علل و انگیزههای تجاوز سعودی به یمن
دکتر فؤاد ابراهیم
محقق و فعال سیاسی و رسانهای حجازی
چکیده
ریاض با تصمیمی عجولانه و بدون در نظر گرفتن شرایط لازم برای پیروزی، اقدام به یک جنگ برون مرزی نمود. در 25 مارس سال 2015 میلادی، عادل جبیر، وزیر امور خارجهی وقت عربستان سعودی (وزیر مشاور در امور خارجی فعلی) در واشنگتن، رسماً علیه یمن اعلام جنگ نمود. این اولین بار بود که اعلام جنگ یک کشور با کشور دیگر، از پایتخت کشور ثالث صورت میگرفت. اعلام جنگ از این مکان، دلایلی فراتر از بالا بردن انگیزهی نیروهای خود دارد. در واقع، عربستان با انتخاب واشنگتن به عنوان محل اعلام جنگ علیه یمن، پیامهای روشنی را به دشمنان و همپیمانان خود فرستاد.
با یک نگاه جامع به اوضاع فعلی رژیم آلسعود، میتوان دریافت که ورود عربستان به جنگهای منطقه با چند انگیزه صورت گرفته است:
- واکنش این کشور به مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم می کند
-تلاش برای حفظ نقش رهبری خود در منطقه
-تقویت روابط سیاسی با هم پیمانان اصلی خود در منطقه و غرب
مقدمه
ریاض با تصمیمی عجولانه و بدون در نظر گرفتن شرایط لازم برای پیروزی، اقدام به یک جنگ برون مرزی نمود. جنگی که پرسشهای راهبردی فراوانی را با خود به همراه آورد.
برای اولین بار، اعلام جنگ، از پایتخت دیگری صورت گرفت. در 25 مارس سال 2015 میلادی، عادل جبیر، وزیر امور خارجهی وقت عربستان سعودی (مسؤول امور خارجی فعلی) که در واشنگتن حضور داشت، رسماً علیه یمن اعلام جنگ نمود. اعلام جنگ از این مکان، دلایلی فراتر از بالا بردن انگیزهی نیروهای خود دارد. در واقع، عربستان با انتخاب واشنگتن به عنوان محل اعلام جنگ علیه یمن، پیامهای روشنی را به دشمنان و هم پیمانان خود فرستاد.
این جنگ متجاوزانه علیه یمن، اولین محک برای دوران پادشاهی ملک سلمان به شمار میآمد. زیرا او در 23 ژانویه 2015 به تخت پادشاهی رسیده بود (یعنی دو ماه قبل از اعلام جنگ علیه یمن). در آن زمان، مجموعهی حاکم در عربستان در حال آماده شدن برای ایجاد تغییرات گستردهای در تمام بخشهای کشور بودند. تغییراتی که با اعلام «چشم انداز 2030 عربستان سعودی» در آوریل 2016، از آن رونمایی شد.
با گذشت چند سال از این جنگ، برای همه روشن شد که محاسبات نظامی و ژئوپلتیک عربستان سعودی، ناقص و نارس بوده است. تنها پس از گذشت یک ماه از این جنگ، عملیات «طوفان قاطعیت» به عملیات «احیای امید» تنزل یافت وسپس وارد مرحلهای مبهم و نامشخص شد. امروز که بیش از 5 سال از آغاز این جنگ میگذرد، شاهد پرسش مهمی از سوی ناظران و تحلیل گران هستیم: ثمرات این جنگ چه بوده و تا چه زمانی ادامه پیدا خواهد کرد؟
به گفتهی کارشناسان، هزینههای مالی و انسانی این جنگ، بسیار سنگین بوده است به طوری که در روزهای آغازین جنگ، هزینهی پروازهای 100 جنگندهی به کار گرفته شده در این جنگ، 175 میلیون دلار برآورد شد. همچنین یکی از دیپلماتهای یک کشور خلیج فارس، هزینهی حملات هوایی ائتلاف سعودی را یک میلیارد دلار در هر ماه اعلام کرده بود1.
در سال 2015، عربستان سعودی ائتلافی را تشکیل داد که هدف از آن (بر اساس ادعای عربستان) بازگرداندن مشروعیت به دولت عبدربه منصور هادی بود. اما علی رغم هزاران حملهی هوایی وهمچنین اعمال تحریمهای هوایی و دریایی علیه یمن که بین 5 تا 6 میلیارد دلار در ماه هزینه دارد، این ائتلاف متجاوز نتوانست اهداف خود را از این جنگ محقق کند.2
با یک نگاه جامع به اوضاع فعلی رژیم آلسعود میتوان دریافت که ورود عربستان به جنگهای منطقه با چند انگیزه صورت گرفته است:
- واکنش این کشور به مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم میکند.
-تلاش برای حفظ نقش رهبری خود در منطقه.
-تقویت روابط سیاسی با هم پیمانان اصلی خود در منطقه و غرب.3
کاملاً روشن است که ورود عربستان به یک جنگ برونمرزی تنها پس از گذشت دو ماه از به تخت نشستن سلمان و دستیابی فرزندش به سمت وزیر دفاع، دلایلی فراتر از اهداف نظامی و سیاسی اعلام شده دارد. این جنگ، طرحها وبرنامههای پنهان دیگری را نیز در برداشت که افزایش هماهنگی نظامی میان ریاض و واشنگتن، از یک بعد آن پرده برداشت. بعدی که از تمایلات یک شاهزادهی جوان و بلندپرواز که میخواهد نمایندهی شمارهیک آمریکا در عربستان وحتی در کل منطقه باشد، پرده بر میدارد.
آنچه که عربستان باید بداند این است که چنین مداخلهی گستردهای در جنگهای منطقه، ابعادی فراتر از تحقق بخشیدن به امیال شخصی پادشاه و فرزندش را در بر خواهد داشت. زیرا این مداخلهی بی محابا، از یکسو توان سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نظامی این کشور را به تحلیل برده و از سوی دیگر خطرات وجودی فراوانی را برای این کشور به دنبال خواهد داشت. خطراتی که سرنوشت این کشور را تحت تأثیر قرار خواهد داد. زیرا استراتژی فعلی عربستان که از زمان ملک عبدالله آغاز و در دورهی ملک سلمان نهادینه شد هیچ راهی برای بازگشت باقی نگذاشته است.
یکی از نوههای عبد العزیز با انتشار نامهای در این باره گفته است: «چگونه به سیاست خارجهای رضایت دادیم که اعتماد ملتمان را به ما کم کرده و ملتهای دیگر را نیز علیه ما شورانده است؟ چگونه به خود اجازه دادیم که در ماجراجوییهای نظامی نسنجیدهای مانند ائتلاف نظامی علیه عراق، سوریه و یمن وارد شویم؟ چگونه سرنوشت خود را در گرو هوا وهوسهای برخی انسانهای خام وطمعهای برخی انسانهای عجول قرار دادیم؟ 4»
انگیزههای جنگ
برای ورود عربستان سعودی به جنگ علیه یمن، سه انگیزهی اصلی میتوان در نظر گرفت:
1.متوقف کردن مسیر انقلاب مردمی یمن و آثار آن، به ویژه اصلاحاتی که در 21 سپتامبر 2014 صورت گرفت.
آلسعود که از دهها سال پیش یمن را حیاط خلوت و بخشی از فضای حیاتی ریاض قلمداد میکردند پس از انقلاب مردمی یمن سعودیها میدیدند که نفوذشان در یمن از دست میرود.
در اولین مرحلهی انقلاب فوریهی سال 2011، عربستان با فرستادن یک کشتی حامل اسلحه به بندر عدن، کوشید تا آتش انقلاب را خاموش کند.
هم زمان با برپایی چادرهای انقلاب از سوی مردم یمن در میدانهای شهرها به ویژه پایتخت این کشور، صنعاء، و سر دادن فریاد آزادی، عدالت وحاکمیت قانون در خیابانها، عربستان سعودی، عجولانه مشغول آماده سازی یک طرح پیشنهادی (موسوم به «ابتکار خلیج») بود که در آوریل سال 2011 از آن رونمایی شد.
رژیم آلسعود میخواست از طریق این طرح، انقلاب یمن را مهار کند. از این رو بر اجرای آن پافشاری کرده و کوشید تا با ایجاد یک پوشش بینالمللی (از طریق حمایت آمریکا و انگلیس و پشتیبانی شورای امنیت ) آن را به واقعیتی انکار ناپذیر مبدّل سازد.
