فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران
 

عراق در سایه حضور آمریکا

باقر جبر الزبیدی (بیان جبر)
از اعضای برجسته مجلس اعلای عراق و وزیر مسکن و شهرسازی، دارائی، کشور و راه و ترابری در کابینه‌های پیشین این کشور، دارای مدرک فوق‌لیسانس در رشته مهندسی شهرسازی.

چکیده

 

 جنگ و درگیری از سال 1980 تاکنون در عراق ادامه دارد. صدام حسین در ابتدا با اهدافی روشن و اعلامشده هجوم گستردهای علیه جمهوری اسلامی ایران تدارک دید و تمام توان عراق را به مدّت هشت سال در این جنگ به کار گرفت. سپس به دلیل سرپیچی کویت از تأمین سرمایة موردنیاز برای بازسازی خرابیهای به جای مانده از جنگ، به این کشور یورش برد و خاک آن را بخشی از سرزمین عراق اعلام نمود. اشغال کویت در سطح منطقه و جهان بازتاب و تنشهایی به دنبال داشت. پس از آزادسازی سرزمین کویت از دست نظامیان عراق و بروز ضعف در نهادهای امنیتی این کشور، قیام مردمی علیه رژیم بعث به شکل گستردهای در مناطق مرکزی و استانهای کُرد، حاکمیت حزب حاکم و صدام حسین را تا مرز سقوط به عقب راند. از اشغال عراق در سال 2003 به وسیله آمریکا و سرنگونی صدام تاکنون، شعله ناآرامی و قتل و تروریسم در عراق خاموش نشده است و هیچ چشمانداز روشنی برای ایجاد آرامش در آینده نزدیک وجود ندارد. شواهد گوناگونی وجود دارد که ابعاد اهداف بلندمدت آمریکا در عراق را ترسیم میکند. بر اساس این شواهد کاخ سفید برای دستیابی به اهداف راهبردی خود در عراق و تثبیت پایگاههای نظامی در این کشور از هیچ کوششی فروگذار نکرده است. مدیریت تحولات منطقه بهوسیله پایگاههای مستقر در عراق، تضعیف کشورها و جریانهای مخالف و تسلط بر منابع انرژی در منطقه از مهمترین این اهداف است. در شرایط کنونی

 

کشورهای منطقه در یک مرحله تاریخی بسر میبرد و تجزیه کشورها از سوی قدرتها در دستور کار قرارگرفته است. بدون شک سایکس- پیکویی جدید در
انتظار کشورهای حاشیه خلیجفارس و دیگر بخشهای منطقه عربی قرار دارد. مهمترین هدفی که دشمن از طریق نقشه طراحیشده خود در منطقه دنبال میکند هجوم به مرزهای عراق و سپس تهدید مرزهای ایران است و این هدف در استراتژی آینده آمریکا نیز دنبال خواهد شد 

 

واژگان کلیدی: آمریکا، عراق، ایران

 

اشغال عراق

 حادثه اشغال عراق که در ماه مارس سال 2003 رخ داد در واقع امتداد سه رویداد است:

1. جنگ ایران و عراق که در سال 1980 آغاز گردید.

2. اشغال کویت به وسیله عراق و سپس آزادسازی این کشور در سال 1991

3. انتفاضه شعبانیه که در سال 1991 رخ داد.

 در سایه این رویدادهای پیدرپی هیچگاه منطقه عربی، بهویژه کشور عراق، که در قلب این منطقه قرار دارد، از آرامش و ثبات بهرهمند نبوده است. بلافاصله پس از خروج بریتانیای کبیر از منطقه معروف به شرق سوئز (خلیجفارس) در سال 1971، آمریکا طی یک برنامه از پیش طراحیشده نیروهای خود را در چندین پایگاه در منطقه عربی مستقر نمود و بدینوسیله جای خالی انگلیس را پر کرد.

