فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران
 

هرکه به آنجا برود بازنخواهد گشت

أنیس نقاش
هماهنگ کننده‌ی شبکه مطالعات راهبردی امان

اشاره
انیس نقاش یکی از اندیشمندان و پژوهشگران در امور راهبردی و منطقه‌ای به شمار می آید. وی در سال 1951 در شهر بیروت چشم به جهان گشوده و در سن 17 سالگی به جنبش فلسطینی فتح (حرکة الفتح) پیوست. او یکی از اولین حامیان انقلاب اسلامی ایران به شمار می آید و در پرپایی مقاومت در لبنان نیز سهیم بوده است. تخصص او در زمینه‌ی جامعه‌شناسی و سیاست بین‌المللی است. وی علاوه بر تألیف کتاب «کنفدرالی شرق، نزاع سیاست‌ها و هویت‌ها» مقالات متعددی را نیز در چندین روزنامه و مجله‌ی تخصصی به چاپ رسانده است.  

 

 

در آسمان ابری نیست این دود از کجاست؟ 
کسی در این محلّه جان نسپرده است پس دلیل این گریه و شیون چیست؟ 
چرا این قدر زمین‌های یمن صعب العبور است؟ 
آه! حال سرزمین یمن غم بار است....چرا که طراوتش را نابود کرده‌اند 
هرکه به آنجا (یمن) برود بازنخواهد گشت. می‌پرسی چرا؟ 
اینجا قلعه‌ی «هوش»1 است. راهش دارای شیب و پر از پیچ‌وخم است. 
هرکه به آنجا برود بازنخواهد گشت. می‌پرسی چرا؟ 
قوها مقابل پادگان رژه می‌روند 
دستم، بازوهایم و دل پردردم  در حال لرزیدن است
دختران، به حال آنانکه به یمن می‌روند می‌گریند
آه! حال سرزمین یمن غمبار است. گل‌هایش (طراواتش) نابود شده‌اند 
هر که به آنجا برود بازنخواهد گشت. می‌پرسی چرا؟ 
اینجا قلعه‌ی «هوش» است. راهش دارای شیب و پر از پیچ و خم است. 
هرکه به آنجا برود بازنخواهد گشت. می‌پرسی چرا؟ 

شعر فوق، یک ترانه‌ی محلی ترکی است که درباره‌ی سربازان عثمانی حاضر در یمن سروده شده است. این سربازان در جنگ جهانی اول به یمن فرستاده شده بودند تا با بریتانیا و همچنین عرب‌هایی که علیه امپراتوری عثمانی شورش کرده بودند، مبارزه کنند. 
آن‌ها از شهر معمورة العزیز (یکی از شهرهای شرقی ترکیه) وارد یمن شده و هیچ گاه به ترکیه بازنگشتند. پس از این حادثه، ساکنان شهر معمورةالعزیز، ترانه‌ی فوق را جهت زنده نگهداشتن یاد آن سربازان سرودند. 
بی شک بن سلمان هیچ اطلاعی درباره‌ی این ترانه ندارد. اندوخته‌های تاریخی و سیاسی او در حدی نیست که بخواهد از دل آن‌ها این عبرت را بیرون بکشد که «یمن گورستان متجاوزان است.»  
همزمان با فتوحات پی در پی امپراتوری پهناور عثمانی و موفقیت آن در به زانو در آوردن تعداد زیادی از شورشیان داخلی، نیروهای عثمانی‌ای که به یمن فرستاده شده بودند، با شکست سختی روبرو شده و هرگز به دیار خود بازنگشتند. 
از این رو، ترانه‌ی محلی فوق که در رثای آن سربازان مفقود الاثر سروده شده است هنوز بخشی از میراث فرهنگ عامیانه ترکیه قلمداد می‌شود. 
این شکست تنها به امپراتوری عثمانی اختصاص ندارد. امپراتوری بریتانیای کبیر که گستره‌ی آن شرق و غرب را در بر می‌گرفت نیز پس از فرستادن نیروهای کمپانی هند شرقی به یمن، تنها توانست شهر عدن و بندر آن را تصاحب کند. بریتانیا از این بندر برای عبور کشتی‌هایش به هند استفاده می‌کرد.
پس از افتتاح کانال سوئز، فعالیت‌های این بندر و همچنین اهمیت گذرگاه باب المندب دوچندان شد. گذرگاه باب المندب، ورودی جنوبی دریای سرخ و تنها گذرگاهی است که از سمت جنوب به کانال سوئز و سپس به دریای مدیترانه راه دارد. 
کشور یمن برای عربستان سعودی یک بعد استراتژیک مهم به شمار می‌آید که بیشترین تأثیر را در گذشته و آینده‌ی این کشور داشته و خواهد داشت. یمن از نظر جغرافیایی، پایگاه جنوبی شبه جزیره‌ی عربستان قلمداد شده و از نظر ساختار جمعیتی نیز دارای یکی از پویاترین ملت‌ها از نظر علمی و تجاری است و حضور یمنی‌ها در بیشتر کشورهای عربی کاملاً ملموس است. 
