چکیده
کشور یمن از لحاظ راهبردی اهمیت زیادی در غرب آسیا دارد.موضوع حمایت از ملتهای زیر ستم از ابتدای انقلاب اسلامی مدنظر جمهوری اسلامی ایران بوده است و کشور یمن سالهاست مورد تجاوز ائتلاف سعودی-آمریکایی است. بحران یمن نشانگر این واقعیت است که جمهوری اسلامی ایران در راستای حمایت از جبهه مقاومت نیازمند نقشیابی راهبردی در منطقه است و باید ضمن شناخت وضع موجود، برای گذار از غافلگیری راهبردی برای ساخت آینده اقدام نماید . این مقاله پاسخ به این پرسش است که نقش جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن چیست؟ در این مقاله روش توصیفی تحلیلی و با بهرهگیری از ترکیب ابزار کتابخانهای، مصاحبه و پانل خبرگی استفاده شده است. در این پژوهش ابتدا از طریق مرور اسناد و مصاحبه با خبرگان فهرستی از نقش جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن مشخص شد. در مرحله بعد از طریق برگزاری پانل خبرگی با حضور هشت نفر از خبرگان مهمترین آنها مشخص شد. درادامه نقش جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن در یک دستهبندی مختار به:سیاسی، بشردوستانه، رسانهای، علمی-فرهنگی،حقوقی،فرهنگی-مذهبیو اقتصادی تقسیم شد. درانتهای مقاله چالشها و پیشنهادها نیز مطرح شد.
واژههای کلیدی:
جبهه مقاومت،یمن، جمهوری اسلامی ایران ، فرهنگی ،انصارالله
مقدمه و بیان مسأله
پیروزی انقلاب اسلامی سبب شد تا شیعیان زیدی در شمال یمن با تشکیل گروهی موسوم به «انصار الله» در برابر استبداد داخلی و استکبار خارجی حاکم بر کشور اقدام به اعتراض نمایند و در نهایت با همراهی تمامی مخالفان علی عبدالله صالح، او را از کار برکنار و زمینه را برای اجرای دیگر خواستههای مشروع خود که عمده ترین آنها نفوذ قرآن و احکام اسلامی در بطن جامعه، پیشرفت و بهبود اقتصاد کشور و خلعید کشورهای غربی و منطقه میباشد را هموار سازد(خواجه سروی و شهرکی،1391: 220).
تحولات داخلی یمن توجه ناظران و کشورهای منطقه خاورمیانه و نیز قدرتهای فرامنطقهای را به خود جلب کرده است.(صادقیان و احمدیان،1389: 254). این مسأله از جهت دیگر نیز حائز اهمیت است.پس از حمله عربستان سعودی به یمن، این کشور نقش محوری در مبارزه با یکی از دشمنان جمهوری اسلامی ایران در منطقه، یعنی عربستان سعودی پیدا نموده است.
رهبرمعظم انقلاب اسلامی حمایت جمهوری اسلامی را از مردم یمن در بیانات و ملاقاتها بارها تکرار نمودهاند. ایشان در بیانی میفرمایند:«نظام سلطه مستقیماً به کشور بمبارانکنندهی مردم یمن کمک میکند -آمریکا صریحاً، مستقیماً کمک میکند به بمباران یمن- بمبارانِ کجا؟ بمباران جبهههای نبرد؟ نه، بمباران بیمارستان، بمباران بازار، بمباران مدرسه، بمباران میدان عمومی مردم. آمریکا کمک میکند. خب، نظام اسلامی نمیتواند بیتفاوت بماند» (سخنرانی مقام معظم رهبری در تاریخ۱۴/۰۳/۱۳۹۵).
همچنین در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت روز جهانی قدس امسال بیان داشتند: «امروز دنیا یک به یک تعداد قربانیان کرونا را در سراسر جهان میشمارد، امّا هیچ کس نپرسیده و نمیپرسد قاتل و مسؤول صدها هزار شهید و اسیر و مفقود در کشورهایی که آمریکا و اروپا در آن آتش جنگ را روشن کردهاند کیست؟ مسؤول این همه خون بناحق ریخته در افغانستان، یمن، لیبی، عراق، سوریه و دیگر کشورها کیست؟ مسؤول این همه جنایت و غصب و تخریب و ظلم در فلسطین کیست؟ چرا هیچ کس این میلیونها کودک و زن و مردِ مظلوم در جهان اسلام را شمارش نکرد؟ چرا کسی قتلعام شدن مسلمانان را تسلیت نمیگوید؟ و چرا قدس شریف قبلهی اوّل مسلمانان باید مورد اهانت قرار گیرد؟ سازمان به اصطلاح ملل به وظیفهی خود عمل نمیکند و نهادهای به اصطلاح حقوق بشری مُردهاند. شعار «دفاع از حقوق کودک و زن» شامل کودکان و زنان مظلوم یمن و فلسطین نمیشود».
«نکتهی مهمّی که نباید از نظر نخبگان سیاسی و نظامی جهان اسلام دور بماند، سیاست آمریکا و صهیونیستها در انتقال درگیریها به پشت جبههی مقاومت است. راهاندازی جنگهای داخلی در سوریه، و محاصرهی نظامی و کشتار شبانهروزی در یمن». (سخنرانی مقام معظم رهبری در تاریخ2/۰۳/۱۳۹۹)
با توجه به ویژگی تفکرات مبارزاتی و انقلابیگری یمن و پیوند آن با گفتمان انقلاب اسلامی، میتوان در صورت برنامهریزی و اقدامات صحیح شاهد ایجاد جبههی جدیدی بود که در یک طرف جبهه مقاومت با محوریت ایران و در طرف دیگر عربستان سعودی قرار دارد که محوریت مبارزه با انقلاب اسلامی را دارد.