 با خروج انگلیس از منطقه خلیجفارس، آمریکا جای خالی آن را پر کرد ولی همچنان همکاری امنیتی و اطلاعاتی بین انگلیس و آمریکا ادامه پیدا کرد؛ زیرا انگلیس اطلاعات بسیاری از منطقه خلیجفارس با خود به همراه داشت و دوستان زیادی را در سالهای حضورش در آنجا به دست آورده بود.

 جنگهای بیهودهای که صدام حسین به راه انداخت، برای عراق پیامدهایی به دنبال داشت؛ از جمله:

- فراهم شدن زمینه سیاسی و نظامی برای اشغال همیشگی عراق به دست آمریکا

- زمینهسازی برای افزایش تعداد پایگاههای نظامی آمریکا در منطقه

- افزایش تردد کشتیهای اقیانوسپیمای آمریکایی که لنگرگاه اصلی آنها در آغوش شرکتهای نفتی بزرگی چون آرامکو در عربستان سعودی (که هدف بعدی آمریکا خواهد بود) و دیگر شرکتهای نفتی در کشورهای خلیجفارس بوده است.

 انگیزهای که آمریکا و انگلیس از تشویق عراق نسبت به حمله به ایران و کویت دنبال میکردند در یک هدف خلاصه میگردد و آن تثبیت حضور نظامی و امنیتی آمریکا در منطقه و به دنبال آن تسلط بر منابع نفتی کشورهای عربی بود که این هدف با این دو جنگ (جنگ ایران و عراق، و جنگ خلیجفارس)، که از بزرگترین جنگهای تاریخ منطقهی عربی محسوب میشوند، محقق گردید.

 با توجه به شرایط کنونی منطقه بدون شک سایکس- پیکویی جدید در انتظار کشورهای حاشیه خلیجفارس و دیگر بخشهای منطقه عربی است. دکتر عبدالله نفیسی در سخنرانی خود در یکی از نشستهای اخیر گفت: «بنا بر اسناد ارائهشده از سوی آمریکا، کشور امارات در سال 2020 به عمان خواهد پیوست؛ قطر، بحرین و کویت نیز (بر اساس پروژه جدید آمریکا در منطقه) به عربستان سعودی خواهند پیوست.»

 در خصوص جنگ خونینی که در یمن در جریان است باید گفت که نتیجه دخالت عربستان به اسم ائتلاف عربی در امور این کشور، تجزیه یمن به چند بخش خواهد بود و چشمانداز این درگیریها تا حد زیادی به نتایج درگیری سیاسی و نظامی در سوریه شباهت دارد.

 

اولین گام آمریکا برای براندازی نظام صدام

 آمریکا با بهرهمندی از پایگاههای نظامی، که در قطر، عربستان، امارات و بحرین داشت، زمینه ورود خود را به عراق از طریق کویت فراهم نمود. کویتی که صدام چاههای نفت آن را سوزانده و به سرزمین و مردم آن تجاوز نمود و این کشور را دستخوش بزرگترین عملیات غارت و چپاول در تاریخ عرب و بشریت دوران معاصر کرد.

 در اینجا باید به این نکته اشاره نمود که نقشه آمریکا برای اشغال منطقه و تسلط بر آن از دهه هفتاد آغاز گردید. در آن زمان (1977 تا 1981 میلادی) وزیر دفاع آمریکا، هارولد براون، و رئیسجمهور وقت آمریکا، جیمی کارتر بود. کارتر با پیشنهاد اجرایی کردن چند سناریوی نظامی مسلحانه در صورت به خطر افتادن منافع نفتی آمریکا در منطقه عربی و بهویژه خلیجفارس، اولین گام اشغال را برداشت و سخن سفیر اسبق آمریکا با صدام حسین که گفته بود: «آمریکا هیچ توافق دفاعی مشترکی با کویت ندارد. این یک مسئله عربی است که به ما هیچ ارتباطی ندارد»، تفسیرکننده و توضیحدهنده همین نظریه کارتر است. رئیسجمهور سابق عراق، صدام حسین، نیز این جمله سفیر آمریکا را چراغ سبز و اشاره روشنی از سوی آمریکا برای ورود عراق به کویت تلقی کرد.