پس از تشکیل اولین دولت آل‌سعود (با حمایت انگلستان)، سیاست‌های این کشور با سیاست‌های غرب پیوند خورد. همچنین پس از دیدار عبدالعزیز ابن سعود با روزولت، رئیس جمهور وقت آمریکا، در ناوشکن کوینسی در هنگام بازگشت از کنفرانس یالتا که در آن جهان را به چند قلمرو تقسیم کردند همکاری‌های این کشور با آمریکا عمیق‌تر شد تا حدی که می‌توان گفت در طی هفتاد سال گذشته، عربستان کاملاً به راهبردهای آمریکا وابسته بوده است.  روابط عربستان و آمریکا را می‌توان به سه مرحله تقسیم کرد: 
1.آغاز روابط این دو کشور به دنبال توجه ویژه‌ی ایالات متحده به عربستان به دلیل بهره مندی این کشور از ثروت‌های نفتی. چرا که جنگ جهانی دوم، ذخایر نفتی آمریکا را تا حد زیادی کاهش داده بود. 
در فوریه‌ی سال 1943‌هارولد ایکس، وزیر کشور وقت آمریکا، به روزولت گفت که عربستان سعودی دارای بیشترین ذخایر نفتی جهان است. پس از گذشت کمتر از یک هفته از این سخن، روزولت اعلام کرد که عربستان سعودی نقش مهمی در دفاع از ایالات متحده ایفا می‌کند. سپس از پادشاه عربستان خواست که به واشنگتن بیاید یا هیأتی را به نمایندگی از خود به آمریکا بفرستد. از همان زمان، آمریکا برنامه‌ریزی‌های دقیقی برای پایه‌گذاری یک ائتلاف راهبردی با عربستان سعودی کرد. ائتلافی که بر پایه‌ی نفت در برابر حمایت استوار بود. 
سپس مؤسس پادشاهی سعودی و رئیس جمهور آمریکا، روزولت، در فوریه‌ی سال 1945 در ناوشکن آمریکایی کوینسی درکانال سوئز دیدار و گفت‌وگویی تاریخی داشتند  در این دیدار پنج ساعته، دوطرف پایه‌های یک هم‌پیمانی استراتژیک بین دو کشور را گذاشتند. این پیمان، علی‌رغم تغییرات بین‌المللی و روابط پر فراز و نشیب ریاض و واشنگتن، همچنان استوار باقی مانده است. 
 پیمان کوینسی بر پایه‌ی یک معامله‌ی دو طرفه (حفظ امنیت عربستان در مقابل تأمین نفت مورد نیاز آمریکا و بازارهای جهانی با قیمت مناسب) استوار است.  پیمان مذکور هرگز نشان دهنده‌ی وجود روابط دوستانه میان عبد العزیز وروزولت و یا اهمیت داشتن نقش این دو کشور در آینده‌ی منطقه نیست. 
روزولت، پس از گذشت چند ماه از پیمان تاریخی کوینسی درگذشت.  ملک عبدالعزیز نیز هفت سال بعد، دار فانی را وداع گفت. پس از عبدالعزیز فرزندان او (سعود، فیصل، خالد، فهد، عبدالله و سلمان) یکی پس از دیگری بر تخت پادشاهی نشستند. در آمریکا نیز پس از روزولت به ترتیب، ترومن (دموکرات)، آیزنهاور (‌جمهوری‌خواه)، کندی (دموکرات)، جانسون (دموکرات)، نیکسون (‌جمهوری‌خواه) فورد (‌جمهوری‌خواه)، کارتر (دموکرات) ریگان (‌جمهوری‌خواه) بوش پدر (‌جمهوری‌خواه) کلینتون (دموکرات) بوش پسر (‌جمهوری‌خواه) و اوباما (دموکرات) به قدرت رسیدند. 
 با بررسی نام‌های فوق و گرایش‌های سیاسی آن‌ها در می‌یابیم که علی‌رغم گردش قدرت در میان جناح‌های سیاسی متعدد آمریکا، روابط ریاض و واشنگتن پیوسته ثابت باقی مانده است. 2
در طول این سال‌ها عربستان با همکاری ایالات متحده، چندین کودتای نظامی در سوریه و عراق ترتیب داد و با تفرقه‌افکنی میان مصر و سوریه،  و پرداخت رشوه به بعضی از شخصیت‌های سوری، اتحاد این دو کشور (جمهوری متحده‌ی عربی) را نیز در 1958 بر هم زد. همچنین عربستان سعودی، چندین بار برای ترور عبدالناصر تلاش کرد که مهم‌ترین ا‌ین تلاش‌ها رسوایی بود که شخص عبدالناصر آن را فاش کرد که ملک سعودبن عبدالعزیز برای ترور عبدالناصر شخصاً چند چک امضا کرده و مبالغی پرداخته است. 3 
از دیگر اقدامات عربستان، تلاش این کشور برای کسب حمایت مصر نسبت به توافق کمپ دیوید و نیز وادار کردن مقاومت فلسطین به مذاکره با صهیونیست‌ها بود. همچنین، عربستان سعودی با حمله به دولت ‌جمهوری‌خواه یمن که مورد حمایت جمال عبدالناصر بود، موجب شد تا توان مالی و نظامی طرفین تحلیل رفته و بخشی از نیروهای ویژه‌ی مصر نیز از شرکت در جنگ با صهیونیست‌ها (در سال 1967 ) بازبمانند. در این جنگ صهیونیست‌ها موفق شدند صحرای سینا و بخش‌هایی از خاک سوریه را اشغال کنند. 