حزبهایی که به نمایندگی از یمن این طرح را امضا کردند عبارتاند از:
-حزب کنگرهی مردمی یمن ( حزب حاکم سابق ) که انقلاب مردمی مذکور، قصد براندازی آن را داشت.
- احزاب معارض (دیدار مشترک) که از تعدادی، حزبهای کوچک و کم طرفدار تشکیل شده است.
جمال بن عمر فرستادهی سازمان ملل متحد و نیز عبداللطیف زیانی دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس، مسؤولیت اجرای این طرح را بر عهده گرفتند.
اولین نکتهی مصرح در ابتکار خلیج این بود که باید قدرت سیاسی، از رئیسجمهور (علی عبدالله صالح) به معاون وی (ژنرال عبدربه منصور هادی) انتقال یابد. این مسأله اعتراض نیروهای انقلاب را در پی داشت. زیرا به عقیدهی نیروهای انقلاب، این اقدام به معنای احیای دوبارهی رژیمی بود که تحت پوشش قانون، بسیاری از مردم انقلابی یمن را به شهادت رسانده بود.
بر اساس بند چهارم از مرحلهی دوم ابتکار خلیجی مذکور، طرفهای مورد نظر ملزم شدند که تمام بندهای تدوین شده در ابتکار را به صورت پلهای اجرا کنند.
حاصل این ابتکار، سلب استقلال از یمنیها بود. زیرا این ابتکار مورد حمایت (ظاهری) بسیاری از نهادها و سازمانهای منطقهای و بینالمللی قرار گرفت از جمله: کشورهای همکاری خلیج فارس، پنج عضو دائم شورای امنیت، اتحادیهی اروپا، سازمان ملل متحد واتحادیهی عرب. اما از نظر عملی، حامیان مذکور، در این ابتکار مشارکتی نداشته وتنها عربستان سعودی و آمریکا، به پشتیبانی عملی از این طرح میپرداختند. از این رو مردم یمن، در تعیین سرنوشت خود فاقد اختیار قلمداد شدند. از جمله نکاتی که صحت این سخن را تأیید میکند، انتخاب ریاض به عنوان محل گفتوگو دربارهی این ابتکار بود. نکتهی دیگر اینکه گروههای یمنی وادار شدند که این ابتکار را تحت نظارت رژیم آلسعود، اجرا کنند.
گروههای معارض یمنی که دارای طرفداران قابل توجهی در یمن بودند (به ویژه جنبش انصارالله، جنبش جنوبی و حزب اصلاح ) این ابتکار را نپذیرفتند. اما حزب کنگرهی مردمی یمن (حزب حاکم) و همپیمانان آن و همچنین احزاب دیدار مشترک، از این ابتکار استقبال کردند.
دیری نپایید که یمن عرصهی تظاهرات مردم برای محکوم کردن دخالتهای عربستان سعودی شد. یمنیها از مذاکره دربارهی انقلاب خود امتناع کرده و نسبت به اعطای مصونیت قضایی به علی عبدالله صالح رئیس جمهور این کشور، ابراز نارضایتی کردند.
زیرا بر اساس مصونیت قضایی مذکور، معارضان باید در کنار علی عبدالله صالح، به دولت وحدت ملی میپیوستند.
در ماههای مه، ژوئن و ژوئیه، بار دیگر آتش تظاهرات در یمن شعلهور شد. مرکز این تظاهرات، پایتخت این کشور (صنعاء) و هدف از آن محکوم کردن دخالت بیگانگان در یمن بود.
در این تظاهرات، مردم مطالبات اقتصادی خود را نیز بیان کردند، اما شعار عمومی همهی آنها ضرورت پایان یافتن دخالتهای بیگانگان (به ویژه آمریکا و عربستان سعودی) در یمن بود.
تعداد شرکت کنندگان در تظاهرات روز 8 ژوئیة 2011 به بیش از 5 میلیون نفر رسید. این تعداد در حالی به خیابانها آمدند که یمن در شرایط اقتصادی بسیار سختی قرار داشته و به دلیل نبود سوخت کافی برای خودروها، هزینهی جابهجایی با وسایل نقلیه به بیش از دو برابر افزایش یافته بود.
در 23 نوامبر سال 2011 علی عبدالله صالح، طرح انتقال قدرت به معاون خود عبدربه منصور هادی را در ریاض امضا کرد. این در حالی است که صالح، پیشتر مخالفت خود را با این طرح اعلام کرده بود. بر اساس طرح مذکور علی عبدالله صالح باید طی سی روز اختیارات خود را به منصور هادی تحویل داده و تا زمان برگزاری انتخابات رسمی در تاریخ 20 فوریه 2012، ادارهی امور کشور بر عهدهی منصور هادی باقی بماند. طرف مقابل نیز موظف شد که صالح و خانوادهاش را از هرگونه تعقیب قضایی مصون دارد.
شایان ذکر است که این طرح، از سوی نمایندگان حزب کنگرهی مردمی یمن و همچنین احزاب دیدار مشترک نیز امضا شد.
در 21 فوریهی 2012 انتخابات ریاست جمهوری یمن، تنها با حضور یک نامزد (منصور هادی ) برگزار شد که نتیجهی آن انتخاب این نامزد با کسب 99.8% آراء بود. چهار روز پس از این تاریخ، منصور هادی با اجرای مراسم سوگند، رسماً در پست ریاست جمهوری قرار گرفت. بدین ترتیب علی عبدالله صالح، پس از 33 سال حکمرانی،از دایرهی قدرت خارج شد.
نکتهای که در اینجا باید مورد توجه قرار بگیرد این است که در ابتکار خلیجی مذکور، تنها دو حزب به حساب آمده بودند: 1.حزب حاکم ( حزب کنگرهی مردمی) وهمپیمانان آن، که با نام ائتلاف ملی در یمن فعالیت دارند. 2.احزاب دیدار مشترک و همپیمانان آن که با نام شورای ملی، در این کشور حضور دارند.
اما دیگر احزاب سیاسی یمن، بعدها به گفتوگوی ملی افزوده شدند.
بر اساس ابتکار خلیج، تمام احزاب سیاسی فوق موظفند که به بندهای این طرح پایبند باشند.
در مادهی چهار سازوکار اجرایی این طرح آمده است: «توفقنامهی ابتکار خلیج و سازوکار اجرایی آن بر تمام ترتیبات قانونی ارجحیت داشته واعتراض به بندهای آن در ارگانهای مربوطه امکان پذیر نیست »
همچنین ابتکار خلیج با قرار گرفتن در چارچوب بینالمللی یکی از مصوّبات شورای امنیت نیز به شمار میآید.
منصور هادی، پس از قرار گرفتن در سمت ریاست جمهوری، از اختیاراتی فراتر از اختیارات علی عبدالله صالح بهرهمند شده و فعالیتهای سیاسی خود را به منزلهی نمایندهی رژیم آلسعود در یمن آغاز کرد. بنابراین میتوان گفت آنچه که در یمن رخ داد یک انقلاب معکوس حقیقی بود. زیرا از یک سو حاکمیت این کشور را سلب کرده و از سوی دیگر، شاکلهی حکمرانی و ادارهی امور کشور را به دست بیگانگان سپرد.
بنابراین اگر بخواهیم تعریف کوتاهی ازابتکار خلیجی مذکور ارائه دهیم باید بگوییم که این طرح تلاشی برای بازتولید یک قدرت سیاسی وابسته به بیگانگان (به ویژه عربستان سعودی و ایالات متحده بود) به شمار میآید.
با توجه به ماهیت انقلاب در یمن، پایداری و موفقیت این معادلهی سیاسی، غیرممکن به نظر میرسید، چرا که علیرغم فداکاریهای مردم یمن و شهادت بسیاری از آنها، دوباره این کشور به نقطهی اول بازگشت. ازاینرو، یمن نیازمند انقلاب دیگری برای تصحیح روند انقلاب اول وتحقق بخشیدن به اهداف خود بود. با همین انگیزه، در 21 سپتامبر سال 2014، مرحلهی دوم انقلاب یمن آغاز شد. انقلابی که هدف آن متوقف کردن طرح خلیج وسپس پایان دادن به دخالتهای عربستان سعودی در یمن بود.