 زمانی که بنده وزیر کشور عراق بودم (2005 تا 2006)، یکی از ژنرالهای آمریکایی، که از من خواست اسم او را فاش نکنم، از دیدارهای متعددش با صدام در زندان کروبر، در نزدیکی فرودگاه بغداد، خبر داد و گفت: «صدام مرا در جریان دیدار خود با گلاسپی سفیر آمریکا قرار داد و گفت که او به سفیر تضمین داد که منافع نفتی آمریکا را در کویت و عراق تأمین کند. سپس به من لبخندی زد و افزود: عراقیان نفتشان را نخواهند نوشید!»

 شایان ذکر است که ژنرالهای آمریکایی بارها و بارها بر این مسئله تأکید کردهاند که 140 هزار نظامی آمریکایی حاضر در عراق، برای ماندگار شدن آمدهاند نه اینکه پس از رسیدن به اهدافشان عراق را ترک کنند. دلیل بر این مسئله هم این است که برداشتن اولین گام برای ایجاد ساختار دولت عراق قرار بود از طریق حاکم نظامی آمریکایی، ژنرال بازنشسته جی گارنر، صورت گیرد. اما این اقدام با مخالفت رهبران سیاسی عراق مواجه شد. در نتیجه دولت آمریکا مجبور شد تا از سازمان ملل درخواست صدور قطعنامهای مبنی بر اشغال عراق به رهبری نیروهای ائتلاف بینالمللی، نماید و ظرف دو هفته با تغییر سناریو، اداره عراق را از یک فرد نظامی «جی گارنر» به یک فرد غیرنظامی «پل برمر» منتقل سازد.

 آمریکا پس از اشغال عراق سعی داشت جای پای خود را از طریق مقابله با مقدمات بروز شورش توسط سنیها، و مشخصاً در فلوجه، محکم کند و از این طریق به همه عراق هشدار دهد که هر نوع اقدام نظامی در هر نقطه از عراق با قدرت نظامی و سلاح روبهرو خواهد شد. آمریکا این هشدار را با حمله غافلگیرکننده و ویرانگر خود در فوریه و اکتبر 2004 و همچنین در درگیری شدیدی که در نجف در اواسط همان سال رخ داد، عملی کرد.

 اگرچه دقت در اعضای گروههایی که بر عملیات خود در فلوجه نام مقاومت نهادهاند، این حقیقت را روشن میسازد که ادارهکنندگان این عملیات، افسران عالیرتبه گارد ریاست جمهوری، ارتش و دستگاههای امنیتی [بعثی] بودهاند. لشکر فلوجه بلافاصله پس از عملیات اول با عضویت همین عناصر تشکیل شد و با توجه به گزارش دستگاههای اطلاعاتی، حتی شعار مقاومتی که توسط لشکر فلوجه،گردانهای موسوم به ثورة العشرین، زرقاوی و بقیه گروهها مطرح میشود، تنها یک شعار ظاهری است و انگیزه حقیقی این گروهها، هدف قرار دادن شیعیان و تا حدودی کردها است؛ و نه نیروهای آمریکایی. درباره این مسئله در کتابی که تحت عنوان «اسوار بغداد» (چاپ بیروت سال 2016) تألیف نمودهام، بهطور مبسوط سخن گفتهام.

