فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران
 

نشست تخصصی بیروت تحت عنوان انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا؛ پیام‌ها و پیامدها

گفتگو با کارشناسان

مقدمه
بدون‌شک انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2016، هم از نظر فرایند و هم از جهت نتیجه، از شگفتی‌های بزرگ چند دهه اخیر است. بحران‌های درونی احزاب اصلی آمریکا، غلبه ایده‌های پوپولیستی در هر دو حزب، افشاگری‌های بی‌سابقه کاندیداها بر ضدّ یکدیگر، برملا شدن ابعاد پنهان کیفیت پایین زندگی مردم آمریکا، طرح موضوع تقلب و تهدید به عدم پذیرش شکست در انتخابات، طرح موضوع دخالت کشورهای خارجی در انتخابات آمریکا، نقد اجماع بلندمدت دو حزبی درباره مسیر سیاست خارجی و منافع امنیت ملی ایالات متحده، ناکارآمدی نظرسنجی‌ها در پیش‌بینی وضعیت جامعه، و نهایتاً پیروزی بازنده در کسب آرای عمومی به دلیل غلبه بررقیب در آرای الکترال منجر به پیروزی فردی شد که برای اولین بار در تاریخ آمریکا بدون داشتن سابقه کار حکومتی و تجربه سیاسی رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا شد.
اولین پیامد این ترکیب عجیب از تحولات، ضربه شدید به قدرت نرم آمریکا و الگوی ایالات متحده برای جهان بود. جان کری در همین رابطه می‌گوید «انتخابات آمریکا مایه شرمساری شده است و دیگر نمی‌تواند در دنیا داعیه‌دار دمکراسی باشد.»
این وضعیت، چشم هر بیننده‌ای را خیره می‌کند. جالب این است که علیرغم اینکه ویژگی‌های این انتخابات باعث شد که رقابت‌های انتخاباتی بیش از همیشه مورد توجه جهانیان قرار بگیرد اما با پیروزی ترامپ، همه ناظران، در تحلیل این پیروزی در ابهام فرو رفتند؛ چراکه علاوه بر نداشتن سابقه سیاسی، ترامپ حتی ایده خاصی بویژه در حوزه سیاست خارجی ندارد. اساساً ترامپ اعتقاد دارد و تصریح کرده است که پیش‌بینی‌ناپذیر بودن روش درستی است.
اولین ضربه این پیش‌بینی‎ناپذیری متوجه چینی‌ها شد. در حالی که آنها از ایده ترامپ در لغو توافق تجارت آزاد فرا اقیانوسیه خوشحال بودند، نظر وی درباره سیاست رسمی بلندمدت واشنگتن مبنی بر «چین واحد» را زنگ خطری برای خود تلقی کردند. به همین دلیل شاهد تند شدن موضع آنها در حوزه‌های مختلف، از وتوی قطعنامه درباره آتش‌بس در حلب تا تصاحب زیردریایی بدون سرنشین آمریکا در آبهای دریای چین، بودیم.
از سوی دیگر، پیروزی ترامپ بیانگر یک تحول داخلی چشمگیر در داخل آمریکاست که که به نظر می‌رسد محدود به خود وی یا دوره او نیز نمی‌باشد. ترامپ با شعارهای انتخاباتی غیرمتعارف خود توانست اکثریت سفیدپوست خاموش و ساکنان شهرهای کوچک را بسیج کند و با سوار شدن بر موج واقعی نارضایتی عمومی از بابت بدیهی‌ترین وظایف دولت‌ها، بخصوص در کشورهای پیشرفته، یعنی زیرساخت‌ها و اشتغال، هم بر نخبگان حاکم غلبه کند و هم آنگلوساکسون‌ها را در برابر جمعیت فزاینده مهاجرین بشوراند و به پیروزی برساند.
مطمئناً این انتخابات پیام مهمی برای جهان غرب است. جریان‌های «راست‌گرا» و «ناسیونالیست» در حال بازگشت به قدرت هستند و «نظم لیبرال آمریکایی» که مبتنی بر ایده همکاری و همگرایی بود اکنون با چالش روبرو شده است. لذا نمی‌توان انتخابات آمریکا را در حد رقابت بین دو فرد خلاصه کرد و به پایان رساند. فرایندی که شروع شده همچنان ادامه دارد و محدود به ایالات متحده نخواهد ماند.
بسیاری از مراکز مطالعاتی و دانشگاهی معتبر جهان، در تلاش برای شناخت این پدیده جدید، اقدام به برگزاری جلسات متعدد کرده‌اند. در ایران نیز هم‌زمان با جلسات گوناگون که در این زمینه برگزار شده است، هیأت مشاوران فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران برای برگزاری نشست «تحلیل انتخابات ریاست جمهوری آمریکا» با حضور اندیشمندان منطقه‌ای در لبنان برنامه ریزی نمود. در این نشست، که در تاریخ ششم آذر 1395، یعنی حدود دو هفته پس از انتخابات آمریکا، برگزار شد چند تن از استادان دانشگاه آمریکایی بیروت، روزنامه‌نگاران حرفه‌ای و سرشناس دیدگاه‌های فکری و سیاسی خود را درباره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و پیام‌ها و پیامدهای آن ارائه کردند، این افراد عبارتند از؛
سرکیس نَعوم: روزنامه‌نگار معروف لبنانی که از سال 1980 بطور روزانه ستونی ثابت در روزنامه النهار برای تحلیل مسائل مهم سیاست خارجی در اختیار دارد. وی کتاب‌های متعددی در حوزه سیاسی به رشته تحریر درآورده است.
دکتر ولید شراره: از دهه 1990 خبرنگار حوزه بین‌الملل رسانه‌های فرانسوی بوده است. وی با رادیو ملی فرانسه و همچنین لوموند دیپلماتیک و مرکز مطالعات بین‌الملل ایفری همکاری بلندمدت داشته است. نامبرده هم اکنون عضو هیأت مشاوران «المرکزالاستشاری للدراسات والتوثیق» است.
دکتر هلال خشان: دارای مدرک دکترای علوم سیاسی از دانشگاه فلوریدا در سال 1980، و عضو هیأت علمی دانشکاه آمریکایی بیروت در رشته مطالعات منطقه‌ای از سال 2000. وی استاد میهمان در بسیاری از کشورهای غربی از جمله کانادا، انگلیس، آمریکا و همچنین استرالیا و دارای مقالات و کتاب‌های متعددی در زمینه تحولات منطقه و سیاست آمریکا است
دکتر نادر البزری: استاد رشته فلسفه و تاریخ و مدیر برنامه مطالعات تمدنی و همچنین برنامه مطالعات اسلامی در دانشگاه آمریکایی بیروت. وی تحصیلات خود را در دانشگاه هاروارد در آمریکا و همچنین فرانسه گذرانده است. دکتر البزری علاوه بر دانشگاه آمریکایی بیروت لبنان، در دانشگاه‌های کمبریج و ناتینگهام در انگلیس نیز تدریس می‌کند. نام وی در بسیاری از دانشنامه‌ها و کتاب‌های منتشره توسط دانشگاه آکسفورد، راتلج، اسپینگر و اشگت مشاهده می‌شود.
دکتر وسیم بَزّی: دانش‌آموخته دانشگاه دمشق در سال 1985. وی از فعالان در عرصه‌های سیاسی و رسانه‌ای و متعهد نسبت به رویکرد مقاومت است. وی دارای تألیفات و کتاب‌های مختلف در این حوزه می‌باشد.
دکتر کامل وزنی: استاد دانشگاه آمریکایی بیروت و دارای مدرک دکترای اقتصاد سیاسی از دانشکاه نیویورک که از حدود بیست سال قبل در دانشگاه‌های آمریکا و لبنان تدریس می‌کند. او مؤسس و مدیر کنونی مرکز مطالعات آمریکا در بیروت است. وی در آخرین کتاب خود (در ژانویه 2017) با عنوان چالش‌های بزرگ آمریکا، به بررسی تغییرات داخلی جامعه آمریکا پرداخته است.
با تشکر و سپاس از اساتید محترم که با اختصاص وقت خود به فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران، در این نشست تخصصی مشارکت نمودند، توجه خوانندگان گرامی را به گفتگوهای مطرح شده در این نشست جلب می‌نماید؛
مجری: اول از همه اجازه بدهید از شما تشکر کنم. باعث افتخار من است که اینجا در جمع شما حضور دارم و در مورد سیاست آمریکا صحبت می‌کنیم. مسئله آمریکا و سیاست خارجی آن مورد توجه بسیاری از مردم ایران است و مطالعات و تحلیل‌های فراوانی پیرامون آن انجام می‌شود ولی این موجب نمی‌شود که خود را به نوع تفکر خاصی محدود کنیم بلکه لازم می‌دانیم که دیدگاه‌های دیگر اندیشمندان منطقه در قبال سیاست خارجی آمریکا را به خوبی بشنویم. پس اگر می‌خواهیم درک واقع‌بینانه‌تری از این که ایالات متحده به دنبال چیست و یا اینکه در منطقه چه اتفاقی رخ خواهد داد، داشته باشیم لازم است با بقیه همفکری کنیم و در مورد مسئله بسیار صادقانه صحبت کنیم.
تمرکز ما بر روی انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا است و این‌که نتیجه این انتخابات، چه تأثیری بر تحولات منطقه خواهد داشت؛ یا اینکه دولت ترامپ با این منطقه به شدّت متحول و پرآشوب، چه برخوردی خواهد کرد. اجازه بدهید صحبت را با یک سئوال شروع کنم: معنای انتخابات اخیر آمریکا چیست؟
فکر می‌کنم شما نمی‌توانید از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به عنوان یک «نقطه» یا فقط یک اتفاق یاد کنید. این یک «فرایند» است. حداقل بیش از یک سال زمان صرف شد تا کاندیداهای مختلف رقابت کنند و دیدگاه‌های خود را درباره سیاست‌های ایالات متحده، سیاست خارجی آن و چگونگی این سیاست‌ها در آینده، عرضه کنند. اکنون این سئوال را مطرح می‌کنم که در یک نگاه کلان، معنای این انتخابات چیست و چگونه این اتفاقات و نتیجه آن را تفسیر می‌کنید. نظر شما چیست؟
سرکیس نعوم: از این‌که شما از من برای مشارکت در این گفتگویِ روشنگر دعوت به‌عمل آوردید، تشکر می‌کنم. من هر ساله به آمریکا سفر می‌کنم و مدتی می‌مانم. هم مردم و هم دولتمردان را در اتاق‌های فکر ملاقات می‌کنم و سپس به نیویورک و سازمان ملل و غیره می‌روم. در تمام این ملاقات‌ها و این ارتباط‌های مستمر با برخی دوستان در واشنگتن، گاه‌گاه بر روی نیاز‌ها فکر می‌کنیم و تحلیل می‌کنیم.
