فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران
 

«تکفیر»، بزرگترین چالش جهان اسلام

آیت‌الله شیخ‌محمدعلی تسخیری
مشاور عالی مقام معظّم رهبری در امور جهان اسلام.

چکیده

تفکر تکفیری نتیجه انحراف از اسلام و بزرگ‌پنداری اعتقادات و اندیشه‌های باطلی است که جای ایمان به خدا را در دل برخی از افراد مغرض، فریب خورده یا سودجو گرفته است. اسلام با درک این واقعیت و خطرات ناشی از آن با چنین تفکراتی به مبارزه برخواسته است.
این که چه عواملی باعث می‌شود انسان‌های معتقد به خداوند دچار این‌گونه انحرافات بزرگ گردیده و به ناحق خون بی‌گناهان را بریزند؛ یا این‌که قدرت‌های استعمارگر چگونه و با چه هدفی به خشونت و رفتار تروریستی دامن می‌زنند، از جمله مسائل مهمی است که در این مقاله بدان پرداخته شده و در پایان برای مقابله با اندیشه تکفیری پیشنهادهایی نیز ارائه گردیده است.

کلمات کلیدی: گروه‌های تکفیری، وهابیت، آمریکا، کشورهای استعماری، عربستان سعودی
پیشگفتار
بی‌شکّ مسأله «یکپارچگی امّت» به صورت جدّی مورد تأکید قرآن کریم و سنّت شریف اهل بیت (علیهم السلام) قرار گرفته است. این تأکید تا حدّی است که قرآن کریم، تفرقه و تشتّت را به مرحله کفر رسانیده و فرموده است: «وَ لا تَکُونُوا کاَلَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم‏ * یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُون‏».1
شکّی نیست که نزدیک ساختن دیدگاه‌ها و مذاهب به یکدیگر، تنها راه فکری جهت تحقّق یکپارچگی در موضع‌گیری‌های عملی مسلمانان با وجود مذاهب مختلفشان است؛ امّا مهم‌ترین مسأله‌ای که جلوی تحقّق این مهم را می‌گیرد، مسأله «تکفیر» است. تکفیر، بلای بزرگی است که امّت اسلامی طیّ دوره‌های طولانی بدان دچار شده است. این بلای بزرگ از گرایش‌های خوارج، در نتیجه بد فهمی آنها نسبت به اسلام، آغاز گشته و امروز به نمونه‌هایی با انحرافی به مراتب عمیق‌تر و به شدّت گسترده‌تر رسیده است.
اندیشه تکفیری، مهم‌ترین چالش‌
ما مسأله تکفیر را از جمله مصیبت‌هایی می‌دانیم که تاریخ ما با آن مورد امتحان قرار گرفته است. به‌رغم وجود متون مقدّسی که از یک سو، مفهوم و حدود مسلمانی را مشخّص کرده و از سوی دیگر، از تکفیر مسلمانان، نهی کرده است،2 امّا مشاهده می‌کنیم که این وضعیّت در مورد مسلمانان شیوع پیدا کرده است. وضعیّتی که هر گونه نوآوری یا مخالفت را بر عقل ممنوع کرده است. این وضعیّت زمانی خطرناک‌تر می‌شود که ملاحظه می‌شود شخصی کتابی نوشته و معتقد است که مخالفت با یک حرف از این کتاب منجرّ به کفر می‌شود؛ که واقعاً مطلب عجیب و غریبی است!
بر این اساس، ما همگان را دعوت می‌کنیم که مسأله تکفیر را از عنوان «ایمان و کفر» به عنوان «صحیح و خطا» تغییر دهیم. پشتوانه این دعوت ما روح حاکم بر قرآن کریم است که ما را به حفظ بی‌طرفی حتّی در بحث و گفتگو با کفّار واقعی دعوت می‌کند؛ آنجا که خداوند متعال، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) را مخاطب خود قرار می‌دهد که به کفّار بگوید: «وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلىَ‏ هُدىً أَوْ فىِ ضَلَالٍ مُّبِین3»؛ هم‌چنین ما مورد حساب‌خواهی و مداقّه قرار گرفتن انسان در مورد دیدگاهش را امری منطقی می‌دانیم؛ امّا مطلبی که وجود دارد این است که ما عادت کرده‌ایم بر مبنای لازمه حرف‌ها و نظرات، با هم مناقشه و گفتگو کنیم که در نتیجه آن، پای تکفیر و تهمت بدعت‌گذاری به میان می‌آید؛ در حالی‌که صاحب آن اندیشه، گاهی آن ملازمه را قبول ندارد. برای فهم بهتر این رفتار، نمونه‌ای را خدمت شما ارائه می‌کنم: برخی از افراد معتقد به مسأله «حُسن و قُبح عقلی»، مخالفان این مسأله را اینگونه توصیف می‌کنند که آنها با این اعتقاد خود باب ایمان به صداقت پیامبر را می‌بندند. مستند این افراد از این قرار است: آنچه که احتمال کذب پیامبر معجزه آورنده را دفع می‌کند، حکم عقل مبنی بر قبح عقلی اجرای معجزه به دست فرد دروغگوست. خُب! اگر فرض ما بر این باشد که هیچ حُسن و قُبح عقلی وجود ندارد معنایش این خواهد بود که ما باب ایمان به نبوّت پیامبر را بسته‌ایم! و همین مطلب در مورد «اطاعت الهی» نیز گفته می‌شود؛ زیرا عقل، ما را ملزم به اطاعت از خداوند متعال می‌کند و بس. بر همین منوال می‌بینیم که برخی افراد، معتقدان به توسّل یا شفاعت یا قسم به غیر خدا را متّهم به شرک می‌کنند؛ چون لازمه عقلی اعتقاد به اطاعت از خداوند متعال است. از این قبیل مثال‌ها در این باب فراوان است.