 در زمان حکومت دولت سابق عراق ارتباط افسران سی آی ای (سیا) و دستگاه اطلاعاتی پنتاگون با رهبران دستگاه امنیتی دولت سابق عراق در فلوجه آغاز گردید و از سال 2005 این ارتباطات با پشتیبانی آمریکا و ترکیه گسترش پیدا کرد و شامل گروههای دیگر نیز شد و از جمله نتایج این ارتباط میتوان به فراری دادن صدها فرمانده منتسب به القاعده و گروههای تروریستی دیگر، که بعدها زیر پرچم داعش قرار گرفتند، اشاره نمود. بر همین اساس میتوان گفت این ارتباط سهجانبه، که تا امروز ادامه پیداکرده است، عامل اصلی تشکیل داعش است.

 ماجرایی که در ماه مارس 2011 در کشور سوریه رخ داد، اگرچه نام یک جنبش خودجوش را به خود گرفت ولی درواقع یک حرکت از پیش طراحیشده و ادامه آنچه در تونس و لیبی رخ داد، بود. چرا که سرعت گرفتن این جنبش و گسترش آن در سوریه بدون فرماندهان نظامی آموزشدیده و نقشه از پیش طراحیشده امکانپذیر نبود. از جمله گامهایی که در راستای تحقق این نقشه برداشته شد، میتوان به فراری دادن زندانیان ابوغریب و پیوستن آنها به گروه تروریستی موسوم به «دولت اسلامی عراق» که بعدها به «دولت اسلامی عراق و شام» [= داعش] تغییر نام یافت. همچنین میتوان به آزاد کردن افراد مشخصی از «زندان بوکا»، که همه آنها از اعضای القاعده بودند، مانند ابراهیم البدری معروف به ابوبکر بغدادی، اشاره نمود.

 بدینصورت داعش و القاعده، هم از جهت کادر و هم از جهت پایگاههای نظامی، برای انجام مأموریت خود (که تسلط بر عراق و سوریه بود) آماده شدند و مأموریت خود را از مرز مشترک بین سوریه و عراق آغاز کردند.

 

خروج  آمریکا از عراق

 از سال 2009 میلادی بحث خروج آمریکا از عراق تحت عنوان یک مطالبه مردمی و همچنین یک شعار انتخاباتی در آمریکا مطرح گردید و میتوان گفت یکی از دلایل اصلی پیروز شدن اوباما در رقابت انتخاباتی همین شعار خارج کردن نیروهای آمریکایی از عراق بود، البته اوباما نهتنها به این شعار خود جامه عمل نپوشاند، بلکه بزرگترین سفارت ایالات متحده و همچنین بزرگترین دستگاه اطلاعاتی بیرون از خاک آمریکا پس از جنگ جهانی دوم را در عراق بنا نمود. گزارشهای فراوانی که از مأموران وزارت کشور و وزارت دفاع دریافت کردهام و همچنین اطلاعاتی که از دیدارهای خصوصی با شخصیتهای گوناگون به دست آوردهام بر این مطلب تأکید دارد که غالب فرماندهان ارشد عراق بهصورت متناوب و بنا به درخواست آمریکا با فرماندهان امنیتی ایالات متحده و برخی کمیتههای خاص وابسته به این کشور در ساختمان مقابل سفارت آمریکا دیدار داشتهاند. به همین دلیل  بارها بر این نکته تأکید کردهام که ایجاد داعش در سوریه و عراق و استقرار آن در مرزهای مشترک بین سوریه و عراق توطئه طراحیشدهای بود تا نقطه آغاز سقوط موصل و الانبار باشد. معتقدم مهمترین هدفی که دشمن از طریق نقشه طراحیشده خود در منطقه دنبال میکند هجوم به مرزهای عراق و سپس تهدید مرزهای ایران و خلیجفارس است و این هدف در استراتژی آینده آمریکا نیز دنبال خواهد شد.

 شایان ذکر است که مقامات سیاسی که در اداره دولت عراق شرکت داشتند بهاتفاق آراء تصمیم هیأت دولت و مجلس عراق مبنی بر ضرورت خارج کردن نیروهای آمریکایی از عراق را تأیید نمودند و در اینجا نباید از نقش نخستوزیر عراق و گروه همراه او در مدیریت مذاکرات بین عراق و آمریکا غافل شد.