در این مرحله از انقلاب، مردم یمن با حضوری پر شور در صنعاء، نارضایتی خود را از شرایط حاکم، ابراز داشته و به عبدربه منصور هادی و نمایندگان آلسعود (از جمله سرلشکر محسن الأحمر) اجازه ندادند تا به اهداف انقلاب معکوس خود، دست یابند.
با شکست خوردن ابتکار خلیج در یمن، عربستان سعودی دچار نگرانی شده و دریافت که دیگر جایگاه خود را به عنوان یک صحنهگردان مؤثر در یمن از دست داده است. دنیای پیرامون عربستان در حال تغییر، و نفوذ منطقهای آن، در برابر چشمان حاکمانش در حال نابودی بود.
تاریخ یمن به نفع ملت انقلابی این کشور تغییر کرد. انقلابی که مرحلهی دوم آن، براندازی دولت موافق با اجرای طرح خلیج بود.
سالم باسندوه، نخست وزیر مستعفی یمن، در نامهی استعفای خود، نسبت به ابتکار خلیج اعتراض کرده و از رئیس جمهور برای خودکامگی و امتناع وی از تقسیم قدرت با نخست وزیر، انتقاد کرد.
نیروهای انقلابی یمن با دو اقدام اصلی، توانستند از اختلافات فرقهای احتمالی جلوگیری کنند:
1.مشارکت پیروان فرقههای گوناگون در انقلاب؛ مانند مردم استانهای تعز، حدیده، شبوه که اغلب شافعی مذهب هستند
2.دستیابی نیروهای انقلابی به نتایج سیاسی مورد نظر در زمانی کوتاه
علیرغم تلاشهایی که دستگاه اطلاعاتی عربستان سعودی برای ایجاد اختلافات فرقهای در این کشور انجام داد، دستاوردهای میدانی کمیتههای مردمی و ارتش یمن، مانع از موفقیت عربستان در دستیابی به این هدف شد.
بدین ترتیب، سنگرهای عربستان سعودی در یمن یکی پس از دیگری متلاشی شده و توافق صلح و همکاری، جایگزین ابتکار خلیج شد.
بر اساس این توافق، عبدربه منصور هادی باید از برخی تصمیمات گذشتهی خود، دست بر میداشت. از میان این تصمیمات میتوان به انتخاب احمد عوض مبارک به عنوان نخست وزیر اشاره کرد. زیرا منصور هادی، فرد مذکور را پس از مشورت با سفیر آمریکا و عربستان به این سمت برگزیده بود وچنین اقدامی به هیچوجه برای نیروهای انقلابی یمن مورد قبول نبود. همچنین منصور هادی تعدادی از وزرای دولت خود را بدون کسب موافقت نمایندگان گروههای سیاسی ذی ربط، انتخاب کرده بود که بر اساس توافق مذکور باید از این تصمیم نیز عقب نشینی میکرد.
از دیگر عواملی که موجب افزایش نارضایتی مردم یمن شد، لغو یارانهی سوخت و افزایش مالیاتها بود. دولت یمن که اغلب اعضای آن را افراد وابسته به اخوان المسلمین تشکیل میدادند، به مدت چهار سال سیاستهای بانک جهانی را در یمن اجرا کردند. بر اساس این سیاستها، باید یارانهی تمام کالاهای مصرفی به ویژه سوخت، لغو میشد که این امر، یمن را یک گام به انقلاب نزدیکتر کرد.
اما مهمترین عاملی که موجب بروز انقلاب در یمن شد، تلاش منصور هادی وعربستان سعودی برای اجرای طرح تقسیم یمن به اقلیمهای ششگانه بود. تلاشهایی که در تاریخ 9 فوریهی سال 2014 به ثمر نشسته واین کشور رسما به 6 اقلیم ذیل تقسیم شد:
1.اقلیم حضرموت: پایتخت این اقلیم مکلا بوده وشهرهای مهره، حضرموت، شبوه وسقطری را شامل میشد
2. اقلیم سبأ: پایتخت این اقلیم مأرب بوده وشهرهای جوف، مأرب وبیضاء شامل میشد
3. اقلیم عدن: پایتخت این اقلیم شهر عدن بوده وشهرهای عدن، أبین، لحج وضالع را شامل میشد
4. اقلیم جند: پایتخت این اقلیم شهر تعز بوده وشهرهای تعز وإب را شامل میشد
5. اقلیم آزال: پایتخت این اقلیم شهر صنعاء بوده وشهرهای صعده، صنعاء وعمران ذمار را شامل میشد.
6. اقلیم تهامه: پایتخت این اقلیم شهر حدیده بوده وشهرهای حدیده، ریمه، محویت وحجه را شامل میشد.
طرح مذکور به منزلهی صاعقهای بود که آتش خشم اغلب گروههای سیاسی و اقتصادیِ به حاشیه رانده شدهی یمن را بر افروخت. زیرا اگرچه پایهگذاران طرح تقسیم یمن به اقلیمهای ششگانه، ادعا میکردند که به هر یک از اقلیمهای مذکور صلاحیتها واختیارات مستقلی اعطا خواهد شد اما کاملا روشن بود که این طرح، مقدمهای برای تقسیم یمن به واحدهای جدا و دور از هم است.
در تاریخ 3 ژانویهی 2015 در حالی که برخی از کشورها به ویژه عربستان سعودی، آمریکا، وانگلیس در حال تلاش برای تصویب طرح اقلیمهای ششگانه در قانون اساسی بودند، سید عبدالملک بدر الدین حوثی، رهبر جنبش انصارالله یمن، مخالفت خود را با این طرح اعلام کرده و آن را «تلاشی برای تجزیه و نابود کردن یمن قلمداد کرد». به عقیدهی وی «هدف از طرح فوق، تبدیل یمن به کانتونهای کوچک وضعیفی بود که بتوان به راحتی آن را کنترل کرد. »
سید بدرالدین در سخنرانی تلویزیونی خود به مناسبت میلاد پیامبر اکرم(ص) بر ضرورت تعامل نیروهای بینالمللی با یمن بر اساس احترام متقابل وحسن همجواری تأکید کرده وعدم دخالت بیگانگان در امور داخلی یمن را خواستار شد. وی همچنین حفظ دستاوردهای انقلاب 21 سپتامبر را امری ضروری دانسته و ملت یمن را به عدم پیروی از نقشههای بیگانگان که هدف از آن تجزیهی یمن است، فراخواند.
رهبر جنبش انصارالله یمن خاطر نشان کرد که انقلاب یمن در سه مسیر به حرکت خود ادامه خواهد داد: 1.مبارزه با فساد 2.ادارهی کشور به صورت مشارکتی جهت پایان دادن به استبداد 3.برقراری همکاری میان کمیتههای مردمی، ارتش ونیروهای امنیتی با هدف مقابله با «نیروهای جنایتکار» دشمن.
همچنین، سید عبدالملک بدر الدین، ایالات متحدهی آمریکا و برخی نیروهای منطقهای (عربستان سعودی و امارات ) را به دخالت در یمن و مسلط کردن نیروهای جنایتکار خود بر فرزندان این کشور متهم کرد.
در نهایت، نیروهای انقلابی یمن طرح تجزیهی این کشور را با ناکامی مواجه کرده وشرایط ژئوسیاسی کشور خود را به سمت و سویی مخالف با خواستههای آمریکا وعربستان، سوق دادند.
همچنین نیروهای انقلابی، زمینه را برای بازسازی یمن مطابق با خواستههای مردم این کشور فراهم کردند.
از دیگر اقدامات آنها، تغییر مسیر طرح گفتوگوی ملی بود. طرحی که به دستور منصور هادی، در تاریخ 14 جولای 2012 با حضور نمایندگان گروههای از پیش تعیین شده به اجرا درآمد. این گفتوگوها که در ابتکارخلیج نیز به ضرورت انجام آن اشاره شده بود، در 25 ژانویه سال 2014 به پایان رسید. در جلسهی اختتامیهی این گفتوگوها که با حضور گستردهی نمایندگان منطقهای و بینالمللی در کاخ ریاست جمهوری در صنعاء برگزار شد، سند نهایی گفتوگوی ملی این کشور به تصویب رسید. سندی که هدف پنهان آن اجرای طرح تقسیم یمن به چند اقلیم (با اندکی تغییرات ظاهری) بود.
از میان نکاتی که در این سند به آن اشاره شده است میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
تغییر ساختار پارلمان و مجلس شورا به طوری که نیمی از آن به ساکنان شمال و نیم دیگر به ساکنان جنوب اختصاص یابد.
