تقابل راهبردی ایران و آمریکا و سناریوهای پیشرو
مصطفی محمدی
دکترای علوم سیاسی از دانشگاه تهران
چکیده
دولت ترامپ به دلیل ناکارآمدی تحریمها در تحقق هدف «فروپاشی یا تسلیم» ایران در برابر شروط غیرمنطقی توافق جامع و آثار معکوس سیاست فشار حداکثری در موضع ضعف و پاسخگویی قرار داشته و گزینه مناسبی برای برونرفت از بحران ندارد. از طرفی تحریمها به اوج خود رسیده است و امکان تشدید معنادار آن نیست. از طرف دیگر، بهکارگیری گزینه نظامی علیه ایران با چالشهای متعددی روبهرو است و دولت آمریکا آمادگی رویارویی با پیامدهای آن را ندارد. استمرار این روند و تشدید فشار داخلی و بینالمللی به ترامپ میتواند موجب تغییر رویکرد کاخ سفید در قبال ایران شود. تمایل دولت ترامپ به مذاکره لزوما به معنای تغییر رویکرد کاخ سفید نیست. زیرا ترامپ در رقابت انتخاباتی به شدت نیازمند دستاورد در حوزه سیاست خارجی است. دولت آمریکا در پی بهرهبرداری تبلیغاتی از مذاکره با ایران بوده و نشانه واقعی از تغییر جدی در رویکرد آن مشاهده نمیشود.
کلمات کلیدی؛ ایران، آمریکا، ترامپ
مقدمه؛
تقابل راهبردی جمهوری اسلامیایران و ایالات متحده آمریکا از نزدیک به یک دهه گذشته و پس از آن که ایران به پیشرفتهای بومیدر غنی سازی اورانیوم دست یافت و نفوذ گستردهتری در منطقه غرب آسیا پیدا کرد، وارد دوره جدیدی شد. در زمینه هستهای، ایران در سال 2006 فعالیت غنی سازی را در سطح محدود آغاز کرد و در فاصله کوتاهی تا سال 2010 علاوه بر ساخت و نصب سریع سانتریفیوژهای متعدد و تکمیل مرکز غنی سازی فردو توانست به دانش حساس غنی سازی 20 درصد دست یابد. در سطح منطقه نیز پس از دو تحول مهم بیداری اسلامیو شکست داعش، نگرانی از عمق نفوذ استراتژیک جمهوری اسلامیایران افزایش یافت. ایران از کشوری که در معرض تهدید همسایگان شرقی و غربی، یعنی طالبان و صدام، بود به جایگاهی دست یافت که امکان نادیده گرفتن آن در معادلات منطقه غرب آسیا وجود نداشت. پیش از این نیز جمهوری اسلامیایران همواره در آمریکا در ردیف «دولتهای سرکش، متخاصم یا تهدید کننده» دستهبندی میشد ولی در این برهه با جهشی که در توانمندیها و قدرت ایران رخ داد، مهار ایران به یکی از اولویتهای اصلی سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد.
برنامه هستهای ایران با هدف رشد علمیو اقتصادی آغاز شد؛ ولی از همان نخست در دوره بوش پسر، رشد سریع توانمندی هستهای ایران در آمریکا به مثابه یک چالش ژئوپلیتیکی مهم در غرب آسیا تلقی شد. آمریکا به جای مواجهه منطقی با برنامه هستهای ایران، یک موضوع فنی و حقوقی را به یک چالش سیاسی تبدیل کرد و ماهیت فعالیتهای هستهای صلح آمیز ایران را نظامی جلوه داد. مخالفت آمریکا با برنامه هستهای ایران محدود به انحصار شکنی ایران در فرایند دستیابی به توانمندی غنی سازی اورانیوم و «شناسایی حق غنیسازی بومی» نمیشد بلکه در چهارچوب نگرش آمریکا، برنامه غنیسازی به مثابه مقدمهای برای دستیابی ایران به قابلیت ساخت سلاح هستهای و در نتیجه «سلطه» جمهوری اسلامیایران بر غربآسیا ارزیابی میشد.
این ارزیابی دو حزبی در آمریکا جلوگیری از دستیابی ایران به قابلیت ساخت سلاح هستهای و مهار منطقهای ایران را به یک اولویت اصلی در سیاست خارجی این کشور تبدیل کرد. با این حال، درباره راهبرد و ابزارهای لازم برای تحقق این هدف در واشنگتن اختلاف نظر بود. به گفتهی اوباما «اختلاف بر سر چگونگی ممانعت از دستیابی ایران به قابلیت ساخت سلاح هستهای به مهمترین مناظره در سیاست خارجی ایالاتمتحده آمریکا پس از جنگ عراق در سال 2003 تبدیل شد.» (ObamaA, 2015)
مواجهه متفاوت باراک اوباما و دونالد ترامپ با ایران، بازتابی از این اختلاف نظر و نمود عملی طرز فکر و دیدگاههای رایج در آمریکا برای مهار ایران در یک دهه گذشته است. با مروری بر تجربه اجرای این دو الگو در قبال جمهوری اسلامیایران میتوان درستی یا نادرستی پیش فرضها، انگیزهها و اهداف هر یک از این راهبردها را مورد ارزیابی قرار داد و تصویر دقیقتری از چشمانداز چالش ایران و آمریکا ارائه نمود.
رویکردهای اصلی آمریکا برای مهار رشد قدرت ایران
پس از انقلاب اسلامی، آمریکا اغلب در مواجه با ایران ترکیبی از گزینههای فشار اقتصادی، انزوای سیاسی، مذاکره تاکتیکی و تهدید نظامی یا حتی اقدام نظامی را در پیش گرفته بود ولی در دولتهای مختلف آمریکا بر سر جزئیات مربوط به چگونگی بهکارگیری این گزینهها و نیز هدف از اعمال این گزینهها علیه چه باشد، چه ترکیبی از فشار و امتیاز برای اقناع یا اجبار ایران لازم است، تا چه زمانی باید فشارها استمرار یابد یا کدام یک از این گزینهها اثرگذاری بیشتری بر جمهوری اسلامیایران دارد، اختلاف نظر وجود داشت. اختلاف بر سر چگونگی مقابله با قدرت ایران منجر به بروز رویکردهای متفاوتی در دولت اوباما و ترامپ شد. اگرچه با توجه به انتقاد چهرهها و اندیشکدهها هر دو حزب آمریکا نسبت به رویکرد اوباما و ترامپ در قبال ایران به خصوص در فرایند اجرا، میتوان به طیفی از دیدگاههای گوناگون اشاره کرد ولی به صورت کلی و با در نظر گرفتن خطوط کلان، الگوی اوباما و ترامپ در مواجهه با قابلیتها و توانمندهای ایران نماینده نگرشهای اصلی راهبردی رایج در واشنگتن است. به عبارت دیگر، فرضیهها و ایدههای اصلی موجود در آمریکا در یک دهه گذشته در قبال ایران به آزمون گذاشته شدهاند و موفقیتها و شکستهای هر یک تا حدود زیادی نمایان شده است.