بنابراین کشور یمن از لحاظ راهبردی اهمیت شایانی در آینده در غرب آسیا دارد. براین اساس هدف این مقاله پاسخ دهی به این پرسش است که نقش جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن چیست؟
پیشینه پژوهش
درمورد نقش جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن، مقاله و یا کتاب مشخصی وجود ندارد و آثار موجود صرفاً به توصیف بخشی از ابعاد این موضوع پرداخته و بصورت جامع به آن پرداخته نشده است،در ذیل به برخی منابع اشاره میشود.
- مقاله «موضع سیاسی ایران نسبت به جنبش انصارالله یمن؛ بر اساس مطالعهی سازهانگاری» را محسن باقریفر و سید محمد موسوی در سال 1394 نگاشتهاند. نویسندگان در پاسخ به این سؤال که ایران چه موضعی نسبت به جنبش انصارالله یمن دارد، براساس نظریهی سازهانگاری نقش بازیگران سیاسی غیردولتی در روابط بینالملل را بررسی میکنند و معتقدند که ایران برای پیشبرد منافع و اهداف خود در منطقه از این بازیگران استفاده میکند که یکی از آنها انصارالله یمن است و به بررسی خط مشی و استراتژی ایران در قبال انصارالله یمن بر اساس نظریهی سازهانگاری میپردازند. آنها استراتژی ایران در حمایت از این جنبش یمنی را مقابله با کشورهای سنی منطقه و روی کار آوردن حکومتهای شیعی حامی ایران میدانند تا از رهبری ایران در منطقه حمایت کنند و در مقابل نفوذ آمریکا در منطقه به مقابله بپردازند.
- مقالهی «بازنمود ماهیت حاکم بر کنشگری ایران و عربستان در بحران یمن» را در سال 1395 پیمان زنگنه و سمیه حمیدی نگاشتهاند. نویسندگان در پاسخ به این سؤال که منطق حاکم بر کنشگری دو کشور ایران و عربستان در بحران کنونی یمن از چه الگویی پیروی میکند بر این اعتقادند که کنش رفتاری دو کشور ایران و عربستان در یمن متضاد و در مقابل یکدیگر قرار دارد و انگارههای هویتی دو کشور را جهتدهندهی سیاست خارجی دو کشور در یمن میدانند. برداشتهای عینی و ذهنی متفاوت هر یک از این دو کشور نسبت به محیط پیرامونی خود کنشهای رفتاری متفاوتی را در عرصهی تحولات داخلی یمن بروز میدهد و بر این امر توجه میکنند که در بحران یمن دو ذهنیت اسلام شیعی و اسلام سلفی- وهابی به همراه درک هر کدام از کشورها از شرایط عینی خود و دیگری سبب شده است تا ایران با نگرشی تعاملی و عربستان با نگرشی تهاجمی به کنشگری در یمن بپردازند.
- مقالهی «هویت و مبانی فکری جنبش انصارالله در یمن» را منصور میر احمدی و ولی محمد احمدوند در سال 1394 نوشتهاند. نویسندگان در پاسخ به سؤال چگونگی شکلگیری هویت و مبانی فکری جنبش انصارالله یمن بیان میدارند که هویت و مبانی فکری آنها از اسلام به عاریت گرفته شده است و آنها در جنبش خود از شعارهای دینی برای رسیدن به اهداف سیاسی استفاده میکنند. جنبش انصارالله یمن بر پایهی اعتقادات مذهبی، قیام ضد حاکم ظالم زمانه خود را شروع کردهاند و در راستای رسیدن به اهداف خود در کنار برنامههای کلان ملی از ایدههای مذهبی برای نظریهپردازی حکومت خود استفاده میکنند.
- مقالهی «تحولات اخیر خاورمیانه و شمال آفریقا؛ ریشه ها و پیامدهای متفاوت» را سیدامیر نیاکویی در سال 1390 نوشته است. نویسنده در پاسخ به چرایی نتایج سیاسی مختلف در جهان عرب به عواملی مثل اقتدارگرایی مبتنی بر هژمونی حزب حاکم، فساد اقتصادی گسترده و همچنین اوضاع اقتصادی و اجتماعی نابسامان اشاره میکند و این موضوع را در یمن نیز شاهد مثال قرار میدهد و از جمله عواملی میداند که باعث اعتراضات شده است و همچنین حضور شیعههای زیدی با شعارها و موضعگیریهای متفاوت آنها، نسبت به سایر انقلابیهای منطقه، درخصوص آمریکا و اسرائیل را از تفاوتهای موجود در پیامدهای این انقلاب میداند.
- احمد نعمان مقالهای با عنوان «چگونگی تبدیل جنبش حوثیها از ایده به عمل» را در سال 2015 نوشتهاست. نویسنده بیان میکند که جنبش الحوثیها با استفاده از فرصت پیش آمده در شرایط سیاسی در یمن ایدهی خود را برای دستیابی به قدرت را به واقعیت تبدیل کردهاند. این جنبش در حال رشد است و قدرت گرفته است و میتواند با همکاری ایران باعث جنگ منطقهای شود. همچنین بر این نکته اشاره میکند که کشوری مثل ایران از این جنبش حمایت میکند و این امر میتواند برای این جنبش فرصتی باشد برای قدرتگیری بیشتر و تسلط بر یمن و به این نکته میپردازد که شعارهای الحوثیها همسو با ایران است و الحوثیها بهدنبال مقاومت در مقابل نیروهای شر، یعنی رژیم صهیونیستی و آمریکا، هستند و استراتژی آنها همسو با ایران هست. در این پژوهش به قدرتیابی جنبش انصارالله و ارتباط آن با ایران پرداخته شده است.
-مقالهی «یمن و جنگ سرد ایران و عربستان»را پیتر سالیسبوری در سال 2015 نگاشته است. از دیدگاه او محرک اولیهی ورود یمن به رقابتهای منطقهای ایران و عربستان، تنش و درگیری محلی است ولی نقش بازیگران فرامنطقهای در تأثیرگذاری بر محاسبات بازیگران داخلی یمن یعنی عربستان و ایران را نادیده نمیگیرد و معتقد است که حمایت و دخالت ایران در یمن به منظور ایجاد حکومت شیعه در جنوب عربستان سعودی برای فشار به این کشور است تا در مقابل سنیها بتواند قدرت جدید شیعی را بهوجود آورد و این موضوع باعث جنگ سرد بین ایران و عربستان شده است. او به علل بحران یمن و رقابتهای منطقهای ایران و عربستان پرداخته است .