ممنوعیت حضور شبه نظامیان مسلح در یمن و ضرورت تحویل سلاحهای آنها به دولت.
گسترش نفوذ دولت در تمام یمن
تبدیل یمن به یک کشور فدرالی متشکل از 6 اقلیم با این شرط که دو شهر عدن و صنعاء از این قاعده مستثنی شده و وابسته به هیچ اقلیمی نباشند.
البته نیروهای انقلابی از مسائلی که در پشت پردهی همایش گفتوگوی ملی رخ میداد اطلاع داشتند. در رأس این مسائل، تنظیم یک قانون اساسی ناسازگار با اهداف انقلاب بود که از سوی طرفهای یمنی وابسته به نیروهای منطقهای و بینالمللی تدوین شده بود.
در تاریخ 17 ژانویه سال 2015 (پس از آماده سازی پیشنویس قانوناساسی جدید) احمد عوض بن مبارک، رئیس دفتر منصور هادی و دبیرکل همایش گفتوگوی ملی، با موجی از انتقادات روبرو شد. دلیل این انتقادات، درز یافتن تعدادی فایل صوتی بود که از دست داشتن منصور هادی و بن مبارک در توطئهی تقسیم یمن به اقلیمهای ششگانه، حکایت داشت. 5
در 22 ژانویه 2015 (تنها یک روز پس از توافق دولت منصور هادی با حوثیها مبنی بر عقب نشینی نیروهای مسلح از مناطق تحت تسلط خود و نیز آزاد کردن احمد بن مبارک، رئیس دفتر ریاست جمهوری6، منصور هادی به بهانهی نابسامانی اوضاع کشور، استعفای خود را از ریاست جمهوری اعلام کرد. پیش از این، دولت خالد بحاح که کمتر از سه ماه از تشکیل آن میگذشت نیز استعفا داده بود.
در 27 ژانویهی 2015، بنمبارک از زندان آزاد شد. منصورهادی نیز در صنعاء، به انتظار یک اقدام منطقهای یا بینالمللی نشسته بود. در همین زمان رهبر جنبش انصارالله متوجه اقدامات پشت پرده سعودی شد که با هدف بازگشت به یمن به بهانههای دیگر صورت میگرفت. از این رو، رهبری انصارالله به عربستان سعودی اطمینان داد که نیروهای انصارالله تنها در داخل یمن فعالیت خواهند داشت و به کشور دیگری ورود نخواهند کرد.
در 20 ژانویه 2015، سه روز قبل از فوت ملک عبدالله، تعدادی از نمایندگان انصارالله به ریاض سفر کرده و ضمن دیدار با برخی مسؤولان امنیتی، به آنها اطلاع دادند که نیروهای انصارالله قصد نا امن کردن عربستان را نداشته و بر حسن همجواری دو کشور تأکید دارند.
اما عربستان سعودی با تیم اعزامی انصارالله با بیاعتنایی رفتار کرده و با پافشاری بر منطق سلطهطلبانهی خود، دو شرط را برای انصارالله تعیین کرد: 1.تحویل سلاحهای سنگین به دولت منصور هادی 2.قطع رابطه با ایران
پس از بازگشت تیم اعزامی انصارالله به یمن، عربستان سعودی به سفیر خود در این کشور دستور داد که سفارت را به عدن منتقل کند. پس از این اقدام، دو انفجار انتحاری در مساجد بدر وحشوش رخ داد که بیش از 120 کشته و250 مجروح بر جای گذاشت.
در پی این حادثه، منابع انصارالله اعلام کردند که بیشک عربستان سعودی در این دو عملیات تروریستی دست داشته است.
تشکیلات القاعده در یمن اعلام کرد که هیچ دخالتی در این عملیات نداشته است. بیانیهای که ازسوی داعش در شبکههای اجتماعی منتشر شد نیز مورد توجه انصارالله قرار نگرفت. زیرا تمام ادلهی مربوط به این حادثه، از انجام این عملیات ازسوی عربستان سعودی حکایت داشت 7.
این اقدام تروریستی، اولین پیام عربستان سعودی در فصل جدید تعامل خود با یمن بود که هدف از آن متوقف کردن مسیر انقلاب و مانعتراشی بر سر راه ایجاد تحول در یمن بود. در 21 فوریهی 2015 منصور هادی به همراه تعدادی از وزرای خود (از جمله وزیر دفاع ) به شهر عدن در جنوب یمن منتقل شد. سپس با آغاز حملات نظامی جنبش انصارالله، صنعاء را پایتخت اشغال شده به دست حوثیها قلمداد کرده وشهر عدن را به عنوان پایتخت موقت یمن اعلام کرد.
وی همچنین بر ضرورت تقسیم یمن به اقلیمهای ششگانه تأکید کرده وبرای اولین بار از زندانی شدن خود در کاخ ریاست جمهوری از سوی انصارالله پرده برداشت.
منصور هادی دربارهی چگونگی گریختن خود از کاخ گفت: «از طریق تونلی که به خانهی یکی از بستگانم منتهی میشد توانستم از کاخ ریاست جمهوری خارج شوم.»
جمال بن عمر فرستادهی سابق سازمان ملل که با هدف حل و فصل اختلافات موجود میان منصور هادی و جنبش انصارالله به یمن آمده بود، از سوی طرفداران منصور هادی به تبانی با انصارالله برای تشکیل شورای ریاست جمهوری متهم شد. در تاریخ 7 مارس 2015 بن عمر با انتشار بیانیهای، اتهامات مذکور را تکذیب کرده وگفت: «من به عنوان یک عنصر بیطرف که هیچ منفعت سیاسیای در یمن ندارد، با هیچ طرفی تبانی نکرده و نخواهم کرد.»
وی افزود: «تشکیل شورای ریاست جمهوری، ایدهی من نبود. بلکه پیشنهاد چند گروه مذاکره کننده بود. البته گزینههای قابل انتخاب دیگری نیز وجود داشت که مورد توافق قرار نگرفت.»
بن عمر خاطر نشان کرد: «در ابتدای مارس 2015 گروهی متشکل از احزاب شرکت کننده در گفتوگو، از جمله حزب «اصلاح»، گزینههای پیشرو را به صورت حضوری به منصور هادی اعلام کردند.»
در این زمان، آتش جنگ در سراسر کشور یمن شعلهور شد، انصارالله، ارتش یمن، وهمپیمانانشان تصمیم گرفتند شکل دیگری از نبرد را آغاز کرده و از طریق تعقیب عناصر القاعده و گسترش نفوذ ارتش در تمام خاک یمن، جبههی داخلی کشور خود را مستحکمتر کنند.
ارتش، منطقهی بیاضه، مقر نیروهای القاعده را تصرف کرد. با ادامه پیشروی ارتش یمن، مأرب که یکی از استانهای سرشار از نفت و گاز است و نیمی از برق مورد نیاز یمن را تأمین میکند، نیز در اختیار نیروهای ارتش قرار گرفت.
البته عبدالملک حوثی در 3 ژانویهی 2015 هشدار داده بود «ملت یمن تا ابد ساکت نخواهد نشست » و در صورتی که مسؤولان ذی ربط، وظایف خود را به درستی انجام ندهند «ملت یمن در کنار فرزندان شریف مأرب خواهد ایستاد ...»
ارتش یمن به کمک نیروهای انصارالله پیشروی خود را به سوی دیگر استانها ادامه داده و تا نزدیکی عدن پیش رفت. بهدنبال آن، سفیران کشورهای خلیج فارس، چمدانهای خود را بسته و از عدن خارج شدند. سفیران پاکستان و مصر نیز شتابان به اردوگاه عربستان پیوستند. چند روز قبل از اعلام جنگ علیه یمن، عبدربه منصور هادی نیز، عدن را به مقصد ریاض ترک کرد. با شعلهور شدن آتش این جنگ که تحت عنوان «بازگرداندن مشروعیت» آغاز شده بود، روند رویدادها در یمن دچار تغییر شد.
بر اساس اظهارات جمال بن عمر، عربستان راه گفتوگو میان طرفهای یمنی را مسدود کرده و آنها را در برابر دو گزینه قرار داد: 1.پیروی و اطاعت دوبارهی یمن از عربستان سعودی؛ 2.جنگ
پس از مخالفت مردم یمن با عربستان و تنندادن آنها به اطاعت دوباره از این کشور، دیری نپایید که عربستان سعودی به تصمیم خود مبنی بر اعلام جنگ علیه یمن جامهی عمل پوشانید.
