فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران
 

سخن سردبیر

سه حادثه مهم سیاسی در اروپا و آمریکا، قضاوت مردم درباره سیاست‌های اجرائیِ دولتمردان این سه کشور در معادلات داخلی و خارجی را به نمایش گذاشته است. رویکرد انتخاباتی و تصمیم رأی‌دهندگان انگلستان، آمریکا و ایتالیا، دربردارنده پیام‌هائی مهم و احتمالاً پیامدهای مهمتری خواهد بود. انتظار می‌رود که دامنه این تحولات فراگیر بوده و کشورهای غربی را با وضعیت جدیدی مواجه سازد. خطاهای راهبردی رهبران غربی، منشأ تصمیم متفاوت رأی‌دهندگان این کشورها ارزیابی می‌شود. محورهای زیر توضیحی بر این سخن است.  

1. در همه‌پرسی تیرماه 1395 (ژوئن 2016) درباره خروج انگلستان از اتحادیه اروپا (برگزیت)، بیش از ۱۷ میلیون نفر (52% از رأی‌دهندگان) به خروج این کشور از اتحادیه اروپا رأی مثبت دادند. در نتیجه رأی مردم، دیوید کامرون، نخست‌وزیر این کشور، مجبور به کناه‌گیری از سمت خود به نفع «ترزا می» شد. نخست‌وزیر جدید نیز عهده‌دار پی‌گیری روندهای اجرائی خروج انگلیس از اتحادیه اروپا گردید. انگلستان اولین کشوری است که با رأی مردم، تصمیم به خروج از اتحادیه اروپا گرفته است. این تصمیم سران اروپا را نگران کرد و نشان داد اتحادیه اروپا با افت اعتماد عمومی مواجه است. این تصمیم احتمالاً زمینه اتخاذ رویکردهای مشابه در تعدادی دیگر از کشورهای اتحادیه اروپا را به دنبال خواهد داشت. مقابله با این سرخوردگی و چاره‌جوئی برای افت اعتماد عمومی به اتحادیه اروپا از جمله مهمترین دغدغه‌های مقامات 27 عضو باقیمانده در این اتحادیه به‌حساب می‌آید. سران اتحادیه اروپا با صدور بیانیه‌ای تصمیم مردم انگلستان را دردناک توصیف کردند. فرانسوا اولاند رئیس‌جمهور فرانسه نیز ضمن ابراز تأسف از تصمیم شهروندان انگلیس، گفت رأی مردم انگلستان نشان داد که اتحادیه اروپا دیگر نمی‌تواند به سبک سابق فعالیت کند. امّا «دونالد ترامپ»، رئیس‌جمهور منتخب آمریکا، از جمله معدود رهبران غربی است که از این رویکرد استقبال کرد. او در سفر به اسکاتلند از نتایج همه‌پرسی جدائی انگلستان از اتحادیه اروپا استقبال نمود و گفت: «مردم انگلیس با رأی به خروج از اتحادیه اروپا، کنترل کشورشان را دوباره به دست خود گرفتند و این اتفاق ارزشمندی است.»