- انصارالله در یمن عنوان کتابی است که محمد صادق کوشکی و روحالله نجابت در سال 1395 نوشتهاند. نویسندگان در این کتاب به تاریخ سیاسی و اجتماعی یمن از صدر اسلام تاعصر معاصر اشاره کردهاند و سپس ضمن اشاره به تاریخ زیدیه در یمن به چگونگی شکلگیری جنبش انصارالله در این کشور از ابتدا تا سال 2013 پرداختهاند و این جنبش را متأثر از انقلاب اسلامی در ایران و اندیشههای امام خمینی(ره) میدانند. در مورد جنگهای ششگانهی جنبش انصارالله با دولت علی عبدالله صالح و نحوهی شهادت سید حسین الحوثی نیز توضیحات مفصلی داده شده است. آنها در این مقاله به تاریخ شکلگیری جنبش انصارالله و تأثیر آن از انقلاب اسلامی اشاره کردهاند .
- کتاب تأثیر انقلاب اسلامی بر پیدایش جنبش الحوثی یمن را مرتضی بیات در سال 1395 نوشته است. نویسندهی کتاب به این موضوع میپردازد که انقلاب اسلامی ایران، قدرت فکری و فرهنگی تشیع را در کشور یمن تقویت کرد، در حالی که از یکسو مذهب زیدی در یمن به علت فقدان آگاهی عمیق از دین، تحولات روز وکمبود علمای دینی درحال محوشدن بود و از سوی دیگر تبلیغ وهابیت ذهن جوانان زیدی را مخدوش میکرد. این اثر با استخراج منابع فکری، دو بعد تأثیرگذار برجامعهی یمن: یعنی تفکر شیعی که انقلاب اسلامی در جهان بهوجود آورد و نیز اشاعهی تفکر وهابیت را بررسی و تأثیرات انقلاب اسلامی را بر پیدایش جنبش الحوثی در یمن را تبیین میکند.
- حمیدرضا غریبرضا کتابی با عنوان اویس خمینی را در سال 1392 نوشته است. او در این کتاب بهنحوهی شکلگیری جنبش انصارالله یمن به رهبری شهید سید حسین الحوثی و سخنرانیهای مهم ایشان پرداخته است. در این اثر دیدگاههای شهید سید حسین الحوثی برگرفته از تعالیم اسلام و اندیشههای امام خمینی(ره) است و به ایجاد انصارالله و اندیشههای رهبر آن پرداخته شده است.
- مقالهی «تحلیلی بر مهمترین علل تهاجم نظامی ائتلاف تحت رهبری عربستان به یمن» را عبدالکریم فیروز کلائی را در سال 1394 نگاشته است. نویسنده در این مقاله مهمترین دلایل حملهی ائتلاف عربستان به یمن را موقعیت ژئوپلیتیک یمن، همسایگی با عربستان، اتحاد عربستان با ایالات متحده، رقابتهای منطقهای ایران و عربستان به منظور گسترش نفوذ خود در آیندهی یمن، هراس عربستان از شکلگیری حکومت دموکراتیک در یمن و در نهایت مهار انصارالله و به قدرت رساندن منصور هادی میداند. او به تشریح اوضاع کنونی یمن و حملهی عربستان پرداخته است.
- کتاب جمهوری یمن را داوود کریملو را در سال 1374 نوشته است. کریملو به مختصات جغرافیایی، ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ساختار سیاسی و حکومت در یمن اشاره کرده است و تا زمان حکومت علی عبدالله صالح بر یمن توضیح داده شده است. در این اثر به روابط یمن با جمهوری اسلامی ایران نیز اشاره کوتاهی شده و به ویژگیهای یمن اشاره کرده است.
- مقاله «ژئوپلیتیک هویت و تأثیر آن بر راهبرد امنیتی ایران و عربستان در بحران یمن» را علیرضا سمیعی اصفهانی،مهدی محمدی عزیز آبادی و جاسب نیکفر در سال 1394نوشتهاند. به نوشته این مقاله هویت شیعی، انقلابی و استکبارستیز ایران از یک سو، و هویت پادشاهی-وهابی و طرفدار غرب عربستان از سوی دیگر، سبب گسترش رقابت های ژئوپلیتیکی در منطقه خاورمیانه بویژه در قالب تعارض و جنگ سرد بین این دو کشور در یمن شده است. هویت مذهبی (در میان سایر عوامل و متغیرها) تأثیرگذارترین عامل بر الگوی رفتاری و روابط عربستان و ایران در بحران یمن بوده، به گونهای که عربستان همواره نگران اعتراضات و خیزش اقلیت شیعه خود بویژه پس از تعمیق و گسترش بحران در این کشور بوده است. از این رو، برخلاف رویکرد امنیتی هویت محور و مشارکتی ایران در حل منازعات منطقه، عربستان با حمایت و دخالت قدرتهای فرامنطقهای بویژه آمریکا، رویکرد تهاجمی را برای تأمین امنیت خود در پیش گرفته است.
- مقالهی «سیاستگذاری راهبردی در مدیریت بحران یمن» را عباس مصلینژاد در سال 1394 نوشته است. او در این مقاله بر این فرضیه تأکید دارد که کنترل بحران امنیتی یمن که در آوریل 2015 گسترش یافت، از طریق موازنهی منطقهای حاصل میشود. آمریکا و رژیم صهیونیستی بهعنوان دو بازیگر جهانی و نیروی منطقهای در روند شکلگیری بحران یمن و تشدید مرحلهای آن نقش تعیینکنندهای ایفا کردهاند. او به دیگرعوامل منطقهای و جهانی بحران یمن اشاره کرده است.