دو عامل، تجاوز عربستان به یمن را تسریع کرد:
1.نزدیک شدن ایران به امضای توافق هسته ای با کشورهای 1+5 که طبیعتاً موجب امضای توافقات سیاسی جامع دیگری در منطقه میشد.
2.ادامه یافتن انقلاب اصلاحاتی (21 سپتامبر 2014) با هدف دستیابی به تمام خاک یمن
لازمهی تحقق بخشیدن به هدف فوق (دستیابی به تمام خاک یمن)، خارج شدن کامل یمن از سیطرهی عربستان سعودی بود. سیطرهای که عمر آن به بیش از 80 سال میرسید.
محاسبات نظامی عربستان با دادههای سیاسیاش مطابقت نداشت. زیرا تجاوز این کشور به یمن، مورد اتفاق نظر کشورهای عربی و بینالمللی قرار نگرفت.
در صبح روز پنجشنبه 26 مارس 2015 چند فروند جنگنده، از عربستان سعودی به سمت پایتخت یمن (صنعاء) و چند شهر دیگر به پرواز درآمده وتعدادی از تأسیسات حیاتی، زیرساختها، فرودگاهها، بندرها، انبارهای موشک، پایگاههای نظامی، اردوگاهها، پلها و.....را مورد هدف قرار دادند.
همزمان با این اقدام متجاوزانه، عادل جبیر، وزیر امور خارجهی وقت عربستان (مسؤول امور خارجی فعلی) از آغاز عملیات «طوفان قاطعیت» علیه کشور یمن، خبر داد. این عملیات، از سوی ائتلافی متشکل از ده کشور آغاز شد. این کشورها عبارتاند از: مصر، اردن، سودان، مراکش وکشورهای شورای همکاری خلیج، به جز عمان. ترکیه و پاکستان نیز از اعضای این ائتلاف بودند اما مشارکت مستقیمی در جنگ نداشتند.
با آغاز عملیات فوق، سخنگوی ائتلاف، از اهداف این جنگ پرده برداشت. این اهداف عبارتاند از:
بازگرداندن مشروعیت، به دولت عبدربه منصور هادی، رئیس مستعفی یمن
حمایت از دولت عدن
تضعیف قدرت نظامی حوثیها وسپس نابود کردن انصارالله به عنوان عامل تهدید کنندهی امنیت کشورهای عربی
جلوگیری از ایجاد جنگ داخلی در یمن
مقابله با نفوذ ایران در کشورهای منطقه از جمله یمن
اما نیروهای انقلابی یمن، انگیزهی عربستان سعودی از این تجاوز را در دو هدف خلاصه کردند:
1.وادار کردن ملت یمن به اطاعت از عربستان و تبدیل دوبارهی یمن به یک کشور مطیع و تحت فرمان عربستان سعودی
2.جان بخشی دوباره به القاعده که پس از پیش روی نیروهای ارتش وکمیتههای مردمی، بسیاری از مقرهای خود را از دست داده و دیگر توانایی تهدید کشور یمن را نداشت.
ابعاد داخلی عملیات طوفان قاطعیت
به هر شکلی که به محاسبات ژئوپلتیک و راهبردی جنگ یمن بنگریم، با برخی ابعاد داخلی مواجه خواهیم شد که این جنگ را به یک مأموریت نجاتبخش برای عربستان در دوران جدید مبدّل میسازد.
خلأی که با فوت ملک عبدالله به وجود آمد، به آسانی قابل جبران نبود. بسیاری از مردم عربستان، امیدوار بودند که با فوت ملک عبدالله، شاهد برخی اصلاحات سیاسی (مانند مسائل مربوط به آزادی زنان) در این کشور باشند.
از این رو ملک سلمان باید برای پر کردن این خلأ، دست به یک اقدام استثنایی و خارق العاده میزد. اقدامی که بتواند دستیابی به چند هدف را برای او فراهم کند:
1.سرگرم کردن مردم داخل کشور به یک رویداد خارجی
2.دستیابی به یک دستاورد بزرگ که به پادشاه جدید، کاریزما و هیبتی ویژه بخشیده و فرزندش محمد بن سلمان (وزیر دفاع ) را نیز به یک فرماندهی تاریخی مبدّل سازد.
با انگیزهی دستیابی به این دو هدف، عملیات طوفان قاطعیت آغاز شد. عملیاتی که در صورت پیروزی، میتوانست تغییرات مثبت و بزرگی را برای محمد بن سلمان به ارمغان آورد.
با آغاز جنگ، صحنهی سیاسی و رسانهای عربستان به سرعت تغییر کرده و گفتمانی نو در این کشور پدید آمد. بنا به گفتهی جمال خاشقجی، شخصیت رسانهای ترور شده در ترکیه، این گفتمان بر پایهی اصل «هر که با ما نیست خائن است » استوار بود.
این گفتمان خیلی سریع نگاه مردم عربستان را به خارجی جدید معطوف کرده و منطق نفرت انگیز انحصار طلبی و تکفیر دیگران را در این کشور حکمفرما کرد. در این منطق، تفاوتی میان یک انسان درس خوانده و دانشگاه رفتهی لیبرال و یک روحانی تکفیری وجود نداشت. چرا که کار هر دوی آنها، خائن خواندن برخی و اعطای گواهی میهندوستی به برخی دیگر بود.
همزمان با حاکم شدن منطق فوق در عربستان، آمادگی روحی لازم برای پذیرش عناصر داعش و القاعده نیز در این کشور فراهم شد. هدف از به کارگیری این عناصر، مبارزه با «رافضیها» و «حوثیهای» یمن و منطقه بود.
عربستان سعودی برای نجات یافتن از شرایط نابسامان داخلی، خود را ناچار به چنگ زدن به کشورهای دیگر میدید.
دوران جدیدی که با روی کار آمدن ملک سلمان و پسرش آغاز شده بود، طوفانی از پرسشها را در میان مردم این کشور پدید آورده بود. مردمی که دهها سال در سایهی یک نظام آموزشی کینه آلود وانحصارطلب رشد یافته و در مساجد، مدارس، مراکز دینی واردوگاههای تابستانی، دشمنی کردن و کینه ورزیدن نسبت به مذاهب دیگر (غیر وهابی) را آموخته بودند.
با دامن زدن رسانههای عربستان سعودی به این کینه ورزیها، سازگاری حیرت انگیزی میان گفتمان تحصیل کردگان وعوامِ نزدیک به پادشاه ایجاد شد. یکی از تناقضات جالب توجهی که در اینجا به چشم میخورد این است که رژیم آلسعود برای دستیابی به وحدت ملی، از گفتمانی فرقهای و غیر ملی استفاده کرد. این گفتمان در روزنامهها و شبکههای ماهوارهای مورد حمایت دولت عربستان و همچنین سخنرانیهای خطیبان وابسته به این رژیم کاملاً آشکار بود.
استفادهی دولت عربستان از مسألهی فرقه و مذهب به عنوان ابزاری برای بسیج کردن مردم، نشان دهندهی این حقیقت است که آلسعود ابزار مؤثر دیگری برای بسیج طرفداران خود هم ندارد؛ چه برسد به بسیج کردن همهی مردم این کشور. بنابراین، مقبولیت اندک خاندان آلسعود موجب شد تا آنها به گفتمانی متوسل شوند که قبل از تشکیل دولت خود از آن استفاده کرده بودند. زیرا آنها برای دستیابی به قدرت، قبل از اعلام جنگ علیه هر منطقهای، ابتدا ساکنان آن را تکفیر کرده وسپس به آنها یورش میبردند.
شور واحساسات کینهآلودی که رژیم حاکم از طریق این ابزارها در میان طرفداران خود ایجاد کرده بود موجب نگرانی سایر اقشار مردم شده و در عین حال از خطری بزرگ که رژیم حاکم را تهدید میکرد خبر میداد. از این رو، رژیم آلسعود ناچار بود که برای رهایی از این شور و احساسات ایجاد شده از طریق آموزش، رسانه، دین وسیاست، راهی برای تخلیهی آن در خارج از کشور پیدا کند. این همان خطری است که رژیم آلسعود در رابطه با یمن، با آن مواجه بود. چرا که این رژیم، سقف انتظارات طرفداران خود را بسیار بالا برده بود و با کمترین عقبنشینی، آسیب بزرگی را به اعتبار و مقبولیت خود وارد میکرد.