2. در انتخابات آبان ۱۳۹۵ ( نوامبر ۲۰۱۶) ریاست جمهوری آمریکا، علیرغم نظرسنجی‌های متعدد، که هیلاری کلینتون از حزب دموکرات را پیروز انتخابات قلمداد می‌کرد، دونالد ترامپ با کسب 306 رأی از 538 رأی الکترال پیروز میدان شد و به عنوان پنجاه و هشتمین رئیس‌جمهور آمریکا وارد کاخ سفید خواهد شد. پیروزی ترامپ (که فاقد سابقه‌ای سیاسی در قواره مقام ریاست جمهوری در آمریکا است) در این انتخابات، حامل پیام‌های بسیاری است. این پیروزی نتیجه انتخاب دقیق شعارها و وعده‌های انتخاباتی او ارزیابی شده است. گفته می‌شود: اگرچه شعارهای ترامپ تا حد زیادی پوپولیستی و غیرواقعی است، اما نقطه قوت آنها در برابر شعارهای رقیب دمکرات او، هیلاری کلینتون، این است که تا حد زیادی پاسخ‌گوی مطالبات و نیازهای مردم آمریکا است. ارزیابی‌ها نشان می‌دهد که مالیات‌های سنگین، بیکاری و سایر مشکلات اقتصادی، مردم این کشور را به ستوه آورده است، از این رو به رویکردهای پوپولیستی ترامپ پاسخ مثبت داده شده است. سخنان او برای رأی‌دهندگان آمریکائی بسیار جذاب است، او در اولین مصاحبه پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری در پاسخ به سئوال مجری تلویزیون سی‌بی‌اس درباره عملکرد دولتمردان آمریکا گفت: «سیاستمداران ما برای مدتی طولانی، مردم را مأیوس کرده‌اند. آنها، مردم را در زمینه اشتغال مأیوس کرده‌اند. آنها حتی در حوزه جنگ نیز مردم را مأیوس کرده‌اند. ما از پانزده سال پیش در این جنگ (در منطقه غرب آسیا) درگیر هستیم. ما شش تریلیون دلار در خاورمیانه هزینه کرده‌ایم. ما با این پول می‌توانستیم کشورمان را دو مرتبه از نو بازسازی کنیم. به وضع جاده‌ها، پل‌ها، تونل‌ها و فرودگاه‌هایمان نگاه کنید که شبیه مکان‌های از رده خارج است.» در کنار این اظهارات است که وعده‌های انتخاباتی هیلاری کلینتون که بر محور توسعه سیاست‌های بین‌المللی، هژمونی آمریکا یا حمایت از رژیم صهیونیستی استوار شده، از اقبال زیادی برخوردار نمی‌گردد. البته وعده‌های ترامپ که با استقبال عمومی مواجه است نمی‌تواند تماماً زمینه اجراء داشته باشند. بسیاری بر این عقیده هستند تحقق این وعده‌ها مستلزم استمرار درگیری و جنگ ترامپ با جریان‌های قدرت در داخل و خارج آمریکا است. وعده‌هائی همچون ایجاد دیواری بلند‌تر از دیوار چین در مرز جنوبی آمریکا با مکزیک، اخراج ۱۱ میلیون مهاجر غیرقانونی از آمریکا در روز اول تصدی مقام ریاست جمهوری، دادگاهی نمودن هیلاری کلینتون به دلیل تخلف در زمان تصدی وزارت خارجه، کنترل مساجد، بستن برخی از آنها و ممانعت از ورود مسلمانان خارجی به آمریکا، هدف قرار دادن و کشتن بستگان تروریست‌ها و... بیشتر به شعارهای هیجانی مقطعی توصیف شده‌اند.
3. مردم ایتالیا نیز در جریان همه‌پرسی آذر1395 (دسامبر 2016) به اصلاح قانون اساسی، که به افزایش قدرت نخست‌وزیر می‌انجامید، رأی منفی دادند. در نتیجه این همه‌پرسی «ماتئو رنتزی» نخست‌وزیر این کشور مجبور به استعفا شد. سپس «پائولو جنتیلونی»، وزیر خارجه پیشین این کشور، مأمور تشکیل کابینه گردید. در نتیجه این همه‌پرسی، حزب لیگ شمال، که مخالف اتحادیه اروپا است، در کنار جنبش ۵ ستاره این کشور، به‌عنوان برنده این کارزار انتخاباتی شناخته شد. ایتالیا سومین اقتصاد بزرگ حوزه یورو است و در بین کشورهای اروپائی جایگاه ویژه‌ای دارد. بعید نیست بی‌ثباتی ناشی از این همه‌پرسی چالش‌های جدیدی در اتحادیه اروپا بوجود آورد. از مجموع رویکردهای مردمی و تحولات سیاسی در کشورهای غربی خصوصاَ مردم آمریکا می‌توان نتیجه گرفت:
الف. افکار عمومی در این کشورها به سرعت به سمت جریان‌های راست‌گرا در حال تغییر است. گوئی جهان شاهد یک حرکت عمومی در مسیر راست‌گرا شدن جریان‌های سیاسی در کشورهای مختلف است. چیزی که برای افکار عمومی و رأی‌دهندگان این کشورها اهمیت دارد حمایت از اقتدار ملّی و در عین حال بهبود وضعیت معیشتی عموم مردم است. رشد جنبش برگزیت در انگلستان متأثر از وضعیت ناخوشایند اقتصادی در حوزه یورو است که بر ارزش پوند و وضعیت معیشتی شهروندان انگلیسی نیز سایه انداخته است. بسیاری از کارشناسان این تحوّلات را آغازی بر دومینوئی دانسته‌اند که می‌تواند تغییرات مهمی در رفتار سیاسی کشورهای غربی ایجاد کند،
ب. انتخابات آمریکا نظام سیاسی این کشور را درون‌گرا خواهد نمود و اولویت‌های آن را به‌جای تمرکز بر توسعه سیاست‌های بین‌المللی، و هژمونی آمریکا یا حمایت از هم‌پیمانان در خاورمیانه، به معادلات داخلی منتقل خواهد کرد. نظام سیاسی آمریکا، در امتداد این تحوّلات، ضعیف‌تر از گذشته ظاهر خواهد شد. کاخ سفید در این دوره بر آن است که بیشتر از گذشته فعالیت‌های حوزه سیاست خارجی را به هم‌پیمانان و شرکای خود واگذار کند و به مدیریت نقش بازیگران از این طریق بپردازد. تقویت نقش هم‌پیمانان ایالات متحده، که رویکرد افراطی‌تری دارند، از ویژگی‌های این دوره به حساب می‌آید.
