت نقش همپیمانان در صحنه رقابت یا تقابل منطقهای به منظور ایجاد موازنه منفی علیه جمهوری اسلامی ایران است. البته ایالات متحده هدف کلان تری را نیز از این صحنه رقابت و تقابل منطقهای دنبال میکند؛ و آن محوریت یافتن تقابل «ایران-عربستان سعودی» به جای تقابل «ایران-رژیم صهیونیستی» است. این سیاست با هدف خارج کردن رژیم صهیونیستی از اولویت عملیاتی جمهوری اسلامی ایران و کاهش تهدیدات این رژیم پیگیری میشود. این بدان معنی است که عربستان سعودی جایگزین اسرائیل در تقابل راهبردی با ایران خواهد شد و تهدیدات رژیم صهیونیستی از این ناحیه کاهش خواهد یافت.
5- تقویت واگرایی اکراد و مدیریت رفتار کشورهای دارنده اقلیت کرد
یکی از سناریوهای مدنظر آمریکا، بهرهبرداری از وضعیت خاص اکراد برای مدیریت رفتار چهار کشور دارنده اقلیت کرد است. سیاست آمریکا در این زمینه مبتنی بر پشتیبانی از فرایند واگرایی اکراد و کمک به اتخاذ راهبردهای مستقل از سوی جریانهای کرد در سوریه و عراق است. در این چارچوب گروههای کرد مستقر در سوریه به مؤلفهای برای کنترل و مدیریت رفتار ترکیه و مهار نظام سوریه تبدیل شدهاند. در واقع، آمریکا سیاست خود را در قبال اکراد مستقل از روابط راهبردیاش با آنکارا دنبال مینماید. سرمایهگذاری بر روی ظرفیت اکراد به عنوان یک واقعیت مهم در سوریه، تحقق هر سناریویی را در آینده برای آمریکا تسهیل میکند. از سوی دیگر، گرایشهای غالب در جریانهای سیاسی کرد، متمایل به برقراری مناسبات نزدیک با رژیم صهیونیستی است. وجود این عامل در رویکرد جریانهای کرد، این مجموعه را به یکی از قابل اعتمادترین نیروهای فعال در صحنه سوریه برای آمریکا تبدیل کرده است.
ه . جزئیات سیاست آمریکا در جبهههای عملیاتی
جبهههای عملیاتی در سوریه متعدد، پراکنده و دارای شرایط متفاوتی است. در عین حال، به طور کلان چهار جبهه عملیاتی فعال در سوریه وجود دارد:
جبهه شمال، شامل استان حلب و ادلب در ناحیه غرب رود فرات و مناطق کردنشین در نوار مرزی ترکیه که عمدتاً در شرق رود فرات قرار دارند.
جبهه غرب و مرکز سوریه، شامل استانهای ساحلی و مرکزی سوریه و پایتخت این کشور
جبهه جنوب، شامل نوار مرزی با فلسطین اشغالی و اردن
جبهه شرق، شامل استانهای دیرالزور و رقه
سیاست آمریکا به لحاظ عملیاتی بر سه جبهه شمالی، جنوبی و شرقی متمرکز است و نسبت به جبهه غربی و مرکزی سوریه نگاه تاکتیکی دارد. چه این که آمریکا در یکی از سناریوهای احتمالی به شرط تحقق اهداف راهبردی خود، آمادگی پذیرش حاکمیت بشار اسد در بخش غربی و مرکزی سوریه را دارد.