ایالات متحده یک کشور بسیار پیچیده است و از سایر کشور‌های دیگر متفاوت است. اول این‌که، کشور متعلق به یک ملت نیست، بلکه این ایالت‌های مهاجران است. و این چیزی است که بعضی وقت‌ها بد است و بعضی وقت‌ها خوب است. ولی مدیریت آنها و ساختار آنها و سرمایه‌گذاری آنها، آن را پایدار کرده است. به همین دلیل، آمریکا را تا این اواخر دیگ ذوب (Melting pot) می‌نامیدند؛ یعنی جای یکنواخت‌سازی چندین فرهنگ. این روش منجر به ترکیب سنت هائی شده که قبلا از هم مجزا بودند. شما می‌توانید همه آمریکایی‌ها را در آن دیگ ببینید؛ سیاه یا سفید، از اسپانیایی زبان تا لاتین، یا کسانی که از آسیا یا خاورمیانه می‌آیند؛ مسلمان، مسیحی، یهودی، حتی بی‌خدایان یا بی‌اعتقادان. آنها همگی می‌گویند ما آمریکایی هستیم. این موضوع در انتخابات هم صدق می‌کند. قانون انتخابات در این ایالات مشابه است و می‌گویند تمام سیاست‌ها داخلی هستند.
ما اینجا خیلی درگیر تحلیل این انتخابات هستیم و سعی می‌کنیم ببینیم که تأثیر انتخاب ترامپ بر روی خاورمیانه چیست. چون که او ضد مسلمانان است و می‌خواهد مسلمانان را از ایالات متحده بیرون کند و غیره. ولی از نظر من و بر اساس پیگیری‌هایم از سیاست آمریکا و افکار عمومی آنجا، دونالد ترامپ انتخاب نشد مگر در مناطقی که تحت کنترل سفیدپوستان است. بسیاری از آنها اصولاً رأی نمی‌دهند و این همان دلیلی است که توضیح می‌دهد چرا تمام نظرسنجی‌ها در این رأی‌گیری اشتباه بود. چرا که آن مراکز هرگز اهمیت نمی‌دهند که ببینند نظر مردم ترامپ است یا هیلاری کلینتون. اما مردم مسیر خود را می‌روند. منظورم این است که آنها در در حومه شهرها، ساعت‌ها در محل رأی‌گیری بودند و رأی دادند و بدون آنها، ترامپ انتخاب نمی‌شد.
حالا سئوال این است که چرا تحولات سوریه برای آنها مهم نیست؟ ولی چرا آنها به تروریست‌ها اهمیت می‌دهند؟ چون که آنها حادثه 11 سپتامبر را تجربه کرده‌اند و این دلیلی است که آنها به ترامپ رأی دادند، چون احساس کردند تروریسم به اسلام یا اسلام‌گرایان مرتبط است. آنها به او رأی دادند چون که ترامپ علیه اوباما وارد صحنه شد. بقیه نیز با انگیزه‌های متفاوت به او رأی دادند مخصوصاً ثروتمندانی که نمی‌خواستند مالیات بیشتر بپردازند.
اولین اطلاعیه‌ای که در ستاد انتخاباتی ترامپ منتشر شد به موضوع اخراج مسلمانان از ایالات متحده اشاره داشت. در هر حال، من فکر نمی‌کنم که ترامپ راهبردی داشته باشد، حداقل تا حالا. او عناوین و تاکتیک‌هایی دارد اما تا حالا راهبردی نداشته است.
مجری: ما در مورد راهبرد و سیاست خارجی او بعداً صحبت می‌کنیم. اگر در مورد انتخابات نقطه‌نظری دارید، بفرمایید.
سرکیس نعوم: بله، او انتخاب شد چون که مردم ناامید شده بودند. تعداد رأی‌دهندگان زیاد نبود ولی چون که سیستم رأی‌گیری (الکترال سیستم) در ایالت‌ها متفاوت است، ترامپ پیروز شد. اگر چه بر اساس آراء مردمی، واقعاً هیلاری کلینتون برنده شده است و این به معنای آن است که ترامپ دارای ریشه عمیق در افکار عمومی مردم آمریکا نیست و این می‌تواند آینده را تغییر دهد.
مجری: پس شما از اینکه می‌گوئید آینده را می‌تواند تغییر دهد یعنی می‌تواند فقط یک دوره رئیس‌جمهور باشد؟
سرکیس نعوم: احتمالش وجود دارد. چون زمانی که من در ماه آوریل در ایالات متحده بودم، با یکی از دوستانم، که مقام مهمی در حزب جمهوری‌خواه دارد و جزء مقامات ارشد در دولت جرج بوش بود و بسیاری از مردم گمان می‌کردند که او در دوره دوم اوباما وزیر دفاع خواهد بود، صحبت می‌کردم و او گفت من یک جمهوری‌خواه هستم اما به دونالد ترامپ رأی نخواهم داد. چون که این مرد هیچ‌چیز از سیاست نمی‌داند افکار محدود و بسته‌ای دارد و فاقد هر گونه استراتژی است اما الآن می‌گویم که احتمال انتخاب‌شدنش وجود دارد ولی او احتمالاً دوره ریاست جمهوریش را تمام نخواهد کرد. من پرسیدم چرا؟ او گفت چون اشتباه بزرگی را مرتکب خواهد شد که قابل جبران نخواهد بود و توسط کنگره برکنار خواهد شد.  
مجری: بسیار متشکرم. آقای سرکیس نعوم در مورد اینکه سیاست ترامپ، داخلی خواهد بود صحبت کرد. از نظر ایشان پیروزی ترامپ به‌دلیل نیازهای داخلی، خصوصاً مسائل اقتصادی، مالیات و نیازهای زیرساختی صورت گرفته است. آیا این برداشت درست است؟
سرکیس نعوم: بله، این پیروزی به دلیل مسائل اقتصادی، زیرساخت‌ها و امنیت، رخ داد.
دکتر ولید شراره: من به اختصار صحبت می‌کنم تا سخنان آقای سرکیس نعوم را تکرار نکنم. من با این تفکر موافقم که اولاً مسئله انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا یک مسئله داخلی مربوط به سیاست داخلی آمریکا است، اما اگر بخواهیم عواملی را که موجب پیروزی ترامپ در انتخابات شد، تحلیل کنیم، باید به یک سری مسائل توجه کنیم. در کشورهای دیگر نیز مسائل شبیه به این وجود دارد. مثلاً ما در فرانسه شاهد بودیم که راست‌گرایان افراطی رأی آوردند و بالا آمدند. در فیلیپین یک رئیس‌جمهور مخالف آمریکا بر سرکار آمد. در روسیه عوامل و انگیزه‌های تأیید ولادیمیر پوتین، پس از چند دوره ریاست، همچنان وجود دارد. مردمی که در اقصی نقاط کشور و در حومه شهرهای مختلف زندگی می‌کنند، احیاناً در انتخاب رئیس‌جمهور کشورشان نقش مهمی ایفا می‌کنند. ترامپ از یکسری مسائل اقتصادی خوب استفاده کرد و توانست مردم را جذب کند.
البته مسائل ایدئولوژیک نیز در این زمینه نقش مهمی دارد. امروز شرایط اجتماعی و جمعیتی در جامعه آمریکا در حال تغییر است و نقش برخی از اقلیت‌ها در حال افزایش است. نقش سیاهان در حال افزایش بوده و تبلیغات بر ضد سیاهان بخش زیادی از رسانه‌ها را به خود اختصاص داده است. ما شاهد نوعی بسیج نیروها در این زمینه هستیم.
در جوامع غربی واژه تعصب را برای کشورهای اسلامی و شرقی به کار می‌برند. در حالی که ما امروز شاهدیم که جوامع غربی نیز دچار تعصب شده‌اند. در چنین شرایطی طبیعی است که نامزد ریاست جمهوری سعی کند، گروه‌هایی از مردم را که می‌توانند در نتیجه انتخابات تأثیر‌گذار باشند به خود جذب کنند. لذا از تاکتیک شعارهای تبلیغاتی استفاده می‌کنند بدون اینکه برای عمل به شعارهایی که می‌دهند برنامه حقیقی داشته باشند.
جریان‌های مختلفی که امروز در جهان «اسلام‌ستیزی» و ترساندن مردم دنیا از اسلام را تبلیغ می‌کنند، مشترکاتی دارند. اینها اسلام را به عنوان تهدید برای کشورهای خود معرفی می‌کنند. در حالی که تهدید استراتژیک حقیقی، که امروز آمریکا و غرب را تهدید می‌کند، چین و روسیه و دیگر قدرت‌های در حال ظهور هستند، نه اسلام و مسلمانان. در حالی که ما بعد از حملات 11 سپتامبر تاکنون شاهد هیچ حمله‌ای از طرف مسلمانان در آمریکا نبوده‌ایم، همچنان مقام‌های آمریکایی فضای این کشور را امنیتی کرده و اسلام و مسلمانان را به عنوان تهدید معرفی می‌کنند و یک جریان تبلیغات جهانی به راه انداخته‌اند و مردم را به خود جذب کرده‌اند. این جریانات برای اینکه مردم را همراه خود نگاه دارند به یک دشمن ساختگی نیاز دارند که معمولاً آن را «اختراع» می‌کنند. جریان‌های حاکم بر پروژه‌های جهانی‌سازی که در کشورهای غربی و حتی در روسیه نیز حضور دارند، در این زمینه با یکدیگر همکاری می‌کنند. آنان اسلام و مسلمانان را به عنوان یک تهدید استراتژیک و جهانی معرفی می‌کنند. در حالی که حتی اگر مسلمانان را در کشورهای غیراسلامی برای جریانات حاکم در این کشورها تهدید بدانیم، تهدید آنان بسیار جزئی و داخلی است.
به نظر من علت اصلی انتخاب دونالد ترامپ وجود یک بحران عدم اعتماد بین مردم و حاکمان سیاسی سنتی حاکم در آمریکا است. رابطه بین رهبران دو حزب سیاسی حاکم در آمریکا (یعنی دمکرات‌ها و جمهوری‌خواهان) از یکسو و طبقات مختلف مردم جامعه آمریکا از سوی دیگر، به دلیل نتایج و پیامدهای مسائل اقتصادی و اجتماعی ناشی از جهانی‌سازی، آسیب جدی دیده است و علاوه بر این تغییرات (جمعیتی) در جامعه آمریکا نیز در این زمینه تأثیر داشته است.
مجری: بسیار متشکرم، اجازه می‌خواهم در مورد نقطه‌نظر شما توضیحی بدهم. همانطور که پروفسور فوکویاما می‌گوید جهانی‌شدن و تکنولوژی، به علت ضربه زدن به اشتغال و درآمد طبقه متوسط، نهایتاً باعث نارضایتی مردم از حکومت‌های پیشرفته صنعتی می‌شود. بنابراین، آیا شما فکر می‌کنید در مقابل آنچه که در حال اتفاق است، یک جنبش مقاومت غربی وجود دارد؟
دکتر ولید شراره: این یک حرکت راست‌گرا است. همچنین ممکن است که شاهد حرکت چپ‌گرا هم باشیم. این یک حرکت راست‌گرای مقاومت در برابر پیامدهای جهانی شدن است.