شایان ذکر است در سال1962 میلادی گروهی از افسران یمنی به رهبری سرهنگ عبدالله السلال با کودتای نظامی، نظام پادشاهی متوکلی یمن را برانداختند و جمهوری یمن را تأسیس نمودند. این کودتا مورد حمایت و تأیید مصر به رهبری جمال عبدالناصر  قرار گرفت اما پادشاهی عربستان سعودی با حمایت از نظام متوکلی و سران قبایل و عشایر طرفدار امام یمن، به مقابله جدی با جمهوری یمن پرداخت و تلاش کرد نظام سابق را برگرداند. در نتیجه ارتش جمهوری یمن گرفتار جنگ با قبایل و عشایر طرفدار رژیم پیشین و مورد حمایت سعودی شد  و جمال عبدالناصر برای حمایت از رژیم جمهوری یمن، دخالت نظامی کرد و نیروهای ارتش مصر را به یمن اعزام نمود. نیروهای مصری در سال 1967 گرفتار جنگ با شورشیان مورد حمایت عربستان بودند. 
آنچه که از بررسی نکات فوق به دست می‌آید این است که اقدامات عربستان سعودی، علاوه بر تضعیف پیوسته‌ی مواضع کشورهای عربی در برابر نفوذ غرب، آزادی ملت‌های منطقه را نیز فدای راهبردهای غرب کرده است. 
همزمان با آغاز جنگ جهانی دوم، عربستان و آمریکا برای مبارزه با کمونیسم متحده شده و از ثبات قیمت نفت و امنیت میدان‌های نفتی حمایت کردند. 
پس از جنگ جهانی دوم نیز در چارچوب طرح مارشال (طرح احیای مجدد اروپا) کوشیدند تا از طریق صادرات نفت به اروپا و سرمایه گذاری در این قاره، به ثبات اقصاد کشورهای غربی کمک کنند. همچنین این دو کشور، درآمدهای نفتی را در بانک‌های آمریکایی راکفلر به گردش انداختند. علاوه بر این دوکشور محرمانه توافق کردند که قیمت نفت با دلار آمریکا تعیین شود. این کار پس از قطع وابستگی دلار به طلا، بعد از جنگ ویتنام و در دوران ریاست جمهوری نیکسون، به تقویت موقعیت دلار به عنوان ارز اصلی جهان پبیش از پیش کمک بسیار کرد. 4 
در سال 1975 آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) از عربستان و رژیم شاهنشاهی ایران خواست تا به بهانه‌ی مقابله با نفوذ نیروهای چپ گرای لبنان از جنگ داخلی این کشور پشتیبانی مالی کنند. 
همچنین در سال 1991 این ائتلاف، تلاش‌های خود را بر روی ‌مبارزه با اتحاد شوروی در افغانستان و نیز اخراج نیروهای عراقی از کویت از طریق جنگ موسوم به جنگ دوم خلیج متمرکز کرد. 
تمامی این نکات موجب شده است تا نیروهای ترقی خواه و انقلابی جهان عرب، نقش عربستان هم‌پیمان با ایالات متحده را مخرّب و مانع اتحاد ملت‌های عرب و آزاد شدن آن‌ها از یوغ کشورهای غربی قلمداد کنند. علاوه بر این، درآمدهای نفتی کشورهای عربی بیش از آنکه صرف پروژه‌های توسعه و پیشرفت منطقه عربی شود، در راستای پیشبرد پروژه‌های آمریکا و اسرائیل هزینه می‌شود. 
 عربستان و آمریکا، نقش مهمی در حمله‌ی صدام حسین به ایران ایفا کردند. عربستان سعودی بیشترین کمک مالی را به صدام کرد و نیز با جنگ قیمت نفت، کوشید تا توانایی‌های مالی ایران و شوروی را تحت تأثیر قرار دهد. چرا که به عقیده‌ی رژیم آل‌سعود، پیروزی انقلاب اسلامی ایران از دو بعد برای عربستان خطرآفرین بود. 
بعد اول: این انقلاب، رژیم شاهنشاهی ایران، یکی از متحدان مهم ایالات متحده، را سرنگون کرد. این رژیم در کنار عربستان سعودی، یکی از مهره‌های مهم در منظومه‌ی ائتلاف‌های آمریکایی -صهیونیستی در منطقه بود. 
بعد دوم: جمهوری اسلامی دارای یک مشروعیت دینی و مردمی بود و ملت ایران نیز از حق مشارکت سیاسی برخوردار شدند. حضور وسیع مردم ایران در انتخابات مختلف شور آفرین و الهام بخش بود این تغییرات، موجب شد تا جمهوری اسلامی، در نقطه‌ی مقابل عربستان به عنوان یک نظام سلطنتی واپس گرا قرار گیرد.رژیمی که از یک سو به سوی دشمنان ملت‌های منطقه دست دوستی و ائتلاف دراز کرده و از سوی دیگر  فاقد هرگونه مشروعیت مردمی است. 
 از دیگر اقداماتی که ایالات متحده با همکاری متحد دیرین خود (عربستان سعودی ) انجام داد، اشغال عراق بود. اما این اقدام در برابر مقاومت ملت عراق با شکست مواجه شد. البته پیروزی نیروهای مقاومت در عراق بدون حمایت‌های ایران و سوریه هرگز امکان پذیر نبود. 