 

سقوط موصل

 نقشه سقوط موصل، صلاحالدین، دیالی و الانبار با توافق بین کشورهای خلیجفارس و ترکیه و با چراغ سبز آمریکا آغاز گرید. داوطلبان داعشی از کشورهای گوناگونی چون کشورهای حاشیه خلیجفارس، تونس، لیبی، کشورهای اروپایی و آمریکا، از سوی ترکیه به هتلهایی در شهرهای دیاربکر و غازی عنتاب دعوت شدند و پس از استقبال در استانبول و آنکارا و شرکت در دورههای آموزشی حرفهای بهصورت گروهی به مرزهای عراق و سوریه فرستاده  شدند. از سوی دیگر، سلاحهایی که با پول کشورهای خلیجی از اروپای شرقی خریداریشده بود، از طریق ترکیه به مرکز نیروهای داعش، یعنی موصل و رقه، فرستاده شد. شهر طرابلس لبنان نیز شاهد کشتیهایی بود که از لیبی به آنجا آمده و تعدادی افراد و همچنین مهمات را از طریق منطقه عرسال و القصیر به محلهای استقرار داعش میرساند. تمام این اقدامات در سایه حمایت آمریکا و دستگاههای اطلاعاتی کشورهای اروپایی انجام میشد. این حمایتها با انگیزه محقق ساختن دو هدف زیر صورت میگرفت:

1. رهایی یافتن از هستههای پنهان و خاموش و همچنین گروههای سلفی پراکنده در اروپا و آمریکا

2. ترسیم نقشهای جدید برای منطقه و تقسیمبندی مجدد آن پس از آنکه سایکس پیکوی قدیم در آستانه فرجام و انتهای خود قرار گرفت.

 با نگاهی ژرف به رویدادهایی که در شمال سوریه به وقوع پیوست بهروشنی میتوان دریافت که آمریکا نظر خود را نسبت به خارج کردن علنی نیروهای خود از منطقه تغییر داده است تا شاید بتواند از طریق حضور نظامی در شمال سوریه، پشتیبانی از نیروهای دموکراتیک سوریه، بهکارگیری 500 نفر جنگجو و کارشناس آمریکایی، نشاندن هواپیماهای خود در پایگاه ارمیلان در استان حسکه، امتیازاتی را که به دلیل عدم حضور میدانی نیروهایش در عراق از دست داده بود باز به دست آورد.

 در 29 ژوئن 2011 داعش وارد شهر موصل و دیگر استانهای عراق شد و این امر شرایط را برای بازگشت نیروهای آمریکایی که در پایان سال 2011 از عراق خارجشده بودند، فراهم کرد. سه سال بعد، یعنی در سال 2014 آمریکا، نیروهای خود را در پایگاههای عین الأسد، الحبانیة، بلد و القیارة و برخی پایگاههای دیگر مستقر نمود و از این طریق موفق به محقق ساختن دو هدف اصلی گردید. این دو هدف عبارتاند از:

الف. بازگشت نظامی به عراق به بهانه مبارزه با تروریسم و از بین بردن داعش

ب. ایجاد پایگاههای هوایی جایگزین و همچنین مراکز تجسس الکترونیکی وابسته به آژانس امنیت ملی آمریکا با هدف جاسوسی

 من (نویسنده)، قبل از اشغال موصل به دست داعش هشدار داده بودم که این شهر در دایره آتش است و علاوه بر این چندین نامه به مسؤولین بلندپایه عراق نیز فرستادم.