- مقاله «چگونگی روابط ایران و حوثیها و تأثیر آن بر یمن» را الزویری محجوب در سال 2015 نوشته است. نویسنده معتقد است که جنبش حوثیها در یمن در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران است؛ ولی ایران این ارتباط را انکار میکند. همچنین نویسنده استدلال میکند که حمایت ایران از این جنبش بعد از تسلط جنبش بر صنعا بیشتر شده است و ایران به این جنبش در مقابل رئیس جمهور سابق یمن کمکهای نظامی میکند. همچنین روابط بین ایران و حوثیها در یمن باعث هرج و مرج در منطقه و یمن شده است.
- مقالهی «انقلاب اسلامی ایران و ژئوپلیتیک تشیع در یمن» را سعید گلچین و مجید عباسی در سال 1394 نگاشتهاند. در این مقاله نویسندگان درصدد بیان این فرضیه هستند که انقلاب اسلامی ایران سبب هویتیابی و خودآگاهی، رشد و ارتقای سطح فکری و بینش سیاسی و همچنین گسترش فعالیت شیعیان با هدف دستیابی به حقوق سیاسی و اجتماعی در قالب جنبشها و احزاب شیعی در یمن شده است.
- مقاله «یمن: فرصتی برای دیالوگ ایران و عربستان» را دایانا اسفندیاری و آرین طباطبایی درسال2016 نوشتهاند. در این مقاله اشاره شده یمن حوزه نفوذ عربستان سعودی است و برای این کشور بسیار اهمیت دارد. سعودیها نقش ایران در یمن را نوعی بازی قدرت و بهلحاظ استراتژیکی، تلاش برای محاصره کردن و تهدیدی برای موجودیت کشورهای خلیج فارس به شمار میآورند. اما درگیری و مداخله ایران در منازعه یمن متفاوت و از دامنه محدودتری برخوردار است و این کشور در اولویت مسائل استراتژیکی تهران قرار ندارد.
برخلاف استراتژی ایران در عراق و سوریه، سیاست خارجی ایران در یمن هدفی غایی دنبال نمیکند. در نهایت معتقدند که همکاری ایران و عربستان سعودی برای حل بحرانهای کنونی خاورمیانه حیاتی و این اقدام مستلزم دستیابی این دو کشور به زمینههای مشترک و یا مرز توافق ممکن است.
وجه تمایز پژوهشهای صورت گرفته در داخل و خارج کشور با این پژوهش در این است که هیچ کدام از آنها بهصورت همه جانبه به نقش جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن نپرداختهاند.
چارچوب نظری
کشور یمن
یمن در بخش شمال غربی و شمال شرقی (باب المندب) قرار گرفته است. این تنگه بین دریای سرخ و اقیانوس هند واقع شده و نزدیکترین آبراه بین شرق و غرب است. این کشور یکی از نقاط حساس استراتژیک مورد نظر شرق و غرب است. یمن با تسلط بر تنگهی باب المندب میتواند دریای سرخ را کنترل کند و حتی میتواند آنجا را با دارا بودن جزیرهی مهم و استراتژیک بریم، ببندد. بهطورکلی، با توجه به موقعیت استراتژیکی جزایر میتوان از آنها برای مقاصد نظامی و جهت کنترل کشتیرانی در دریای سرخ استفاده کرد (کوشکی ونجابت، 75:1395). این کشور 20 استان (محافظة) بدون احتساب ناحیه مستقل صنعا، 333 منطقه (مدیریة)،2210 بخش و 38284 روستا دارد (ram,2015:19).
طبق آمارهای سال 2015 جمعیت یمن بیش از 26 میلیون نفر است. گروههای قومی در یمن بیشتر از اقوام سامی و عرب قحطانی و میزان کمی نیز آفریقایی- عربی و ... هستند (امیرعبداللهیان،1392: 171). مردمی که در قسمتهای شمالی یمن سکنی گزیدهاند، همه عرب هستند. در بخشهای جنوبی اقلیتهایی که از هندوستان، پاکستان، سومالی، اریتره و اتیوپی به این کشور مهاجرت کردهاند، زندگی میکنند(کریملو،1393: 19).
از نظر دینی اکثریت مردم یمن مسلمان و اقلیت محدودی نیز مسیحی، یهودی و هندو هستند. در میان مسلمانان 55درصد اهل تسنن با گرایش بیشتر شافعی و 45 درصد شیعیان با گرایش بیشتر زیدیه هستند. شیعیان زیدیه بیشتر در مناطق کوهستانی شمالی و شمال غربی مانند صعده و شافعیها بیشتر در بخشهای جنوبی و جنوب شرقی مانند عدن، زندگی میکنند (صفوی،1393: 723).
در زمان ریاست جمهوری علی عبداله صالح شکافهای مذهبی و اجتماعی بشدت در یمن افزایش یافت و عربستان با تأسیس مدارس مذهبی، تفکر وهابیت و مخالفت با شیعیان را در این کشور ترویج داد. شکاف بین جنوبیها و شمالیها که ریشهی تاریخی داشته و به دوران قبل اتحاد کشور یمن شمالی و کشور یمن جنوبی بر میگشت، با سیاستهای تبعیض آمیز صالح بیشتر شد و جنوبیها احساس میکردند که مورد ظلم واقع شدهاند.
در سالهای شکلگیری جنبش انصارالله، همزمان، حرکتهایی از طرف جنوبیها در مقابل دولت مرکزی صالح شکل گرفت و بهنوعی شیعیان و مردم جنوب یمن را در کنار هم بدون هیچ پیمانی مقابل دولت صالح قرار داد.