عدم توانایی نیروهای آمریکایی در دستیابی به عراق، از کاهش قدرت نظامی این کشور پرده برداشت. در نتیجه، هیبت آمریکا به عنوان یک قدرت نظامی خارق العاده که هیچ نیرویی توان مقابله با آن را ندارد، فروریخت. به دنبال این شکست، کارشناسان بسیاری خواهان عقب‌نشینی آمریکا از عراق و افغانستان شدند. کمیته‌ی بیکر همیلتون نیز با انتشار گزارشی بر ضرورت استفاده از راه‌حل‌های سیاسی تاکید کرد. در این گزارش آمده است: جیمز بیکر و لی همیلتون در گزارش گروه مطالعات عراق بر این نکته تصریح کرده‌اند که هیچ راه‌حل جادویی برای عبور از مشکلات فعلی عراق وجود ندارد. اما انجام برخی اقدامات می‌تواند شرایط را بهتر کرده و در عین حال منافع آمریکا را نیز تأمین کند. آمریکا برای حل و فصل مشکلات کنونی عراق به تعهد و همکاری تمام کشورهای همسایه‌ی عراق از جمله، سوریه، ایران، مصر، کشورهای خلیج و همچنین سازمان ملل و اتحادیه‌ی اروپا نیازمند است. 5»
این گزارش، اولین اعتراف رسمی آمریکا به محدودیت توان نظامی خود است. چرا که این جنگ، به ایالات متحده فهماند که دیگر نمی‌تواند خواسته‌های خود را به کشورهای غرب آسیا تحمیل کند و باید به جای تلاش برای تغییر سیاست‌های کشورهای منطقه، از آن‌ها درخواست همکاری کند. 
شایان ذکر است که گزارش فوق در دسامبر سال 2006 یعنی چند ماه پس از شکست صهیونیست‌ها در جنگ 33 روزه‌ی لبنان صادر شده است. جنگی که به گفته‌ی کاندولیزا رایس هدف از آن تغییر موازنه‌ی قدرت و سپس زایش یک خاورمیانه‌ی جدید در منطقه بود. 
نتایج ناامید کننده‌ی اشغال عراق و نیز ضعف نظامی آمریکا در منطقه، موجب شد تا کمیته‌ی تحقیقی که به رهبری رابرت گیتس (که پس از کناره گیری رامسفلد به عنوان وزیر دفاع انتخاب شده و در تنظیم بخش نظامی گزارش بیکر هملیتون نیز نقش داشت ) ایجاد شده بود رویکردهای جدیدی را در زمینه‌ی سیاسی و نظامی ارائه دهد. از جمله اینکه: سیاستمداران تنها باید حق تعیین اهداف جنگ را داشته باشند و وظایف دیگری چون تعیین امکان یا عدم امکان دستیابی به این اهداف، میزان واقع‌بینانه بودن آن‌ها و نیز تعداد نیروهای مورد نیاز برای تحقق بخشیدن به آن اهداف را به فرماندهان نظامی بسپارند. چرا که سیاستمداران در زمینه‌ی تعداد نیروهای مورد نیاز و چگونگی مدیریت جنگ در عراق، دچار اشتباهات محاسباتی شدند. 
مهمترین نکته‌ای که در تحلیل‌های رابرت گیتس (به عنوان فردی که روابط آمریکا و عربستان را وارد مرحله‌ی دوم کرد ) به چشم می‌خورد این است که دیگر آمریکا نباید برای حمایت از نفت یا دفاع از برخی کشورهای هم‌پیمانش وارد جنگ شود. بلکه این کشورها باید به تنهایی از منافع خود پاسداری کنند و ایالات متحده تنها بر فرایند انتقال نفت به بازارهای جهانی نظارت نماید. 
این رویکرد جدید، به کشورهای هم‌پیمان آمریکا از جمله عربستان، امارات، قطر و کویت ابلاغ شد و بر اساس این رویکرد کشورهای فوق موظف شدند تا هزینه‌ی آموزش‌های پیشرفته‌ای که آمریکا به نیروهایشان ارائه می‌دهد را پرداخته و با خرید تعداد زیادی اسلحه و تجهیزات نظامی، نقص‌های نظامی خود را جهت رویارویی با تهدیدهای پیش رو برطرف نمایند. 
البته گیتس به بیان محرمانه‌ی این رویکرد بسنده نکرد. بلکه با انتشار مقاله‌ای در مجله‌ی فارن افرز به طور مبسوط به بیان این رویکرد جدید پرداخت6. چرا که دیگر نیاز آمریکا به نفت، مانند روزهای آغازین اشغال عراق، حیاتی نبود. زیرا در آن روزها ذخایر نفتی آمریکا به کمترین میزان خود یعنی حدود 17 درصد رسیده بود. اما پس از گذشت چند سال از اشغال عراق، آمریکا توانست با استخراج «نفت شیل» علاوه بر خود کفایی در این زمینه، صادرات نفت را نیز از سر بگیرد. 
افزایش آموزش‌های نظامی و نیز فروش سلاح به نیروهای عربستانی و اماراتی موجب شد تا رهبران جوان این دو کشور در صدد اجرای تئوری دولت اسپارتی برایند. اسپارت یک دولت کوچک بود که با تعدادی از جنگجویان ماهر خود ابتدا یونانی‌ها را شکست داده و سپس با هدف جنگ با ارتش امپراتوری فارس دوباره با یونانی‌ها متحد شد. 
از سوی دیگر، رژیم صهیونیستی نیز از طریق ایجاد روابط محرمانه با عربستان و امارات کوشید تا این تئوری را در اذهان رهبران این دو کشور تقویت کرده و آن‌ها را تشویق کند تا به دولت کوچک اسرائیل که توانسته است چندین کشور بزرگتر از خود را شکست دهد، تأسّی کنند. 7
پس از ناکامی ایالات متحده در اجرای سیاست «دخالت نظامی مستقیم»، مسؤولان این کشور کوشیدند تا استراتژی نوینی را جایگزین این سیاست کنند. استراتژی‌ای که بتواند با ایجاد یک فضای راهبردی مناسب، منافع این کشور را در طولانی مدت (و بدون نیاز به دخالت نظامی مستقیم) تأمین نماید. 