ج. نتیجه همه‌پرسی در انگلستان مشروط به عملکرد صحیح دولت فعلی انگلیس می‌تواند به افزایش توان ملی و قدرت انگلستان منجر شود. در این فرصت دولت انگلستان بهتر از گذشته می‌تواند از زیر بار هزینه‌های تحمیلی آمریکا در حوزه سیاست خارجی شانه خالی نماید.
د. شعارهای تبلیغاتی ترامپ و وعده‌های انتخاباتی او سطح توقعات و انتظارات مردم آمریکا را افزایش داده و به نوعی آنها را به کوچک‌سازی فضای مداخله مستقیم در عرصه سیاست خارجی به نفع معادلات داخلی امیدوار نموده است. از این‌رو خواه ترامپ توانایی لازم برای تبدیل وعده‌های انتخاباتی به سیاست را داشته باشد یا نه، روند مطالبه اجتماعی و گرایش مردم آمریکا در مسیر تمرکز بر اهداف داخلی و پرهیز از مداخلات هزینه‌زای خارجی است. از این رو بسیاری از صاحب‌نظران معتقدند، انتخاب ترامپ، پروسه‌ای است که محدود به انتخابات اخیر نبوده و در آینده به سایر عرصه‌ها تسرّی خواهد یافت. لذا مردم آمریکا انتظار دارند، شش تریلیون دلاری که در دوران بوش جمهوری‌خواه و اوبامای دموکرات صرف جنگ‌های غرب آسیا شده است، از این پس در بازسازی زیرساخت‌ها، جاده‌ها، پل‌ها، بیمارستان‌ها و ... هزینه شود.  
ه‍ . اعتبار و هژمونی آمریکا مبتنی بر جهان تک‌قطبی، که در طول سال‌های پس از جنگ سرد از سوی کاخ سفید بدان اهتمام ورزیده می‌شد، با چالش‌های جدیدتری مواجه شده است. رئیس‌جمهور جدید آمریکا بر سر یک دو راهی استراتژیک قرار دارد. از یک سو حفظ اعتبار بین‌المللی آمریکا به عنوان قدرت برتر جهان و نقطه اتکاء هم‌پیمانان، هزینه‌های این کشور را افزایش می‌دهد، و از سوی دیگر پاسخ‌گویی به مطالبات رأی‌دهندگان آمریکایی و تمرکز بر بازسازی داخلی، وی را در خصوص نقش‌آفرینی در عرصه سیاست خارجی محدود خواهد نمود.
و. حیات اتحادیه اروپا پس از این تحولات با خطر جدی مواجه است. این اتحادیه پس از این به‌عنوان منظومه‌ای فراگیر، که اجرای سیاست‌های درهم‌تنیده با آمریکا را در رأس اولویت‌های خود قلمداد می‌کرد، با چالش جدی‌تر و شکاف‌های چند لایه مواجه شده است. شکاف سیاسی بین گروه‌های سیاسی اعم از اپوزیسیون و دولت‌ها در مناسبات داخلی کشورهای اروپائی، تنش‌های موجود میان دولت‌های عضو اتحادیه اروپا و در نتیجه مشکلات و رقابت‌های برخی از اعضای اتحادیه اروپا با کاخ سفید شکل ملموس‌تری به‌ خود خواهد گرفت. عده‌ای از آگاهان سیاسی بر این باورند که سونامی «ناسیونالیسم درون‌گرا» طی سال 2017 در سراسر اروپا فراگیر شود و کشورهائی همچون فرانسه، ایتالیا، هلند و فراتر از این کشورها را دربرگیرد. علت نفوذ و قدرت فزاینده کسانی که پوپولیست خوانده می‌شوند، وجود شکاف‌های بزرگ در عرصه‌های سیاست داخلی کشورها خواهد بود.