وابستگی به قبیله و نسب در یمن بسیار اهمیت دارد و هویت سازی مشترک در یمن را دچار مشکل کرده است. کشور یمن سرزمین قبیلهها است. قبایل در طول تاریخ یمن نقش کلیدی دارند و جریانات سیاسی به همین دلیل بهدنبال کسب همراهی قبایل با خود هستند. اصلیترین قبایل یمنی «حاشد» و «بکیل» هستند. بزرگ قبیله را شیخ مینامند و بزرگ اتحادیه قبیلهای شیخ المشایخ نام دارد. قبایل یمنی عمدتاً کم تحرک و یکجانشین هستند. اکثر قبایل به انواع سلاحهای سبک و سنگین مسلح هستند (rabi,2015:20). قبیلهگرایی مرسوم در یمن بدان معناست که حیات سیاسی، حول شخصیتهای اصلی قبایل و نه ایدئولوژیها و برنامههای سیاسی میچرخد. بنابراین، تقویت قبیلهگرایی، ضعف نهادهای دولتی مدرن و نبود هویت مشترک میان شهروندان یمن، هر سه از عوامل تأثیرگذار بر سیاست و حکومت این کشور هستند (Phillips,2008:89).
قانون اساسی جمهوری یمن در سال 1991 در یک همه پرسی سراسری به تأیید مردم یمن رسید و در سال 1994 مورد اصلاح و تجدیدنظر قرار گرفت. در این قانون، اسلام بهعنوان دین رسمی و منبع قانونگذاری مشخص شده است. براساس این قانون، نظام حکومتی یمن جمهوری است و به سه بخش مجریه، مقننه و قضائیه تقسیم میشود (کریملو،1393: 197).
یمن تاریخ کهنی دارد و پس از بعثت پیامبر اسلام(ص) یمنیها بهتدریج به دین اسلام گرویدند. حضرت علی(ع) به دستور پیامبر برای دعوت مردم یمن به این سرزمین سفرکردند. یمنیها یکی از افتخارات خود را گرویدن به اسلام بدون جنگ و خونریزی آنهم بهدست حضرت امیرالمومنین(ع) میدانند (صفوی، 1393: 693). با نگاهی گذرا به تاریخ یمن میتوان دریافت که یمنیها بهعنوان بازویی قدرتمند در فتوحات اسلامی نقشآفرینی کردند (Aziz,2011:8).
در سالهای اولیهی ورود اسلام، بنیامیه با انتصاب حاکمانی تاحدودی در یمن نفوذ پیدا کردند؛ ولی در نهایت شکست خوردند(سال 126هجری قمری) و از آن به بعد پایدارترین حکومت در یمن تا دوران معاصر، حکومت امامان زیدی بوده است. یحییبنالحسین، اولین امام زیدی در سال280 قمری وارد یمن شد و تأسیس حکومت امامان زیدی بهدست او در سال284قمری نقطهی عطفی در تاریخ این کشور محسوب میشود. از آن زمان مذهب زیدی در اکثر نقاط یمن نفوذ پیدا کرد.
حوزهی نفوذ زیدیه که در ابتدا محدود به صعده و نجران بود؛ و پس از یحییبنالحسین به بیشتر قسمتهای شمالی یمن گسترش یافت (خضیری،139: 140). حکومت امامان زیدی باوجود فراز فرودهای بسیار تا یازده قرن ادامه پیدا کرد.
در سال919 قمری پرتغالیها به جنوب یمن حملهای ناموفق داشتند (ماکرو،1987: 20). در پی این اتفاق، عثمانیها به بهانهی حراست از مکه و مدینه در مقابل تهاجمات بعدی پرتغالیها یمن را به تصرف خود درآوردند و برکل یمن، بجز کوههای شمالی، سیطره یافتند. این اقدام باعث شد تا حوزهی نفوذ حکومت امامان زیدی بهشدت محدود و در چند دهه یمن به حوزهی نفوذ عثمانی تبدیل شود. در سال1636میلادی زیدیها توانستند عثمانیها را از یمن بیرون کنند؛ ولی در نهایت بهدلیل اینکه نظام امامت زیدیه برای انتخاب جانشین مدلی کارآمد نداشت و جامعه بعد از هر امامی دچار هرجومرج میشد، در سال 1833میلادی دوباره عثمانیها موفق به تسلط بربخشی از یمن شدند و سواحل یمن از حوزه نفوذ زیدیه خارج شد.
در سال 1835 میلادی با کم شدن دامنهی نفوذ حکومت زیدیه و ترور برخی از امامان آنها، یمن دچار بیثباتی شد. در نهایت، پس از سال 1849میلادی حکومت امامان زیدیه وارد مرحلهای از بیثباتی شد که برای چند دهه ادامه پیدا کرد (Farah, 2002:17).
در سال 1839میلادی انگلستان برای دسترسی آسان به هندوستان بهعنوان مستعمرهی خود به بهانهی خدمت رسانی به کشتیهای تجاری خود در جنوب یمن بهویژه عدن مستقر شد (شولز،1391: 239). قوای نظامی انگلستان به بهانهی حملهی نیروهای بومی جنوب یمن به کشتیهای تجاری انگلیس، اقدام به اشغال نظامی عدن کردند و این اشغال تا بیش از یک قرن ادامه پیدا کرد (قادری،2010: 236).
عثمانیها که نگران توسعهی نفوذ انگلستان از هند تا بابالمندب شدند، در سال 1849 به سواحل یمن برگشتند (العمری،2011: 16). پس از شکست عثمانی در اجرای طرحهای خود، بهویژه سکولاریزهکردن جامعهی یمن و قدرتیابی خاندان حمیدالدین در یمن، در سال 1918عثمانیها در معاهدهای به خروج از یمن مجبور شدند. امام یحیی حمیدالدین از سال 1911بهعنوان حاکم بلامنازع در قسمتهای شمالی یمن شناخته شد و پس از خروج عثمانیها از یمن در پی احیای حکومت امامان زیدیه برآمد و تسلط بر مناطق جنوبی و شرقی را در دستور کار خود قرار داد (المسعودی،1992: 70).