تکفیر در اندیشه وهابیت
محمد بن عبدالوهاب به علت نگاه افراطی، ابتدا شیعه را تکفیر کرد؛ بعد صوفیه را تکفیر نمود؛ سپس به سراغ معتزله رفت و مکتب معتزلی را تکفیر کرد؛ بعداً از آن هم به تکفیر ‌اشاعره پرداخت؛ یعنی کل اهل سنت را تکفیر کرد. از آنجا که مذاهب چهارگانه اهل سنت فقهی هستند و این چهار مذهب ‌اشعری یا معتزلی می‌باشند، با تکفیر اشاعره و معتزله کل مسلمانان را تکفیر کرده است. این شخصیت محمد بن عبدالوهاب است. متأسفانه این شخصیت متعصب با سرمایه و تبلیغات عربستان در حد الوهیت و عصمت بالا برده می‌شود و تلاش می‌شود اسلام را در چارچوب نگاه این فرقه بی‌ریشه معرفی کنند.
نقش کشورهای استعماری در رواج خشونت و رویکردهای تکفیری
هدف کشورهای غربی از دامن زدن به درگیری‌های داخلی، از بین بردن وحدت مسلمانان و مشوه کردن اسلام است. کشورهای استعماری در این دو زمینه توفیقات زیادی داشته و توانسته‌اند اهداف خود را محقق سازند. آنها با استفاده از روش‌های مختلف برای دامن زدن به درگیری بین مسلمان‌ها سرمایه‌گذاری کرده‌اند. آنها افراد زیادی را برای این هدف تربیت کردند. ابوبکر البغدادی که زندانی آمریکائی‌ها در عراق بود، را رشد دادند، از زندان آزاد کردند و با او توافق کردند که رهبری این جریان وهابی را به‌دست گرفته و این‌گونه جنایت کند. امروز در نتیجه این اقدامات هیچ کشوری از کشورهای اسلامی سالم نمانده است. هیچ جامعه‌ای متحد نمانده است. آنها با به نمایش گذاشتن صحنه‌های خشونت‌بار این درگیری‌ها، چهره اسلام را نزد افکار عمومی غرب مشوه کرده‌اند. در حقیقت گردانندگان اصلی این حوادث از خشونت‌گرائی استفاده ابزاری کردند تا از گرایش انبوه جوانان غربی به اسلام جلوگیری کنند. این ترفند آنها موفق بود و بازدارندگی نیز داشت، زیرا وقتی مردم در کشورهای غربی شاهد این مقدار خشونت در بین مسلمانان هستند دیگر شوقی برای ورود به اسلام نخواهند داشت.
وقتی به نتیجه اقدامات آمریکا در این زمینه نگاه می‌کنیم کاملاً متوجه می‌شویم آنها از یک طرف جامعه‌ خود را از گرایش به اسلام مصون نموده و از سوی دیگر جامعه هدف (کشورهای اسلامی) را پاره پاره کرده‌اند. البته هرچند کشورهای استعماری و وابستگان آنها در این زمینه از ابزار پول، تبلیغات، عناصر خائن و مزدوران، احزاب مزدور، رژیم‌های مزدور و... بهره گرفته و دستاوردهائی نیز داشته‌اند امّا همچنان اسلام جذابیت‌های خودش را دارد و عوامل وحدت امت هنوز فعال است. قرآن می‌فرماید: «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَیُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ4» عذاب الهی تفرقه شماست و در جای دیگر می‌فرماید: «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ‌وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» یعنی اینهایی که تفرقه می‌کنند، کافر و خارج از مسیر اسلام می‌شوند. بنابراین قرآن کلاً عامل وحدت است. وحدت قوانین اسلامی عامل وحدت است. وحدت عبادات عامل وحدت است. وحدت ولایت و... تماماً عوامل وحدت‌آفرین هستند. البته اثربخشی این عوامل منوط به برداشتن موانع است. تکفیر یکی از همین موانع است. یکی از این موانع، تعصب است. یکی از این موانع، افراط است. اگر این موانع را از میان برداریم، به طور طبیعی تأثیرات عوامل وحدت همچنان پابرجاست.
اعتقاد به تکفیر در مذاهب اسلامی
اسلام به خوبی، پدیده تکفیر و خطر آن را درک می‌کرده است. بر این اساس، متون مقدّس دینی، بیّنات آشکاری هستند که حدود و ثغور امّت اسلامی را تبیین می‌کنند. هر فرد با ورود به این حدود و ثغور و پذیرش آنها وارد جرگه ایمان شده و یکی از افراد امّت اسلامی به شمار می‌آید. چنین شخصی، مانند همه افراد امّت اسلامی، از همه حقوق و تکالیف آنان برخوردار است. کتاب‌های روایی پُر از این متون مقدّس است؛ از جمله این متون، فرمایشات نبویّ (صلّی الله علیه و آله)، ذیل است:
1. «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ، وَیُقِیمُوا الصَّلاَةَ، وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ5»: «من مأمور به پیکار با مردم شده‌ام تا اینکه شهادت به وحدانیّت خدا و نبوّت رسول خدا داده، نماز را برپا داشته و زکات را پرداخت کنند».