2.درگیری بر سر تاج و تخت
شاهزادگان عربستان، دیدگاههای متناقضی به پروندهی یمن داشتند. این مسأله به هیچ وجه تعجب برانگیز نیست.
حمله به یمن، گزینهای بود که محمد بن سلمان (ولی عهد فعلی عربستان)، میخواست از طریق آن بزرگترین آرزوی خود را محقق سازد.
شایان ذکر است که دیدگاه محمد بن نایف (ولی عهد و وزیر کشور سابق عربستان ) نسبت به مسألهی یمن، برخاسته از یک ذهن امنیتی است. در یکی از اسناد درز یافته از سفارت آمریکا (مربوط به مه سال 2009) یمن، یک کشور شکست خورده توصیف شده است. این سند در 1 دسامبر سال 2010 از سوی سایت ویکیلیکس منتشر شد. در همان زمان محمد بن نایف در یکی از مصاحبههای خود دربارهی یمن گفته بود: «ما مشکلی به نام یمن داریم از سوی دیگر احتمال سوء استفاده از تشکیلات القاعده در شبه جزیره عربی موجب نگرانی ما شده است. چرا که این تشکیلات شرایط یمن را ناپایدار کرده است.» 8
بی شک، حملهی عربستان سعودی به یمن و خلأ امنیتی ناشی از عقبنشینی ارتش و کمیتههای مردمی از استانهای جنوبی، فرصت خوبی برای بازگشت سریع القاعده فراهم کرد. در حقیقت، شیوهی مدیریت و استراتژی نظامیای که محمد بن سلمان از روزهای آغازین جنگ، در یمن اجرا کرد سهم وافری در جذب نیروهای داعش و القاعده به این کشور داشت و قطعاً حضور گستردهی این نیروها در جنوب یمن، نتایج خطرناکی را برای امنیت ملی عربستان در پی خواهد داشت.
علیرغم اظهارات پیدرپی مسؤولان عربستان سعودی مبنی بر نزدیک شدن نیروهای ائتلاف به پایتخت یمن و فاصلهی یک قدمی آنها تا پیروزی، تنها پس از گذشت یک سال از آغاز این جنگ احتمال پیروزی عربستان به صفر رسیده و نشانههای یک بحران سیاسی و نظامی در این کشور پدیدار شد.
در مناطق جنوبی عربستان سعودی که در مرزهای یمن قرار دارد، شاهد یک معادلهی نظامی کاملاً متفاوت هستیم. مراکز نظامی، روستاها و حتی استانهایی مانند «ربوعه» یکی پس از دیگری از سیطرهی عربستان خارج شده و به دلیل عدم مقاومت جدی عربستان در برابر نیروهای ارتش وکمیتههای مردمی، استان نجران نیز در آستانهی آزاد سازی قرار گرفته است.
در مارس سال 2016 گفتوگوهای عربستان و انصارالله در منطقهی مرزی علب آغاز شد. این گفتوگوها که با پیشنهاد محمد بن نایف صورت گرفت، حاکی از وجود یک اختلاف شدید در خاندان حاکم بر عربستان بود. بسیاری از شاهزادگان سعودی نیز نسبت به تصمیمات یک جانبهی محمد بن سلمان دربارهی جنگ علیه یمن اعتراض کرده و اعلام داشتند که او به توصیههای آنان اهمیت نمیدهد. به دنبال افزایش چالشهای امنیتی، اقتصادی و ژئوپلتیک در ریاض، نگرانیها دربارهی تأثیرات منفی این جنگ بر انسجام خاندان حاکم، افزایش یافت.
اما محمد بن سلمان همچنان با استناد به نفوذ چشمگیر نیروهای خود به یمن و دستیابی آنها به ورودیهای صنعاء، خود را قادر به تحمیل هر شرطی در مذاکرات میدید. درعین حال محمد بن نایف به تلاشهای خود برای عقبنشینی آبرومندانه از جنگ ادامه میداد.
مذاکرات کویت که سه ماه به طول انجامید، نتیجهی قابل قبول و متعادلی را در بر نداشت.
بنا بر اظهارات شهید صالح صمّاد، رئیس شورای سیاسی انصارالله و رئیس سابق شورای عالی سیاسی در یمن، ایالات متحده با مانع تراشیهای خود مانع از به نتیجه رسیدن این گفتوگوها شد. 9
در همین اثناء ملک سلمان در حال تلاش برای متقاعد کردن دولت آمریکا در رابطه با شایستگی فرزندش برای به ارث بردن پادشاهی بود. در همین راستا در تاریخ 4 سپتامبر 2015 بیانیهی مشترکی از سوی کاخ سفید دربارهی دیدار سلمان و اوباما صادر شد. در این بیانیه، تعریف و تمجید از روابط دائمی دو کشور بسیار معنادار بود. مهمترین معنای آن بخش پایانی بیانیه بود که در آن به نقش آیندهی شاهزاده محمد بن سلمان در گشودن افقهای تازه در شراکت و همکاری راهبردی عربستان و آمریکا اشاره شده بود. چند روز پس از بازگشت ملک سلمان و فرزندش از واشنگتن، تنشهای داخلی عربستان بالا گرفت.
آنچه که از شدت این تنشها پرده برداشت، دستور ملک سلمان به برکناری سعد بن خالد بن سعد الله جبری، وزیر کشور و عضو شورای وزیران، بود. این حکم، به اصرار محمد بن سلمان در تاریخ 10 سپتامبر سال 2015 صادر شد. جبری،که هم اکنون به عنوان یک پناهنده در کانادا به سر میبرد، یکی از اعضای شورای سیاسی و امنیتی بود. وی همچنین یکی از شخصیتهای نزدیک به محمد بن نایف بوده و چندین سال به عنوان مشاور امنیتی، در وزارت کشور فعالیت داشت و سپس به وزارت رسید و به بازوی راست محمد بن نایف تبدیل شد. از دیگر مسؤولیتهای جبری میتوان به رسیدگی به پروندهی اطلاعاتی-امنیتی یمن اشاره کرد. وی در زمان این مسؤولیت، اطلاعاتی از روند جنگ ارائه میداد که با اطلاعات ارائه شده از سوی تیم محمد بن سلمان ناسازگار بود. همین مسأله، موجب شد تا بن سلمان، از پادشاه خواست او را برکنار کرده و از این طریق مقدمهی برکناری محمد بن نایف را نیز فراهم کند.
برکناری جبری، نگرانی دولتهای غربی و نیز دستگاههای امنیت ملی ایالات متحده را برانگیخت. او یکی از مهمترین نیروهای اطلاعاتی مرتبط با غرب بود.
بنا به گفتهی برخی از منابع، جبری معتقد بود که تاکتیکهای جنگی محمد بن سلمان، موجب قدرت یافتن نیروهای القاعده در این کشور خواهد شود. 10
به عقیدهی دیوید اوتاوی، واشنگتن، دلیل موجهی برای اهمیت دادن به محمد بن نایف داشت. «او علاوه بر جوان بودن، طراح نقشهی نابودی القاعده در عربستان نیز به شمار میآمد. این نقشه، در دههی اول سدهی 21 به اجرا درآمد. علاوه بر موارد فوق، مجروح شدن بن نایف11 در پی یک حملهی تروریستی به کاخش، در آگوست سال 2009، او را به قهرمان خاندان خود تبدیل کرد.»
شایان ذکر است که بن نایف در ژانویهی 2013 به واشنگتن سفر کرده و با برخی شخصیتهای عالی رتبهی این کشور از جمله، اوباما، هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجهی وقت آمریکا، تام دانیلون، رئیس شورای امنیت ملی، وتعدادی دیگر از مسؤولان بلند پایهی این کشور دیدار نمود. این دیدار، موجب شد تا بسیاری از تحلیلگران ومردم عربستان، محمد بن نایف را شخصیت محبوب کاخ سفید قلمداد کنند. از این رو، به عقیدهی ناظران برکناری بن نایف، تلاشی برای دور کردن بن نایف از منابع اصلی قدرت بود.
پیشتر برخی منابع نزدیک به خاندان پادشاه، اعلام کرده بودند که گروهی به رهبری محمد بن نایف و مدیریت سعد الجبری تحقیقات محرمانهای با هدف بررسی اشتباهات عربستان سعودی در جنگ یمن انجام دادهاند.