رویکرد دولت اوباما در تقابل با ایران
باراک اوباما دستیابی ایران به قابلیت ساخت سلاح هستهای را «تغییردهنده بازی» میدانست و معتقد بود اگر ایران به «ظرفیت گریز هستهای» نزدیک شود، دو پیامد جدی برای آمریکا در پی خواهد داشت.از طرفی، ایران با جرأت و جسارت بیشتری در منطقه خاورمیانه کنشگری خواهد داشت و امکان مقابله با آن از طرق متعارف دشوار میشود؛ و از طرف دیگر، خاورمیانه به صحنه رقابت تسلیحات هستهای تبدیلشده و کنترل آن از دست آمریکا خارج خواهد شد. (ObamaB, 2015) به همین دلیل اوباما، جلوگیری از دستیابی ایران به قابلیت ساخت سلاح هستهای را در اولویت فوری خود قرار داد. او میگوید «از ابتدای دوره ریاست جمهوری جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای اولویت شماره یک من بوده است.» (ObamaD, 2015)
درک راهبردی اوباما از الگوی تصمیمگیری در ایران بر این مبنا شکل گرفته بود که جمهوری اسلامیایران تنها در صورتی از موضع خود عقبنشینی میکند که حساسیتها و اولویتهای آن شناسایی و با شیوههای مؤثر تحتفشار قرار بگیرد. او میگوید: «فکر میکنم که اگر به نحوه عمل و تصمیمات آنها در سه دهه گذشته نگاه کنیم، در مییابیم که آنها به حفظ و بقای نظام اهمیت میدهند. آنها به افکار عمومیمردم حساسیت دارند و از انزوا رنج میبرند. آنها میدانند زمانی که انواع تحریمها علیه آنها اعمال شود بهشدت آسیب میبینند. بنابراین، اگر گزینههایی به آنها عرضه شود که مسیر بالقوه بهتری را در پی داشته باشد احتمالاً آن را انتخاب خواهند کرد.» (Obama, 2012)
اوباما همانگونه که در سال 2013 گفت از هنگامیکه وارد کاخ سفید شد به دنبال این بود که «چگونه باید نظام محاسبات هزینه-فایده ایران را تغییر بدهد.» (Obama, 2013) از طرفی، تجربه استفاده بوش از گزینه نظامی در خاورمیانه اوباما را به این نتیجه رسانده بود که این گزینه راهحل مناسبی برای جلوگیری از دستیابی ایران به قابلیت ساخت سلاح هستهای نیست. او میگوید «اگر ما مطلبی از دهه قبل آموخته باشیم این است که جنگها و بهخصوص جنگ در خاورمیانه هرچه باشد ساده نیست.» (ObamaA, 2015) او در دانشگاه امریکن به صورت کلی در محدودیت استفاده از گزینه نظامی میگوید: «انتخاب چنین دکترینی فقط به خاطر هزینههای جنگ نیست بلکه علتش این است که راهحل مبتنی بر مذاکره کارآمدتر، قابل راستیآزمایی و پایدار است.»(ObamaA, 2015) اوباما درباره استفاده از گزینه نظامی برای مهار برنامه هستهای ایران بر این باور بود که حمله نظامی به تأسیسات هستهای ایران نهتنها مؤثر نخواهد بود بلکه آثار و نتایج نامطلوبی در پی خواهد داشت. او میگوید « یک یا چندین حمله نظامی میتواند برنامه هستهای ایران را برای مدتی عقب براند اما بیتردید، ایران را بر آن خواهد داشت تا با سرعت بهسمت بمب اتمیبرود.» (ObamaC, 2015)
از طرف دیگر، اوباما اقدامات دولت بوش را برای فشار بر ایران کافی نمیدانست. زیرا، تحریمهای یکجانبه آمریکا و قطعنامههای پیشین شورای امنیت در در دوره بوش در جلوگیری از رشد توان فنی هستهای ناکارآمد بود. آمریکا در اواخر دوره بوش و در دوره اوباما به این نتیجه رسید بود که اگر تحریم و فشار اقتصادی در چهارچوب یک اجماع بینالمللی بتواند حساسترین نقاط اقتصادی و مالی ایران را هدف قرار دهد، تأثیر بیشتری خواهد داشت.