2. «مَنْ شَهِدَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ ، وَاسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا، وَصَلَّى صَلاَتَنَا، وَأَکَلَ ذَبِیحَتَنَا، فذَلِکَ الْمُسْلِمُ الَّذِی لَهُ ذِمَّةُ اللهِ وَذِمَّةُ رَسُولِهِ، فَلا تَخْفِرُوا اللهَ فی ذِمَّتِهِ6»: «هر کسی که به وحدانیّت خداوند متعال شهادت داد و به سمت قبله ما و مانند ما نماز خواند و از گوشت حیوان ذبح شده ما خورد، او مسلمانی است که در پناه خدا و رسولش است، پس در حقّ خداوندی که این مسلمان در پناه اوست، [با تکفیر] خیانت نکنید».
3. «إِذَا کَفَّرَ الرَّجُلُ أَخَاهُ فَقَدْ بَاءَ بِهَا أَحَدُهُمَا7»: «هرگاه مسلمانی برادر دینی‌اش را تکفیر کند گناه این نسبت را یکی از آن دو، به دوش کشیده است».
4. «مَنْ قَذَفَ مُؤْمِنًا بِکُفْرٍ فَهُوَ کَقَاتلِهِ8»: «هر کسی به مؤمنی نسبت ناروای کفر بدهد، در حقیقت او را کشته است».
متون روایی زیادی وجود دارد که این نکته را بیان می‌کند: هر کسی که «اصول ایمان»9 را باور داشته باشد و «ارکان اسلام»10 را قبول کند، قطعاً او مسلمان است و در چارچوب امّت اسلامی وارد می‌شود. ما به خوبی و با قدرت شاهدیم که همه مذاهب هشت‌گانه11، «اصول ایمان» را قبول داشته و به «ارکان اسلام» ایمان دارند. بر این اساس، اصلا هیچ زمینه‌ای برای تکفیر وجود ندارد و باید به جای خشونت کور در برخورد با آرای مخالف، برای تحمّل نظرات دیگران به سراغ گفتگو رفت؛ به ویژه آنکه اسلام، جان بشر، زندگی، و کرامتش را محترم شمرده و حرمت آن را حتّی بالاتر از کعبه، به عنوان مقدّس‌ترین مقدّسات، می‌داند! و در نتیجه، تجاوز و ظلم به این جان، در تمامی مراحل زندگیش، حرام است؛ حتّی در مرحله انتخاب همسر و پیش از بسته شدن نطفه فرزند، تا چه رسد به پس از تشکیل نطفه، که احترام به جنین واجب بوده و سقط کردن آن -هر چند از طریق زنا شکل گرفته باشد- حرام است. خداوند متعال مجموعه‌ای از حقوق را برای انسان تشریع کرده که زندگی او را محترم شمرده و کرامت و آزادی او را حفظ می‌کند و تجاوز و ظلم به یک نفر را در حقیقت، تجاوز به همه بشریّت می‌داند و می‌فرماید: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً12».
تکفیر، باب عقلانیّت را بسته و منجرّ به پاکسازی قومی و مذهبی می‌شود
تکفیر، باب عقلانیّت در تعامل، باب منطق در گفتگو، و باب آزاداندیشی در اجتهاد را می‌بندد؛ و در نتیجه، زمینه‌ای برای مفاهیم برادری و یکپارچگی باقی نمی‌ماند. تکفیر، فرد و جامعه را به سوی نفی دیگری و حذف او و تجاوز به حقوق انسانی او و در نتیجه محرومیّتش از حق زندگی، سوق می‌دهد؛ زیرا تکفیر به پاکسازی قومی و مذهبی به شیوه وحشیانه غیر قابل قبول برای فطرت بشری و همچنین ادیان آسمانی و در طلیعه آنها، اسلام منجرّ می‌شود. این که می‌گوئیم نگاه تکفیری باب عقلانیت را می‌بندد و رویکرد منطقی در تعامل و گفتگو را از بین می‌برد، در حقیقت بر تأثیر اجتماعی این فتنه اشاره کرده‌ایم. روابط اجتماعی سالم در جوامع مختلف مبتنی بر یک زیربنای عقلانی شکل می‌گیرد. اگر این زیربنای عقلانی از مناسبات اجتماعی حذف گردد، لاجرم جوامع به سمت توحش حرکت خواهند نمود. زیرا در جنگل عقلانیت نیست؛ در جنگل منطق نیست. در جنگل منطق زور و درنده‌خوئی حاکم است. اما منطق و طبیعت بشری به‌سمت همکاری و تعامل گرایش دارد. انسان‌ها سعی می‌کنند ذهنیت طرف مقابل را ادراک کرده و آن‌چه را در ذهن خود دارند، منتقل کنند تا از این رهگذر به نقاط مشترک برای تعامل و گفتگو دست پیدا کنند. انسان‌ها وقتی به نقاط مشترک دست یافتند، به همکاری برای اجرای آن نقاط مشترک مبادرت می‌ورزند. پس عقلانیت، جوامع بشری را به شناخت مشترکات، گفتگو و تبیین ارزشهای مشترک فرا می‌خواند. ایجاد خانواده، عدالت و عدم تعدی بر دیگران از ارزشهای مشترک انسانی هستند که ریشه فطری دارند. انسان‌ها هر مقدار که به فطرت پاک خود نزدیک‌تر شوند، به این ارزش‌ها پای‌بندی بیشتری خواهند داشت؛ و هر مقدار فاصله آنها با فطرت و انسانیت بیشتر گردد، به سهولت این ارزش‌ها را فراموش می‌کنند. البته انحراف‌های اجتماعی و وضعیت تربیتی جامعه در این مسأله تأثیر بسزائی دارند که در جای خود باید مورد توجه قرار گیرد.
ریشه اختلافات و نزاع بشری
اگر درگیری‌های تاریخی در تمام دوران‌های گذشته را ریشه‌یابی کنیم، به دو عامل اصلی خواهیم ‌رسید.