در 21 ژوئن سال 2017، درگیری شدیدی میان شاهزادگان عربستان رخ داد که موجب برکناری محمد بن نایف و سلب تمام مسؤولیتهای مهم از وی شد. در نتیجه تمام اختیارات مهم این کشور بهدست محمد بن سلمان افتاد.
3. احیای ائتلاف شکست خوردهی ریاض و واشنگتن
پس از جنگ سرد و پایان یافتن جهان دو قطبی، تغییراتی اساسی در ائتلافهای بینالمللی پدید آمد. به عنوان مثال، در پی کاهش اهمیت خاورمیانه برای آمریکا، جایگاه عربستان سعودی نیز در استراتژی جدید این کشور بسیار کمرنگ شد. این در حالی است که عربستان، یکی از حامیان مهم ایالات متحده در جنگ سرد به شمار میآمد. همچنین در جنگهای ظالمانهی آمریکا علیه کشورهای واقع در خاورمیانه (مانند جنگ افغانستان که موجب پدید آمدن تشکیلات تندروی مورد حمایت FBI شد ) و آمریکای لاتین، عربستان سعودی یکی از پشتیبانهای مالی اصلی ایالات متحده بود.
تغییر رفتار ایالات متحده با هم پیمانان خود در خاورمیانه، ارتباطی با دونالد ترامپ رئیس جمهور منتخب این کشور ( در ژانویهی 2017 ) ندارد. چرا که این تغییر رفتار، از زمان جورج بوش پسر آغاز شد. در آن زمان، روابط میان دو کشور دچار تنشهای شدیدی شد. تنشهایی که در حملات یازده سپتامبر به روشنی به تصویر کشیده شد.
شروطی که ترامپ برای ابقای ائتلاف آمریکا با هم پیمانان گذشتهاش مطرح کرد، از نیت پنهان دولتهای پیشین این کشور پرده برداشت. دلیل اصلی طرح این شروط، ضعف بنیادین کشورهای خلیج فارس و نیاز مبرم آنها به حامی و پشتیبان است.
ترامپ در یکی از اظهارات خود به همین موضوع اشاره کرده و گفت: «کشورهای ثروتمندی در خاورمیانه وجود دارند (منظور، عربستان سعودی و امارات است) که بدون حمایت ایالات متحده، حتی یک هفته هم دوام نمیآورند... ما از آنها حمایت میکنیم. اکنون آنها باید هزینهی این حمایتها را بپردازند »
ترامپ، این اظهارات را در نشست خبری خود با امانوئل مکرون ( در تاریخ 26 آوریل 2018 ) در کاخ سفید نیز تکرار کرد: «اگر حمایتهای آمریکا نبود، کشورهای خاورمیانه حتی یک هفته هم باقی نمیماندند.» وی در ادامه، ضمن ثروتمند خواندن این کشورها آنها را به تلاش برای مبارزه با نفوذ ایران فراخواند.
وی در ادامه خاطر نشان کرد: «در طی 18 سال گذشته 7 تریلیون دلار در خاورمیانه هزینه کردهایم، اما نه تنها در برابر این هزینهها چیزی به دست نیاوردهایم، بلکه متضرر هم شدهایم. از این رو، کشورهای ثروتمند خاورمیانه، باید این هزینهها را بپردازند. همچنین دولت آمریکا مایل است که دیگر کشورها نیز سربازان خود را به سوریه اعزام کنند. »12
شروط جدیدی که ترامپ برای ادامه یافتن ائتلاف آمریکا با همپیمانانش مطرح کرد، بیانگر آغاز فصل جدیدی از روابط واشنگتن با کشورهای خلیج فارس است. بی شک ترامپ که به گفتهی مایکل ولوف (نویسندهی کتاب آتش و خشم) در شرایطی مبهم و غیر قابلپیشبینی به قدرت رسید، میدانست که فرصتهای تاریخی وتکرار ناشدنیای در برابر او قرار دارد. فرصتهایی که برای دستیابی به بیشترین میزان دستاوردها، باید به بهترین وجه از آنها استفاده کند.
سکوت کامل رهبران سیاسی ریاض در برابر اظهارات ترامپ، از درک کامل آنها نسبت به شخصیت وی و نیز تلاش آنها برای جلوگیری از تحریک بیشتر این شخصیت حکایت دارد. چرا که به عقیدهی آنها، تحریک بیشتر ترامپ ممکن بود پیامدهای منفیای را در پی داشته باشد. این عقیده، در نحوهی پاسخ محمد بن سلمان به اظهارات ترامپ کاملاً روشن بود. بن سلمان بر تعامل ریاض با آمریکا پافشاری کرده و گفت: I love working with him"13
اما با وجود این پافشاریها، شروط جدید ترامپ این ائتلاف را پس از گذشت بیش از هفت دهه از تولد غیرطبیعی آن برای لحظاتی به مرحلهی تجزیهی بیولوژیکی رساند.
شایان ذکر است که آغاز این ائتلاف، به دیدار ملک عبدالعزیز با روزولت در کشتی کوینسی (در سال 1945) باز میگردد.
ائتلافی که با تغییر شروط آن از سوی ترامپ، در معرض خطر قرار گرفته است. در حقیقت، بقای این ائتلاف در گرو نظم جهانیای است که نفسهای آخر خود را میکشد و دیر یا زود جای خود را به نظم پنهان یا آشکاری میدهد که سرنوشت این ائتلاف را تعیین خواهد کرد. نشانههای نابودی این نظم و ائتلافهای همراه آن، روز به روز آشکارتر میشود.
از این رو، پیشبینیهای ارائه شده در رابطه با دههی سوم سدهی فعلی (از سال 2020 تا 2030) یک غیب گویی بی اساس نیست. بر اساس این پیشبینیها (که دریکی از گزارشهای شورای ملی اطلاعات14 تحت عنوان ((Global Trends 2030 در سال 2012 به آن اشاره شده است)، جهان امروز، شاهد شکل گیری نظم نوینی است که خود را بر جهان آینده تحمیل خواهد کرد.
خاورمیانه نیز روز به روز در برابر این طوفان تغییرات، تسلیمتر میشود. طوفانی که نظامهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی منطقه را هدف قرار داده و میتواند تحولات ژئوپلتیک عمیقی را در آن ایجاد نماید.
خلاصهی سخن اینکه عربستان سعودی برای حفظ انسجام خود در داخل، و نفوذ خود در منطقه، مبارزهای را در هر دو عرصهی داخلی و منطقهای آغاز کرده و با تمام نیروهای داخلی و خارجیای که وجود او را تهدید میکنند به مقابله برخاسته است. البته مبارزه با نیروهای مخالف داخلی در اولویت اول رهبران آلسعود قرار دارد. زیرا شیوهی قدیمی حمایت آمریکا از عربستان که با پذیرش شروط جدید ترامپ ادامه یافت، پیش از آنکه در برابر دشمنان بیگانه بازدارنده باشد، از موجودیت عربستان در برابر دشمنان داخلی حمایت میکند.
طبیعی است که با ضعیف شدن توان مالی عربستان، سیستم دفاعی این کشور نیز ضعیف تر شده و در نتیجه، توان خرید زمان بیشتر برای موجودیت متزلزل خود را از دست خواهد داد.
عربستان سعودی با منابع تهدید متعددی روبرو است و تبدیل شیوهی «نفت در برابر امنیت» به شیوهی دیگری به نام «سرمایه گذاری در برابر امنیت » ماهیت این خطر را تغییر نمیدهد. امروز، عربستان سعودی بخش قابل توجهی از توان ذهنی و دیپلماتیک خود و همچنین مقدار زیادی از ثروت ملی خود را صرف پشتیبانی از هم پیمانان خارجی و حمایت از پیروان و طرفداران داخلی خود میکند.
آنچه که تصمیم سازان از آثار پنهان و خطرناکش غافلند این است که عربستان سعودی به ایالات متحده به عنوان ضامن امنیت خود مینگرد غافل از اینکه پیمان حفظ امنیت کنونی تفاوتی با پیمان گذشته نداشته و بر پایهی منفعت متقابل (نفت در برابر امنیت) استوار است.
البته ایالات متحده دیگر مانند گذشته نیاز مبرمی به نفت عربستان ندارد. این کشور با پیشی گرفتن از عربستان و روسیه به بزرگترین تولید کنندهی نفت جهان تبدیل شده است.