این جمع بندی تا حد زیادی متأثر از برآورد اطلاعاتی آمریکا در سال 2007 از نوع عملکرد جمهوری اسلامیایران در مذاکرات سالهای 2003 و 2004 بود. در گزارش سال 2007 جامعه اطلاعاتی آمریکا درباره نیات و قابلیتهای هستهای ایران آمده است «برداشت ما با اطمینان زیاد این است توقف برنامه هستهای ایران در سال 2003 و اعلامیه تهران مبنی بر تعلیق برنامه غنیسازی اورانیوم و امضای پروتکل الحاقی، در درجه اول در واکنش به بازرسیهای بینالمللی و فشارهای خارجی بوده است که بخاطر افشای فعالیتهای هستهای اعلام نشده پیشین ایران بر این کشور وارد شده بود...این امر حاکی از آن است که تهران هزینههای سیاسی، نظامی و اقتصادی دستیابی به سلاح هستهای را نادیده نگرفته و منطق تصمیمات آن از الگوی "هزینه-فایده" تبعیت میکند.» (National Intelligence Estimates, 2007)
چنین درکی از منطق تصمیم گیری ایران و ارزیابی راهبردی از عقب نشینی ایران تحت فشارهای بینالمللی تلاش برای ایجاد اجماع بینالمللی علیه ایران و طراحی نوع جدیدی از تحریمها را به هدف اصلی تلاشهای آمریکا در قبال ایران تبدیل کرد. بستر سازی اوباما برای اعمال تحریمهای بینالمللی و چندجانبه علیه ایران موفقیت آمیز بود. تحریمهای اعمال شده نیز با دقت بالایی نقاط آسیبپذیر ایران را هدف قرار داد و در یک روند تدریجی کوتاه مدت، فشارهای اقتصادی بیسابقهای به جمهوری اسلامیایران تحمیل شد ولی بااینوجود، آمریکا به هدف اصلی خود، یعنی وادار ساختن ایران به توقف و تعلیق غنیسازی هستهای، دست نیافت. ریچارد نفیو، از طراحان اصلی تحریم علیه ایران میگوید «متأسفانه، علیرغم افزایش مستمر تحریمها از سال 2010 تا 2012 این روند به امتیازدهی معنادار ایران در مذاکرات و تغییر محاسبات هستهای آن منجر نشد.» (Nephew, 2018: 78)
طراحی و اجرای روند تشدید فشار علیه ایران در ظاهر بینقص بود ولی درک راهبردی اوباما از عوامل مؤثر بر منطق تغییر رفتار ایران نادرست بود. در دورهی نخست دولت اوباما، تحریمها به اقتصاد ایران آسیب وارد کرد ولی تغییر چشمگیری در اراده سیاسی مسؤولان برای ادامه روند رشد توان هستهای و انسجام اجتماعی درباره سیاستهای هستهای حاکمیت ایجاد نکرد. پژوهش مؤسسه نظرسنجی گالوپ در اواخر سال 2012 نشان میدهد 56 درصد مردم ایران بر این باور بودند که تحریمهای سازمان ملل، آمریکا و کشورهای اروپایی تأثیر چشمگیری بر زندگی آنها داشته است. 29 درصد دیگر معتقد بودند تحریمها تا حدودی به زندگی مردم آسیب وارد کرده است. بهعبارتدیگر، تأثیر تحریم بر زندگی اکثریت جامعه ایران ملموس بوده است. با اینحال، تنها 17 درصد از مردم موافق توقف برنامه هستهای ایران هستند. علاوه بر حمایت اکثریت جامعه از استمرار برنامه هستهای، 47 درصد از مردم، آمریکا را مقصر مشکلات اقتصادی خود میدانستند و تنها 10 درصد از جامعه سیاستهای حکومت را مسبب مشکلات اقتصادی خود معرفی کرده بودند. (Gallup, 2013)
در چنین شرایطی، دولت اوباما به این نتیجه رسید که اصرار بر توقف فعالیتهای هستهای ایران پیامدهای جبرانناپذیری برای امنیت ملی آمریکا خواهد داشت. زیرا، نهتنها اعتبار دو گزینه اصلی آمریکا در مواجهه با چالشهای سیاست خارجی، یعنی گزینهنظامی و تحریمهای چندجانبه، بهشدت خدشهدار میشد بلکه از نگاه اوباما ایران با دستیابی به قابلیت ساخت سلاح هستهای بر خاورمیانه مسلط میشد. در این شرایط آمریکا بین دو گزینه پذیرش شکست تحریمها و تندادن به ایران بهعنوان قدرت هستهای، راهحل میانهای برگزید که در پی آن آمریکا از سیاست «غنی سازی صفر» و توقف کامل برنامه هستهای ایران عدول کرد و در مذاکرات محرمانه عمان در اسفند 1392 اعلام کرد که حاضر به پذیرش «غنی سازی محدود» ایران است.
این عقبنشینی از سوی آمریکا در برابر ایران به درستی فهم نشد و به دلیل شتاب زدگی در دست یابی به توافق هستهای نه تنها زمینه و فرصت تغییر درک راهبردی آمریکا در قبال ایران از دست رفت بلکه غلبه منطق «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» در پذیرش برجام، به نوعی موجب پذیرش این روایت و ارزیابی جامعه اطلاعاتی آمریکا شد که «ایران در برابر فشار عقبنشینی میکند.» در حالی که در عمل، آمریکا پس از عدم موفقیت تحریمها در توقف برنامه هستهای ایران از موضع «تعلیق همه فعالیتهای مربوط به غنیسازی اورانیوم» عقبنشینی کرد و با میانجیگری عمان و پذیرش ضمنی لغو تحریمها از سوی اوباما مذاکره میان ایران و آمریکا آغاز شد. وندی شرمن، نماینده آمریکا در مذاکرات 1+5 در دوره اوباما میگوید: « {پذیرش برنامه غنیسازی محدود در ایران} کلیدی بود که باعث رفع بنبست شد و این ایالاتمتحده بود که همواره تا آن زمان گفته بود این شرط را نمیپذیرد.» (Sherman, 2016)
رویکرد دولت ترامپ در قبال ایران
راهبرد «تعامل مبتنی بر فشار» اوباما برای مهار جمهوری اسلامیایران، که در مرحله نخست به توافق برجام منتهی شد، چه در واشنگتن و چه در میان متحدان نزدیک آمریکا از جمله اسرائیل، مورد اجماع نبود. منتقدان اوباما رویکردی را ترجیح میدادند که به جای تمرکز بر پرونده هستهای بر حل تمامیاختلافات میان دو کشور یا رفع طیف گستردهتری از تهدیدهای ایران متمرکز باشد. علاوه بر این، اوباما در تمایز رویکرد خود با رویکردهای جایگزین میگوید: «آنها در روش مواجهه با تهدیدهای ایران بر این باور بودند که "استمرار تحریم تا فروپاشی جمهوری اسلامیایران" یا "حمله نظامی هدفمند" گزینههای جایگزین بهتری نسبت به ایده "مذاکره مبتنی بر فشار اقتصادی" هستند.»
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، و برخی از اندیشکدههای جمهوریخواه آمریکا از جمله بنیاد دفاع از دموکراسی بر این باور بودند که تحریمها ایران را تا «لبه پرتگاه» و مرز فروپاشی برد ولی اوباما با توافق موقت ژنو و سپس رفع تحریمها در برجام مانع از آن شد. از نگاه آنها اوباما به جای مذاکره و توافق هستهای باید تحریمها را تا فروپاشی ایران ادامه میداد.
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات 2016 این فرصت را در اختیار منتقدان اوباما قرار داد تا گزینههای جایگزین خود را به دستور کار اصلی کاخ سفید در قبال ایران تبدیل کنند. اگرچه نمیتوان به صورت قاطع گفت که ترامپ از همان ابتدا در پی اجرای سیاست «اعمال مجدد تحریمها علیه ایران و استمرار آن تا فروپاشی رژیم» بود ولی زمینه فکری پذیرش ضمنی اتخاذ چنین سیاستی را داشت. او در فوریه سال 2017 در توئیتی میگوید «ایران در حال به زانو در آمدن و فروپاشی بود تا اینکه آمریکا در قالب توافق هستهای به آن جانی دوباره بخشید: با ۱۵۰ میلیارد دلار»
اتخاذ گزینههای جایگزین در قبال ایران در دولت ترامپ فرایندی تدریجی داشت و پس از طی مراحل گوناگون در نهایت به اجرا درآمد و کارآمدی آن در عمل مورد آزمون قرار گرفت. برای فهم بهتر روند شکل گیری و سیر تحول رویکرد دولت ترامپ در قبال ایران میتوان آن را در چهار دوره دسته بندی کرد.