زیرا دولت‌هایی که در طول چند دهه به ایالات متحده وابسته بودند، نتوانستند افکار عمومی ملت‌های عرب و مسلمان را تحت کنترل خود قرار داده و از دشمنی آن‌ها با ایالات متحده جلوگیری کنند. 
در ذیل به دو محور اصلی استراتژی جدید آمریکا اشاره خواهیم کرد: 
1.مسؤولیت نابه سامانی‌های کشورها باید بر دوش دولت‌ها گذاشته شده و هرگز از نقش سلطه‌طلبانه‌ی آمریکا و اسرائیل در نابود کردن ثروت‌های منطقه و نیز تجاوزهای پی در پی این دو کشور به کرامت و سرزمین ملت‌ها سخنی گفته نشود. 
2.باید جایگزینی ایجاد شود که بتواند رضایت عموم مردم را جلب کرده و بر آن‌ها حکومت کند. این جایگزین باید علاوه بر عدم تعرض به منافع آمریکا، از مطرح کردن ‌مسأله‌ی فلسطین و دشمنی با صهیونیست‌ها نیز اجتناب کند. 
در نهایت تشکیلات اخوان المسلمین برای رهبری این استراتژی جدید انتخاب شد. ترکیه نیز متعهد شد تا با کمک گرفتن از توانایی‌های مالی و رسانه‌ای کشور قطر، وظیفه‌ی چارچوب‌بندی وضابطه‌مند کردن این استراتژی را بر عهده بگیرد. 
دلیل اینکه آمریکا کشور قطر را بر امارات و عربستان ترجیح داد این بود که قطر شباهت زیادی به دولت اسپارتی داشت. 
البته نه در زمینه‌ی نظامی، بلکه در زمینه‌ی رسانه‌ای و اطلاعاتی. چرا که قطر می‌توانست با به کارگیری توانایی‌های رسانه‌ای و اطلاعاتی خود بر افکار عمومی مسلط شده و با همکاری حزب عدالت و توسعه‌ی ترکیه، نیروهای اسلامی را برای اجرای این استراتژی بسیج نماید. 
حزب عدالت و توسعه‌ی ترکیه یک حزب اسلامی هم‌پیمان با ایالات متحده است وترکیه نیز در پیمان ناتو عضویت دارد. همچنین این حزب، رژیم صهیونیستی را نیز به رسمیت می‌شناسد.  
ساموئل‌هانتینگتون، اندیشمند آمریکایی و نویسنده‌ی کتاب «برخورد تمدن‌ها» در یکی از سخنرانی‌های خود در شهر استانبول 8 چکیده‌ی روشنی از استراتژی جدید آمریکا ارائه داد. ساموئل در این سخنرانی تأکید کرد که ترکیه هرگز به اتحادیه‌ی اروپا نخواهد پیوست. بنابراین بهتر است توجه خود را به شرق معطوف کند. وی افزود: «ایالات متحده به تکرار تجربه‌ی حزب عدالت و توسعه‌ی ترکیه در کشورهای عربی نیازمند است. چرا که این حزب علاوه بر اینکه از طریق انتخابات به قدرت رسیده است با ایالات متحده هم پیمان بوده و اسرائیل را نیز به رسمیت می‌شناسد.» 
هانتیگتون خاطر نشان کرد: «ترکیه به عنوان یک کشور اسلامی می‌تواند نقش مهمی را در این زمینه ایفا نموده و الگوی مطلوبی برای تحقق بخشیدن به اهداف ایالات متحده باشد.»
استراتژی مذکور بخشی از راهبرد دولت اوباما را نیز تشکیل می‌داد که هدف از آن (به تعبیر وی) ایجاد تغییرات دموکراتیک در جهان عرب بود. وی در سخنرانی معروف خود در قاهره9 به صراحت درباره‌ی این تغییرات سخن گفت. کلینتون،وزیر امور خارجه وقت آمریکا و مسؤول پیگیری و حمایت از این طرح، نیز در سخنرانی خود در کنفرانس دوحه به این موضوع اشاره کرد. 10
به عقیده‌ی آمریکا تحولاتی که با حمایت وزارت امورخارجه‌ی این کشور در تونس، مصر و لیبی رخ داد و موجب برکناری زین العابدین بن علی،حسنی مبارک و معمر قذافی شد، باید از طریق انتخابات و با مدیریت احزاب اسلامی به ویژه اخوان‌المسلمین صورت می‌گرفت. چرا که اخوان‌المسلمین از طریق هماهنگی و ارتباط مستقیم با ترکیه و قطر، از فرایند انتقال قدرت و نیز کلیات وظایف خود در زمینه‌ی سیاست خارجی مطلع بود. 
قرار بر این بود که این موج (انتقال قدرت)، کشور سوریه را نیز در بر بگیرد. اما مقاومت سوریه موجب شد این نقشه با شکست روبرو شده و در نتیجه این کشور وارد یک جنگ چند جانبه شود. جنگی که نقشه‌‌‌ی انتقال قدرت از طریق انتخابات و جنبش مردمی را به نقشه‌‌‌ی براندازی نظام حاکم در سوریه از طریق جنبش‌های مسلحانه تبدیل کرد. این نقشه‌‌‌ی جایگزین، به‌دست ترکیه، قطر، ایالات متحده و برخی کشورهای غربی و عربی، تنظیم و اجرا شد. 