در این چارچوب، آمریکا هر یک از جبهههای شمالی، جنوبی و شرقی سوریه را محملی برای پیاده نمودن طرحهای منطقهای خود میداند. جبهه شمال سوریه که شامل دو منطقه در غرب و شرق فرات است، بیشترین گروههای معارض مسلح و نیروهای فعال کرد را در خود جای داده است؛ نیروهای کرد اگر چه در تعامل با روسیه از ظرفیتهای این کشور برای بهبود وضعیت خود بهرهبرداری میکنند ولی به لحاظ راهبردی، آمریکا را مهمترین حامی بینالمللی خود قلمداد مینمایند لذا، به طور طبیعی در چارچوب منافع آمریکا و در مسیر سناریوهای مطلوب آن گام برمیدارند. نیروهای مسلح مستقر در شمال نیز، که عمدتاً در استانهای حلب و ادلب حضور دارند، در مسیر طرح کلان آمریکا قرار دارند. لذا، علیرغم اینکه بخشی از این نیروها (جبهه فتح الشام یا جبههالنصره) از سوی آمریکا تروریست قلمداد شدهاند ولی از طریق تعامل با کشورهای منطقه، رویکردهای منفی آمریکا علیه خود را منجمد کردهاند.
سیاست آمریکا در زمینه تمرکز بر مناطق کردنشین در جبهه شمال، معطوف به تقویت رویکردهای مستقل اکراد و افزایش ظرفیتهای عملیاتی آنان در مواجهه عوامل تهدیدزا از سوی داعش، دولت ترکیه و نظام سوریه است تا از نیروی اکراد به عنوان یکی از قابلاتکاءترین ظرفیتها در سوریه و طرحهای کلان منطقهای بهرهبرداری کند. همچنین آمریکا نیروهای مسلح مستقر در استانهای حلب و ادلب (به جز جبههالنصره) را نیروهای سنی معتدل تلقی میکند که با توجه به ترکیب جمعیتی سوریه، لازم است در چارچوب طرح آمریکا در سوریه نقشآفرینی کنند. در عین حال، رویکردهای افراطی جریانهای اسلامی در میان این نیروها، آمریکا را نسبت به پشتیبانی و تسلیح این گروهها محتاط نموده است. حرکت آرام و پرهیز از شتابزدگی در آموزش و تسلیح این گروهها به وسیله ایالات متحده، که در مقاطع مختلف مورد انتقاد شرکای منطقهای واشنگتن قرار گرفته است، در همین چارچوب قابل ارزیابی است.
در عین حال، تمرکز سیاسی و دیپلماسی آمریکا بر موضوع حلب از دو منظر قابل توجه و بررسی است. در نگاه اول، آمریکا خواهان تسلط نظام سوریه و جبهه مقاومت بر مهمترین منطقه تحت اشغال معارضان مسلح نیست و سیطره نظام سوریه بر این منطقه را شکست سیاست تغییر رفتار نظام سوریه یا سرنگونی آن میداند. از منظر تبلیغاتی، تمرکز ایالات متحده بر حلب، علاوه بر افزایش فشارها بر همپیمانی سوریه-ایران-روسیه، موجب غفلت راهبردی آنان از جبهههای شرقی و جنوبی که حاوی منفعت کلانتری در استراتژی منطقهای آمریکا است، میگردد. آمریکا در طراحی کلان خود درباره غرب عراق در ارتباط مستقیم با شرق و جنوب سوریه، به دنبال تغییراتی در وضعیت این منطقه است. بر این اساس، آمریکا تحولات دیرالزور و رقه را با پرونده موصل و الانبار در عراق مرتبط دانسته و معتقد است ارتش و نظام سوریه نباید در شرق و جنوب شرق این کشور حضور داشته باشند.