ز. هرچند برخی تغییر ذائقه سیاسی مردم در آمریکا و کشورهای اروپائی را ناشی از فراگیرشدن جنبش‌های نئوناسیونالیسم در دو قاره‌ اروپا و آمریکا می‌دانند، امّا در واکاوی آراء مردمی در این کشورها نمی‌توان رشد نئوناسیونالیسم را از عملکرد دولتی در کشورها جدا دانست. خطاهای راهبردی رهبران غربی که به رویگردانی افکار عمومی از آنها کمک کرده است، متعدد است. بسیاری از این خطاها همچنان سربسته باقی مانده ولی برخی از آنها نیز علنی گشته و احیاناً زمینه‌ساز اعتراف و عذرخواهی نیز شده است از جمله:
1. دخالت در سرنوشت ملت‌ها، لشگرکشی به کشورها و دامن زدن به جنگ‌های منطقه‌ای؛ در مارس 2003، تونی بلر نخست‌وزیر انگلستان، و جورج بوش، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، دستور اعزام نیروی نظامی به عراق را صادر کردند. این حمله به بهانه وجود برنامه فعال تسلیحات کشتار جمعی در عراق انجام شد، ادعایی که بعدها دروغ بودن آن به اثبات رسید. علیرغم آن‌که بلر بارها بر درستی تصمیماتش در این زمینه تأکید و در سال 2004 و 2007 در مجلس انگلستان بر عدم عذرخواهی به خاطر جنگ عراق پافشاری می‌نمود، نهایتاً پس از 12 سال از آغاز جنگ عراق، مجبور به اعتراف در این زمینه شد. او گفت: جنگ عراق یک اشتباه بود و بر اساس اطلاعات نادرست شکل گرفت، بلر همچنین افزود: «از اینکه اطلاعاتی که دریافت کردیم اشتباه بود، عذرخواهی می‌کنم.» او متهم است که در این جنگ عراق گوش به فرمان بوش رئیس‌جمهوری سابق آمریکا بوده است.
2. نقش داشتن در به وجود آمدن گروه‌های تروریست تکفیری که طی سال‌های اخیر امنیت غرب آسیا، اروپا و آمریکا را به مخاطره انداخته‌اند، اوباما رئیس جمهور آمریکا در آخرین ماه از دوره ریاست خود، در همایشی با موضوع تروریسم، با ابراز پشیمانی از اشتباهاتی که در لیبی و عراق مرتکب شده است و شگفت‌زدگی نسبت به استیلای داعش بر استان موصل عراق در سال 2014، بر ناتوانی دستگاه‌های امنیتی آمریکا در پایش داعش تأکید نمود. وی افزود: «گروه داعش در پی اشغال عراق توسط نظامیان آمریکا پدید آمده است.» اوباما همچنین اعتراف کرد: «علیرغم اعزام افزون بر یکصد هزار نظامی به افغانستان نتوانسته است گروه طالبان را شکست دهد.» آمریکا در دوران اوباما از پیش‌بینی یا برآورد تحوّلات مصر، که به جابجائی قدرت در این کشور انجامید و «حسنی مبارک» هم‌پیمان دیرینه کاخ سفید را راهی زندان کرد، ناتوان مانده بود. این ناتوانی ضعف دولت او را، که اولویت‌های خود را بر پایه مسائل سیاست خارجی بنا نهاده بود، بیشتر به نمایش گذاشت. تونی بلر نخست‌وزیر پیشین انگلیس نیز با اعتراف دربارۀ نقش آمریکا و بریتانیا در پیدایش داعش گفته است: «برخی شواهد و دلائل به خوبی بیانگر ارتباط میان پیدایش گروه داعش و جنگ سال 2003 عراق است.» امروز تأثیر سیاست‌های آمریکا و انگلیس بر رشد افراطی‌گری در خاورمیانه و شمال آفریقا، سخن رایج شهروندان و نخبگان اروپا و آمریکا است.  