دوره نخست، بازبینی سیاستها و تأکید بر عدم پایبندی ایران به برجام
در نهماهه نخست دولت ترامپ، کاخ سفید بازنگری در راهبرد آمریکا در قبال برنامه هستهای و فعالیتهای منطقهای ایران را در دستور کار قرار داد. در این برهه تلاشهای جدی از سوی افراد و اندیشکدههای آمریکایی منتقد اوباما و نیز از طرف کشورهای منطقه از جمله عربستان و اسرائیل برای تغییر سیاست کاخ سفید در قبال ایران صورت پذیرفت.
در اولین اقدام، در فوریه 2017، یک ماه بعد از آغاز به کار ترامپ، به عنوان رئیس جمهور آمریکا، ایده تشکیل ائتلافی منطقهای با عنوان «ناتوی عربی» برای مقابله با ایران مطرح شد. دونالد ترامپ در اولین سفر خارجی خود، با حضور در عربستان در ماه می2017، به صورت رسمیبا شکل گیری ائتلافی موسوم به «اتحاد استراتژیک خاورمیانه» موافقت کرد تا ضمن بهرهگیری از ظرفیت کشورهای منطقه برای خنثیسازی نفوذ منطقهای ایران، زمینههای فروش کلان تسلیحات آمریکا در منطقه را فراهم سازد. سفر ترامپ به عربستان برای مشارکت در ائتلاف منطقهای و امضای قرارداد فروش 110 میلیارد دلاری جنگ افزار به عربستان این تلقی را در منطقهایجاد کرد که رویکرد ترامپ نسبت به ایران و متحدان منطقهای آمریکا، متفاوت از رویکرد اوباما است.
در دومین گام، پس از طرح درخواست ترامپ از شورای امنیت ملی آمریکا برای بازبینی سیاست آمریکا در قبال برجام، مک مستر، مشاور امنیت ملی وقت ترامپ با همکاری اندیشکدههای آمریکا راهی بین حفظ برجام و خروج از آن به ترامپ ارائه میکنند که کلیات آن در مقاله مشترک مارک دوبوویتز و دیوید آلبرایت در وال استریت ژورنال در 25 سپتامبر 2017، چند روز قبل از اعلام عدم پایبندی ایران به برجام از سوی ترامپ، منتشر شد. آنها در این مقاله میگویند: «اصول استراتژی پیشنهادی ما در قبال ایران عبارت است از عدم تأیید پایبندی ایران به برجام، استمرار تعلیق تحریمهای هستهای، اعمال تحریم در حوزههای غیرهستهای و اعمال فشار برای اصلاح کاستیهای برجام.»
دونالد ترامپ با پذیرش این استراتژی در سخنرانی 13 اکتبر 2017 علیرغم هشت گزارش فنی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، پایبندی ایران به برجام را رد کرد. در این دوره، با تهدید ترامپ مبنی بر خروج از برجام در صورت عدم رفع کاستیهای آن، کشورهای اروپایی، مذاکرات مجدد درباره یک توافق جدید یا توسعه محدودیتهای برجام در قالب طرحبندی مکرون را پذیرفتند و کنگره نیز با تشدید تحریم علیه برنامه موشکی و منطقهای ایران موافقت کرد.
دوره دوم، خروج از برجام و اعمال مجدد تحریمها
پس از دو نوبت عدم تأیید پایبندی ایران به برجام در اکتبر 2017 و ژانویه 2018، دونالد ترامپ تصمیم به خروج از برجام گرفت. دو دیدگاه مختلف و البته قابل جمع درباره چرایی خروج ترامپ از برجام وجود دارد. برخی همچون مارک دوبوویتز، که حامیاصلاح برجام بود، رفتار ترامپ را بهانهجویی توصیف کرده و معتقدند ترامپ هیچگاه به دنبال یافتن راه چاره برای اصلاح برجام نبود بلکه طرح موضوع کاستیهای برجام دستاویزی برای خروج او از برجام بود. در این روایت مشکل شخصی ترامپ با اوباما و میراث سیاست خارجی او بهعنوان یکی از علل اصلی خروج از برجام مطرحشده و تغییر مشاور امنیت ملی و وزیر خارجه و نیز حذف مخالفان لغو برجام از کاخ سفید، به زمینهسازی برای این اقدام تفسیر میگردد. استدلال عمده این گروه استناد به مذاکرات هفتههای گذشته آمریکا و اروپا در ارتباط با چهارچوبهای یک توافق تکمیلی با ایران است که علیرغم همراهی زیاد کشورهای اروپایی، آمریکا حاضر به پذیرش آن نشد.
برخی دیگر، معتقدند علل خروج از برجام فراتر از ویژگیهای شخصیتی ترامپ و مسائل سیاست داخلی آمریکا است. ترامپ نهتنها برجام را در حوزه هستهای یک توافق نامناسب میدانست بلکه وجود چنین توافقی را مانع از مقابله مؤثر آمریکا با فعالیتهای منطقهای و برنامه موشکی ایران ارزیابی میکرد.
بر اساس این دیدگاه، برجام اولاً محدودیتهای بسیار اندکی علیه برنامهی هستهای ایران در نظر گفته بود، ثانیاً شامل ابعاد تهدیدآمیز دیگر ازجمله برنامه موشکی و منطقهای نمیشد، ثالثاً معافیتهای تحریمیبرجام از اعمال فشار جدی علیه ایران جلوگیری میکرد. بنابراین، خروج از برجام این فرصت را به آمریکا میداد تا با اعمال مجدد تحریمها «بار دیگر ایران را در لبه پرتگاه قرار دهد.»