خاندان حمیدالدین پس از غلبه برانگلیسیها و عثمانیها به مدت 75 سال بر یمن حکومت کردند و در سال 1962 با مرگ پادشاه، احمدبنیحیی کار سلسهی حمیدالدین در یمن خاتمه یافت.درهمین سال جمعی از افسران ملیگرای یمنی طرفدار عبدالناصر به رهبری سرهنگ عبدالله السلال کودتا کردند و به رژیم امامت پایان دادند و یمن جمهوری شد. در این هنگام عدهای از قبایل یمن به طرفداری از محمد البدر، مدعی امامت یمن، وارد جنگ مسلحانه با جمهوری یمن شدند و عربستان سعودی نیز به حمایت همهجانبه از آنان برخاست و کشور یمن صحنهی نزاع و رقابت مصر و عربستان سعودی شد و در نهایت در اواخر دهه شصت مصر قوای خود را ازیمن خارج کرد و جمهوری یمن نیز تثبیت شد. جنوب یمن مسیر متفاوتی را طی کرد.
انگلستان در سال 1958میلادی یمن جنوبی را تحتالحمایه خود قرارداد. در نهایت، مبارزات استقلالطلبانه گروههای چپ در یمن جنوبی انگلستان را وادار کرد که در نوامبر1967 به یمن جنوبی استقلال دهد.
تاسال1990سرزمین یم تقسیم شده و متشکل از دو کشور مستقل یمن شمالی و یمن جنوبی بود. یمن شمالی که در آن جمهوری اعلام شده بود و مورد حمایت عربستان بود و یمن جنوبی هم مورد حمایت بلوک شرق بود (شیخ حسینی، 1394: 216). در سال 1987سرهنگ علی عبدالله صالح در یمن شمالی به قدرت رسید و دولت یمن جنوبی را به دخالت در ترور رئیس جمهور قبلی این کشور و تلاش برای صدور انقلاب به شمال، متهم و روابط خود را با آن قطع کرد.
یمن جنوبی با قدرت رسیدن علی سالم البیض بهسمت وحدت با یمن شمالی رفت. از سال1980 به منظور رسیدن به وحدت توافقنامههای متعددی بین دو یمن بسته شد. افول قدرت اتحاد شوروی، یمن جنوبی را تحت تأثیر قرار داد و اقتصاد این کشور را متلاشی کرد. در دسامبر 1989 مقامات دو کشور برای رسیدن به وحدت تفاهم کردند (بوش واحتشامی،1390: 481). سرانجام با تصویب نمایندگان دو کشور در 22 می 1990اتحاد دو کشور عملی شد و جمهوری یمن با پایتختی سیاسی صنعا و اقتصادی عدن متولد شد. علی عبدالله صالح رئیس جمهور و علی سالم البیض معاون وی شد. حیدر ابوبکر العطاس از جنوب نیز، نخست وزیر یمن متحد شد. (کریملو،1393: 74). رویههای دموکراتیک مانند انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی، تأسیس احزاب و ... پس از اتحاد دو یمن بهرسمیت شناخته شد. اما علی عبدالله صالح و شرکای او در قدرت، از همین فضا سوء استفاده کردند و قدرت را به نفع خود قبضه کردند (صادقی و احمدیان،1389: 285).
فرایند وحدت دو یمن با توجه به اقتضائات خاص آن طی نشد و لوازم آن بهطور کامل فراهم نشد. این عامل در کنار انحصارطلبی علی عبدالله صالح و اختلاف در مورد جنگ اول خلیج فارس زمینهی شکاف میان شمال و جنوب را فراهم کرد و به جنگهای خونین در سال منجر 1994شد (شولز،1391: 67). در نهایت پس از چند ماه جنگ، با سرکوب جنوبیها خاتمه یافت و اتحاد دو یمن پابرجا ماند. علی عبدالله صالح بعد از جنگ قدرت را در دست خود گرفت و دیکتاتوری خود را گسترش داد و میل استقلالطلبی جنوبیها را افزایش داد (etheredge,2011:132).
رژیم صالح با تشکیل هرگونه سازمان مدنی یا اجتماع مردمی جلوگیری میکرد. نتیجه تمام این اتفاقات نیز تمرکز قدرت در دستان رئیس جمهور بود (فیروزآبادی و محسنی،1391: 105). علی عبدالله صالح با حمایت مجلسی که در اختیارش، بود با تصویب قانون مادام العمر کردن ریاست جمهوری به قدرت خود مشروعیت داد و با اجازه دادن به عربستان برای فعالیت علیه شیعیان و سرکوب حوثیها دیکتاتوری خود را به اوج رساند.
حوثیهای شیعی، اخوان المسلمین، قبایل، و القاعده سنی و اعضاء و طرفداران حزبی و غیرحزبی آنها بازیگران مهم داخلی در قیام مردم یمن علیه صالح بودند. این گروههای مخالف تحت نام لقاء یا گردهمایی مشترک، خواهان سقوط دولت و حزب حاکم شدند. در آن زمان هم یمن شمالی که بر اسلام سنتی سیاسی متکی بود و نمایندهاش برخی قبایل قدرتمند مسلمان بودند و انصارالله میداندار بود، معترض هیأت حاکمه بودند و هم یمن جنوبی و القاعده، دولت عبدالله صالح را به چالش کشیدند. سطح و عمق این چالش، پس از آغاز قیام مردم یمن، گسترش یافت. ساکنان جنوب یمن معتقد بودندکه دولت، فقر را بر آنها تحمیل کرده و در قبال همه چیز که از آنها گرفته، چیزی به آنان نداده است (سلام،18:2015). پس از اوجگیری بیداری اسلامی در منطقهی غرب آسیا و تضعیف پایههای قدرت علی عبدالله صالح و اعتراضات شدید مردمی وی مجبور به کنارگیری از قدرت شد. درنهایت عبدربه منصور هادی معاون وی بهعنوان رئیس جمهور قدرت را بهدست گرفت.