سئوال مهم است که آیا داعش جایگزین مناسبی در شرق و جنوب شرق سوریه است؟ به طور حتم داعش جایگزین اصلی محسوب نمیشود. حضور داعش در این منطقه موقتی و تسهیل کننده عملیات نظامی در چارچوب ائتلاف به رهبری آمریکا است. برای بررسی بیشتر لازم است توجه خود را به اقدام آرام و خاموش آمریکا در طول سال 2016 در منطقه شمال استان دیرالزور (جنوب استان حسکه) در منطقهای واقع در جنوب غرب الشداده، همچنین در نوار مرزی سوریه با عراق و اردن معطوف نماییم. آمریکا در طول این مدت تلاش نموده نیروهایی تحت عنوان معارضه میانهرو، که در پادگانهای اردن آموزش داده است، را در این منطقه نفوذ داده و مستقر کند؛ معارضهای متشکل از سنیهای غربگرا که عمدتاً تحت عنوان «ارتش جدید سوریه»(7) سازماندهی گردیدهاند و در دورههای بعدی تحولات سوریه در خدمت سیاست آمریکا در سوریه به ویژه در جبهههای شرقی و جنوبی قرار خواهند گرفت. این نیروها نسبت به طیفی از نیروهای مسلح حاضر در مرز با فلسطین اشغالی، برای آمریکا قابل اعتمادتر و در مواجهه با رژیم صهیونیستی متعاملتر عمل خواهند کرد.
و. تحلیل مواضع دونالد ترامپ
انتخاب ترامپ به عنوان رئیسجمهور جدید آمریکا، حاوی پیامها و پیامدهایی در عرصههای داخلی ایالات متحده، سطوح جهانی و منطقهای است. همه میدانند که ترامپ سیاستمدار نبوده و همه تجربه وی در اقتصاد و تجارت است و به سیاست نیز از دریچه اقتصاد نگاه میکند. شعارهایی که ترامپ در دوره تبلیغات انتخاباتی داده اولویتهای وی را در این زمینه روشن ساخته است. در عین حال، ریاست وی در کاخ سفید وی را با واقعیتهای ساختار پیچیده ایالات متحده و روند تصمیمسازی و تصمیمگیری در آمریکا رو به رو خواهد کرد و مجبور است تا حدود قابل توجهی از سنتهای سیاستگذاری در ایالات متحده پیروی کند. البته شخص رئیسجمهور آمریکا و دیدگاههای خاص وی در این روند از جایگاه ویژهای برخوردار است.
ترامپ اسلامستیز است و دیدگاه منفی در قبال اقلیتهای نژادی و قومی دارد. معتقد به تمرکز بر روی مسائل و چالشهای داخل مرزهای ایالات متحده است و مسائل سیاست خارجی را از دریچه مسائل و معضلات داخلی آمریکا مینگرد. اسلام سیاسی هر چند از نوع معتدل آن، مانند آنچه در ترکیه وجود دارد، برای وی مطلوب نیست. وی با اخوانالمسلمین میستیزد و حکومتهای سکولار و لائیک را میستاید و آنها را بر اسلامگرایان ترجیح میدهد. از این جهت حزب عدالت و توسعه، جریان اخوانالمسلمین، اسلامگرایان سنی منطقه و ... در موقعیت دورتری از ترامپ قرار میگیرند و شخصیتها و حکومتهای سکولاری همچون دولت ژنرال سیسی در مصر و نظام سوریه کمتر مورد انتقاد وی خواهند بود. ستیز با تروریسم داعشی مورد تأکید وی است و استفاده ابزاری غرب از تروریستها برای مقابله با بشار اسد را نادرست و موجب گسترش تروریسم میداند و از این جهت دولت اوباما را متهم میکند که با سیاستهای خود داعش را به وجود آورده است. در این چارچوب، گزینه کار با اسلامگرایان به اصطلاح معتدل سنی مذهب به عنوان الگوی موفق در جهان اسلام برای مقابله با اندیشههای انقلاب اسلامی از یک سو و جریان افراطی سنی از سوی دیگر، جایگاهی در سیاستهای شخصی ترامپ ندارد.
ترامپ چالش تروریسم را معضل آمریکا نمیداند و معتقد است که فقط باید تدابیری اتخاذ شود که تروریسم به مرزهای ایالات متحده تجاوز ننماید. لذا ترامپ حاضر نیست در قالب عناوینی همچون تعهد جهانی ایالات متحده یا حمایت از متحدان و شرکاء وارد جنگهای متعدد و پراکنده با تروریسم در غرب آسیا و آفریقا گردد.