1. عدم ایمان به یک "حقیقت مطلق". طبیعت بشری به سمت حقیقت مطلق تمایل دارد؛ که ارزش مطلق است. اسم این حقیقت را هر چه بنامیم (خدا، دین، کمال، رب الارباب یا ...) نتیجه فرقی نخواهد داشت زیرا انسان یه سمت آن کمال مطلق در حرکت است. لذا در دعاهای وارده از معصومین به افضل‌الاشیاء، اکرم‌الاکرمین، خیر الخالقین یا... (یعنی وجودی که بالاتر از دیگران است) توجه پیدا می‌کنیم. اکرم‌الاکرمین، ارحم‌الراحمین، خیرالمدعوین، و مواردی از این دست، دو مصداق ندارد بلکه فقط یک مصداق دارد. وقتی می‌گوییم این بلندترین است یعنی بلندتر از او نیست. تعبیر الله اکبر که شعار قرآنی است، یعنی لیس اکبر منه شیء، اکبر من کل کبیر. اکبر دو تا نمی‌شود. یا این اکبر است یا آن. حتی وقتی مساوی هستند نمی‌توان گفت این اکبر است. انسانیت و فطرت انسان به سمت حقیقت مطلق واحد می‌رود؛ به سمت همان اکرم‌الاکرمین می‌رود؛ به سمت همان وجود مطلق که لیس فوقه شیء است می‌رود. این از بدیهیات فطرت انسان است. وقتی انسان این ایمان به «حقیقت مطلق» را از دست بدهد، دیگر هیچ ارزشی برایش نمی‌ماند چون این حقیقت مطلق خودش ارزش‌های دیگر را ترسیم می‌کند. خدایی که ما می‌گوییم ارزش مطلق است، خود خدا ارزش‌های بعدی را معنی می‌دهد اما اگر انسان «حقیقت مطلق» را از دست داد و ایمانش از بین رفت در حقیقت به هیچ ارزشی پایبند نخواهد بود. دیگر توجهی ندارد که اخلاق چیست؟ حق چیست؟ عدل چیست؟ اگر فطرت نباشد، انسان ویژگی‌های انسانی ندارد. وقتی فطرت ندارد فرق او با آن حیوان هیچ است. فطرت، تعیین کننده انسانیت انسان است. همه این ارزش‌ها از بین می‌رود وقتی انسان از ارزش‌ها فاصله بگیرند. [در این صورت] بدون آن‌که نگران و ناراحت شود مرتکب هر جنایتی می‌گردد. اگر انسان بر اساس طبیعت و فطرت اولیه رها شود، تک تک اعضای جامعه را عضوی از امت واحده قلمداد خواهد نمود. بر اساس دیدگاه قرآن کریم که می‌فرماید: کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلی‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ.13 آری بازگشت به فطرت بشری و اعتقاد به مبدء قدرت واحد و کمال مطلق، یعنی پای‌بند بودن به حقوق دیگران و رخت بربستن ظلم و تجاوز از جوامع بشری.
2. عامل دوم، ایمان به «حقایق مطلق» نه یک حقیقت مطلق است. ایمان به حقایق مطلق، یعنی ایمان به اله‌های متعدد به تعبیر اسلامی. عدم ایمان به حقیقت مطلق (که در بند قبلی بدان اشاره شد)، الحاد و ایمان به حقائق گوناگون، شرک است؛ و این هر دو انحراف از مسیر انسانی به‌شمار می‌رود. مسیر فطرت انسانی این است که انسان به‌جای ایمان به خدایان متعدد، به یک «حقیقت مطلق» که اساس همه ارزش‌هاست باور داشته باشد. دلیل گرایش به حقائق متعدد، تصعید است. تصعید یعنی این که انسان یک چیز را آنقدر در ذهن خود بالا ببرد تا آن چیز در ذهن او به سر حد خدائی برسد. این از مهمترین انحرافات فکری انسان است. مثلاً اگر انسانی را دوست دارد و او را چنان بالا ببرد تا به حد خدا برساند، تصعید کرده است؛ حتی اگر آن انسان پیغمبر باشد. یعنی مسیحی‌ها چون مسیح را دوست دارند و او را مخلص و منجی و... می‌دانند، از انسانیت جدایش کرده و او را پسر خدا و سپس خدا قلمداد کردند. خدای عینی، حقیقت مطلق. وقتی انبیاء را ما بزرگ می‌کنیم و آنها را خدا بدانیم، راه رسیدن به خدا را بسته‌ایم. یعنی به جای اینکه پیغمبر راه خدا را باز کند مانع دیدن خدا می‌شود. خودش خدا می‌شود.
این دو عامل سبب اصلی همه خشونت‌ها و جنایات بشری است. زیرا وقتی انسان به هیچ ارزشی ایمان نداشته باشد، هیچ قیدی جلوی او را نمی‌گیرد؛ و هر جنایتی را مرتکب می‌شود. أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ.14 وقتی هوای انسان خدای او است، یعنی هیچ حقیقت دیگر خارج از او نیست. خدای او همین هوایش در نیل به رغبت‌های اوست و آن «ایمان به حقایق مشترک» یعنی این خدایان دروغین؛ مانند وابستگی‌های قبیله‌ای که آنها را خدا می‌پندارد. یا علم که خیال می‌کند خداست، خیال می‌کنند آفتاب خداست، و انسان مجری اوامر خدایان دروغین گشته و این جنایات را مرتکب می‌شود. وقتی کسی از ایمان به حقیقت مطلق خارج شد و حقائق دیگری را در باطن خود پذیرفت، ممکن است الله اکبر گویان هم خود را منفجر کند. کسی که به مذهب وهابیت روی آورده و به محمد بن عبدالوهاب تا حد تقدیس باور پیدا کرده و او را از دایره یک مبلغ یا عالم دینی (که ممکن است خطا هم داشته باشد) خارج کرده است، تمام نظریات او را مطلق و مقدس می‌شمرد. اینجاست که تصعید ذهنی رخ داده است. چنین شخصی در ذهن خود، محمد ابن عبدالوهاب را یک خدای دروغین کرده است. هر چه او بگوید درست و به جز آن هر چه هست دروغ است. این زمینه‌های فکری فقط از تعصب و افراط‌گرائی انسان‌ها سرچشمه گرفته است. تعصبی که باعث می‌شود که شخص، یک عالم یا مبلغ دینی را از اندازه طبیعی‌اش خارج کند و تا سر حد الوهیت ارتقاء دهد و بر اساس نظریات باطل او دست خود را به خون دیگران آلوده سازد.