مجری: برای مثال نظرتان در مورد  فردی مثل برنی ساندرز یا طرفدارانش چیست؟ او یک چپ‌گرا است.
دکتر ولید شراره: بله من گمان می‌کنم سندرز در مقابل جهانی شدن یک چپ‌گرا بود ولی او موفق به ایجاد ائتلاف نشد تا بتواند نامزد نهایی شود.
مجری: پس شما می‌گویید که هم‌چنان سیاست در جهان غرب به جریان راست، گرایش دارد؟
دکتر ولید شراره: اگر امروزه نگاه کنید به دیدگاه‌های سیاسی در کشورهای غربی مانند فرانسه، استرالیا، مجارستان و اتریش، می‌بینید که گرایش به راست‌گرایان وجود دارد.
مجری: پس شما ظهور رهبران راست‌گرای جدید را پیش‌بینی می‌کنید؟
دکتر ولید شراره: بله چنین چیزی را خواهیم دید. چون که در سنت‌های سیاسی در داخل این کشورها جریان راست‌گرایی وجود دارد. مثلاً در فرانسه سنت ضدفاشیست وجود دارد. جریان‌های سیاسی فساد را بر گرایش‌های فاشیستی ترجیح می‌دهند. در انتخابات سال 2002 فرانسه، چپ‌گراها شعاری داشتند مبنی بر این‌که «به فساد رأی دهید اما به فاشیست رأی ندهید.» این یک سنت سیاسی در فرانسه است که مخصوص فرانسه یا چند کشور اروپایی و ایالات متحده هم نیست. از نظر من ترامپ در شعار خودش و آنچه پیشنهاد می‌دهد یک کاندیدای فاشیست بزرگ است که مردم به او رأی دادند.
مجری: یعنی شما فکر می‌کنید که یک نوع بحران هویت در کشور‌های غربی وجود دارد؟
دکتر ولید شراره: بله. و بالتبع، بحران عمیق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خیلی گسترده‌ای وجود دارد.
مجری: نکته دومی که من از صحبت‌های شما برداشت کردم و باید به آن توجه کنیم این است که ترامپ با طرحی جدید قدرت را به دست گرفت و ما یک دوران جدید را تجربه خواهیم کرد که کاملاً با گذشته متفاوت هست. منظور شما این است؟
دکتر ولید شراره: ما باید بسیار دقیق تحلیل و بررسی کنیم تا متوجه شویم که تفاوت‌ها در چیست. چرا که یک سیستم وجود دارد؛ یک توازن قدرت در داخل جمهوری‌خواهان وجود دارد. اما  بدون شک این عصر جدید است.
مجری: حالا اگر بخواهم مقایسه کنم تحلیل شما را با آقای سرکیس نعوم، ایشان گفتند که ممکن است ترامپ نتواند دوره اول خودش را به پایان برساند، آیا شما ضرورتاً این گونه فکر می‌کنید؟ چراکه اگر قبول کنیم که این یک عصر جدید است چه ترامپ باشد یا نباشد، مردم و ملت‌ها در کشورهای غربی افکاری متفاوت پیدا کرده‌اند که نهایتاً کاندیدای خود را پیدا می‌کنند.
دکتر ولید شراره: بله، من در مورد تحلیلی که ارائه دادم مطمئنم و از این جهت با آقای سرکیس نعوم اختلاف‌نظر دارم.
مجری: ممنونم، در خدمت جناب آقای دکتر هلال خشان هستیم، سئوال این بود که معنای راهبردی انتخابات اخیر آمریکا چیست؟
دکتر هلال خشان: چیزی که واقعاً در حال اتفاق افتادن است به روشنی «جنگ هویت» برای آمریکا است و انگلوساکسون‌ها در آمریکا، آخرین جنگ‌های خودشان را می‌کنند.
آمریکا از نیمه دهه 1960 در حال تغییرات زیادی است؛ همان زمانی که رئیس‌جمهور جانسون ورود مهاجران از کشورهای جهان سوم را ممنوع کرد. من یادم است که در سال 1973، که به ایالات متحده رفتم، این کشور از نظر جمعیت یک کشور کاملاً متفاوتی شده بود. اگر به ایالات متحده سفر کنید و از فرودگاه به هتل بروید دیگر نشانی از انگلوساکسون‌ها نمی‌بینید. این نشان‌دهنده تغییرات جمعیتی بزرگی است که رخ داده است. حتی مأموران ادارۀ مهاجرت نیز دیگر سفیدپوست نیستند.
پس گرایش به بیداری انگلوساکسون‌ها از اواخر دهه 1970 شروع شد، که به انتخاب ریگان در سال 1980 منجر شد. او خود را سخنگوی اکثریت خاموش معرفی کرد. او نیز فراز و فرود خودش را داشت. اما به یاد داشته باشید هشت سال پیش، زمانی که آمریکایی‌ها اوباما را انتخاب کردند، این یک تحول بزرگ برای چپ‌گراها بود. حالا مردم ترامپ را انتخاب کردند که این به معنای تغییر و تحول بزرگی در افکار عمومی مردم آمریکا نیست. شما باید متوجه باشید که آنچه واقعاً آمریکایی‌ها رأی دادند و در انتخابات اتفاق افتاد این بود که هیلاری کلینتون در به دست آوردن رأی عمومی موفق شد و برنده شد. او بیش از دو میلیون رأی بیشتر از ترامپ کسب کرده است.
پس چیز زیادی تغییر نکرده است. مشکل در الکترال کالج و سیستم رأی در ایالات متحده است. رأی‌دهندگان آمریکا به رئیس‌جمهور منتخب رأی نداده‌اند، بلکه به «سیستم الکترال» در ایالات مختلف رأی دادند. پس تحول خاصی نبوده است و افکار و آرای عمومی نیز این را نشان می‌دهد. سیستم سیاسی آمریکا بسیار قدیمی و از رده خارج شده است و در اروپا کاربرد ندارد؛ فقط در آمریکا کاربرد دارد.
ایالات متحده کشوری با نهادها و ساختارهای قدرتمند است و همچنین «مالکیت خصوصی پیشرفته» است و خیلی مهم نیست که چه کسی رئیس‌جمهور شود. بنیان‌های سیاست آمریکا با تغییر رئیس‌جمهور عوض نخواهد شد. فرقی نمی‌کند نامزد انتخاب شده فاشیست یا کمونیست باشد. عملکرد سیستم سیاسی را بنیان‌های آن سیستم تعیین می‌کنند. نظام سیاسی آمریکا لاجرم دولت را مجبور به میانه‌روی خواهد کرد.
پس ما نیاز داریم که فرق‌ها و تفاوت‌ها میان کارزارهای انتخاباتی، شعار‌ها و سخنان چرب‌زبانانه؛ و اتفاقات حقیقی آتی بعد از انتخابات را تشخیص دهیم. البته بسیار زود است که ترامپ به همه بفهماند که کل آمریکا را نمایندگی می‌کند یا نه. این به معنای آن است که باید آنهایی که دوستشان دارد و آنهایی دوستشان ندارد را به خاطر بسپارد. مردم در جامعه آمریکا از سران قدرت انتظار دارند تا توانمند و بر محیط مسلط باشند و رئیس‌جمهور باید این‌ها را به خاطر بسپارد. مردم آمریکا و رئیس‌جمهور به سادگی نمی‌توانند کنترل کافی بر سیاست‌های آمریکا داشته باشند. ترامپ به عنوان رئیس‌جمهور باید فکر کند و آنچه را که گمان می‌کند کار درستی است انجام دهد.
با توجه به مشاوران و نهادهای متعدد آنجا، من مطمئن هستم رئیس‌جمهور به تنهایی قدرت زیادی ندارد که سیاست‌های عملی را تغییر دهد؛ چه سیاست‌های داخلی چه بین‌المللی. منظورم خارج از مرزها و سیاست‌های خارجی است. بنابراین تا جایی که من سیاست خارجی آمریکا را می‌شناسم، چیز زیادی اتفاق نخواهد افتاد. چرا که ایالات متحده یک نظام سیاسی نهادینه شده است و این بستگی به رئیس‌جمهور ندارد که رویه سیاست کنونی آمریکا را تغییر دهد.
مجری: ما متعاقباً در مورد سیاست خارجی صحبت خواهیم کرد. شما در مورد هویت آمریکا صحبت کردید که به گونه‌ای در وضعیت بحرانی و کشمکش است. آیا این برداشت درست است؟
دکتر هلال خشان: بله، چون حقیقتاً جامعه آمریکا مهاجرپذیر است، و بسیار بازتر از اروپا است.
مجری: معنای شعار ترامپ با عنوان «اول آمریکا» چه بود؟
دکتر هلال خشان: در نظر مردم ایالات متحده معانی مختلفی می‌دهد. مثلاً این که «مهاجر» بخشی از سیستم آمریکا شده است و او (مهاجر) به سادگی می‌تواند (بلکه باید) خودش را آمریکایی تلقی کند. پس شعار «اول آمریکا» به تنهایی به معنی جداپذیر بودن مهاجران و شهروندان نیست. تعدادی از انگلوساکسون‌ها ممکن است [از این شعار] ناراحت بشوند. باید به یاد داشته باشیم که بسیاری از پشتیبانی‌ها از جانب افراد محافظه‌کار در مناطق شهری، غربی و مرکزی آمریکا است. در بسیاری از مناطق آمریکا مخصوصاً در نواحی شهری، حس و توهم «توطئه» بسیار فراگیر است. بسیاری از آمریکایی‌ها فکر می‌کنند که توطئه‌ای بر ضدّ آمریکا در جریان است و بقیه جهان در مقابل آنهاست. پس این یک عامل محیطی است که منجر به ظهور ترامپ شد. اما این به معنی جریان اصلی آمریکا نیست. چون جریان اصلی در آمریکا باثبات‌تر و در جهت‌گیری‌هایش متعادل‌تر است.
البته من اعتقاد به بروز تغییر زیادی پس از انتخابات ندارم. راستش را بگویم من اعتقاد ندارم که حتی انتخاب اوباما هم تغییر زیادی در ایالات متحده به وجود آورده باشد. چرا که تغییر بزرگ، بیانگر یک کودتا در آمریکا خواهد بود. اما هیچ کودتایی در آمریکا اتفاق نخواهد افتاد. هیچ کودتای اجتماعی یا فرهنگی در آمریکا اتفاق نمی‌افتد. ایالات متحده فقط یک بار برای همیشه تغییر کرده است و به جامعه‌ای تکثرگرا تبدیل شد.