ترامپ مواضع جامعی درباره سوریه اعلام نکرده، امّا در اشاراتی که پیرامون اولویت مبارزه با داعش در سوریه مطرح کرده، نشان داد، برای رئیسجمهور جدید آمریکا کنارزدن بشار اسد از قدرت مسئله اصلی محسوب نمیشود؛ خصوصاً اینکه بخواهد در این چارچوب خود را وارد درگیری با روسیه نماید. گذشته از این که ترامپ صریحاً در مصاحبه با وال استریت ژورنال میگوید اولویت در سوریه مبارزه با داعش است نه تلاش برای سرنگونی بشار اسد. (6102 , 11 voN ,pmurT)
اما این که تا چه اندازه رویکرد ترامپ بتواند در کاخ سفید به سیاست تبدیل شود، تردیدهایی وجود دارد؛ چرا که مشاوران حوزه سیاست خارجی وی از یک سو، تصور روشنی از مسائل راهبردی خاورمیانه دارند؛ و از سوی دیگر در قبال جبهه مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران نگاههای افراطی دارند. همچنین رویکرد معاملهگرانه ترامپ این اجازه را به دولت وی میدهد تا در مواردی با برخی از جریانهای تروریستی وارد معامله شده و آنها را از هدف قرار دادن منافع آمریکا منصرف سازد.
در عین حال، حداقل چیزی که میتوان گفت این است که با انتخاب ترامپ مخاطرات بالقوهای که از ناحیه پیروزی کلینتون متوجه سوریه میگردید، تا حدودی بر طرف شده است. اسلحه سیاست خارجی کلینتون آماده شلیک به سمت بشار اسد و مقاومت بود. کلینتون سیاستهای تردیدآمیز اوباما در قبال سوریه را قبول نداشت و معتقد به تقویت معارضه مسلح سوریه با سلاحهای پیشرفته و ایجاد منطقه پرواز ممنوع در نوار شمالی این کشور بود.
مسئله هشدار برانگیز در خصوص آثار انتخاب ترامپ بر سوریه، به افزایش احتمال شکلگیری معامله میان واشنگتن و مسکو بر میگردد. ترامپ برای معامله با پوتین جهت رسیدن به دستاورد مشترک در سوریه، همچنین تقویت امنیت رژیم صهیونیستی از این ناحیه، مستعدتر از اوباما و کلینتون خواهد بود. از این جهت بیشتر از گذشته نگرانی از احتمال معامله پشت پرده میان ترامپ و پوتین در سوریه وجود دارد.
جمعبندی
سیاست آمریکا در طول بحران سوریه از سال 2013 متأثر از برآورد این کشور از وضعیت و مسائل غرب آسیا بوده است. غرب آسیا مرکز جهان اسلام و دارای ظرفیتهای ژئوپلیتیکی مؤثری برای بر هم زدن استراتژی منطقهای آمریکا میباشد. لذا ایالات متحده همواره در اجرای راهبرد منطقهای خود با عوامل مزاحمی رو به رو است که عمدتاً ریشههای ژئوپلیتیک با ماهیت اسلامی دارند. این عوامل از ظرفیت لازم برای نفوذ به حوزه تمدنی غرب برخوردارند لذا به طور بالقوه تهدیدکننده منافع کشورهای غربی محسوب میشوند. بر این اساس، حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی نه تنها حمایت از یک همپیمان راهبردی است، بلکه حفظ موجودیت این رژیم به عنوان یک قدرت منطقهای، ظرفیت بازدارندگی غرب در مقابل تهاجم ژئوپلتیکی جهان اسلام را افزایش میدهد و هژمونی آمریکا در منطقه را تقویت مینماید. با این نگاه، رژیم صهیونیستی خط مقدم جبهه تقابل ژئوپلیتیک جهان اسلام و تمدن غرب محسوب میشود. ایالات متحده بر این باور است که جبهه مقاومت با محوریت جمهوری اسلامی ایران فعالترین و مؤثرترین عامل ژئوپلیتیک علیه موجودیت و امنیت رژیم صهیونیستی و منافع آمریکا است لذا، مهار قدرت این عامل و دورنگرا ساختن ظرفیتهای آن، اولویت سیاستهای منطقهای ایالات متحده به شمار میرود. در این زمینه نقش بیبدیل سوریه در پیوند راهبردی جبهه مقاومت انکارناپذیر است. سوریه عقبه استراتژیک محور مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی محسوب میشود و خارج شدن آن از محور مقاومت، توازن قوای منطقهای را به سود همپیمانان و شرکای آمریکا در منطقه، تغییر خواهد داد. با توجه به فرسودگی نظام سوریه و وجود نقاط ضعف گسترده، ضربه به این کشور مؤثرترین راه برای درونگرا ساختن جبهه مقاومت است.