این نقشه (انتقال دموکراتیک قدرت) در کشور بحرین نیز با ناکامی روبرو شد وعلی رغم اینکه آمریکا با امتیازدهی به جنبش مردمی بحرین و حتی برپایی یک دولت مشروطه به سبک انگلیس در این کشور مخالفتی نداشت، اما عربستان سعودی به شدت با این رویکرد مخالفت کرده و با وارد کردن نیروهای سپر جزیره به بحرین، به اقدامات سرکوبگرایانه‌‌‌ی خود در این کشور ادامه داد. 
کشور یمن از نگاه ایالات متحده و عربستان، حساس ترین کشور تلقی می‌شد. به همین دلیل، مهم‌ترین ‌‌‌مسأله برای ایالات متحده این بود که نفوذ خود را در یمن از دست ندهد. چرا که یمن از یک موقعیت استراتژیک و مهم برخوردار است. همچنین آمریکا با نیروهای القاعده که در یمن مستقر هستند مشغول جنگ بوده و آن‌ها را خطرناک‌تر از سایر شعبه‌های این تشکیلات قلمداد می‌کند. از این رو آمریکا هرگز با تغییر رئیس جمهور یمن (در صورت حفظ نفوذش در این کشور) مخالفتی نداشته است. 
اما شرایط در یمن طبق خواسته‌‌‌ی آمریکا و قطر پیش نرفت و تلاش‌هایی که اخوان المسلمین و قطر برای ترور علی عبدالله صالح انجام دادند با ناکامی روبرو شد. جراحت‌هایی که در این سوء قصد به علی عبدالله صالح وارد شد، عربستان را وادار کرد که او را درمان کرده و در مقابل از او بخواهد که قدرت را به معاون خود (عبدربه منصور هادی) بسپارد. 
ایالات متحده نیز (مانند عربستان ) گمان می‌کرد که حزب اصلاح با همکاری آل‌احمر از توانایی‌های لازم برای به دست گرفتن قدرت در یمن برخوردار است. از این رو آمریکا با تلاش‌هایی که در چارچوب «بهار عربی» در یمن رخ می‌داد (در صورت عدم تعارض با منافعش ) موافق بود. اما برخلاف آنچه که تصور می‌شد، حزب اصلاح توانایی حفظ منافع آمریکا در این کشور را دارا نبوده و نتوانست به مبارزه‌‌‌ی این کشور با القاعدة و نیز ادامه دادن اقداماتش در تونس، مصر و لیبی کمک قابل توجهی ارائه دهد. عامل اصلی ناکامی آمریکا در یمن پیدایش نیروی قدرتمند انصارالله بود. نیرویی که شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل همواره بر زبان پیروانش جاری و ساری بوده و هست. 
در نتیجه همان طور که دشمنان سوریه، روش‌های براندازی تدریجی نظام حاکم را کنار گذاشته و استفاده از نیروهای تکفیری و تروریست را جایگزین تظاهرات مردمی و فشارهای رسانه‌ای کردند، در یمن نیز دشمنان ناچار به آغاز یک جنگ علنی با این کشور شدند. این جنگ با شعار حمایت از مشروعیت دولت منصور هادی آغاز شد. اما این شعار به هیچ وجه با توافقی که در ریاض به امضا رسید سازگار نیست. زیرا در این توافق تصریح شده است که از زمان انتصاب منصور هادی به عنوان رئیس جمهور، دولت یک سال مهلت دارد تا با برگزاری یک انتخابات آزاد، رئیس جمهور منتخب مردم را اعلام نماید. اما دشمن، با نادیده گرفتن این بند، مشروعیت دولت منصور هادی را برای یک سال دیگر تمدید کرد. 
بدین ترتیب عربستان سعودی در ایفای هر چهار نقش مورد نظر خود با موفقیت عمل کرد. این چهار نقش عبارت‌اند از: 
1.حمایت مالی از تمام برنامه‌هایی که با آزادی و وحدت کشورهای عربی مخالف است. 
2.دشمنی با جمهوری اسلامی ایران و پشتیبانی مالی از جنگ‌هایی که علیه این کشور صورت گرفت. 
3.حمایت از طرح‌های ایالات متحده برای ایجاد تحول در کشورهای عربی. 
4.ایفای نقشی شبیه به دولت اسپارت از طریق حمله‌‌‌ی نظامی مستقیم به کشورهای دیگر و نیز تلاش برای ترسیم مجدد نقشه‌‌‌ی منطقه و سازگار کردن آن با منافع آمریکا و اسرائیل. 
نقش عربستان سعودی در جنگ افروزی علیه حزب‌الله لبنان در جولای سال 2006 و تلاش این کشور برای عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی و همچنین حمایت آل‌سعود از طرح معامله‌‌‌ی قرن و پیوستن کرانه‌‌‌ی باختری، قدس و جولان به رژیم اشغالگر قدس، همگی نشان دهنده‌‌‌ی نیت این کشور برای ترسیم مجدد نقشه‌‌‌ی منطقه و سازگار کردن آن با منافع آمریکا و اسرائیل است. 
با بررسی تغییراتی که در زمینه‌‌‌ی ایفای نقش عربستان سعودی در منطقه رخ داده است، در می‌یابیم که اوضاع ژئواستراتژیک منطقه دچار تحولات بزرگی شده است که در ذیل به مهترین آن‌ها اشاره خواهیم کرد: 
-عقب نشینی آمریکا و تغییر اهداف این کشور در منطقه
-تلاش برخی کشورها برای پر کردن جای خالی ایالات متحده در منطقه و نیز حفظ منافع این کشور از طریق تسلط بر دستگاه سیاسی تعداد مشخصی از کشورهای منطقه. به عبارت دیگر آمریکا می‌خواهد با استفاده از ائتلاف ترکیه و قطر از یک سو و ائتلاف عربستان و امارات از سوی دیگر، کشورهای منطقه را به صورت غیر مستقیم تحت تسلط خود نگهدارد. 