اگرچه نمیتوان به صورت قطعی درباره انگیزه و اهداف ترامپ در خروج از برجام قضاوت کرد ولی صرف نظر از نیات او، آنچه روی داد تفاوتی با رویکرد «اعمال تحریم علیه ایران تا فروپاشی» نداشت. به عبارت دیگر، حتی اگر هدف اولیه ترامپ از به کارگیری جان بولتون و مایک پمپئو،که به عنوان چهرههای حامیتغییر رژیم و حمله نظامی هدفمند به ایران شناخته میشدند، در تیم امنیت ملی و اعمال مجدد تحریمها تلاش برای فروپاشی ایران نبود، دولت ترامپ عملاً در این مسیر قرار گرفت. مایک پمپئو در سخنرانی هریتیج بهصراحت هدف آمریکا در دوره جدید را تلاش برای تغییر ماهیت نظام ایران و تبدیل آن به یک بازیگر عادی در نظام بینالملل دانست و دوازده شرط مشتمل بر چهار محور اصلی «نابودی برنامه غنیسازی هستهای، توقف آزمایش و توسعه توان موشکی، صرفنظر کردن از عمق استراتژیک و عقبنشینی کامل از منطقه و آزادی زندانیان آمریکایی» را برای مذاکره دولت ترامپ با ایران تعیین کرد. در واقع، شروط دوازدهگانه پمپئو نه برای مذاکره با ایران بلکه برای جلوگیری از شکلگیری مذاکره بود. زیرا، پذیرش شروط دولت ترامپ در قالب توافقی موسوم به «توافق جامع» به معنای دستکشیدن ایران از عناصر اصلی توانمندیها و قابلیتهای بازدارنده و تسلیم در برابر آمریکا بود. به عبارت دیگر، مفادی برای توافق جامع اعلام شد که پذیرش یا عدم پذیرش ایران نتیجه یکسان داشت. اگر ایران از توانمندیهای بازدارنده خود صرف نظر میکرد به راحتی در معرض حمله نظامی یا سوء استفاده کشورهای دیگر قرار میگرفت.
تصمیم به خروج از برجام ریسک بالایی داشت ولی دو برآورد اصلی از داخل ایران دولت ترامپ را به تحقق هدف «فروپاشی یا تسلیم» امیدوار ساخت. برآورد اول، متکی به تحلیل دولت ترامپ از وضعیت نامناسب اقتصادی و ارزیابی چهرههای مؤثر در فرایند تصمیم گیری در دولت ترامپ از اعتراضات دی ماه 96 بود. مارک دوبوویتز، مدیر بنیاد دفاع از دموکراسی، پس از اعتراضات دیماه بر این باور بود که اگرچه این دور از اعتراضات بینتیجه پایان یافت ولی وقوع ناآرامیهای اخیر در ایران نشان داد که گزینه تغییر رژیم در ایران دستیافتنی است. رسانههای دست راستی نظیر فاکس نیوز، نشنال ریویو، ویکلی استاندارد و واشنگتن اگزمینر در مطالب خود این باور را ترویج میکردند که به دلیل سرخوردگی مردم از وضعیت موجود و ناامیدی از توانایی جناحها و احزاب سیاسی ایران برای ایجاد تغییر، مسیر تغییر رژیم در ایران گشوده شده است.
بر پایهی این تحلیلها، دولت ترامپ به این ارزیابی رسید که با توجه به بستر اقتصادی و اجتماعی موجود در ایران میتوان با خروج از برجام و ایجاد یک شوک بزرگ، نظام جمهوری اسلامیایران را در معرض فروپاشی قرار داد.
برآورد دوم بر اساس این درک حاصل شده بود که خروج آمریکا از برجام برای این کشور هزینهای نخواهد داشت. پمپئو پیش از خروج ترامپ از برجام در جلسه بررسی صلاحیت به عنوان وزیر خارجه دو جمعبندی مهم از نوع واکنش ایران به تصمیم احتمالی ترامپ برای خروج از برجام ارائه میدهد که ریسک خروج از برجام را برای آمریکا کاهش میداد. او در نشست سنا گفت اولاً جمهوری اسلامیایران در صورت خروج آمریکا از برجام، به دلیل منافع اقتصادی برجام از آن خارج نخواهد شد. بنابراین، خروج آمریکا از برجام موجب فروپاشی توافق هستهای نمیشود. ثانیاً پس از خروج احتمالی آمریکا از برجام ایران بهسرعت به دنبال ساخت سلاح هستهای نخواهد رفت.
دوره سوم، افزایش تحریم تا سطح غیرقابل تحمل
در یادداشت «ایستادن روی یخ نازک: توافق هستهای در سال سوم» تهیه شده در گروه بینالمللی بحران در ماه ژانویه 2019، به نقل از یکی از مقامات ارشد دولت ترامپ گفته شده بود که «دولت آمریکا در ارزیابی اخیر خود به این نتیجه رسیده است که رویکرد کاخ سفید در برابر ایران به اهداف خود دست نیافته است؛ نه تغییری در رفتار ایران ایجاد شده است و نه ایران حاضر به پذیرش مذاکره گشته است.»
ویکتوریا کوتس، مدیر بخش خاورمیانه شورای امنیت ملی آمریکا نیز در فوریه 2019 در یادداشتی در سایت کاخ سفید به ارائه ارزیابی از نحوه اجرای سیاست فشار حداکثری ترامپ پرداخته و به برخی از برنامههای دولت آمریکا برای تقویت این سیاست در سال جدید میلادی اشاره میکند. او در این یادداشت مینویسد: «برای دستیابی به اهداف استراتژی دونالد ترامپ قصد داریم در سال 2019 فشار بر ایران را به سطح غیرقابل تحملی برسانیم.» کوتس از کشورهای اروپایی میخواهد از برجام خارج شده و «تحریمها را علیه ایران بازگردانند.» او در توضیح دلیل این اقدام میگوید «ترکیب فشار آمریکا و اروپا بازگشت ایران به پای میز مذاکره را تسریع خواهد کرد.» به عبارت دیگر، آمریکا به این نتیجه رسیده است که در صورت ادامه روند جاری، دستیابی به هدف فروپاشی یا تسلیم ایران ممکن نخواهد بود. این ارزیابی دولت آمریکا را متقاعد ساخت که برای موفقیت در سیاستهای خود نیاز بیشتری به حمایت اروپا دارند. از همین روی در نشست ورشو و مونیخ، مایک پنس، معاون ترامپ، از کشورهای اروپایی خواست از برجام خارج شده و به آمریکا درکارزار تحریم علیه ایران بپیوندند. مایک پنس، در سخنرانی افتتاحیه کنفرانس ورشو گفت: «اکنون زمان آن فرا رسیده است که شرکای اروپایی از توافق هستهای با ایران خارج شده و برای تحمیل فشار اقتصادی و سیاسی به ایران با آمریکا همراه بشوند.»