در عین حال شرایط پیچیده غرب آسیا، چالشهای متنوع همپیمانان منطقهای آمریکا و آشوبهای فراگیر در کشورهای عربی، ایالات متحده را در خصوص مداخله مستقیم در این منطقه محتاط نموده است. دولت آمریکا بر این باور است که مداخله مستقیم در غرب آسیا توان راهبردی واشنگتن را بیش از اندازه مصروف خود نموده و از اولویتهای مهم در دیگر مناطق جهان غافل میکند. از این رو، رویکرد آمریکا کوچکسازی فضای مداخله مستقیم، کاهش هزینه، کاهش خطرپذیری و واگذاری کارها به متحدان است. این مسئله در سیاستهای متحول آمریکا در طول بحران سوریه قابل مشاهده است.
اگر چه مواضع و سیاستهای آمریکا در مراحل مختلف بحران سوریه از فراز و نشیبهای متعددی برخوردار بوده، ولی بررسیها نشان میدهد مواضع این کشور در یک فرایند کلی تشدید گردیده است. سیر تحول در مواضع و اقدامات مقامات آمریکایی در قالب چهار مرحله قابل تحلیل است؛
در مرحله اول، سیاست اعمال فشار سیاسی علیه بشار اسد و در عین حال، پرهیز از مواضعی که نشاندهنده تمایل ایالات متحده برای بکارگیری زور علیه نظام سوریه باشد، از سوی کاخ سفید دنبال گردید. در این مرحله تحلیل دولت اوباما این بود که بشار اسد نیز مانند سایر رهبران کشورهای بحرانزده عربی، بدون انجام اقدام خاص توسط آمریکا، ساقط خواهد شد.
در مرحله دوم، دولت آمریکا در مسیر حمایت مالی و تسلیحاتی از گروههای مسلح حرکت کرد و آنها را مخالفان بشار اسد معرفی نمود. باراک اوباما پس از گذشت چندین ماه از آغاز بحران، به سازمان سیا دستور داد شورشیان سوری را تسلیح کرده و تأمین مالی نماید. در این مرحله نیز واشنگتن همچنان بر عدم ضرورت دخالت مستقیم نظامی آمریکا تأکید دارد و امیدوار است بشار اسد در یک دوره درگیری داخلی و پس از تضعیف ارکان سیاسی، نظامی و اقتصادی حکومتش، آرام آرام سرنگون گردد یا تغییر رفتار دهد. البته در مقاطعی از این مرحله، دولت آمریکا نسبت به کارآمدی تقویت گروههای مسلح مخالف بشار اسد برای وادارسازی وی به تغییر رفتار یا زمینهسازی برای سرنگونی او، ابراز تردید میکند.
در مرحله سوم، دولت آمریکا با ایراد اتهام به نظام سوریه در زمینه بکارگیری تسلیحات شیمیایی در ریف دمشق، پنتاگون را آماده عملیات نظامی علیه اهداف نظام و ارتش سوریه نمود. در این مرحله، ایالات متحده با معتبرسازی تهدید نظامی، سوریه را وادار به پذیرش خلعسلاح شیمیایی کرد؛ روندی که طی آن یکی از ابزارهای قدرتمند سوریه برای تهدید امنیت رژیم صهیونیستی از میان رفت.