اسلام از کشمکش عملی نهی می‌کند نه از اختلاف نظر
باید به افراد و حقوقشان به صورت کامل احترام گذاشت و شیوه‌های انسانی و منطقی را به ویژه در مواجهه با مسلمانان دیگر در پیش گرفت و از اختلاف نظر و اختلاف فتاوی استقبال کرد. در اینجا یک نکته، شایستة تذکّر است؛ و آن اینکه: ما یک نهی اسلامی در مورد اختلاف نظرات نداریم و نهی در اسلام تنها بر کشمکش عملی انرژی‌بَر و فرسایشی، تفرقه در دین، رقابت‌های حزبی مخرّب و امثال این موارد، متمرکز است. این رویّه اسلامی، حاکی از عقلانیّت اسلام و منطقی بودن آن است.
بر این اساس، واجب است که فرد مسلمان-چه دانشمند باشد و چه دانش‌آموز، مجتهد باشد یا مقلّد- در خود آمادگی تحمّل اختلاف نظر و عقیده را ایجاد کند و به سراغ شیوه‌های ارعاب و حذف فیزیکی و امثال آنها نرود. در این صورت است که اختلاف، برادرانه و دوستانه می‌شود و هیچ مسأله‌ای، دوستی را از بین نمی‌برد.
در اینجا به این نکته اشاره می‌کنیم که در مجامع روایی، روایات زیادی وارد شده که مؤمن را به شکیبایی، مدارا و سعه صدر دعوت می‌کنند و ما می‌توانیم آنها را بر واقعیّت کنونی خودمان منعکس کنیم. به عنوان نمونه، روایتی از امام صادق (علیه السلام) در این زمینه نقل می‌کنیم که در مورد گروهی، نزد ایشان سخن به میان آمد. راوی گفت: «ما از آنها [= از آن گروه] قطعاً بیزاری می‌جوییم؛ زیرا با ما هم‌عقیده نیستند». امام فرمود: «آنها ولایت ما را دارند و ما را دوست دارند، ولی هم‌عقیده شما نیستند، آیا از آنها بیزاری می‌جویید؟! گفتم: بله! فرمود: «ما هم عقایدی داریم که شما آنها را ندارید، پس آیا برای ما هم سزاور است که از شما بیزاری بجوییم؟! عرض کردم: قربانتان گردم! خیر ... حضرت فرمود: «پس آنان را دوست داشته باشید و از آنها بیزاری نجویید؛ زیرا برخی از مسلمانان یک سهم [از ایمان] و برخی دو سهم و ... دارند، پس سزاوار نیست که صاحب یک سهم را بر عقایدی که صاحب دو سهم دارد، مجبور سازند... ».
نحوه تعامل و برخورد پیشوایان مذاهب در میان خودشان نیز، نمونه زیبایی بر این حقیقت است و اگر بخواهیم به روایات تاریخی در این زمینه بپردازیم، صحبتمان به درازا می‌انجامد. هم‌چنین ما می‌بینیم که این پیشوایان، باب اجتهاد را بر روی دیگران نمی‌بندند بلکه بالاتر از این، پیروی از نظر خود را برای کسی که دلیلی بر خلاف حرفشان دارد، حرام می‌کردند!
ما به آوردن گفته‌های ذیل در این زمینه بسنده می‌کنیم:
مالک بن انس، پیشوای مالکی‌ها، می‌گوید: «من تنها یک انسان هستم که رفتار درست و خطا دارد؛ پس گفتارم و عقیده‌ام را بر قرآن و سنّت عرضه کنید».
شافعی، پیشوای شافعی‌ها، می‌گوید: «چنانچه روایتی، بر خلاف گفته من، صحیح بود، حرف من را به دیوار بزنید».
ابوحنیفه، پیشوای حنفی‌ها، می‌گوید: «این [حرفی که زدم] دیدگاه من است و به نظرم بهترین دیدگاه باشد؛ پس هر کسی، نظری غیر از این بیاورد آن را می‌پذیریم و بر کسی که دلیل این دیدگاه من را نمی‌داند حرام است که بر اساس کلام من فتوا دهد».