-تلاش برای حفظ معادله‌‌‌ی سایکس پیکو و بالفور از طریق ایجاد ائتلاف میان برخی از کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی با هدف مقابله با کسانی که می‌خواهند منطقه و بویژه فلسطین را از بند غرب و رژیم صهیونیستی آزاد کنند. 
پس از مطالعه‌‌‌ی عوامل اصلی درگیری‌های موجود در منطقه و همچنین با بررسی پیشینه‌‌‌ی بسیاری از جنگ‌های داخلی و خارجی در منطقه، می‌توان دلیل پیشگامی ایران برای آزادسازی ملت‌های منطقه از سیطره‌‌‌ی غرب را فهمید. هدف اصلی جمهوری اسلامی از این مبارزات آزادی خواهانه این است که کشورهای منطقه بتوانند با تکیه بر توانایی‌های درونی ملت‌هایشان، اقتصاد خود را از بند سیطره‌‌‌ی غرب رها نموده و جنبه‌های سیاسی و اجتماعی خود را نیز توسعه دهند. 
اگر کسی جنگ عربستان و هم پیمانانش در یمن را ‌‌‌مسأله‌ای جدا از درگیری‌های عراق و سوریه با تکفیری‌ها و بیگانگان قلمداد کند، اشتباه بزرگی مرتکب شده است. زیرا تمام این درگیری‌ها ذیل دو عنوان اصلی قرار می‌گیرد: 
1.حفاظت از رژیم صهیونیستی و تلاش برای مشروعیت بخشیدن به آن در منطقه 
2.تلاش برای ایجاد معادلات و ائتلاف‌های منطقه‌ای جدیدی که بتواند منافع ایالات متحده را (بدون نیاز به حضور این کشور) در منطقه تأمین نماید. چرا که آمریکا دیگر توانایی حمله به کشورهای منطقه  و دخالت مستقیم در امور آن‌ها را ندارد. 
بنابراین اگر بتوانیم این نگاه جامع به رویدادهای منطقه را درک کنیم، به راحتی دلیل پیشگامی جمهوری اسلامی ایران در مسیر مبارزه با تلاش‌های مذکور را کشف خواهیم کرد. تلاش‌هایی که اگر با موفقیت همراه شود موجب محاصره‌‌‌ی ایران و انقلاب اسلامی و نیز نابودی دستاوردهای این کشور در زمینه‌‌‌ی آزادی و توسعه، خواهد شد. 
از این رو، جمهوری اسلامی ایران، نقش اساسی و مهمی را در زمینه‌‌‌ی حمایت از ملت یمن ایفا نموده است. 
در ذیل به اهداف جمهوری اسلامی ایران از این حمایت‌ها اشاره خواهیم کرد: 
-رهایی یمن از سیطره‌‌‌ی غرب 
-برپایی یک نظام متکی بر اراده‌‌‌ی ملت
 -همکاری یمن با کشورهای همسایه جهت حفظ امنیت و آرامش در منطقه. 
-ایجاد یک مجموعه‌‌‌ی هماهنگ جهت همکاری در امور منطقه به دور از دخالت‌های کشورهای غربی (بوِیژه ایالات متحده‌‌‌ی امریکا ) 
پس از آغاز بحران در یمن، ایران بدون هیچ تأخیری دست‌‌‌یاری خود را به سوی این کشور دراز کرد و از ارائه‌‌‌ی هیچ کمکی در زمینه‌‌‌ی سیاسی، رسانه‌ای، نظامی و حتی مالی دریغ نکرد. از جمله کمک‌های نظامی ایران به یمن می‌توان به انتقال تجربه‌های نظامی در زمینه‌‌‌ی فرماندهی عملیات‌ها، ساخت سلاح و صنایع نظامی اشاره کرد. این حمایت‌ها به یمن کمک کرد تا بتواند میان جنگ افزارهای خود و تجهیزات نظامی عربستان و آمریکا نوعی تعادل ایجاد کرده و با شکست موج حملات دشمن، علاوه بر ایجاد بازدارندگی لازم، زمینه‌‌‌ی حمله به نیروهای دشمن را نیز فراهم کند. 
البته حمله به دشمن باید اهداف روشنی داشته باشد. زیرا در صورت عدم آگاهی از اهداف، نمی‌توان ابزارها و تاکتیک‌های لازم برای دستیابی به آن را فراهم کرد. از این رو بر خود لازم می‌دانیم که در اینجا به نکاتی که باید در زمینه‌‌‌ی هدف گذاری مد نظر قرار داده شود اشاره کنیم: 
-این جنگ، بخشی از جنگ‌های چند وجهی‌ای است که ایالات متحده با کمک هم پیمانانش در منطقه به راه انداخته است؛ به طوری که گاهی خود به طور مستقیم در این جنگ‌ها حضور دارد و گاهی نیز از نیروهای هم‌پیمان خود و یا نیروهای تکفیری در این زمینه کمک می‌گیرد. 
-این جنگ از دو جهت دارای اهمیت فراوانی است:  1. موقعیت راهبردی و مهم یمن در جهان  2. حضور عربستان سعودی به عنوان مهم‌ترین هم‌پیمان ایالات متحده (پس از رژیم صهیونیستی) در این جنگ. از این رو پیروزی یمن در این جنگ، به معنای پیروزی همه‌‌‌ی محور مقاومت در برابر یکی از ثرومندترین و پلیدترین هم‌پیمانان ایالات متحده در منطقه خواهد بود. چرا که این کشور با سوء استفاده از نام اسلام و بهره گیری از رسانه‌ها و اموال مسلمانان به دشمنان آنها خدمت می‌کند. 