مجری: ولی نکته‌ای وجود دارد و آن اینکه بحث «اول آمریکا» فقط شعاری مربوط به اقتصاد و خصوصی‌سازی نبود. منافع آمریکا، حتی بدون توجه و اعتنا به منافع دوستانش، [در این شعار] اولویت دارد. من در مورد دشمنان آمریکا صحبت نمی‌کنم. می‌خواهم تأکید کنم که این شعار فقط مربوط به یک نفر مثل ترامپ نبود. بلکه کروز هم این شعار را برجسته کرد. برنی سندرز هم به همین شعار تمایل داشت. حتی کسی مثل رئیس‌جمهور اوباما در اسناد امنیت ملی در سال 2015 در مورد این که امنیت ملی از خانه شروع می‌شود، سخن گفته است و این مطلب در سند مزبور به صراحت آمده است. یا بعد از جنگ لیبی گفت که ملت‌سازی برای آمریکا از خانه شروع می‌شود. من فکر می‌کنم انگیزه‌ای پشت این قضیه هست و این محدود به کسی مثل ترامپ نمی‌شود. درست است؟
دکتر هلال خشان: چه کسی آخرین کتاب ساموئل هانتینگتون درباره برخورد تمدن‌ها را به یاد می‌آورد؟ بسیار جالب است که [وی در آن کتاب] به ایجاد تحول عقلی و سیاسی داخل یک بستر سیاسی عقلانی می‌پردازد. او درگیری فکری و سیاسی عده‌ای از افراد داخل اجتماع روشنفکران و انجمن علم سیاست را برملا می‌کند. من کتابی به زبان فرانسوی خوانده‌ام با این عنوان که «چه کسی هستیم». حرف اصلی کتاب این است که ما غرب هستیم و غرب دمکراسی را اختراع کرد. حالا یک تحرک و پویش جدید در داخل ایالات متحده شکل گرفته مبنی بر اینکه دمکراسی در خطر است. من فکر می‌کنم انتخاب ترامپ به یک سیر تکاملی در داخل جامعه و روشنفکران آمریکا وابسته است.
مجری: در این زمینه نظر دکتر نادر البزری را جویا می‌شویم.
دکتر نادر البزری: بر اساس مطالعات بر روی وضعیت جامعه‌شناختی یا مسائل بین‌الملل، از میان اتفاقاتی که امروز گفته شد من فکر می‌کنم وجه مشترک همه برمی‌گردد به پدیده «جهانی شدن» که در حقیقت کلیه فرهنگ‌های منطقه‌ای را مورد چالش قرار می‌دهد و نه تنها بر اقتصاد بلکه بر فرهنگ و بر روی هر کسی تأثیر خواهد گذاشت. اکنون در آمریکا شاهد بلوغ زیاد در بعد اداره امور جامعه هستیم که با ایجاد نهادها و با دسترسی با تکنولوژی، به خوبی کار می‌کنند. در واقع مدل آن مثل یک ماشین مناسب است. این ساختار می‌تواند بر فردیت رئیس‌جمهور یا تیم او نهایتاً غلبه کند؛ چون ساز و کار پشت این ساختار به راحتی قابل تغییر نیست.
اما در عین حال مشکلی وجود دارد که فقط محدود به آمریکا نیست و ناشی از خود تکنولوژی است. تکنولوژی باعث می‌شود که افراد در کنترل اطلاعات و شیوه تعامل و همچنین تقابل با گروه‌های نخبه‌ای که کنترل امور را در دست دارند، قدرتمندتر شوند.
از سوی دیگر، تجربه‌ای که شما در حومه و منطقه خود بدست می‌آورید هم مهم است؛ چون ممکن است با بمباران اطلاعاتی که از بالا می‌شود در تضاد باشد. فرد نمی‌تواند این وضعت را تحلیل کند و منازعه‌ای بین تجربه و بمباران اطلاعات شکل می‌گیرد. روند جهانی شدن در راستای حاشیه‌‌ای کردن این تجربه‌های انفرادی است. لذا تضاد تجربه‌ها در اینجا اهمیت دارد. مثلاً تجربه نسل هزاره‌ای‌ها با نسل ما متفاوت است. لذا ما در یک دوره انتقال عظیم به سر می‌بریم که تجربه نسل جدید کاملاً سیال است و مستقر در یک منطقه نیست.
از سوی دیگر به نظر می‌رسد در سطح نظم منطقه‌ای، مدیریت بیشتر از طریق منازعه، زمان بیشتر و دست بازتری به آمریکا می‌دهد تا بفهمد که چگونه مسائل بزرگتر را مدیریت کند. منازعه اصلی در منطقه باقی می‌ماند به عنوان راهی برای در محاصره نگه‌داشتن دشمنان و وابسته نگه‌داشتن متحدان.
مجری: سئوال اصلی این است که چرا ترامپ در انتخابات پیروز شد و یا چرا هیلاری کلینتون شکست خورد؟
دکتر کامل وزنی: همانطور که اشاره شد یک تغییر چشمگیر در جمعیت آمریکا در حال شکل‌گیری است که ناشی از دو قانون است: یعنی تغییر قانون مهاجرت سال 1965، و قانون حقوق مدنی 1964؛ که هر دو آنها زمان رئیس‌جمهور جانسون انجام شد و این دو قانون آغاز تغییرات جمعیت‌شناختی در آمریکا تلقی می‌شوند و در آینده هم تأثیرگذار خواهند بود. در گذشته بسیاری از مهاجران مثل چینی‌ها، اجازه ورود به آمریکا را نداشتند. مثلاً در گذشته، در سال 1970، تعداد آسیایی‌ها در آمریکا نه میلیون نفر بود اما اکنون به 46 میلیون نفر رسیده است. آمار سیاهان نیز مشابه این آمار است.
تعداد مهاجران، به عنوان یک بلوک جمعیتی، در سال 1965 دوازده درصد جامعه را شکل می‌داد اما الآن به سی و هفت درصد رسیده است. به نظر می‌رسد تا سال 2050، این اقلیت به اکثریت تبدیل می‌شود. در سال 1950، 90 درصد حمعیت آمریکا سفیدپوست بودند. امروز جمعیت آنها با احتساب لاتین‌ها 77 درصد و بدون آنها 60 درصد کل آمریکاست. آمریکا با سفیدپوست‌ها ساخته شد و وقتی جفرسون درباره برابری همه آدم‌ها صحبت می‌کرد، در واقع درباره برابری سفیدها حرف می‌زد چون خودش برده‌دار بود. برده‌داری در آمریکا تا 1860 ادامه داشت. اگر به تاریخ آمریکا رجوع کنیم به دوره‌ای برمی‌خوریم که هیچ نماینده سیاه‌پوستی در مجلس نمایندگان و سنا وجود نداشت اما حالا این افراد خواستار نمایندگی هستند.
موضوع دیگری که آمریکا نمی‌تواند در مورد آن کاری بکند تغییر در سطح اقتصادی و قدرت اقتصادی در جهان است. برای مدت طولانی، تقریباً تا سال 1980، غرب در حال رشد بود و رشدش به نوعی با شرق برابر بود. اما الآن شرق بیش از دو برابر سرعت غرب در حال رشد است. در اینجا بود که کم‌کم نسبت به جهانی‌شدن نگرانی‌هایی ایجاد شد. اوباما در آخرین ملاقاتش با سران کشورهای گروه بیست، اظهار کرد که ما طرفدار جهانی‌شدن بودیم اما نمی‌دانستیم اینقدر سریع حرکت خواهد کرد.
به موجب این جریان، بیش از 60 هزار شغل تولیدی در ده سال گذشته از دست رفت. این سفیدپوست‌ها اکثراً افراد غیرتحصیلکرده  و دانشگاه نرفته بودند. و این کارها به‌ هیچ‌ وجه قابل پس گرفتن نبود. چرا که آمریکا به کارگر ماهر احتیاج داشت نه فقط کارگر. چنین کار‌هایی را می‌توان در خارج از کشور هم انجام داد و وقتی میانگین حقوق سالانه در آمریکا 46 هزار دلار است و در آسیا حدود 6 هزار دلار است طبیعی است که مشاغل به خارج آمریکا می‌روند.
12 درصد جمعیت جهان کنترل 70 درصد تولید ناخالص سراسر جهان را در اختیار دارد. اکنون آمار بانک جهانی دلالت بر این دارد که این مزیت غرب در حال از دست رفتن است. بسیاری از بانک‌های جهانی غرب امتیازاتشان را از دست دادند و این یعنی تغییر در اقتصاد. طبق این گزارش ها، در سال 2030، غرب فقط 50 درصد را در کنترل خود خواهد داشت. آماری که اوباما در مورد نرخ بیکاری می‌داد صحیح نبود؛ چون لاتین‌ها و سیاهان را شامل نمی‌شد. لذا نرخ بیکاری خیلی بالاتر است. ترامپ با زبان تنفر و تعصب صحبت می‌کند. طرف صحبت او سفید‌ها بودند و دموکرات‌ها نتوانستند با آنها ارتباط برقرار کنند. اقلیت‌های نژادی و قومی اوباما را سرکار آوردند و انتخابش کردند. اما اوباما به آنها خدمتی نکرد و به خاطر همین موضوع در سال 2010 و 2012 در انتخابات میان‌دوره‌ای تنبیهش کردند. در نتیجه سیاهان به کلینتون رأی ندادند چرا که حزب دموکرات منافعشان را تأمین نکرد.
ترامپ همچنین با شعارهایش به مکزیکی‌ها، مسلمان‌ها و هر غیرسفیدپوستی حمله کرد. رودی جولیانی از اطرافیان ترامپ، در مصاحبه خود اعلام کرد که این افراد حق ورود به آمریکا را ندارند. او گفت از آنجایی که نمی‌توان تروریست را از غیرتروریست تفکیک کرد، هیچکدام حق ورود به آمریکا را ندارند. اما ترامپ نمی‌تواند مرزهای آمریکا را ببندد و اجازه ورود به کسی را ندهد. مسئله این است که آمریکا دچار شکاف جدی شده است و این شکاف ادامه خواهد یافت؛ چون شما نمی‌توانید تغییرات جمعیتی را متوقف کنید. حتی درباره یهودیان هم همین امر صادق است. نکته قابل‌توجه این که قبلاً نسبت حضور یهودی‌ها در مجلس سنا بیشتر از اندازه جمعیتشان بود اما از سال 2010 بسیاری از یهودیان کرسی‌های خود را در کنگره از دست دادند. امروز در مجلس سنا فقط دو نماینده سیاه‌پوست دارد در حالی که یهودی‌ها 10 نماینده دارند. لذا شاهد تغییرات هستیم.