احمد بن حنبل، پیشوای حنبلی‌ها می‌گوید: «از تنگناهای علم رجال این است که در آن از دیگران تقلید می‌کنند» و این کلام، دقیقا همان کلامی است که دانشمندان بزرگ پس از او بر آن تأکید کرده‌اند.15
راه کارهای مقابله با اندیشه تکفیری
الف. لزوم عبرت‌گیری جریان‌های سیاسی و مذهبی جهان اسلام
در سال‌های اخیر، متأسفانه برخی از جریان‌های سیاسی و مذهبی در جهان اسلام با تحلیل نادرست از ماهیت تحولات و شناخت سطحی از ریشه‌ها‌ی بحران، در برخورد با گروه‌های تروریستی و عناصر تکفیری مسامحه کردند و حتی در مواردی به منظور رسیدن به اهداف سیاسی، چشم خود را بر رویکردهای افراطی آنان بستند. به طور قطع، سکوت معنادار این جریان‌ها نسبت به رویکردهای افراطی و تکفیری، در گسترش این تفکر در میان جوانان کشورهای عربی و مسلمانان در نقاط مختلف جهان مؤثر بوده است. این در حالی است که هیچ‌یک از جریان‌های اسلامی (اعم از شیعه و سنی) از گزند آسیب‌ها و چالش‌های پرخطر افراطی‌گری مصون نماندند و هر یک به نوعی تاوان رویکردها و محاسبات اشتباه خود را پرداخت کردند. جریان اصیل اخوان‌المسلمین با چالش‌های عمیق و بحران کم‌سابقه‌ای مواجه گردید؛ مسأله فلسطین به‌عنوان اولویت جهان اسلام و عرب به فراموشی سپرده شد و دشمن صهیونیستی به تقویت محیط امنیتی خویش مبادرت کرد؛ ظرفیت جوانان انقلابی اهل سنت در مسیر اهداف تفرقه‌افکنانه قدرت‌های استکباری، فرسایش یافت؛ و بیداری اسلامی که می‌رفت دستاوردهای بزرگی در احیای اراده ملت‌های مسلمان در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی داشته باشد، منحرف گردید و از اهداف اصلی خویش دور ماند؛ زیرساخت‌های اقتصادی کشورهای اسلامی خسارت‌های فراوانی دید؛ و انسجام و یکپارچگی ملت‌ها با چالش‌های عمیق مواجه گردید؛ و از همه خسارت‌بارتر این‌که جهان غرب، به‌ویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی؛ در تخریب چهره اسلام و مسلمانان تا حدود زیادی موفق شدند.
جریان‌های سیاسی و مذهبی در جهان اسلام باید از این تجربه تلخ تاریخی عبرت بگیرند و با آسیب‌شناسی دقیق از رویکردها و محاسبات اشتباه خود در چند سال اخیر، نسبت به احیای انسجام و وحدت ملت‌های مسلمان برنامه‌ریزی و تلاش نمایند و با بازخوانی اولویت‌ها، مسائل اصلی و کلان را از مسائل فرعی و اختلاف‌برانگیز تفکیک نموده و در راستای تقویت و تحکیم نقاط اشتراک در میان مذاهب اصیل اسلامی همت گمارند.
ب. مقابله با نفوذ بیگانگان در بین مسلمانان
سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه با استفاده از عملیات روانی، جاسوس پروری و استفاده از مشوق‌های مالی در جوامع اسلامی نفوذ کرده و در بین امت اسلامی فضا سازی می‌کنند. باید عوامل و مزدوران استعمار که ممکن است در ظاهر دلسوزانه نیز رفتار کنند شناسائی و به افکار عمومی معرفی شوند. ترفندهای استکباری در این زمینه باید شناسائی و خنثی شود.
ج. روشنگری و آگاهی بخشی
بسیاری از افراد و جوانان به‌دلیل جهل و ناآگاهی، به جریان تکفیری تمایل پیدا کرده‌اند. باید برای بازگشت آنها به دامن اسلام خصوصاً کسانی که تحت تأثیر تبلیغات بیگانه و موسسه‌های مغرض وابسته به غرب فریب خورده و به رویکرد افراطی تمایل پیدا کرده‌اند، روشنگری کرد تا باور آنها نسبت به گروه‌های افراطی و رویکردهای تکفیری از بین برود. باید با از بین بردن قدرت مؤثر بر متأثر، جوانان مسلمان در برابر تبلیغات هدفمند استعمارگران واکسینه شوند.
د. ابطال نظریات غلط و اندیشه‌های انحرافی
گروه‌های تکفیری کارهای خود را برای افکار عمومی توجیه می‌کنند. داعش با استناد به متنی از ابن تیمیه، که گفته است برای ارعاب دشمن می‌توان اسیرهایشان را سوزاند، معاذ کساسبه، خلبان اردنی، را سوزاند. باید بطلان این‌گونه فتاوی، هرچند از سوی یک عالم دینی هم صادر شده باشد، آشکار شود. بر فقها و بزرگان دینی است که در این زمینه فعال‌تر از قبل اقدام نموده و اجازه ندهند کرسی افتاء به دست نااهلان بیفتد.