-کشور یمن با شعارهای علنی خود علیه آمریکا و رژیم صهیونیستی، یکی از اعضای ثابت و قدرتمند محور مقاومت خواهد بود. جمهوری اسلامی ایران نیز با پشتیبانی‌های بی وقفه‌‌‌ی خود از حقوق ملت یمن ثابت کرد که یک هم پیمان قابل اطمینان برای یمن بوده و توانایی مقابله با نقشه‌های پلید بزرگترین و ثروتمندترین کشورهای غربی و منطقه‌ای را نیز دارا است. 
-نقشی که ایران در یمن ایفا می‌کند دارای نتایج و ثمراتی است که می‌تواند زمینه‌‌‌ی ایجاد یک موازنه‌‌‌ی قدرت بین‌المللی را فراهم کند. موازنه‌ای که نتایج مثبت آن تنها به ملت‌های منطقه اختصاص نخواهد داشت، بلکه تمام ملت‌های جهان از منافع آن بهره‌مند خواهند شد. چرا که آن‌ها به زودی شاهد شکسته شدن هیمنه‌‌‌ی آمریکا و هم‌پیمانان آن در منطقه خواهند بود. هم‌پیمانانی که در چند دهه‌‌‌ی اخیر همواره با ثروت، نفوذ و تبلیغات خود از سیاست‌های آمریکا حمایت کرده اند. 
-امنیت خاندان حاکم در عربستان به چند ‌‌‌مسأله تکیه دارد: 
1.حمایت و پشتیبانی مرکز امپریالیسم جهان 2.بهره‌مندی از ثروتی هنگفت برای خریدن طرفدار در داخل و خارج 3.وجود‌‌هاله‌ای از تقدس در عربستان که از دو ویژگی این کشور ناشی می‌شود:  الف. قرار داشتن حرمین شرفین در آن ب.گسترش مذهب وهابی در جهان و معرفی عربستان به عنوان حامی و محافظ دین. 
هر سه تکیه گاه مذکور در حال نابود شدن است. 
-دلیل نابودی تکیه گاه اول عربستان این است که آمریکا به عنوان مرکز امپریالیسم جهان دچار ضعف و عقب نشینی شده و دیگر توانایی حضور مستقیم در منطقه را ندارد. تکیه گاه دوم عربستان نیز به دلیل کاهش توانایی‌های مالی این کشور، کمبود بودجه و نیز  بدهی‌های بین‌المللی آن، در حال نابود شدن است. چرا که این کمبودها و بدهی‌ها بر سیستم رانتی عربستان، تاثیرات منفی قابل توجهی خواهد گذاشت. 
در رابطه با تکیه گاه سوم نیز باید گفت که عربستان به دو دلیل جایگاه دینی خود را از دست داده است: الف. ایجاد موجی از بی بند و باری و اباحی‌گری به بهانه‌‌‌ی «ایجاد فضایی شاد» در این کشور ب.دستگیری مبلغانی که این رژیم در تبلیغ مذهب خود از آن‌ها بهره می‌گرفت. 
-عربستان با ایجاد جنگ در یمن، علاوه بر به خطر انداختن امنیت داخلی خود، اموال و دارایی‌ها و نیز مشروعیت دینی  خود را نیز از دست خواهد داد. در نتیجه رژیم آل‌سعود با سرعت بیشتری به سوی سرنگونی حرکت خواهد کرد. 
بنابراین تمام افرادی که در زمینه‌‌‌ی تأمین امنیت منطقه فعالیت دارند موظفند، نقشه‌های جایگزینی را برای شبه جزیره‌‌‌ی عربستان ترسیم کنند. 
-نیروهای آل‌سعود و همپیمانانشان به یمن آمدند و آتش جنگ را در این کشور شعله ور کردند، اما با پایداری ملت یمن و حمایت‌های محور مقاومت، ان شاء الله با شکست و ناکامی از این کشور خارج خواهند شد. 
(پی‌نوشت)
1- قلعه‌ی عثمانی واقع در مسیر بین تعز و صنعا
2- الشروق. محمد منشاوی-22 نوامبر 2018
3- محمد حسین هیکل، سال‌های جوشش صفحه‌ی 290-305
4- Krugman, Paul. The Gold Bug Variations
5- The U. S. Institute of Peace. The Iraq Study Group Report.. James A. Baker, III and Lee H. Hamilton, Co-Chairs. With Lawrence S. Eagleburger, Vernon E. Jordan, Jr., Edwin Meese III, Sandra Day O'Connor, Leon Panetta, William J. Perry, Charles S. Robb, Alan K. Simpson.

6-https://www.foreignaffairs.com/articles/2010-05-01/helping-others-defend-themselves
7-   28 Apr The rise of “little Sparta” in the Middle East Posted at in Online Articles by Jason The flexing foreign policy and military muscles of the United Arab Emirates.By Emanuel Skoog

8- سخنرانی ساموئل‌هانتینگتون در استامبول –24 مه سال 2005 به دعوت اک بانک ترکیه 
9- The White House-The President's Speech in Cairo: A New Beginning. President Obama, Cairo, June 4, 2009
10-. U.S. Department of State. 01/13/11 Forum for the Future: Partnership Dialogue Panel Session with Q&A Session;  Secretary of State Hillary Rodham Clinton; Ritz Carlton; Doha, Qatar.


تعداد مشاهده: 827