در مرحله چهارم، و با ظهور گروههای تروریستی قدرتمندی همچون داعش در سوریه و عراق، اولویت سیاست آمریکا در زمینه سرنگونی بشار اسد تغییر یافت. مهمترین شاخصه مرحله چهارم سیاست آمریکا، مهار دوگانه جبهه مقاومت و جریانهای تکفیری و مشغولسازی ظرفیتهای جهان اسلام به درگیریهای داخلی است که دستاورد بزرگی در زمینه خارج شدن مسئله فلسطین از اولویتهای جهان اسلام و عرب را نیز در بر دارد. در این مرحله آمریکا نسبت به سازماندهی و آموزش بخشی از مخالفان سوری مبادرت نمود، ولی این اقدام آمریکا موفق نبود و گروههای آموزش داده شده بلافاصله پس از ورود به میدان درگیریها و شکست در برابر ارتش سوریه، به جبههالنصره و سایر گروههای مسلح پیوستند.
سیاست تقابل با جبهه مقاومت و مقابله با نفوذ استراتژیک جمهوری اسلامی ایران در سوریه، از طریق تقویت و تسلیح گروههای مسلح و جریانهای تروریستی توسط ایالات متحده آمریکا ادامه یافت به طوری که در نیمه نخست سال 2015 روند پیشروی گروههای مسلح سرعت گرفت. این فرایند با ورود نظامی روسیه به معادلات میدانی متوقف شد و روند معکوس به نفع نظام سوریه آغاز گردید. درباره محاسبات ایالات متحده از سطح نقشآفرینی روسیه در سوریه باید گفت آمریکا درک درستی از رفتار و گستره نقشآفرینی روسیه در سوریه نداشت و دولت اوباما در خصوص ورود نظامی مسکو به سوریه و تصمیم پوتین برای بکارگیری گسترده نیروی هوایی علیه مخالفان مسلح در این کشور، دچار غفلت راهبردی شد. پیشبینی آمریکا این بود که درگیری روسیه با مسائل اوکراین، اجازه مداخله نظامی در سوریه را به مسکو نخواهد داد. گذشته از این، محاسبات آمریکا از وضعیت اقتصادی روسیه نشان میداد که این کشور ظرفیت عملیات گسترده در سوریه را ندارد. اما به هر تقدیر روسیه در ماههای پایانی سال 2015 تصمیم گرفت برای حمایت از نظام سوریه و جلوگیری از پیشروی جریانهای مسلح، در هماهنگی مشترک با جمهوری اسلامی ایران، نیروی هوایی خود را به مناطق عملیاتی در این کشور اعزام نماید.
آمریکا معتقد است که موفقیت روسیه در سوریه تأثیر قابلتوجهی در بازیابی توان و ظرفیت راهبردی بینالمللی مسکو خواهد داشت و روسیه را برای اولین بار پس از دوران جنگ سرد، در طراز جهانی، در موضع فعال و برهمزننده نظم مبتنی بر تکقطبی آمریکا قرار خواهد داد؛ لذا رویکرد واشنگتن در تعامل دیپلماتیک با روسیه، از نگاه راهبردی دارای اصول غیرقابل تردید است و از این منظر، نگرش دولتهای مختلف آمریکا تفاوت اصولی نخواهد داشت. بر این اساس، مذاکرات آمریکا و روسیه در ماههای گذشته از طرف هر دو کشور، صرفاً تاکتیکی و برای جلوگیری از کسب دستاورد استراتژیک توسط طرف مقابل بوده است. روسیه نیز صحنه سوریه را میدانی برای بازیابی قدرت بینالمللی خود قلمداد میکند و در این چارچوب، حاضر به پرداخت هزینههای سنگین سیاسی و نظامی است. وتوی مکرر قطعنامههای پیشنهادی کشورهای غربی در شورای امنیت سازمان ملل، که با هدف کنترل نیروی محرکه نظامی روسیه در میدان و مهار قدرت تصاعدی این کشور در عرصه بینالمللی طراحی میشوند، در همین راستا قابل ارزیابی است.