ه‍. گفتگو و تعامل محترمانه با دیگران
وجود بحث‌ها و مناظرات علمی آرام و بدون تنش، خوب و لازم است. ما به هیچ وجه با بستن باب گفتگوها و مناظرات کلامی موافق نیستیم. بلکه منطق، می‌طلبد که باب این گفتگوها باز باشد ولی ما دعوت به گفتگو و مناظره منطقی می‌کنیم. بر این اساس، ما به طرف مقابل خود حرفی که بدان ملتزم نیست را نسبت نمی‌دهیم و تا زمانی که ملازمه میان نظر خود و نظر دیگر را قبول ندارد ما برای او به دنبال عذری می‌گردیم. با این روش ما می‌توانیم جلوی اتّهامات زیاد ویرانگر را بگیریم و در نتیجه آن، به تعامل محترمانه هنگام گفتگو دعوت کنیم. دلیل شیوه ما این است که ما می‌دانیم گفتگو، یک منطق انسانی سالم در انتقال اندیشه به دیگران است. قرآن کریم نظریّه زیبایی برای یک گفتگوی مطلوب و شایسته، به گونه بی‌نظیری مطرح کرده که شامل: مقدّمات گفتگو، شرایط، اهداف و زبان آن است. از جمله مطالب این نظریّه، گوش دادن به نظرات و پیروی از بهترینِ آنهاست. مطلب دیگر، بد زبانی نکردن و نبردن آبروی طرف مقابل است؛ تا آنجا که آیه شریفه می‌فرماید: «قل لاتُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلا تُسألُ عمَّا تَعْمَلُونَ16» این آیه در زمینه جهت‌دهی گفتگوی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) با افراد غیر مسلمان است و ایشان را از مسأله برانگیختن بحران‌ها و حساسیّت‌های گذشته و اتّهامات رد و بدل شده در گذشته دور نگه می‌دارد و خود گفتگو را به سوی منطقی بودن هدایت می‌کند تا آنجایی که حتّی خداوند متعال در خود این تعبیرات هم دقت کرده و برای احترام گذاشتن به طرف مقابل، نفرموده ولا نُسأَلُ عَمّا تُجرِمونَ. با اینکه سیاق الفاظ کاملاً با این تعبیر، متناسب بوده است. این قضیّه، در مورد گفتگوهای ما که مسلمان هستیم و بر اصولی که بدانها اشاره کردیم، اتّفاق داریم، دیگر خیلی روشن است. علاوه بر این حرف‌ها، در روایتی اینگونه آمده است: «بِحَسْبِ امْرئٍ مِنَ الشَّرِّ أَنْ یَحْقِرَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ17».
و. پذیرش اصل آزادی در انتخاب مذهب
پس از آنکه ما مذاهب را نتیجه تلاش‌های مورد اجازه اسلام دانستیم، باید آنها را راه‌های مطرح برای رسیدن به رضایت خداوند متعال بشماریم. با وجود این مذاهب و اختلاف نظر و مشرب میان آنها، طبیعی است که فرد مسلمان این مذاهب را مورد پژوهش و بررسی قرار می‌دهد و بهترینِ آنها را، بر طبق شاخص‌های مورد قبول خودش، انتخاب ‌کند و از طریق آنها به این تشخیص برسد که او در مقابل خدا بریء الذمّه شده و امانت و عهد خود را ادا کرده است. با این اوصاف، دیگر کسی حق ندارد که شخصی را، به این دلیل که انتخابی به جز انتخاب او کرده است، ملامت کند. هم‌چنین معنا ندارد که کسی بر انتخاب فلان مذهب مورد اجبار قرار گیرد؛ چون این مطلب مرتبط با باورها و اعتقادات است که تنها با دلیل و برهان می‌توان به آنها دست پیدا کرد.
در اینجا من تأکید می‌کنم که هر مذهبی، این حق را دارد که نظرات خودش را تبیین کند و بدون تجاوز به حقوق دیگران یا تهدید آنها و یا توهین به آنها از مذهب خود پشتیبانی کند. بر این اساس، ما به بستن باب بحث منطقی سالم در زمینه‌های عقیده یا فقه و یا تاریخ دعوت نمی‌کنیم و تنها تلاش‌ در جهت سوء‌استفاده از اعتقادات، دیگران را در موضع ضعف قرار دادن، مجادله بیهوده، تحمیل عقیده و امثال آن‌ها را ردّ می‌کنیم. ما معتقدیم که ستمی که در طیّ تاریخ طولانی ما در جریان بوده، ناشی از ملتزم نبودن به قواعد گفتگوی مطلوب و فراموشی این حقیقت بوده است که همه مذاهب برای بالا بردن کلمه اسلام بر طبق تصوّر خودشان از این کلمه، کار می‌کرده‌اند.
ز. دوری از توهین به مقدّسات
در اینجا به اصل دوری از توهین به مقدّسات دیگران اشاره می‌کنیم. حقیقت آن است که این اصل تابع اصل پیشین است؛ و بلکه در حقیقت سزاوارتر از آن است. زیرا توهین به مقدّسات دیگران، یک جوّ عاطفی معکوسی را ایجاد می‌کند و باعث می‌شود که گفتگو، توازن مطلوب و بایسته خود را از دست بدهد. ما در قرآن کریم مشاهده می‌کنیم که خداوند متعال از این حالت، نهی می‌کند و می‌فرماید: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُون18». خداوند متعال این چنین به تعاملات مؤمنان روحیه انسانی می‌بخشد؛ پس از آنکه برای آنها وظایفشان مبنی بر دعوت دیگران، و نه تحمیل عقیده‌شان بر دیگران حتّی مشرکان، توضیح می‌دهد: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ19».
متون اسلامی در زمینه نهی از سبّ و لعن معروف است. چنانچه وضعیّت رفتاری ما بر طبق این آیات با مشرکان باید اینگونه باشد، در مورد گفتگویی که بنا بر فرض، میان دو مسلمان برادر که برای یک هدف کار می‌کنند و هر کدام از آنها دردها و آرزوهای دیگری را درک می‌کند، دیگر وضعیّت و وظیفه روشن است. چنین مؤمنی به هیچ‌وجه احتمال اهانت به طرف مقابل خود را تحمّل نمی‌کند؛ به ویژه در مورد کارهایی که طرف مقابل به دلیل ارتباط آنها به اعتقادات اصیل خود، آنها را دارای قداست می‌داند.  