یهودیان کمتر از دو درصد جمعیت آمریکا هستند اما ده درصد حضور نمایندگی دارند. در حالی که سیاه‌پوستان سیزده درصد جمعیت هستند ولی دو درصد هم حضور ندارند. این وضعیت مدت زیادی دوام نخواهد آورد. تغییرات جمعیتی ممکن است همه این چیزها را هم تغییر دهد. کسانی که تا به امروز اجازه ورود نداشتند هم‌اکنون خواستار سهم هستند.
مسئله مهم دیگر در آمریکا، نابرابری درآمدها است؛ بخصوص بین آن‌ها که در آمریکا خواستار برابری درآمدها هستند مخصوصاً بین سفیدپوستان و لاتین‌ها. میانگین ثروت برای سفید‌ها 137 هزار دلار، برای سیاهان 11 هزار و برای لاتین‌ها 13 هزار دلار است. بنابراین شکاف بزرگ اقتصادی وجود دارد. ترس از جهانی‌شدن واقعی است.
دکتر هشام خشان: اما وضعیت مالی مهاجران خوب است. درآمد سرانه آنها از متوسط ملی بالاتر است.
دکتر کامل وزنی: باید ببینید که کدام یک از اقلیت‌ها را می‌گویید. این درباره آسیایی‌ها صادق است. اما درباره سیاه‌پوستان نه.
دکتر هشام خشان: اعراب و مسلمانان چطور؟
دکتر کامل وزنی: جامعه اعراب و مسلمانان بخش کوچکی از جمعیت هستند. اعراب حدود دو درصد جامعه آمریکا هستند. تعداد سیاهانی که به زندان‌ها می‌روند بسیار بیشتر از سیاهانی است که از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شوند. اما در بین آسیایی‌ها، مهاجران هندی و کره‌ای و چینی وضع خوبی دارند. اما مسئله اصلی سیاهان و لاتین‌ها هستند.
مجری: اگر بخواهم صحبت شما را به نوعی خلاصه کنم دو نکته به نظرم می‌رسد:
اول اینکه آنچه در آمریکا در حال وقوع است یک روند است و نه یک حادثه و لذا ما می‌توانیم انتظار تکرار و تداوم این تحول را داشته باشیم. بر این اساس، پیروزی ترامپ بخش کوچکی از ماجرا است.
دوم آنکه آنچه در حال وقوع است یک پدیده با اصالت است و امری سطحی نیست. این موضوع در بین کشورهای سفیدپوست غربی هم می‌تواند واقع شود. به نظر می‌رسد شاهد نوعی مقاومت در بین سفیدها هستیم.
اگر برداشت‌های من درست باشد خیلی مهم است. درست می‌گویم؟
دکتر کامل وزنی: بله. مقاومت سفیدها حقیقت دارد. اگر به نقشه آمریکا هم نگاه کنید همین است.
دکتر هشام خشان: اما شاید [پیروزی ترامپ نتیجۀ] خرابکاری حزب دموکرات باشد. اگر بجای کلینتون، برنی سندرز بود به راحتی ترامپ را شکست می‌داد.
کسانی که به ترامپ رأی دادند 27 درصد از کل دویست‌وپنجاه میلیون نفر واجدین شرایط بودند. پس 27 درصد برای بیش از 318 میلیون نفر جمعیت آمریکا رئیس‌جمهور تعیین کردند. هیلاری رأی بیشتری کسب کرد اما رأی نیاورد. هیلاری بیش از دو میلیون رأی مردمی بیشتر از ترامپ آورد. بنابراین پیام نفرت و تعصب جواب داد. ترس از دست دادن کار در آمریکا همه را نگران کرده است.
من در زمان حادثۀ یازده سپتامبر در آمریکا بودم. جولیانی آمد و گفت آمریکا امن است که باورکردنی نبود. ترامپ آمد و گفت آمریکا دوباره بزرگ و عالی می‌شود. آیا او می‌تواند آمریکا را به وضعیت عالی برساند؟ آیا او می‌تواند مانع شود تا چین قدرت اول اقتصادی دنیا نگردد؟
چیزی که الآن پیش آمده است این است که جمهوری‌خواهان مجاری امور مثل کاخ سفید و مجلس سنا و نمایندگان را بدست گرفتند. آن‌ها اکثریت غالب را دارند. ترامپ نمی‌تواند به راحتی چهار سال را ادامه دهد. نیازی هم نیست که چهار سال منتظر بمانیم تا ببینیم آیا او موفق بوده است یا نه. باید اولین ارزیابی را در پایان دو سال اول ریاست جمهوری ترامپ انجام داد که ببینیم آیا قدرتش در کنگره تغییر می‌کند یا نه. البته در مجلس سنا دو کرسی می‌تواند نمایندگان ترامپ را تغییر دهد.
مجری: خیلی ممنون. از نظرات دکتر وسیم بَزّی استفاده می‌کنیم.
دکتر وسیم بَزّی: به نظر من مسئله تروریسم در سوریه بهانه‌ای است برای دستگاه حاکم آمریکا که می‌خواهد به وسیله آن سیاست‌های آینده خود را در منطقه خاورمیانه پیاده کند و ترکیب جغرافیایی و سیاسی منطقه را تغییر بدهد، وگرنه حل مشکل تروریسم در سوریه، اگر آمریکا بخواهد، کار ساده‌ای است.
مسئله دیگر اینکه امروز ترکیه که پس از ناتو بزرگترین ارتش را در کشورهای منطقه خاورمیانه دارد، کشورهای اروپایی را با ابزار مهاجران تهدید می‌کند و اینها نتایج تروریسم در سوریه است که می‌بینیم حتی اروپا را تهدید می‌کند. آمریکا با استفاده از این اهرم‌های فشار، هم‌پیمانان خود را وادار به همکاری در جهت اجرای سیاست‌های خود می‌کند.
اما در پاسخ به سئوالی که مطرح شد عرض می‌کنم که ما پس از اشغال عراق به بهانه مبارزه با تروریسم و تحولات پس از آن و خروج ذلیلانه آمریکایی‌ها از عراق، که نتیجه عدم همکاری‌ عراقی‌ها با آمریکا بود، شاهد بهار عربی بودیم که یک واکنش مردمی به تحولات منطقه بود و پس از آن مسئله اشغال موصل توسط داعش پیش آمد که دقیقاً خواست آمریکایی‌ها بود و در واقع پاسخ آمریکا به عدم همکاری عراقی‌ها با آن کشور بود.
آمریکا در این منطقه به طور جدی سیاست تجزیه کشورهای منطقه را دنبال می‌کند و می‌خواهد کشورهای کوچکی در اینجا ایجاد کند که با رژیم صهیونیستی هماهنگی و همکاری داشته باشند تا بدینوسیله بتوانند جغرافیایی را که محور مقاومت اساس آن است و توسط ایران و سوریه و عراق پشتیبانی می‌شود تغییر بدهد. اکنون آمریکا فهمیده است که به آسانی نخواهد توانست رژیم سوریه را ساقط کرده و تغییر بدهد. اکنون خطری که محور مقاومت را تهدید می‌کند این است که آمریکا می‌خواهد ارتباط سوریه با لبنان را قطع کند. امروز شرق فرات خط آتش است که آمریکا سعی می‌کند آن را فعال نگه دارد تا حضور سوریه را در رقه و دیرالزور و... از بین ببرند و روسیه و ایران را در این بخش مشغول نمایند.
اما به نظر من جنگ در حلب یک ویژگی سمبلیک و استراتژیک دارد که سوری‌ها می‌توانند پس از آزادسازی حلب به سمت شرق حرکت کنند و آنچه امروز در شهر الباب سوریه جریان دارد نقطه ثقل تحولات منطقه‌ای و دارای اهمیت بسیار زیادی است. امروز آمریکا نگران بازگشت محور مقاومت به شرق سوریه است. همچنین تحولات در عراق نیز دارای اهمیت منطقه‌ای است و آمریکا نگران است که با آزادسازی موصل دوباره عراق آرامش خود را پیدا کند و این موجب تقویت محور مقاومت شود. امروز یک درگیری استراتژیک در این منطقه بین آمریکا و محور مقاومت وجود دارد که در این میدان، تروریسم ابزار بسیار خوبی برای آمریکا در جهت پیشبرد سیاست‌هایش می‌باشد.
مجری: بخش دوم گفتگو به سیاست خارجی اختصاص خواهد داشت. در خصوص روابط با متحدان آمریکا در سطح منطقه‌ای یا جهانی چه فکری می‌کنید؟ فکر می‌کنید آن‌ها چگونه تأثیر خواهند گرفت؟ آیا متحدان جدیدی وجود خواهند داشت؟ یا متحدان قدیمی دستخوش تغییر خواهند شد؟ این نکته بسیار مهمی است. چون ترامپ در گفتگوهای مختلف در مورد سواری‌گرفتن مجانی متحدان از آمریکا صحبت کرد؛ اینکه آمریکا، بدون هیچ منفعتی، پول‌های زیادی برای آن‌ها خرج می‌کند. او در مورد روسیه و پوتین به عنوان نمونه خوبی برای رهبری صحبت کرد. بنابراین چه تغییراتی صورت خواهد پذیرفت؟ آیا آمریکا متحدان جدیدی پیدا خواهد کرد و آیا تغییری در امور جهانی خواهد بود؟
سرکیس نعوم: پیش‌تر من به این موضوع اشاره‌ای داشتم. فقط الآن چند نکته را اشاره می‌کنم. ما تحلیگران مخصوصاً در خاورمیانه، بعد از انتخاب ترامپ بر اساس معیار‌های قدیمی تحلیل می‌کنیم و از معیارهای جدید استفاده نمی‌کنیم. ترامپ یک پدیده جدید است. می‌توانست شکست بخورد و از گردونه خارج بشود. او در حال حاضر با یک ساختار قدرت نهادینه روبرو است که خیلی قوی است. اما این به معنی آن نیست که وی حقه‌ای سوار کرد. معیارهای ما چیزهایی مثل این است که آیا ایالات متحده قوی باقی می‌ماند یا ضعیف می‌شود؟
اگر آمریکا را یک ابرقدرت فرض کنیم، باید گفت سقوط آن به زودی اتفاق نمی‌افتد. شاید این اتفاق بعد 20 یا 30 سال صورت بپذیرد. اگر هم اتفاق بیفتد باز قدرت بین آمریکا و چین، و نه روسیه، تقسیم خواهد شد. دنیا به دو یا سه قدرت احتیاج دارد. پس بیایید منتظر سقوط آمریکا نباشیم. از نظر من آمریکا ابرقدرت برتر جهان است و فعلاً باقی است. حتی اگر آمریکا هم در حال سقوط باشد این امر به این زودی اتفاق نمی‌افتد.
مجری: کسی اینجا درباره سقوط آمریکا حرف نزد!