ایالات متحده موفقیت جبهه مقاومت، به رهبری جمهوری اسلامی ایران، در سوریه را زمینهساز نظم جدیدی در منطقه میداند که در پرتو آن منافع ایالات متحده و همپیمانان آن مورد تهدید قرار میگیرد. از سوی دیگر، چالشهای پیچیده و متنوع رژیم صهیونیستی و شرکای عرب آمریکا مانع شکلگیری نظم منطقهای مبتنی بر الگوی مدنظر واشنگتن است. لذا کاخ سفید در این شرایط استمرار وضعیت بیثبات در منطقه به طور عام و سوریه به طور خاص را برای حفظ منافع خود و صیانت از همپیمانان نسبت به سایر گزینهها کم هزینهتر قلمداد میکند. بنابراین مقابله با روندهای ثباتساز در سوریه یکی از مؤلفههای اصلی سیاست آمریکا در سوریه بوده است. بسترسازی برای سناریوهای موازی نظیر تجزیه سوریه، تشکیل دولت فدرالی یا ایجاد زمینه برای تغییر نظام سوریه و ... در راستای راهبرد کلان آمریکا در منطقه از دیگر مؤلفههای سیاست این کشور در سوریه محسوب میشود. صیانت از رژیم صهیونیستی، تقویت نقش همپیمانان در برابر دشمنان و رقبای آمریکا و پشتیبانی از فرایند افزایش واگرایی اکراد نیز، پارامترهای سیاستهای ایالات متحده در سوریه به شمار میآیند.
در یک جمعبندی کلی میتوان چنین اظهار نظر نمود که ایالات متحده از ابتدای بحران بر اساس شرایط مختلف در سوریه، راهبردها و اقدامات سایر بازیگران و محدودیتهای موجود در غرب آسیا از جمله وضعیت پیچیده و مبهم همپیمانان منطقهای این کشور، سیاستهای متنوعی در قبال سوریه اتخاذ کرده، در عین حال برآیند سیاستهای این کشور در راستای راهبرد کلان آمریکا در منطقه بوده است.
پانوشتها
1- در چند دهه اخیر، آمار دقیقی از ترکیب دینی و مذهبی سوریه وجود ندارد؛ بر اساس سرشماری سال 1985 حدود 76% مردم سوریه اهل سنت، 5/11% علوی، 3% دروز، 1% اسماعیلی، حدود 4% شیعه اثنی عشری و مابقی مسیحی بودهاند.
2- مستندات قابل اعتنایی وجود دارد که نشان میدهد، شکلگیری و توسعه دامنه بحران در سوریه با طراحی بازیگران خارجی انجام شده است؛ حتی در خصوص حادثه درعا که بسیاری از تحلیلگران معتقدند، این حادثه به دنبال بیتدبیری دستگاههای سیاسی و امنیتی سوریه مستقر در استان درعا بروز نمود و سنگ بنای تحولات بعدی گذاشته شد، ارتش و دستگاههای امنیتی سوریه مستنداتی در اختیار دارند که نشان میدهد گروهی با ارتباطات و برنامه خارجی اقدام به تحریک مردم نمودند؛ از جمله این مستندات، کشف مقادیری سلاح و مبالغ قابلتوجهی پول نقد در محل استقرار گروه مزبور و مسجد عمری که پایگاه این گروه بوده است، میباشد.
3- موافقتنامه سایکس-پیکو توافقی سری میان بریتانیای کبیر و فرانسه بود که در ماه مه ۱۹۱۶ در خلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیه برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد شد. این توافقنامه به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و بریتانیا منجر گردید. این مناطق قبل از آن، بخشی از امپراتوری عثمانی بود. توافقنامه مزبور نامش را از «سر مارک سایکس»بریتانیایی و «فرانسوا ژرژ پیکو»ی فرانسوی گرفته است.