 در آن زمان که اینجانب رئیس جریان «مواطن» [شهروند] مجلس بودم، به جلسهای خصوصی دعوت شدم. این جلسه با حضور شخصیتهای گوناگون پارلمانی از جناحهای متفاوت در دفتر آقای نوری المالکی، نخستوزیر عراق، برگزار شد. در آن جلسه در خصوص ناامنی کشور، خصوصاً مرز بین عراق و سوریه، بحث و گفتگو شد. بنده در آنجا این نکته را گوشزد کردم که داعش بهزودی وارد موصل و الأنبار خواهد شد. بعدازآن نیز این سخن خود را بهصورت مستند در شبکههای اجتماعی قراردادم و همچنین در کتاب خود (أسوار بغداد)، که در سال 2016 به چاپ رسید، به این نکته اشاره کردم. هشت ماه پسازاین سخن، موصل سقوط کرد.

 اخبار و گزارشهایی که درباره تحرکات داعش در کشورهای منطقه به گوش مسؤولین دولت عراق میرسید بهاندازه کافی مورد توجه واقع نشد و شکست سخت ما در جنگ موصل در سال 2014 در برابر داعش نتیجه همین بیتوجهی بود. این شکست در استانهای صلاحالدین و دیالی نیز تکرار شد و زمینه را برای ورود مستشاران آمریکایی و همچنین نیروهای هوایی اروپا و آمریکا و استقرار آنها در پایگاههای هوایی و فرودگاههای نظامی ما فراهم کرد.

 با نگاهی عمیق به عواملی چون شکست در جنگ موصل، مجوزهای استخراج نفت (که به امضای وزارت نفت عراق رسید و من نیز یکی از معترضان این قراردادها بودم)، و همچنین قانع شدن مجلس سنای آمریکا به باقی ماندن برخی از حاکمان کشورهای خلیج بر اریکه قدرت، که موجب تغییر استراتژی آمریکا و استفاده از عربستان سعودی و قطر و برخی کشورهای عربی دیگر منطقه شد، میتوان جواب این سؤال را یافت که چرا آمریکا در عراق به مبارزه با داعش پرداخت. برخی از عواملی که صحت این نظریه را تأیید میکنند عبارتاند از:

1. تروریستها دستپرورده عربستان سعودی، قطر و برخی دیگر از کشورهای عربی هستند که آنها را از طریق اندیشه و فقه وهابیت تغذیه کردهاند. روشنترین دلیل بر این مدعا هم حادثه 11 سپتامبر است.

2. آمریکا برای تغییر حکومت این کشورها و تجزیه و تقسیم آنها نیاز به جایگزینی داشت که احتیاجات نفتی آن را تأمین کند. این جایگزین همان قراردادهای مربوط به استخراج نفت از عراق بود؛ چراکه وزارت نفت عراق اعلام کرده بود که طی این قرارداد استخراج نفت به 12 میلیون بشکه خواهد رسید و این مقدار آمریکا را از نفت سعودی و خلیجی، که در دایره آتش ایالاتمتحده قرار داشتند، بینیاز میکرد.

3. آزادسازی موصل و رقه و شرق حلب و همچنین الانبار نقطهی آغاز مبارزه با اندیشه وهابیت و فروپاشی پشتیبانان آن، (بهویژه در دوره ترامپ)، بهعنوان مکتبی که پشتیبان گروههای تروریستی و مشوق اعتقادی و فقهی آنها است، خواهد بود. علاوه بر این آزادسازی مناطق مذکور آغازگر قطع کمکهای مالی زیادی که از شبکه جهانی وب و دولتها و تجار و رهبران دینی به سمت داعش سرازیر میشود، خواهد بود.

 به همین سبب رهبران نظامی آمریکا تصمیم اوباما در خصوص خارج کردن نیروهای آمریکایی از عراق در سال 2011 را یک اشتباه استراتژیک برشمردند. البته رئیسجمهور جدید آمریکا، دونالد ترامپ، و اعضای جنگطلب دولتش این «اشتباه» را جبران خواهند کرد. اوباما نیز همین مسئله را پیشبینی کرده بود. او در اظهارات خود میگوید: «در این مرحله حضور نظامی آمریکا در عراق و افغانستان ضروری به نظر میرسد چراکه اوضاع این دو کشور هنوز بیثبات و آسیبپذیر هستند.»