ناخرسندی مردم از کاهش یارانهها و ناکارآمدی مسؤولین دولتی در انجام صحیح این اقدام که به گرانی سرسامآور در یمن منجر شد. جنگ و تنش سیاسی داخلی و افشاگری متقابل احزاب حاضر در قدرت علیه یکدیگر باهدف قبضه کردن کامل قدرت در دست خود، اشتباهات بسیار بزرگ و غیر قابل اغماض برخی از جریانهای اسلامگرا، از جمله اخوان المسلمین، در نحوه مدیریت احساسات مردم و سوق دادن آنها بهسوی اندیشههای جنگ مذهبی که به گسترش نفوذ گروههای تکفیری در این کشور منجر شد و ناامیدی از شعارهایی که دولت وفاق ملی عبدربه منصورهادی، بعد از سرنگونی علی عبدالله صالح داده بودند، همگی دست بهدست هم داد تا سیدعبدالملک الحوثی، رهبر انصار الله، با سه شعار محوری، برچیدن طرح حذف یارانهها، تغییر کابینه و اجراییشدن واقعی توافقنامه گفتوگوهای ملی، گروه عظیمی از مردم را، که بسیاری از آنها زیدی و حوثی هم نبودند، با خود همراه کند و به آسانترین شکل ممکن به صنعاء وارد شود و منصور هادی مجبور به فرار شود.
گسترش نگرانیها مبنی بر قدرتیابی انصارالله در یمن و گسترش نفوذ ایران در شبه جزیره عربی به هراس عربستان سعودی و هم پیمانانش و تجاوز نظامی آنها به یمن بهعنوان جنگ نیابتی برای مقابله با ایران منجر شد(فیروز کلائی ،21:1394).
در عملیات نظامی عربستان در یمن که از 25 مارس 2015 آغاز شد، میتوان نشانههایی از چند جانبهگرایی راهبردی علیه انصارالله مشاهده کرد. ملکسلمان در حمله به یمن همان کاری را کرد که چهار سال قبل، ملک عبدالله در مقابله با شیعیان بحرین انجام داد. الگوی راهبردی عربستان «مقابله پرشدت در برابر تهدیدهای کم دامنه» است. ادامه بحران بهگونهای اجتنابناپذیر به نقشیابی بازیگران منطقهای و تشدید بحران در یمن منجر شده است (baracat,2015:3). پس از حملهی عربستان سعودی به یمن، جنبش انصار الله در مبارزه با یکی از دشمنان دیرینهی نفوذ گفتمان انقلاب اسلامی در منطقه نقش محوری پیدا کرده است.
جنبش انصارالله
هر چند که بنیان اولیه انصارالله پس از 11 سپتامبر بهوسیله شهید سیدحسین بدرالدین الحوثی گذاشته شد، اما شکلگیری تشکیلات انصارالله تا سال 2003 به طول انجامید. البته با وجود تثبیت اولیهی سازمان جنبش در آن مقطع، نام «انصارالله» در اثنای رخدادهای بیداری اسلامی برآن نهاده شد. پس از سال 2001 جنبش، ابعاد سیاسی و فرهنگی را توأمان در دستور کار خود قرار داد و به اقتضای شرایط، سازمان رزم نظامی خود را نیز فعال کرد. انصارالله که بهنوعی شکل سوم تشکیلات شیعیان زیدی یمن پس از حزب الحق و شبابالمؤمن است، پس از شهادت حسین الحوثی، تحت رهبری عبدالملک الحوثی اداره میشود. حرکت این جنبش در فاصله سالهای 2001 تا 2013 در سه فاز قابل تعریف است:
الف) فاز تربیتی و فرهنگی و شکلگیری پایههای اعتقادی: این مرحله که بهنوعی پیش از تأسیس رسمی جنبش آغاز شده بود، پس از تأسیس شکل جدیتری به خود گرفت و تا سال 2004 ادامه پیدا کرد.
ب) از سال 2004 تا سال 2010 که انصارالله وارد فاز نظامی شد و در مراحل مختلف، درگیر جنگ با نیروهای عبدالله صالح بود.
ج) پس از پایان جنگهای ششگانه که جنبش بهعنوان یک نیروی سیاسی اثرگذار در یمن به تثبیت سازمان سیاسی خود اقدام و خود را در کسوت یک جنبش سیاسی- اجتماعی در یمن مطرح کرد(Boucek & Ottaway ,2010:11).
مرحله تأسیس رسمی جنبش و پیریزی پایههای اعتقادی
متعاقب حادثه 11 سپتامبر و پس از پیوستن علی عبدالله صالح به جنگ آمریکا با تروریسم، فرصتی برای حسین الحوثی فراهم شد تا انتقادات و اعتراضات خود علیه سیاستهای دولت یمن را بهصورت آشکار بیان کند.برهمین اساس اولین حرکت وی در روز قدس 1422 قمری (مصادف با دسامبر 2001) و تنها چند ماه پس از حادثه 11 سپتامبر آغاز شد. در این روز حسین الحوثی اولین سخنرانی خود را در دور جدید روشنگریهایش، در جمع مردم صعده ایراد کرد. وی در این سخنرانی اطلاعیهی امامخمینی(ره) در ارتباط با اعلام آخرین جمعهی ماه رمضان بهعنوان روز قدس را برای مردم خواند. علاوه بر آن خطمشی و برنامه خود را برای شکلگیری جنبش انصارالله ترسیم و تصویر روشنی از حرکتی که آغاز کرده بود، ارائه کرد. وی راه مبارزه با ایالات متحده را طولانی خواند و اعلام کرد: «ما فاقد نگرش صحیح هستیم. نگرش صحیح آن است که به مبارزه با آمریکاییها بپردازیم، و به همین دلیل باید با ارائهی طرحی عملی، مردم را بهطور کامل برای رویارویی با آمریکا فعال کنیم»(حسینی، 1394: 92).
حرکت حوثیها تا پیش از 11 سپتامبر جنبهی فرهنگی و تربیتی داشت، اما پس از آن و همزمان با شکلگیری نطفهی جنبش انصارالله در روز قدس سال 2001، رویکرد ضدآمریکایی و ضداستکباری پیدا کرد و جنبهی سیاسی جنبش غلبه پیدا کرد. ایدهی حسین الحوثی در جنبش انصارالله مدل مبارزه بهشکل جدید بود. وی براین باور بود که در وهله نخست باید با ایالات متحده بهعنوان دشمن اصلی مبارزه کرد و پس از آن بهدنبالههای آن، یعنی وهابیت، به ستیز پرداخت. اعتقاد حسین الحوثی بر این بود که ایالات متحده زمینهساز حضور وهابیت در کشورهای اسلامی است (الحجری، 2011: 388- 390).