ارزیابی دولت ترامپ پس از خروج از برجام این بود که آمریکا میتواند با اتکای به تحریمهای ثانویه و بدون نیاز به کشورهای اروپایی، ایران را وادار به مذاکره نماید؛ یا ناآرامیو اعتراضات ناشی از وخیم شدن اوضاع اقتصادی منجر به تغییر رژیم در ایران شود. اما، علیرغم بازگشت تحریمهای ثانویه و شرایط دشوار اقتصادی، هیچ نشانه ای از تمایل جمهوری اسلامیایران به مذاکره با آمریکا یا احتمال تغییر رژیم در ایران در اثر ناآرامیسیاسی بروز نکرد. بنابراین، دولت ترامپ به این جمعبندی رسید در کنار تلاش برای همراه ساختن کشورهای اروپایی، فشار اقتصادی و سیاسی علیه ایران را به سطح بیسابقهای برساند. لغو معافیتهای نفتی و شناسایی سپاه به عنوان سازمان تروریستی دو اقدام اصلی دولت ترامپ در این زمینه بود.
در تصمیم گیری دولت آمریکا برای تشدید تحریمها افزون بر ارزیابی دولت ترامپ از ناکامیتحریمها در تحقق فروپاشی یا تسلیم ایران، ایده دولت ایران مبنی بر تحمل تحریمها تا برکناری ترامپ در انتخابات 2020 یا عزل احتمالی او در فرایند استیضاح، در تحریک ترامپ برای «بلندتر کردن دیوار تحریمها» یعنی تنوع بخشی به تحریمها و تشدید آن مؤثر بود. دولت آمریکا به این برآورد رسید که دولت روحانی به جای توافق با ترامپ، در انتظار روی کار آمدن دموکراتها و وعده بازگشت آنها به برجام است. از این روی، کاخ سفید تلاش کرد با تنوع بخشی به تحریمها و تشدید آنها مانع از بازگشت احتمالی دموکرات به توافق یا جلوگیری از انتفاع اقتصادی ایران در صورت احیای توافق هستهای شود.
دوره چهارم، شکست بازدارندگی و ابراز تمایل برای دیدار
واکنش جمهوری اسلامیایران به تشدید تحریمها در قالب کاهش گامبهگام تعهدات هستهای و بهرهگیری از ظرفیتهای منطقهای، تقابل ایران و آمریکا را وارد فاز جدیدی کرد. تصمیم تهران به افزایش سطح تنش و تحمیل هزینه به آمریکا، خارج از محاسبات اولیه دولت ترامپ بود. در مواجهه با راهبرد جدید ایران، دولت آمریکا تصور میکرد میتواند با تهدید نظامی معتبر و ایجاد «بازدارندگی» در کنار «سیاست فشار حداکثری» مانع از استمرار راهبرد جدید ایران شود. برایان هوک، سرپرست گروه اقدام ایران، در ابتدای افزایش تنشها در گفت و گو با واشنگتنپست گفت: «ما همزمان با تلاش برای دستیابی به توافقی جدید با ایران به دنبال احیای بازدارندگی در مقابل اقدامات ایران هستیم.»
در فاز جدید، برای ایجاد و تقویت بازدارندگی در برابر ایران، از جان بولتون و وزارت دفاع برای اعتبار بخشی به تهدید نظامی آمریکا استفاده شد. اگرچه در ظاهر، بیانیه غیرمعمول بولتون برای اعزام ناو گروه ضربتی «یواساس آبراهام لینکلن» و استقرار بمب افکن (B-52) در منطقه فرماندهی سنتکام و تهدید ژنرال دانفورد، رئیس ستاد مشترک سابق آمریکا، که «مسؤولیت هرگونه حمله از سوی گروههای نیابتی علیه منافع آمریکا و متحدان آن در منطقه بر عهده ایران بوده و با پاسخ متناسب و در عین حال قاطع پنتاگون در قلمرو سرزمینی ایران مواجه خواهد شد»، به احتمال درگیری نظامی میان ایران و آمریکا تفسیر شد ولی پیام اصلی آن این بود که دولت آمریکا تمایلی به درگیری با ایران در سطح نظامی نداشته و خواهان حفظ آن در سطح اقتصادی و سیاسی است. در واقع، دولت ترامپ تلاش کرد تا با تهدید نظامی، ایران را از تغییر فاز درگیری منصرف نماید.
ارزیابی اولیه آمریکا نیز این بود که افزایش حضور نظامی در منطقه و تهدید نظامی معتبر در ایجاد بازدارندگی علیه اقدامات احتمالی جمهوری اسلامیایران مؤثر بوده است. فرمانده سنتکام، چندی پس از آغاز تنشها در عراق، در جمع خبرنگاران، اعلام کرد که شواهد نشان میدهد ایران «عقبنشینی کرده و محاسبات خود را تغییر داده است.» با این حال، پس از هدف گیری پهباد آمریکا در آسمان ایران، کاخ سفید و پنتاگون در وضعیت دشواری قرار گرفتند. زیرا، نوع واکنش اولیه آمریکا به بروز نشانههای تهدید علیه منافع آن در خلیجفارس و عراق این انتظار را بهوجود آورد که در صورت عبور از خطوط قرمز، آمریکا واکنش قاطعی نشان خواهد داد ولی پس از سقوط پهباد دولت آمریکا بر سر یک دو راهی دشوار قرار گرفت، اگر به ایران واکنش نشان نمیداد به انفعال و عقبنشینی متهم میشد و اگر اقدامی، ولو محدود، علیه ایران انجام میداد با تلافی و اقدام متقابل تهران مواجه شده و استمرار این چرخه، آستانه درگیری نظامی را تشدید کرده و آمریکا را در معرض جنگی ناخواسته با سرنوشتی نامعلوم و هزینههای سنگین قرار میداد. از همین روی، ترامپ برای جلوگیری از تشدید تنش تلاش کرد و همچون انفجار نفت کشها در دریای عمان که آن را حادثهای «بسیار جزئی» و خارج از دامنه منافع آمریکا تعریف کرده بود، حمله به پهباد آمریکا را «اشتباهی فردی» دانست و از تهدید ایران و لفاظیهای مرسوم خود موسوم به «آتش و خشم» پرهیز کرد. علاوه بر این، او دایره خطوط قرمز آمریکا را تنگتر کرد و اقدام متقابل علیه ایران را، از حمله به منافع و داراییهای آمریکا و متحدان آن در منطقه، به تلفات نظامیان آمریکا تعبیر و تنزیل کرد تا مجبور به واکنش نظامی علیه هرگونه اقدام احتمالی از سوی ایران در آینده نزدیک نباشد.