سرکیس نعوم: من مخالف ترامپ هستم اما چه کسی ترامپ را انتخاب کرد؟ زنان؟ سیاه‌پوستان؟ سفیدپوستان؟ با این همه، همانطور که می‌دانید هیلاری کلینتون رأی بیشتر را به خود اختصاص داد. و این به این معنا است که مشکل آمریکا، مشکل داخلی است. این همان چیزی است که گفتم. یعنی معیارهای قدیمی را بکار نبندیم.
مسئله نژادی خیلی مهم است. این مسئله مایه شکاف در داخل آمریکا بوده است. سیاه‌پوستان موفق شدند خود را به عنوان شهروند کامل معرفی کنند، اگر چه این موفقیت زمانگیر بود و به تدریج بدست آمد و بعد از چندین دهه، منجر به انتخاب اوباما شد. حالا مسئله واکنش مطرح است. یعنی بعد از حل موضوع نباید انتظار آرامش را هم داشت.
البته این بدان معنا نیست که دیگر گروه‌هایی مثل کوکلاکس‌کلان و یا افراد نژادپرست وجود ندارند. جمهوری‌خواهان هم حزب تی‎پارتی را تشکیل دادند. آن‌ها نمی‌توانستند یک سیاه یا مسلمان را به عنوان رئیس‌جمهور بپذیرند. به خاطر همین است که آن‌ها در چالش مقابل کل سیستم حزب جمهوری‌خواه قرار گرفتند و نهایتاً موفق شدند که آن سیستم را به گوشه رینگ برانند و نهایتاً با خود همراه کنند. الآن شاهد آن هستیم که تمام جمهوری‌خواهان اطراف ترامپ را گرفته‌اند تا او را یاری کنند تا در مقابل متحدان رفتاری متفاوت نشان دهد.
مجری: به نظر من همچنان در میان جمهوری‌خواهان تنش درونی وجود دارد و نهاد جمهوری‌خواه سعی دارد تا ترامپ را مدیریت کند اما شاهد وقوع یک قیام مردمی هستیم. یعنی همانطور که شما به تی‌پارتی اشاره کردید، آن‌ها بخشی از واقعیت حزب جمهوری‌خواه هستند که دست به قیام زده‌اند و فکر نمی‌کنم حذف شوند. بنابراین من فکر می‌کنم طور متفاوتی به قضیه نگاه کنیم. مشکل این انتخابات این بود که حزب جمهوری‌خواه در بحران بود و این بحران همچنان ادامه دارد.
سرکیس نعوم: به خاطر همین بود که همه شرط می‌بستند که ترامپ شکست خواهد خورد. اما تکنولوژی‌های جدید، وب‌سایت‌ها و رسانه‌های اجتماعی باعث شدند صدای ترامپ در سراسر ایالات متحده و جهان شنیده شود.
مجری: حالا به سیاست خارجی او بپردازیم.
سرکیس نعوم: در مورد سیاست خارجی، اگر ترامپ هر آنچه را که گفته انجام دهد با تمام دنیا در جنگ خواهد بود؛ با سنی‌ها، شیعه‌ها و کشورهای اروپایی به غیر از روسیه احتمالاً. او در ابتدا با روسیه در جنگ نخواهد بود. آمریکا دوره‌هایی منزوی و حمایت‌گرا بود اما خیلی طولی نکشید. فکر می‌کنم آخرین بار به زمان روزولت برمی‌گردد که مجبور بودند درگیر امور جهانی شوند و همچنان هستند. آن‌ها مانند همه دیگر قدرت‌ها اشتباهاتی مرتکب شدند.
همه آن‌ها استراتژی ندارند. ریگان فاقد استراتژی بود و نهاد حزب او در آن زمان همچنان قدرتمند بود. آن‌ها او را متقاعد کردند اگر می‌خواهی دو دوره رئیس‌جمهور شوی باید تیم داشته باشی. و آن‌ها برایش این تیم را فراهم کردند و این دلیل موفقیت آن‌ها بود و او برای دو دوره رئیس‌جمهور شد و سیاست او و تیمش بود که علت اصلی سقوط اتحاد جماهیر شوروی شد.
شخصیت ریگان از ترامپ متفاوت است. ریگان متعادل بود. اگر ترامپ کار با تیم را بپذیرد اول به آمریکا، دوم به مردم آمریکا و سوم به جهان ضرر کمتری وارد خواهد کرد. اما اگر قبول نکند ضرر زیادی وارد خواهد کرد. به نظرم او نمی‌تواند مخالف اروپا عمل کند. آمریکا را نمی‌توان به حراج گذاشت. آمریکا همیشه دارای ارزش‌هایی بوده است مثل آزادی، دمکراسی، ارزش‌های اروپایی و غیره. او با چنین ارزش‌هایی چه می‌کند؟
او علاقه‌مند به نگه داشتن و مراقبت از همه‌چیز و هم زمان است. مثل اینکه شما تاجر باشید و به من بگویید من از شما حمایت می‌کنم. شما ارتش بزرگ و نیروی نظامی دارید اگر من به شما پول بدهم شما از من حمایت خواهید کرد.
آمریکایی‌ها پول می‌گیرند چون از اروپا، از خلیج(فارس) و از همه کشورهایی که در جهان به حمایت و حفاظت نیاز دارند حمایت و حفاظت می‌کنند و این پول از طریق نفت و تمام منابع نفتی برمی‌گردد. آمریکا در منطقه باقی خواهد ماند چراکه همچنان در خاورمیانه و اروپا درآمد دارد.
البته الآن خیلی زود است که بگوییم ترامپ دیپلماسی سنتی آمریکا با محوریت کشورهای حوزه خلیج‌فارس به ویژه عربستان سعودی را اتخاذ خواهد کرد. اسرائیل به عنوان بنیاد استراتژی آمریکا و خاورمیانه باقی خواهد ماند. ترکیه و نه ترکیه اردوغانی، بخشی از استراتژی آمریکا خواهد ماند. به نظرم ترامپ سعی خواهد داشت با ایران خشن باشد. او اگر موفق به متقاعد کردن نهاد حزب شود تا حدودی موفق خواهد گشت. اما اگر او این کار را نکند در برخورد و تصادم شدید با نهاد خواهد بود و مشکل بزرگی خواهد داشت. به خاطر همین است که بسیار زود است. او نمی‌تواند از دایره‌ای که خود را در آن قرار داده پرهیز کند. افرادی که در حال حاضر برای تیمش معرفی کرده افراد رادیکال و تندرو هستند.
روش کار اوباما این بود که دست وزیر خارجه‌اش را باز‌می‌گذاشت. کری در دو سال گذشته به تنهایی کار می‌کرد. او به دنبال حل مشکل بود. او از اوباما نظرش را جویا می‌شد اما اوباما می‌گفت نمی‌خواهد متضرر شود و نتیجه نامطلوب بگیرد. می‌گفت خودت برو اقدام کن اگر موفق شدی تو را تأیید خواهم کرد. او در طول نه ماه چهارده بار به خاورمیانه سفر کرد و شکست خورد.
مجری: در مورد روسیه به عنوان قدرت جهانی و نظام اتحادهای آمریکا که در حال شکل‌گیری دوباره است چه فکر می‌کنید؟ فکر می‌کنید روسیه و آمریکا برای حل مشکلات بین‌المللی متفق خواهند شد؟
سرکیس نعوم: بله آنها باید این کار را بکنند. مشکل اوباما ساختن این فرمول رهبری از پشت صحنه بود. او رهبری نمی‌کرد. آمریکایی‌ها او را برای رهبری نکردن ملامت می‌کنند. نه به خاطر اینکه آن‌ها با رهبری از پشت صحنه مخالف بودند بلکه به این دلیل که رهبری کردن به معنای داشتن استراتژی و متحدان بسیار خوب است. به خاطر همین است که این موضوع تنها به ترامپ و روسیه بستگی ندارد بلکه به ترامپ و پوتین ربط دارد. البته که پوتین بسیار نکته‌بین‌تر و باهوش‌تر است. ممکن است ترامپ در تجارت، معاملات املاک و کازینو باهوش باشد اما در سیاست و امور جهانی به هوشمندی پوتین نیست.
اگر پوتین واقعاً صادق است و یا به عنوان رهبر روسیه به دنبال دفاع از اهدافش می‌باشد آیا خواستار دومرتبه ابرقدرت شدن روسیه و رهبری جهان با آمریکا یا بدون آمریکا است؟ آیا او تنها به رهبری در خاورمیانه رضایت می‌دهد؟ آیا او به دنبال نقش اساسی‌تر در اقیانوس آرام و یا جای دیگری است؟ آن‌ها باید تصمیم بگیرند. آمریکا هرگز این اجازه را نخواهد داد که روسیه دوباره قدرت درجه یک جهان بشود؛ البته اگر بتواند. مخصوصاً آمریکایی‌ها ابزاری برای انجام این کار را ندارند. به همین خاطر، آن‌ها همیشه مراقب روسیه هستند؛ چه ترامپ رئیس‌جمهور باشد چه هر کس دیگر. ضمن اینکه آمریکایی‌ها برخلاف آنچه می‌شنویم و می‌نویسیم هرگز خاورمیانه را رها نخواهند کرد. آن‌ها تلاش خواهند کرد تا متحدان خود یا کشورهای حوزه خلیج‌(فارس) را حفظ کنند. نه به این خاطر که آنها مردم این منطقه یا عربستان سعودی را دوست دارند. بلکه بخاطر ترس آنها از بنیادگرایی‌سنی و تروریست‌های سنی است. و اگر کشورهای حوزه خلیج‌فارس و دیگر کشور‌ها را در منطقه رها کنند مشکلات یک میلیارد و دویست میلیون مسلمان را بر دوش خواهند داشت.
در دنیای مسلمان‌های سنی، تروریسم و رادیکالیسم مثل قارچ در حال رشد هستند. آن‌ها می‌گویند تروریست اسلامی که شامل شیعه و سنی است. تروریسم شیعه به نظرم قابل‌تحمل‌تر است به خاطر اینکه ایرانی‌ها می‌توانند متوقف و کنترلش کنند. با وجود اینکه شیعه نیروهای شبه‌نظامی دارد که می‌تواند تروریست شود ولی از آنجایی که ایران بر سازمان‌های کوچک نفوذ دارد می‌تواند آنها را متوقف کند.
اما «تروریسم سنی» قابل کنترل نخواهد بود. اگر شما با عربستان سعودی و یا قطر و ترکیه، مصر یا اندونزی و... با همه این‌ها توافقی انجام بدهید نمی‌توانید رادیکالیزم را متوقف کنید. به خاطر همین است که آمریکایی‌ها از کشورهای حوزه خلیج‌فارس و مصر و ترکیه و دیگران باید حفاظت کنند. نه به خاطر اینکه آمریکا می‌خواهد دشمن ایران باشد بلکه به خاطر اینکه آمریکایی‌ها به اعراب نیاز دارند تا با تروریسم سنی مبارزه کنند. همزمان، به ایران هم احتیاج دارند. به همین خاطر منطقه به کسی بهتر از ترامپ نیاز دارد؛ به کسی که واقعاً منطقه را خوب بشناسد احتیاج است. کسی که فرق بین سنی و شیعه را به خوبی می‌داند. به خاطر همین من فکر می‌کنم باید صبر کنیم.