3. تقویت، تسلیح و کمک به گروه‌های تروریستی مستقر در سوریه؛ ائتلاف کشورهای غربی به رهبری آمریکا با بهانه قراردادن مقابله با گروه تروریستی داعش در ژوئن 2014، عملیات‌های هوائی خود را آغاز کردند. نظامیان آمریکا برای تقویت توان عملیاتی خود بر روی زمین، به آموزش، سازماندهی و بکارگیری نیروهای شورشی در سوریه مبادرت ورزیدند. این نیروها تحت نام «معارضه معتدل» در پادگان‌هائی در اردن، ترکیه و قطر آموزش داده شدند. سه‌هزار نفر از معارضان باصطلاح معتدل، در درگیری‌های شمال و غرب سوریه (حلب و ادلب) به گروه جیش‌النصره پیوستند. اگرچه نام گروه النصره در لیست تروریستی آمریکا قرار دارد ولی تلاش‌های زیادی از سوی ترکیه عربستان و آمریکا برای استفاده از این گروه در برابر نظام سوریه صورت گرفته است. النصره برای خارج شدن از لیست گروه‌های تروریست نام خود را به «جبهه فتح‌الشام» تغییر داد. حمایت دولت‌های غربی از گروه‌های تروریستی، باعث فرسایشی‌شدن جنگ در سوریه، محاصره طولانی شهروندان در داخل شهرها، آوارگی بخش‌های گسترده مردم، و بروز چالش پناهندگان در اروپا شده است. جنگ حلب که در ماه‌های اخیر به کشتار غیرنظامیان و استفاده از شهروندان به‌عنوان سپر انسانی از سوی گروه‌های تروریست منجر شد، یکی از پیامدهای حمایت، تسلیح و استفاده ابزاری قدرت‌ها خصوصاً آمریکا از گروه‌های تروریستی است.
4. سکوت یا همراهی با عربستان سعودی در کشتار مردم بی‌دفاع یمن؛ آمریکا، انگلیس و برخی از کشورهای اروپائی از ابتدای تجاوز عربستان سعودی به یمن در کنار این کشور قرار گرفتند. دولت آمریکا به بهانه مبارزه با القاعده و سایر گروه‌های تروریستی نظامیان خود را به همراه تجهیزاتی، از جمله تانک و هلی‌کوپتر، در اوائل سال 1395 راهی جنوب یمن نمود. عادل الجبیر، سفیر وقت عربستان سعودی (وزیر خارجه کنونی)، هم‌زمان با یورش نظامیان این کشور به یمن، در یک نشست خبری در واشنگتن آغاز عملیات نظامی بر ضدّ همسایه جنوبی را اعلام کرد. در نتیجه تجاوز 600 روز اخیر عربستان در یمن، بالغ بر 30700 نفر شهید و مجروح، 263 بیمارستان تخریب و 675 مسجد ویران شده است. تاکنون گروه‌ها و مؤسسه‌های حقوق بشری زیادی در اروپا خواستار خودداری دولت‌هایشان از همراهی با عربستان سعودی در تجاوز به یمن شده‌اند. موارد فوق، برخی از خطاهای راهبردی رهبران غربی است که ویرانی، کشتار و بحران را برای مردم غرب آسیا و آفریقا به ارمغان داشته است. عذرخواهی بلر و اوباما چیزی از سنگینی بار مصیبت‌های مردم عراق، افغانستان، یمن و سوریه و مردم کشورهای آفریقایی نمی‌کاهد و جهان را به پیش از دوران رهبری آنها بازنمی‌گرداند. بهم‌ریختگی امنیت جهان امروز ره‌آورد مدیریت رهبرانی چون بوش، بلر و اوباما است؛ رهبرانی که قهر و غضب ملّت‌ها را برانگیخته و از سوی رأی‌دهندگان آمریکا و انگلیس، مورد بی‌مهری قرار گرفته‌اند. اینک جریان‌ها و افراد پیروز در جریان انتخابات و همه‌پرسی اروپا و آمریکا باید بدانند که خطاهای راهبردی آنان در انتخابات بعدی سیاهه خواهد شد.


تعداد مشاهده: 925