پس از شکست ایده تهدید نظامی معتبر برای ایجاد بازدارندگی در برابر ایران دولت آمریکا تلاش برای ایجاد یک اجماع بینالمللی علیه ایران را در دستور کار قرار داد ولی به جز چند کشور معدود، از جمله بحرین، استرالیا و انگلیس، دیگر کشورها از این ایده استقبال چندانی نکردند. تصور کاخ سفید این بود که اجماعسازی، اولاً هزینههای آمریکا را کاهش میدهد. ثانیاً ایران را در معرض پاسخ جمعی قرار داده و از استمرار واکنشهای تلافیجویانه باز میدارد. ولی به دلیل هزینههای احتمالی پیوستن به ائتلاف تحت رهبری آمریکا در خلیجفارس، نگرانی از ورود به یک جنگ ناخواسته در منطقه و مقصر دانستن ترامپ در ایجاد چنین تنشی در منطقه، ائتلاف بینالمللی علیه ایران شکل نگرفت.
با آشکار شدن محدودیت گزینههای آمریکا در تغییر محاسبات ایران تمایل دولت ترامپ برای مذاکره با ایران افزایش یافت. طرح پیشنهاد مذاکره و درخواست از دیگر کشورها برای میانجیگری از سوی دولت ترامپ، اقدامیتاکتیکی برای منصرف ساختن ایران از استمرار رویکرد «مقاومت فعال» بود و علاوه بر آن، الزامیراهبردی برای دولت ترامپ در آستانه انتخابات 2020 به شمار میرفت. پس از ناکامیدر فروپاشی ایران، دولت ترامپ برای رهایی از افزایش انتقادهای داخلی و بینالمللی و کسب یک دستاورد سیاسی چارهای جز اقناع یا اجبار ایران برای حضور در پای میز مذاکره ندارد.
حذف جان بُولتون از تیم امنیت ملی ترامپ گامیدر راستای ورود به دوره جدید در سیاست خارجی آمریکا بود. در واقع، ترامپ با برکناری بُولتون تغییر رویکرد نداد، بلکه افرادی چون بولتون در تیم ترامپ به دلیل حساسیتهایی که نسبت به او در ایران و کرهشمالی وجود داشت و نیز بیم اخلال احتمالی او در روند مذاکرات، اقتضای شرایطی بود که در آن مذاکره محوریت داشت.
اخراج بولتون نه به معنای «تضاد دیدگاه ترامپ با بولتون و عدم تمایل رئیسجمهور آمریکا به استفاده از گزینه تغییر رژیم یا جنگ» بلکه به معنای «عدم توانایی آمریکا در پیگیری چنین سیاستهایی و ضعف و محدودیت آن در قبال مقاومت دیگر کشورها در برابر راهبرد آمریکا» است
سناریوهای تقابل راهبردی ایران و آمریکا در کوتاه مدت
در چشم انداز تقابل راهبردی ایران و آمریکا در سال آینده، سرنوشت برجام و انتخابات 2020 آمریکا، دو متغییر تعیین کننده است. از منظر منطقی سه احتمال درباره وضعیت برجام؛ و دو احتمال درباره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا وجود دارد که به ترتیب مورد بررسی قرار میگیرد.
سرنوشت برجام
الف: فروپاشی برجام
با توجه به رویکرد دولت ایران، خروج یکباره ایران از برجام بعید است ولی احتمال استفاده از مکانیسم ماشه از سوی کشورهای اروپایی وجود دارد. با تهدید آلمان، انگلیس و فرانسه به استفاده از مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل در صورت اقدام جدی و مؤثر ایران در کاهش تعهدات هستهای، احتمال خروج کشورهای اروپایی از برجام و فروپاشی آن وجود دارد. با این حال، تهدید کشورهای اروپایی به خروج از برجام و بازگشت تحریمها بیش از آنکه نشان از انگیزه و اراده کشورهای اروپایی برای فروپاشی برجام باشد، نمایانگر تلاش آنها برای مدیریت گامهای ایران در کاهش تعهدات هستهای و حفظ برجام است. چراکه در صورت فروپاشی برجام از سوی کشورهای اروپایی، نه تنها فشار زیادی به ایران برای پذیرش مذاکره برای توافق جامع وارد نخواهد شد، بلکه با بدبینی بهوجود آمده، چشمانداز هر گونه مذاکره و توافقی حتی با کشورهای اروپایی نیز مبهمتر خواهد شد.
استفاده از مکانیسم ماشه با هدف افزایش فشار بر ایران نیز چندان محتمل و منطقی نیست. زیرا، در حال حاضر آمریکا و کشورهای اروپایی به تشدید فشار علیه ایران نیاز ندارند. بر اساس شاخصهای کلان، وضعیت اقتصادی ایران در شرایط کنونی به دلیل سوء مدیریت و تحریمهای آمریکا بدتر از زمانی است که چین، روسیه و کشورهای اروپایی قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران را اجرا میکردند. بنابراین، آمریکا و کشورهای اروپایی بیش از نیاز به افزایش تحریمها نیازمند راهکاری برای اثرگذاری فشارها و تلاش برای تغییر محاسبات ذهنی مسؤولین ایران هستند.
ب: تغییر برجام و توسعه محدودیتهای آن به حوزه منطقهای و موشکی
طرح فرانسه و دو کشور دیگر اروپایی برای اصلاح برجام و آغاز مذاکره برای توسعه زمانی برجام و اعمال محدودیتهایی در فعالیتهای منطقهای و موشکی به معنای «امتیاز کمتر در برابر تعهد بیشتر» است. طبق این طرح، ایران در گام نخست در ازای تعلیق جزئی تحریم یا راه اندازی خط اعتباری، گامهای مربوط به کاهش تعهدات هستهای را متوقف نماید و متعهد به ورود به فرایند مذاکره جامع گردد.
این طرح سه ایراد اساسی دارد. اول، طرف مقابل تعهدی برای رفع تمامیتحریمهای آمریکا -چه تحریمهای هستهای چه تحریمهای غیر هستهای که بعد از خروج این کشور علیه ایران وضع شده است- نمیدهد. دوم، پذیرش مذاکره بار دیگر تأییدی بر گزاره «عقب نشینی ایران در برابر فشار بینالمللی» و ایجاد بن بستی دائمیبرای ایران خواهد بود. سوم، با توجه به فاصله کوتاه تا انتخابات ریاست جمهوری در ایران، تعهد دولت فعلی به کشورهای اروپایی و آمریکا برای ورود به مذاکرات گستردهتر درباره منطقه و برنامه موشکی باری ناخواسته و تحمیلی بر دوش دولت بعدی خواهد بود.