 

اصلاحات کنونی دولت عراق

 اگر بخواهیم واقعگرایانه اظهارنظر بکنیم باید بگوییم که عنوان «اصلاحات دولت»، که در زمان دولت آقای «حیدر العبادی» مطرح گردید، در واقع به پیشنهاد و فشارهای واضح آمریکا و اروپا صورت گرفت. زیرا وزرایی که نامشان در لیست تغییر و تعدیل قرار گرفت، همگی از وزرای موفق عراق و جهان عرب میباشند. همچنین طرح «آشتی ملی»، که با پشتیبانی سازمان ملل متحد و ابراز آمادگی عربستان و قطر جهت حمایت مالی صورت گرفت، در همین چارچوب قرار دارد.

 طبق نقشهای که آمریکا برای منطقه طراحی نموده است، عراق محور اصلی تغییر سیاسی در کشورهای عربی خصوصاً کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس خواهد بود و پیشبینی ما این است که این تغییر با دگرگونی ساختار حزبهای سیاسی مؤثر در تصمیمسازی دولت عراق آغاز گردد؛ بهطوریکه در آینده، ظهور چهرههای جدیدی را شاهد خواهیم بود، که اندیشهای نزدیک به گرایشهای آمریکا دارند، و چهرههای اصیل و مبارزی که در طول تاریخ مبارزات عراق در مقابل دولت ظلم ایستادند و تأثیری روشن بر سرنوشت کشور عراق گذاشتند به حاشیه خواهند رفت.

 عوامل نفوذی، که به وسیله آمریکا و اسرائیل وارد عراق شدند، نقشی در تغییر سیاسی که در سال 2003 رخ داد، نداشتند. چراکه آنها برای انجام مأموریتهای خاصی در درون جناحهای سیاسی عراق، وارد عراق شدند. آمریکا در رابطه با عراق سیاست تقویت «گزینه غیرنظامی» و همچنین پشتیبانی از برخی نیروهای جناح چپ را در پیش گرفت تا بدینوسیله کشور را، که شاهد شکستهای روشنی در اداره امور عمومی کشور بوده است، از نظر وضعیت اسلامی تضعیف نماید.

 نکته دیگر اینکه کاهش قیمت نفت تأثیر منفی بر تمام کشورهای عربی و اسلامی گذاشته و خواهد گذاشت و چنانچه این کاهش قیمت تا دو سال دیگر ادامه پیدا کند، بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی که موفق به کسب درآمد از راه صنعت و کشاورزی نشدهاند، دچار فروپاشی اقتصادی هولناکی خواهند شد و این امر زمینه را برای بهار عربی دیگری با شکلی متفاوت فراهم خواهد کرد. به همین جهت بنده معتقد هستم که دوران بهار عربی هنوز به پایان نرسیده است بلکه در آینده با شکلها و مضامین و انگیزههای جدیدی دوباره ظهور پیدا خواهد کرد.

 

سخن پایانی

 اعتقاد بنده بر این است که ایالات متحده با همان هدف پنهان عقبنشینی نظامی سال 2011 به عراق بازگشته است تا به تلاش خود برای تجزیه بسیاری از کشورهای عربی، ازجمله خود عراق، ادامه دهد و همچنین نقشه هارولد براون، وزیر دفاع آمریکا در دوره ریاست جمهوری کارتر، را اجرا نماید، این نقشه عبارت است از اشغال منطقه عربی و تسلط بر آن جهت تأمین منافع راهبردی آمریکا و همچنین استفاده از منابع انرژی آن.

عراقایالات متحده آمریکاایرانجنگصدامموصلتکفیری ها و داعش


تعداد مشاهده: 1091