آژانس بینالمللی انرژی با انتشار گزارشی در این باره، اعلام کرده است که با فرا رسیدن سال 2023، ایالات متحده بزرگترین تولید کنندهی فراوردههای نفتی خواهد شد.
بر اساس این گزارش، افزایش تولید فراوردههای نفتی آمریکا، 80 درصد از رشد تقاضای جهانی را در طی سه سال آینده پوشش خواهد داد. 20 درصد باقی مانده نیز از سوی کانادا، برزیل ونروژ تأمین خواهد شد.
همچنین پیشبینی میشود میزان تولید نفت خام در ایالات متحده در سال 2023 دو میلیون بشکه نسبت به سال 2018 افزایش یافته و با ثبت رکوردی جدید به 12.1 میلیون بشکه در روز برسد. این در حالی است که تولید روزانهی روسیه، به عنوان بزرگترین تولید کنندهی نفت، در حال حاضر حدود 11میلون بشکه است. 15
در حال حاضر، ایالات متحده، روزانه حدود 20 میلیون بشکه نفت مصرف میکند که از این میزان 7.9 میلیون بشکه، از طریق کشورهای دیگر تأمین میشود. اما بر اساس پیشبینیهای مذکور، واردات نفتی این کشور رفتهرفته کاهش یافته و در سال 2030 به خود کفایی کامل خواهد رسید.
شایان ذکر است که عربستان سعودی نیز اقداماتی را در راستای اجرای چشم انداز 2030 انجام داده است. این اقدامات با سفر محمد بن سلمان به آمریکا در مارس 2017 (یک ماه و نیم پس از ورود ترامپ به کاخ سفید) آغاز شد. در این دیدار، بر ضرورت همکاری اقتصادی دو کشور تأکید شد. مشاور بن سلمان، این دیدار را نقطهی عطفی تاریخی در روابط دو کشور قلمداد کرد. 16
نظام حاکم در عربستان برای نگهداشتن آمریکا در منطقه و احیای ائتلاف راهبردی خود با این کشور باید دلیل وسوسه کنندهای را مطرح میکرد. چرا که آمریکا برای مقابله با چین و چند کشور شرقی دیگر که به تازگی مطرح شده بودند، در حال منتقل کردن بخشی از وزن استراتژیک خود به منطقهی اوراسیا بود.
از این رو، اعلام جنگ علیه یمن از پایتخت آمریکا، یک اتفاق یا اشتباه نبود. بلکه ریاض قصد داشت پیام روشنی از این طریق به جهان مخابره کند. مضمون این پیام این است که واشنگتن، همچنان پشتیبان رسمی تاج و تخت ملک سلمان بوده و برای دفاع از نظام حاکم در این کشور حاضر است خود را در معرض خطرناکترین چالشها قرار دهد. ریاض کاملاً آماده بود که زمام جنگ یا صلح با یمن را به واشنگتن بسپارد. از این رو جای تعجب نیست که واشنگتن از همان ابتدا در جزئیات جنگ مداخله و حتی زمان گفتوگوها و موضوع آن را نیز مشخص میکرد. البته این مسأله از چشمان هیأت مذاکره کنندهی یمن در صنعاء پنهان نبود.
با توجه به نکات فوق، دیگر برگزاری مذاکرات استکهلم در بازهی زمانی 4 تا 15 دسامبر 2018 تعجب برانگیز نخواهد بود. محمد عبدالسلام رئیس تیم مذاکره کنندهی یمن، پس از پایان مذاکرات کویت در ماه رمضان اعلام کرد سفیر آمریکا در کویت، دستورالعمل دیگری را به جای دستورالعمل مورد توافق، ارائه داد وهمین مسأله، موجب شکست مذاکرات شد.
ادلهی بسیاری وجود دارد که نشان میدهد زمان جنگ در یمن در دست ایالات متحده قرار دارد. تیم مذاکره کنندهی یمن در همان روزهای آغازین جنگ این حقیقت را دریافته بود. همچنین اعضای این تیم از برخی فرستادههای بینالمللی و وزرای کشورهای اروپایی شنیده بودند که تصمیم ادامه یا پایان دادن به این جنگ از سوی رئیس جمهور آمریکا گرفته خواهد شد. از این رو، اظهار نظر برخی مسؤولان سیاسی و نظامی آمریکا دربارهی زمان مذاکرات یا طرحها و شروط مربوط به آن جای تعجب ندارد. زبان حال این مسؤولان میگوید: «این جنگ به ما اختصاص داشته و ما سخنگوی رسمی امور مربوط به آن هستیم.» ژنرال فرانک ماکنزی، رئیس ستاد فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا نیز در اظهارات اخیر خود در 20 ژوئن 2020 گفت: «عربستان سعودی، صادقانه میکوشد تا از طریق راهحلی که مورد توافق همهی اطراف است، به جنگ یمن پایان دهد.»
وی افزود: «شوربختانه، طرف سومی در این مذاکرات وجود دارد و آن ایران است.....پایان یافتن این جنگ به نفع ایران نیست17»
آنچه که از اظهارات مسؤولان سیاسی و همچنین مداخلهی قابل توجه آمریکا در تجاوز به یمن فهمیده میشود این است که ریاض برای پذیرش هر نوع تغییری در شروط مربوط به ائتلاف راهبردی خود با آمریکا کاملاً آماده است حتی اگر این تغییرات موجب از دست دادن بخش مهمی از حاکمیت این کشور شود. بنابراین، نظام حاکم در عربستان، برای حفظ پشتیبانیهای آمریکا، آمادگی پذیرش هر شرطی را دارد.
(پینوشت)
1- Cost no barrier to Saudi Arabia's Yemen intervention, Reuters, March 31, 2015; https://www.reuters.com/article/us-yemen-security-saudi-cost/cost-no-barrier-to-saudi-arabias-yemen-intervention-idUSKBN0MR1KZ20150331
2- The United States Could End the War in Yemen If It Wanted To, The Atlantic, September 2018;
https://www.theatlantic.com/international/archive/2018/09/iran-yemen-saudi-arabia/571465/
3- Martin Reardon, Three bold moves by King Salman, Aljazeera, 01 May 2015, see:
http://www.aljazeera.com/indepth/opinion/2015/05/saudi-arabia-king-salman-reshuffle-150501053335493.html
4-Hugh Miles, Saudi royal calls for regime change in Riyadh, 28 September 2015, see:
http://www.theguardian.com/world/2015/sep/28/saudi-royal-calls-regime-change-letters-leadership-king-salman
Hugh Miles, Saudi royal calls for regime change in Riyadh, 28 September 2015, see:
http://www.theguardian.com/world/2015/sep/28/saudi-royal-calls-regime-change-letters-leadership-king-salman
5- https://www.youtube.com/watch?v=uNLYKNSMPOI
6-http://www.bbc.com/arabic/middleeast/2015/01/150122_yemen_houthis_capital_grip
7 -http://goo.gl/EJ4LYy
http://yemen-press.com/news45007.html
8- https://wikileaks.org/plusd/cables/09RIYADH670_a.htm
9 -صالح صماد از توطئه و تهدید آمریکا برای ضربه به اقتصاد و ارزش پول محلی کشور پرده برداشت سایت «العمل نیوز» 1اکتبر 2016
لینک خبر: http://www.sahafah24.net/show663088.html
10 -David Ignatius, A cyclone brews over Saudi Arabia, Washiongton Post, October 13, 2015, see:
https://www.washingtonpost.com/opinions/a-storm-brews-in-saudi-arabia/2015/10/13/886328c0-71e1-11e5-9cbb-790369643cf9_story.html
11- David B. Ottaway, The Struggle for Power in Saudi Arabia, ibid
12 -https://www.youtube.com/watch?v=pRLJoHAw3JY
13- Saudi Crown Prince Discusses Trump, Aramco, Arrests: Transcript, Bloomberg, October 5, 2018;
https://www.bloomberg.com/news/articles/2018-10-05/saudi-crown-prince-discusses-trump-aramco-arrests-transcript
14 -https://www.dni.gov/files/documents/GlobalTrends_2030.pdf
15 -https://goo.gl/1yt8hx
https://goo.gl/yD5NsB
16- Saudi deputy crown prince, Trump meeting a 'turning point': Saudi adviser, Reuters, March 14, 2017; https://goo.gl/K7PmrD
17 -https://www.yemenmonitor.com/Details/ArtMID/908/ArticleID/38345
تعداد مشاهده: 1025