با وجود این، با توجه به نگرش کوتاه مدت و تاکتیکی در رویکرد دولت به مذاکره و توافق و نیز تمایل کشورهای اروپایی و حتی آمریکا به شروع فراینده مذاکرات جامع احتمال تحقق این سناریو بیش از سناریوی فروپاشی برجام است.
ج: احیای برجام با بازگشت آمریکا به توافق هستهای
با افزایش فشار بر دولت ترامپ و محدودیت گزینههای کاخ سفید در قبال ایران، احتمال بازگشت آمریکا به برجام وجود دارد. چالش اصلی این سناریو آن است که با عدم پافشاری دولت بر بازگشت آمریکا به توافق هستهای و عدم مخالفت قاطع با ورود به مذاکرات منطقهای و موشکی انتظار از ایران برای عقب نشینی افزایش یافته است.
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2020
الف: شکست ترامپ و تغییر در دولت آمریکا
با توجه به مواضع کارشناسان و بدنه میانی حزب دموکرات، پیشبینی میشود ایده مذاکره مجدد بر سر برجام و اعمال محدودیتهای بیشتر علیه ایران به سیاستی غالب در این حزب تبدیل گردد. این احتمال به صورت جدی وجود دارد که در آینده نزدیک حتی اگر دموکراتها حامیایده خروج از برجام نباشند، خواهان بازگشت به برجام بدون اصلاح آن نخواهند بود. علاوه بر این، با تغییر مدیریت در آژانس و تلاش اسرائیل برای تغییر ارزیابی این نهاد از فعالیتهای هستهای ایران و احتمال ارائه گزارشهای سیاسی این پیشبینی قوت خواهد گرفت.
ب: پیروزی ترامپ و بقای او در قدرت
در صورت پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری 2020، سیاست کاخ سفید در قبال ایران متأثر از نوع عملکرد ایران خواهد بود. اگر روند مقاومت فعال ایران در قبال فشارهای آمریکا ادامه یافته و آمادگی ایران برای تحمیل هزینه بیشتر به آمریکا نشان داده شود، ترامپ چاره ای جز عقبنشینی نخواهد داشت؛ زیرا گزینهای برای مدیریت بحران احتمالی با ایران ندارد. اگر ایران رویکرد انفعالی در پیش گیرد و خواستههای طرف مقابل را بپذیرد، احتمال اتخاذ رویکردی تمامیت خواهانه از سوی آمریکا وجود دارد. در این سناریو، احتمال حمله به تأسیسات و پایگاههای نظامی ایران و هدف قرار دادن نیروهای نیابتی ایران در منطقه یا حمایت از حمله محدود اسرائیل به اهداف مرتبط با ایران دور از انتظار نخواهد بود.
جمعبندی
بررسی الگوی رفتاری دولت اوباما و ترامپ نشان میدهد در تقابل راهبردی ایران و آمریکا در کنار تحولات ژئوپلتیکی، درک و برداشت آمریکا از منطق رفتاری ایران نقش مهمیدر سطح و شدت این تقابل داشته است. به عبارت دیگر، تشدید تحریم و فشار خارجی بر جمهوری اسلامیایران در یک دهه گذشته، بیش از آنکه متأثر از سوء برداشت آمریکا از ماهیت برنامه هستهای یا فعالیتهای منطقهای ایران باشد ناشی از فهم آمریکا از فرایند تصمیم گیری و کنش سیاست خارجی در ایران است. عدم توجه به تأثیر عملکرد سیاست خارجی در شکلگیری درک راهبردی بازیگران خارجی از ایران و اتکای به پیشفرضها و ارزیابیهای عمدتاً خوشبینانه در کنش بینالمللی موجب پیچیدهتر شدن تقابل ایران با آمریکا شده است. در واقع، بخش عمدهای از تلاشها در ایران با انگیزه بازگشت روابط ایران و آمریکا به حالت عادی، نتیجه معکوس داشته است. عقبنشینی و انفعال در سیاست خارجی از سوی ایران با هدف حل بحران موجب تحریک طرف مقابل برای فشار بیشتر شده است.
در شرایط کنونی، دولت ترامپ به دلیل ناکارآمدی تحریمها در تحقق هدف «فروپاشی یا تسلیم» ایران در برابر شروط غیرمنطقی توافق جامع و آثار معکوس سیاست فشار حداکثری، در موضع ضعف و پاسخ گویی قرار داشته و گزینه مناسبی برای برونرفت از بحران ندارد. از طرفی تحریمها به اوج خود رسیده است و امکان تشدید معنادار و مؤثر آن وجود ندارد. از طرف دیگر، به کارگیری گزینه نظامی علیه ایران با چالشهای متعددی روبهرو است و دولت آمریکا آمادگی مواجه به پیامدهای آن را ندارد. استمرار این روند و تشدید فشار داخلی و بینالمللی به ترامپ میتواند موجب تغییر رویکرد کاخ سفید در قبال ایران شود. تمایل دولت ترامپ به مذاکره لزوماً به معنای تغییر رویکرد کاخ سفید نیست. زیرا ترامپ در فاصله نزدیک به شش ماهه دوم سال 2020 و آغاز رقابت اصلی میان نامزد نهایی حزب دموکرات و جمهوریخواه به شدت نیازمند دستاورد سیاست خارجی است. تغییر واقعی زمانی حاصل خواهد شد که آمریکا حاضر به لغو تحریمها یا بازگشت به برجام باشد. در حال حاضر دولت آمریکا در پی بهرهبرداری تبلیغاتی از مذاکره با ایران بوده و نشانه واقعی از تغییر جدی در رویکرد آن مشاهده نمیشود.
خروج آمریکا از برجام و طرح مطالبات فرابرجامیاز ایران، توافق هستهای را در شرایطی قرار داده است که یا باید به صورت کامل لغو و با توافقی جامعتر جایگزین شود یا نقاط ضعف آن اصلاح شود. در این وضعیت، دو راهکار قابل اعتنا برای ایران وجود دارد؛ یا با تلاش برای عقبنشینی آمریکا برجام را احیاء و به حالت سابق برگرداند یا پس از فروپاشی برجام، توانمندیهای اساسی در زمینه هستهای را ارتقاء بدهد و در صورت لزوم در پی دستیابی به توافقی بهتر از برجام باشد که اولاً به راحتی قابل سوء استفاده نباشد ثانیاً انتفاع اقتصادی ایران از آن به صورت فنی و حقوقی تضمین شده باشد.
تعداد مشاهده: 1123