پانوشت‌ها
1- «و مانند کسانى نباشید که بعد از آنکه دلایل روشن برایشان آمد، باز هم اختلاف کرده و پراکنده شدند و آنان برایشان عذابى بزرگ است* در آن روز که چهره‏هایى سفید، و چهره‏هایى سیاه مى‏گردند، اما (به) آنها که صورتهایشان سیاه شده، (گفته مى‏شود:) آیا بعد از ایمانتان، کافر شدید؟! پس بچشید عذاب را، به سبب آنچه کفر مى‏ورزیدید!». (آل عمران  / 105 و 106)
2- ر.ک: روایات کتاب ایمان از «صحاح» اهل سنّت، مانند صحیح بخاری، ج 1، ص 11 به بعد، صحیح مسلم، ج ۱، ص 39 به بعد، و سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۲۹۵و کتاب‌‌های روایی مانند: جامع الأصول ابن أثیر جزری، ج 1، ص 245 به بعد.
3- «و ما یا شما بر هدایت یا در گمراهی آشکارى هستیم!» (سبأ  / 24).
4- «بگو: «او تواناست که از بالاى سرتان یا از زیر پاهایتان عذابى بر شما بفرستد یا شما را گروه گروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضى از شما را به بعضى [دیگر] بچشاند. بنگر، چگونه آیات [خود] را گوناگون بیان مى‌کنیم باشد که آنان بفهمند». (انعام  // 65)
5- صحیح بخاری، کتاب الایمان، باب: فإن تابوا و أقاموا الصلاة، ص 16، ح ۲۵، انتشارات دار ابن کثیر.
6- صحیح بخاری، کتاب الصلاة، باب فضل استقبال القبلة، ص 108، ح ۳91، انتشارات دار ابن‌کثیر.
7- صحیح مسلم، کتاب الإیمان، باب بیان حال إیمان من قال لأخیه المسلم یا کافر، ص 47، ح 111. انتشارات دار طیبة.
8- سنن ترمذی، کتاب الإیمان، باب ما جاء فیمن رمى أخاه بکفر، ح 2636.
9- این تعبیر بیشتر در منابع اهل‌سنت دیده می‌شود. مقصود از اصول ایمان، اصول ششگان‌های است که در روایت صحیحی در صحیح مسلم (کتاب الإیمان، باب معرفة الإیمان، ح 1)، از قول پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) آمده است که عبارتند از: 1. ایمان به خدا؛ 2. ایمان به فرشتگان الهی؛ 3. ایمان به کتاب‌‌های آسمانی؛ 4. ایمان به رسولان الهی؛ 5. ایمان به روز قیامت؛ 6. ایمان به قضا و قدر خواه خیر باشد و خواه شرّ. (مترجم)  
10- این تعبیر نیز مانند تعبیر «اصول ایمان» در منابع اهل‌سنت (صحیح بخاری، کتاب الایمان، باب دعاؤکم ایمانکم، ح 8 و صحیح مسلم، کتاب الإیمان، باب معرفة الإیمان، ح 1) وارد شده است. ارکان اسلام پنج مسأله مهم است: 1. شهادتین؛ 2. نماز؛ 3. روزه؛ 4. زکات؛ 5. حج (مترجم)
11- مقصود از «مذاهب هشت‌گانه» هشت مذهب فقهی هستند که در «سازمان کنفرانس اسلامی» به رسمیّت شناخته شده و اعتقاد به آنها مشروع دانسته شده است، که عبارتند از: حنفی، مالکى، شافعی، حنبلی، جعفری (شیعه)، زیدی، إباضی و ظاهری. (مترجم)
12- هر کس، انسانى را جز به قصاص یا به کیفر فساد در زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسانها را کشته‏ است. (مائده  / 32).
13- مردم ( در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می‌کرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد باایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، آنهایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بی‌ایمان، هم‌چنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند. (بقره  / 213)
14- پس آیا دیدى آن کسى را که معبود خویش را هواى خود قرار داده و با این که حق را شناخته است خدا او را در بیراهه گذارده و بر گوش و دلش مهر نهاده و بر چشمش پرده افکنده است؟ با این وصف، پس از خدا چه کسى او را به راه خواهد آورد؟ آیا درباره این گونه افراد نمى‌اندیشید تا پند گیرید؟ (جاثیه  / 23)
15- بسیاری گفتار‌های دیگر هم در این زمینه وجود دارد که در کتاب‌‌های گوناگون نقل شده است؛ از جمله در کتاب «جلاء العینین»، نوشته آلوسی، ص 199، کتاب «تلبیس ابلیس» نوشته ابن جوزی، ص 80، و از جمله کتاب‌هایی که در سال‌‌های اخیر نوشته شده، کتاب «الأمام الصادق والمذاهب الأربعة»، ج 1، صص 170 و 175 است.
16- «بگو [شما] از آنچه ما مرتکب شده‏‌ایم بازخواست نخواهید شد و [ما نیز] از آنچه شما انجام مى‏دهید بازخواست نخواهیم شد». (سبأ  / 25)
17- «برای شرارت (و بدی) یک فرد، همین بس که برادر مسلمانش را تحقیر کند» صحیح مسلم، کتاب البرّ و الصلة و الآداب، باب تحریم ظلم المسلم و خذله و احتقاره و ...، ح 2564.
18- «و به (معبود) کسانى که غیر خدا را مى‏خوانند ناسزا نگویید که آنان نیز از روى جهل و دشمنى به خداوند ناسزا مى‏گویند. ما این گونه عمل هر امّتى را برایشان جلوه دادیم. سپس بازگشت آنان به‏سوى پروردگارشان است، پس خداوند آنان را به آنچه مى‏کردند خبر مى‏دهد». (انعام  / 108)
19- «و اگر خداوند مى‏خواست (همه به اجبار ایمان مى‏آوردند و) شرک نمى‏ورزیدند (ولى سنّت الهى چنین نیست) و ما تورا بر آنان نگهبان قرار ندادیم و تو وکیل (ایمان آوردن) آنان نیستى» (انعام  / 107)


تعداد مشاهده: 907