مجری: خیلی ممنونم. آیا عرب‌ها مخصوصاً سعودی‌ها از نظر تاکتیکی خیلی مهم هستند یا از نظر استراتژیکی؟ منظورم این است که اهمیت عربستان سعودی برای دولت ترامپ یک اهمیت استراتژیک است یا تاکتیکی است برای مدیریت اسلام رادیکال؟
دکتر ولید شراره: بدون شک سیاست‌های حاکم بر آمریکا پس از انتخاب ترامپ به سمت داخل این کشور متمایل می‌شود. چالش اساسی این است که آیا آمریکا پس از این همچنان قادر خواهد بود که قدرت‌ها و تمدن‌های موجود در جهان را برای خدمت به خود سازماندهی کند و به کار بگیرد؟ زیرا پدیده انتخاب ترامپ به وضوح نشان می‌دهد که جامعه آمریکا از داخل با خودش درگیر شده است و انگیزه‌های نژادپرستی در داخل این جامعه گسترش پیدا کرده است.
به نظر من بعد از انتخاب ترامپ دو مسئله اساسی وجود دارد:
مسئله اول این است که طبیعت و ماهیت روابط سیاسی حاکم در آمریکا از یک سو و افکار و دیدگاه‌های ترامپ از سوی دیگر چگونه با یکدیگر تعامل خواهند کرد؟ و آیا ترامپ می‌تواند با مؤسسات سیاسی حاکم بر آمریکا تعامل مسالمت‌آمیز داشته باشد؟ امروز در جامعه آمریکا یک بحران عمیق اجتماعی وجود دارد و مؤسسات سیاسی حاکم بر این کشور برای اینکه این بحران را دور بزنند یک نمایش دمکراسی بوجود آوردند که یک طرف آن خانم هیلاری کلینتون، نماینده دستگاه سیاسی حاکم، و یک طرف دیگر آن یک شخصیت، به عنوان چهره مردمی است ولی چنانکه پیدا بود دستگاه سیاسی به طرف خانم کلینتون تمایل داشت و خواستار پیروزی او بود اما انتخاب ترامپ، عدم رأی مردم به جریانات سیاسی حاکم را نشان داد و به نظر من ترامپ انتخاب مردم آمریکا است.
اکنون تلاش ما بر این است که بتوانیم بفهمیم که سیاست خاورمیانه‌ای ترامپ چگونه خواهد بود. یکی از دوستان ما که در روزنامه مطلب می‌نویسد هفته گذشته به من گفت که نیویورک تایمز در گزارشی نوشته است که علت اصلی دشمنی ترامپ با جمهوری اسلامی ایران این است که شرکت‌های او نتوانسته‌اند با ایران روابط اقتصادی داشته باشند و در سرمایه‌گذاری در بازار بزرگ ایران سودآوری داشته باشند.
مسئله دیگر مسئله اسلام‌ستیزی است که آقای دکتر وسیم درباره آن صحبت کردند و اینکه آمریکایی‌ها در قبال شیعیان و اهل سنت چه دیدگاهی دارند. ما نیک می‌دانیم آمریکایی‌ها با اسلام سنی چگونه تعامل می‌کنند و آیا جنگ و درگیری بین مسلمانان و آمریکا ایجاد می‌شود یا نه. ما نیک می‌دانیم که آمریکایی‌ها از مسئله تروریسم چگونه به نفع خود استفاده می‌کنند. در زمانی که همین تروریست‌های امروزی در افغانستان با روس‌ها می‌جنگیدند آمریکایی‌ها آنان را رزمندگان مبارز در راه آزادی می‌دانستند و این شروع استفاده آمریکا از تروریست‌ها بود.
باید دید که ترامپ در برخورد با تروریسم چگونه عمل خواهد کرد و به ضوابط آمریکایی‌ها در برخورد با تروریسم چقدر پایبند خواهد بود. فضای امنیتی، که در جوامع غربی در ارتباط با مسلمانان ایجاد شده، به کجا خواهد انجامید. و شخصیت‌های متعدد غربی که در جوامع خود نفوذ دارند با افکار متفاوتی که دارند باید ببینیم در برخورد با مسلمانان چگونه موضع‌گیری می‌کنند و این مسئله به کجا می‌انجامد.
من با تحلیل آقای نعوم و دیگران مخالفم که تهدید اصلی آمریکا تروریسم سنی است. از نظر آمریکا، تهدید اصلی ایران است. تهدید تروریسم سنی مهم هست اما صرفاً در حد یک تهدید امنیتی است ولی تهدید ایران و شیعه استراتژیک است و همپیمانی آن با روسیه و چین خیلی اهمیت دارد. مسلماً ترامپ نخواهد توانست فشار بیشتری به جبهه مقاومت و جمهوری اسلامی ایران وارد نماید. درست است که اوباما توانست درگیری با جبهه مقاومت را از پشت رهبری نماید و خود را بیرون از معرکه نگه دارد و تا حد زیادی بدون دخالت مستقیم در منطقه درگیری، منافع آمریکا را حفظ نماید؛ اما ترامپ، با مواضعی که در زمینه همکاری با روسیه و پوتین اعلام کرده است، قطعاً سیاستی متفاوت از سیاست اوباما را در پیش خواهد گرفت و به خصوص در برخورد با سوریه و ایران که در سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا وزنه اساسی را تشکیل می‌دهند.
سه کشور ایران، ترکیه و اسرائیل در سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا جایگاه ویژه‌ای دارند. اکنون سئوال اساسی این است که ترامپ سیاست‌های اعلام شده خود را در دفاع از کشورهای عربی خلیج‌(فارس) چگونه پیاده خواهد کرد و رابطه‌ای که بین ملک عبدالعزیز آل‌سعود و روزولت رئیس‌جمهور آمریکا پایه‌ریزی شده و سیاست کمپ‌دیوید و آنچه تا امروز در سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا برنامه‌ریزی شده، در زمان ترامپ ادامه پیدا خواهد کرد یا اینکه ترامپ نقطه پایانی بر سیاست‌های گذشته آمریکا خواهد بود و سیاست جدیدی در پیش خواهد گرفت و چه بسا ما شاهد واکنش‌هایی در کشورهای مختلف اروپایی از طرف برخی مسلمانان در ارتباط با سیاست اسلام‌ستیزی باشیم.
مجری: بسیار متشکرم، اجازه دهید در مورد نظام متحدان آمریکا صحبت کنیم. فکر می‌کنید چه تغییری خواهد کرد؟
دکتر هلال خشان: موضع هیلاری کلینتون و سیاست او واقعاً خیلی متفاوت از محافظه‌کاران نیست و گمان نمی‌کنم تغییرات اساسی را در سیاست خارجی آمریکا در دوره ترامپ شاهد باشیم. توجه داشته باشید که بین شعارهای تبلیغاتی و سیاست واقعی تفاوت بزرگی است. اطرافیان ترامپ به وی اجازه نخواهند داد هر کاری می‌خواهد بکند. جای هیچ سئوالی نیست که مهمترین نگرانی ترامپ سیاست داخلی است. او خیلی به امور خارجی علاقه‌مند نیست و در واقع ما شاهدیم که این تفاوت اولویت از دوره اوباما شروع شد. دولت اوباما از درگیرشدن در بحران‌های منطقه پرهیز کرد. همچنین من تصور نمی‌کنم ترامپ زیر تعهداتش با اروپا بزند؛ به خاطر وجود ناتو و استراتژی بلندمدت. اما در مورد خاورمیانه موضوع متفاوت است. آمریکا و حتی اوباما دیگر علاقه‌مند به خاورمیانه نبود. وقتی اوباما رئیس‌جمهور بود می‌خواست خاورمیانه را به نوعی رها کند اما در تحولات قیام‌های عربی گرفتار شد و باعث شد آمریکا حضور خود را در منطقه حفظ کند.
یک سری تغییرات اساسی در منطقه در حال شکل‌گیری است که علت آن، قدرت‌های مرکزی و اصلی منطقه هستند. آمریکا ایران را به عنوان رقیب در منطقه می‌شناسد. حتی در زمان ریاست جمهوری ریگان و بوش پدر و بوش پسر، و حتی در دوره جنگ ایران و عراق در 1980، آمریکا معتقد بود که ایران نباید ترغیب بشود تا وارد اردوگاه اتحاد جماهیر شوروی شود و شوروی فاصله سیاسی را با ایران حفظ کند. آن روند ادامه پیدا کرده است. به نظرم مهم نیست که چه کسی در تیم سیاست خارجی باشد. به نظرم ترامپ اساس سیاست خارجی آمریکا را در خاورمیانه و ایران عوض خواهد کرد. باید بپذیریم که ایران در حال ثبات‌سازی در منطقه است.
مجری: اما آمریکایی‌ها همیشه می‌گویند ایران ثبات منطقه را به هم می‌زند.
دکتر هلال خشان: اختلاف آمریکا و ریاض بر سر این بود که آمریکا مخالف حمله نظامی به ایران بود. پس هرچند آمریکایی‌ها این حرف‌ها را می‌زنند اما فرق اساسی بین حرف سیاسی و سیاست در عمل است. آمریکا و ایران عملاً در منطقه در کنار یکدیگر حضور دارند و زندگی می‌کنند.
دکتر نادر البَزری: به نظرم باید به تحول دکترین‌ها توجه کنیم و اینکه این تفاوت در دکترین‌ها چطور انتقال از قرن 20 به 21 را توضیح می‌دهد. به نظر من آمریکا می‌توانست با تمرکز بر روی نوعی از اسلام میانه‌رو بر ناآرامی‌های منطقه غلبه کند یا آن را مدیریت کند. اما آنچه مشاهده می‌شود این است که آمریکا دنبال تداوم بیشتر ناآرامی است. در واقع آمریکا به دنبال آن است که با تمرکز بر بی‌ثباتی و منازعه بیشتر، همه شبکه‌های متحدان خود را در قالب شرایط وابستگی به مداخله احتمالی آمریکا حفظ کند؛ امری که هیچ وقت بصورت کامل محقق نمی‌شود. این یعنی آنکه رهبری متحدان در شرایط منازعه را در اختیار داشته باشد و زمان داشته باشد تا شکل مطلوب نظم جهانی خود را بازطراحی نماید. الآن تیم ترامپ حالت تهاجمی و مبارزه‌جویانه دارند. هرچند این حالت بیشتر لفاظی است اما خیلی از مسائل و روابط اعم از حوزه محیط‌زیست، تجارت و روابط با اروپا را زیر سئوال برده‌اند. لذا به نظر من، دکترین‌های آمریکا از نظم جهانی و آشوب خلاقانه عبور کرده است و به مفهوم برخورد و تصادم رسیده است. یعنی من جهان را بیشتر منازعه‌آمیز می‌بینم.