4- New Middle East
5- Greater Middle East
6- حمله آمریکا به ارتش سوریه در شهر دیرالزور در اواخر سال 2016 که منجر به تقویت عملیاتی داعش در جنوب شرق این شهر گردید و گزارشهای متعدد در خصوص بارریزی هواپیماهای عضو ائتلاف نظامی به رهبری آمریکا به نفع داعش، مواردی از تلاش آمریکا در مهار ظرفیت گروههای تروریستی و مدیریت آنها علیه نظام سوریه و جبهه مقاومت است.
7- New Syrian Army (NSA)
منابع
- Alan J. Kuperman, March/April 2015, Obama’s Libya Debacle/https://www.foreignaffairs.com/ articles/libya/obamas-libya-debacle
- Theatlantic, April 2015 /The Legacy of Obama’s ‘Worst Mistake’ /http://www.theatlantic.com/ international/archive/ 2016/04/obamas-worst-mistake-libya/478461/
- UN. Security Council, March 2011, Resolution 1973
- Barack Obama, AUGUST 18, 2011, https://www.whitehouse.gov/blog/2011/08/18/president-obama-future-syria-must-be-determined-its-people-president-bashar-al-assad
- Dennis Ross, April 2016, “the Obama doctrine”, http://www.theatlantic.com/ magazine/archive/ 2016/04/the-obama-doctrine/471525/
- Samantha Power, Nov 2014, http://www.newyorker.com/magazine/2014/12/22/land-possible
- Jeffrey Goldberg, April 2016, “the Obama doctrine” http://www.theatlantic.com/ magazine/ archive/ 2016/04/ the-obama-doctrine/471525/
- Barack Obama, Obama, August 20, 2012, https://www.whitehouse.gov/the-press-office/ 2012/08/20/ remarks-president-white-house-press-corps
- Reuters, Aug 1, 2012, http://www.reuters.com/article/us-usa-syria-obama-order-idUSBRE8701OK20120802
- The White House, “Executive Order”: 13572 (May - 29 - 2011), 13573 (May-18-2011), 13582 (August-18-2011), https://www.whitehouse.gov/ the-press-office/2011/08/18/ executive-order-13582-blocking-property-government-syria-and-prohibiting
- Action Group for Syria Final Communique, June 30, 2012, https: //www.google.com/webhp?sourceid= chrome-instant&ion= 1&espv= 2&ie= UTF-8#q=Statement+Geneva+June+30%2C+2012
- Hillary Clinton, 2014, “the Obama doctrine”, http://www.theatlantic.com/magazine/archive/2016/04/the-obama-doctrine/471525/
- Barack Obama & John Kerry, “Statement on Syria”, August 30, 2013, http://www.state.gov/ secretary/remarks/ 2013/08/213668.htm.
- Barack Obama, September 5, 2013, http://www.nytimes.com/2013/09/06/world/middleeast/pentagon-is-ordered-to-expand-potential-targets-in-syria-with-a-focus-on-forces.html?pagewanted=all&_r=0.
- Nytimes,” U.S. and Russia Reach Deal to Destroy Syria’s Chemical Arms”, Sep 14, 2013, http://www.nytimes.com/ 2013/09/15/ world/ middleeast/syria-talks.html.
- Leon Panetta, sep 2013, http://www.theatlantic.com/ magazine/archive/ 2016/04/ the-obama-doctrine/ 471525/
- Reuters, sep 17, 2016, http://www.reuters.com/ article/us-mideast-crisis-syria-usa-idUSKCN11N0PT.
- New Syrian Army (NSA), Founded in November 2015, https://en.wikipedia.org/ wiki/New_Syrian_Army.
- Donald Trump, Nov. 11, 2016, http://www.wsj.com/articles/donald-trump-willing-to-keep-parts-of-health-law-1478895339.
تعداد مشاهده: 963