دکتر کامل وزنی: من فکر می‌کنم دولت ترامپ توسط همان نهاد‌های امنیتی و اطلاعاتی توجیه خواهد شد که اوباما به صورت روزانه [از آنها] بولتن می‌گرفت. تهدید اول آمریکا احتمالاً در آسیا خواهد بود و احتمالاً همان ظهور چین است. چین برای افزایش قدرت نظامی سرمایه‌گذاری‌های عظیم کرده است. در سال 2006 چین 30 میلیارد دلار برای حوزه دفاعی و افزایش قدرت نظامی خود هزینه کرده ولی امسال نزدیک به 146 میلیارد دلار هزینه کرده است. این طبق آمار خود چینی‌ها است. بر اساس آمار مؤسسه استکهلم این عدد 215 میلیارد دلار است. اگر این هزینه‌های نظامی چین را بر اساس قدرت خرید بسنجیم خواهیم دید که چیزی نزدیک به هزینه‌های آمریکا در این حوزه است.
اوباما تهدید را پذیرفت و تصمیم گرفت تا به مصاف قدرت‌های آسیا برود و در سال 2009 وزیر دفاع اعلام کرد که تا سال 2020 حدود 60 درصد از قدرت نظامی آمریکا در شرق آسیا خواهد بود. در حوزه اقتصادی هم چین اقدام به ایجاد بانک زیرساخت‌های آسیایی کرد که نظم اقتصادی بعد از جنگ دوم را به چالش می‌کشد. چین در حال گسترش قدرت خود از طریق سرمایه‌گذاری برای ساخت خطوط لوله گاز با کشورهایی نظیر ایران و پاکستان است. چین اخیراً در فیلیپین سرمایه‌گذاری می‌کند و می‌گویند ما به شما پول می‌دهیم.
پس به نظرم تهدید در آن طرف دنیا است. و با این تفاسیر روسیه به عنوان تهدید در اولویت نیست. مشکل آمریکا با تهدید ایران، در حال حاضر، مسئله هسته‌ای نیست بلکه موشک‌سازی و افزایش قدرت نظامی است. در مورد ارتباط دولت جدید با اسرائیل باید خاطرنشان کرد تا وقتی اسرائیل هست تعهدات به قوت خود باقی است. من فکر نمی‌کنم ترامپ بیشتر از اوباما باج بدهد چراکه اوباما هم سیاه بود هم مسلمان بود و هم اسم او حسین بود، پس دائم در حال باج دادن بود.
اما ترامپ سفید است، یک تاجر است، و طبیعتاً بهانه‌ای برای باج دادن نخواهد داشت. البته اسرائیل همچنان کمک دریافت خواهد کرد. اما در مورد عرب‌ها و خلیج‌نشین‌ها فکر می‌کنم تعهدات ادامه خواهد داشت. چون منافع آمریکا در آن است. طبق دکترین کارتر، با این روش نفت و گاز را می‌توانند کنترل کنند. البته آمریکا دیگر به نفت اعراب احتیاج ندارد چون به اندازه کافی در آمریکا نفت دارند.
من یک بار از یکی از دوستان صاحب‌منصب آمریکایی پرسیدم که آیا واقعاً آمریکا با داعش مبارزه می‌کند؟ او در پاسخ گفت نظرات بسیار متفاوت است. به نظر من منافع آمریکا در خاورمیانه کاهش پیدا کرده ولی هرگز از دوستانش دست نخواهد کشید.
مجری: شما بفرمایید نظرتان را.
دکتر وسیم بَزّی: به نظر من از مارس 2015 که ژنرال قاسم سلیمانی از مسکو دیدار تاریخی کرد، خط‌مشی تعیین‌شده و خطوط تروریسم در این دیدار موجب شد که حضور روسیه در سوریه تعیین‌کننده باشد و آنچه را که آمریکایی‌ها چالش و نفوذ روسیه در سوریه می‌دانند، در همین دیدار سلیمانی خط‌مشی آن تعیین شده و این ایران بود که این چالش را از پیش به خوبی تشخیص داد و توانست سیاست خود را با آن تطبیق نماید. علیرغم اختلافاتی که براساس ماهیت روابط سیاسی بین کشورها وجود دارد، در اینجا سیاست ایران و روسیه با یکدیگر نقطه اشتراک پیدا کرد و از زمان همان دیدار تاکنون این هماهنگی و همکاری بین ایران و روسیه بر اساس منافع و مصالح مشترک ادامه پیدا کرده است.
ما در ادبیات غرب و آمریکا همواره می‌بینیم که سوریه را به عنوان یک خطر معرفی می‌کنند. در حالیکه در واقع آنچه که منافع آمریکا را در منطقه خلیج‌فارس تأمین می‌کند تروریسم تکفیری است که در جیش‌الفتح، و جبهه‌النصره و جبهه‌الشام تحقق پیدا می‌‎کند.
و این واقعیت سیاست منافقانه آمریکا در این منطقه را افشا می‌نماید و نشان می‌دهد که آمریکا و رژیم‌های مرتجع عربی در منطقه خلیج‌فارس به علاوه ترکیه ،که گروه‌های تکفیری و تروریستی را حمایت می‌کنند، در این جریان منافع مشترکی دارند. به همین جهت جنگی که هم‌اکنون در منطقه حلب جریان دارد دارای اهمیت استراتژیک است زیرا این تنها منطقه‌ای است که در اختیار تروریست‌های مورد حمایت غرب و ارتجاع منطقه است. بنابراین با سقوط حلب و آزادسازی آن از سلطه گروه‌های تکفیری و تصرف آن به دست دولت سوریه و متحدان مقاومت، جنگ در سوریه به یک مرحله جدید وارد می‌شود و دونالد ترامپ را وادار خواهد کرد که دوباره به توافق آمریکا و روسیه عمل نماید.
همچنین در خصوص توافق هسته‌ای بین ایران و کشورهای پنج به علاوه یک، باید گفت که آمریکا آن را اجرا نکرده است. تاکنون آمریکا از عمل به تعهدات خود در این توافق سر باز زده و هنوز تحریم‌های ایران پابرجا است و بانک‌های ایرانی زیر فشار تحریم قرار دارند و قرارداد فروش هواپیمای ایرباس به ایران قطعی نشده است. ما شاهد بودیم که رهبر ایران، آیت‌الله خامنه‌ای، مذاکره با آمریکا بر سر مسائل منطقه‌ای را قبول نکرد و بنابراین تنها کشوری که عملکرد آن موجب ثبات و امنیت و آرامش منطقه است جمهوری اسلامی ایران است و تنها جمهوری اسلامی ایران است که در قبال امنیت و آرامش منطقه یک سیاست مسئولانه را در پیش گرفته است.
مجری: عناصر مهم و مؤثر دولت آمریکا در خاورمیانه در مورد سوریه، ایران و تروریسم چیست؟
سرکیس نعوم: کاری که آمریکا با ایران کرد به این دلیل نبود که آمریکا ایران را دوست خود بداند بلکه به فکر منافع استراتژیک خود بود. من هم دوست ایران و هم دوست آمریکا هستم. اما ایران کاری که آمریکا خواست را نکرد. ایران طبق توافق انجام شده باید شروع‌کننده گفت و گو با آمریکا و تیم آنها در مورد مسائل منطقه می‌بود. اما این اتفاق نیفتاد و آمریکا به این نتیجه رسید که ایران در پی اجرای پروژه خود در خاورمیانه است.
اما درباره همکاری ایران و روسیه باید بگویم آقای سلیمانی در مسکو با روس‌ها ملاقاتی تاریخی داشت و در مورد مسائل سوریه و پیدا کردن راه‌حلی برای مشکل سوریه ملاقات کردند. بنابراین روابط بین ایران و روسیه تا به حال بر پایه منافع بوده است اما به نظر می‌رسد هیچ اعتمادی بین طرفین نیست. خیلی‌ها معتقدند آمریکا در حال دسته‌بندی جغرافیای کشورها در منطقه است. همگی در نابودی کشورهای خاورمیانه نقش دارند که آغازگر آن، اسرائیل بود. عرب‌ها و آمریکایی‌ها نیز نقش داشتند و البته ایران نیز سهواً به این کار پرداخته است.
روس‌ها سوریه مفید را ایجاد کردند و ایران در حال ایجاد منطقه مفید برای خود است که این کار در بخشی از عراق و سوریه صورت گرفته است اما لبنان را نمی‌توان جدا کرد. اساس تمام این تحلیل‌ها این است که همه این اقلیت‌ها را می‌توان تحت یک فدراسیون قرار داد که قابلیت کار کردن با هم را داشته باشند و ایران می‌تواند به آنها ملحق شود.
اگر به تیم ترامپ نگاه کنیم آنها به اسرائیل خیلی نزدیک هستند و ایران را مهم‌ترین تهدید استراتژیک می‌دانند. ترامپ به دنبال مذاکره با روسیه در مورد سوریه برای مقابله با داعش است و از آنجایی که ایران با روسیه همکاری می‌کند آمریکا به دنبال تضعیف رابطه ایران و روسیه است. هم روسیه و هم آمریکا بر توقف داعش توافق دارند.
اما ایران به غرب بیشتر از چین و روسیه احتیاج دارد. چون ایران به تکنولوژی غرب احتیاج دارد. دستیابی به تکنولوژی غرب با وجود تحریم‌ها بر ضدّ ایران چطور امکان‌پذیر است؟ خیلی از کشورها می‌خواهند در ایران سرمایه‌گذاری کنند ولی آنها اجازه نمی‌دهند. اما یک توافق هسته‌ای جدید صورت گرفته که می‌تواند اوضاع را تغییر دهد.
به نظر من کره شمالی تهدید اصلی برای آمریکا است؛ به دلیل دستیابی به تکنولوژی و موشک‌های بالستیک، که در این زمینه با آمریکا موازنه می‌کند. مسئله ایران، در رابطه آمریکا و اسرائیل مهم‌ترین چالش استراتژیک است. بسیاری فکر می‌کنند این تهدید آشکار بر ضدّ اسرائیل است در رابطه با موقعیت استراتژیک ایران برای برگرداندن فلسطین به فلسطینی‌ها. و هدف تیم ترامپ تحت فشار قرار دادن ایران برای در حاشیه قرار دادن این کشور است. آمریکا همان‌طور که ایران را تحریم کرد کوبا را در سال 1961 و کره شمالی را در سال 1950 تحریم کرد.
نکته پایانی من این است که سئوال این است که ایرانی‌ها در انتخابات پیش رو به چه کسی رأی خواهند داد و دولت‌های جدید در آینده چگونه با هم برخورد می‌کنند.


تعداد مشاهده: 975