به لحاظ فکری انصارالله وامدار اندیشههای علامه بدرالدین الحوثی بود، اما با ورود شهید حسین الحوثی به عرصهی تربیتی، عملاً وی بهنظریهپرداز اصلی جنبش انصارالله تبدیل گشت.
در ابتدای سال 2002، حسین الحوثی شعار «الله اکبر، الموت لأمریکا، الموت لإسرائیل، اللعنة علی الیهود، النصر للإسلام» را که بهنوعی مانیفست فکری جنبش بود طرح کرد. او در 17 ژانویه 2002 یعنی چند روز پس از اعلام تشکیل جنبش انصارالله، در سخنرانی خود با عنوان «الصرخة فی وجه المستکبرین» این شعار را که به تعبیر خودش برگرفته از آیات قرآن بود طرح کرد. وی ضمن درخواست از یارانش برای تمسک به آموزههای قرآن کریم و اهلبیت(ع)، آنان را به تحریم کالاهای آمریکایی و اسرائیلی ترغیب کرد.
پس از این سخنرانی حسین الحوثی، یاران او از هر فرصتی برای سردادن شعار جنبش استفاده میکردند. بدینگونه ادبیات جدیدی وارد گفتمان مسلمانان یمن شد و آرامآرام با گسترش نفوذ حسین الحوثی و دیدگاههای وی، حساسیتهای ایالاتمتحده، وهابیت، دولت یمن و رژیم صهیونیستی برانگیخته شد.
علت مهم اعتراض حسین الحوثی، نفوذ آمریکا در یمن به بهانهی فعالشدن القاعده در این کشور بود. اعتراض او نسبت به نقض استقلال حکومت یمن و اعطای مجوز صالح به نیروهای نظامی آمریکا برای استقرار در این کشور بود.
کار بهجایی رسید که در بازدید علی عبدالله صالح از صعده، اعضای جنبش انصارالله در مراسم استقبال از وی شعارهای خود را تکرار کردند و سیاستهای غربگرایانه دولت را به چالش کشیدند.
تکرار شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل، دیگر به صعده محدود نبود. جوانان علاقهمند به حسین الحوثی در مساجد دیگر استانها نیز این شعار را تکرار میکردند (الدغشی ،2010: 110).
رهبر جنبش انصارالله که سردادن شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل را تکلیف شرعی خود میدانست، با آغاز سال 2003، هر هفته تعدادی از یاران جوانش را به مساجد بزرگ صنعا و صعده میفرستاد تا در نماز جمعه علیه آمریکا و اسرائیل شعار بدهند. این اقدام خشم دولت را برانگیخت و موجب شد تا نسبت به دستگیری شعار دهندگان اقدام کند. سازمان امنیت یمن که سردادن شعار در مساجد را منع کرده بود، جوانان پرشور زیدی را دستگیر میکرد تا جایی که تعداد بازداشتشدگان به هشتصد نفر رسید (مجموعة الباحثیین ،2010: 22-23).
پس از اشغال عراق بهوسیلهی آمریکا، اعتراضات حسین الحوثی نسبت به ایالاتمتحده شکل جدیتری بهخود گرفت. متعاقب روشنگریهای ضدآمریکایی او، جنبش انصارالله راهپیمایی گستردهای در استان صعده و دیگر استانها و شهرها ترتیب داد و خواستار پایان اشغال سرزمینهای اسلامی از سوی ایالاتمتحده شد. بخش مهمی از راهپیماییها در صنعا و بویژه پس از نمازهای جمعه صورت میگرفت (مجموعة الباحثین ،پیشین: 163- 165).
همچنین انتقادات صریح حسین الحوثی علیه ایالاتمتحده و همراهی یمن با آمریکا، فرصتی را برای وی و شیعیان بهوجود آورد تا نسبت به دیگر سیاستهای غلط رژیم حاکم بر یمن واکنش نشان دهند. آنان از این رهگذر نسبت به اقدامات ناعادلانهی حکومت اعتراض میکردند و درصدد احقاق حقوق پایمال شدهی خود در زمینههای مختلف بودند.
حسین الحوثی و پیروانش با نفی حکومت سکولار، برچیدهشدن سیطرهی سیاسی غرب بر یمن را در صدر مطالبات خود قرار دادند. جنبش شیعیان یمن بهدنبال آن بود که به منبع قانونگذاری در قانون اساسی یمنی، یعنی شریعت، توجه ویژه شود و ادارهی حکومت بر پایهی آموزههای اسلام باشد.
دولت که تاب تحمل این انتقادات را نداشت، قبل از اینکه حرکت انصارالله به یک جریان سراسری تبدیل شود درصدد نابودی انصارالله برآمد.
آخرین گام دولت برای تحت فشار قراردادن انصارالله، پس از تجمع اعتراضآمیز اعضای جنبش در مقابل سفارت آمریکا در سال 2003 رقم خورد. اعضای جنبش با تکرار شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل، آنهم در مقابل سفارت آمریکا، اعتراض خود را نسبت به سیاستهای ایالاتمتحده در منطقه از جمله اشغال نظامی عراق نشان دادند. این اقدام تحمل سفارت ایالاتمتحده و رژیم دستنشانده یمن را به پایان رساند و موجب شد تا طرح عملیات نظامی برای سرکوب جنبش انصارالله در دستور کار قرار گیرد (Poutter ,2014: 222.224).
ورود انصارالله به فاز نظامی از 2004 تا 2010
از آنجا که جایگاه و خاستگاه اصلی انصارالله استان صعده بود، دولت درصدد برآمد تا با جنگ و ترور، ریشه حرکت شیعیان صعده را پیش از آنکه به دیگر مناطق سرایت کند، برای همیشه بخشکاند. نقدهای آشکار جنبش انصارالله به حکومت، بویژه در مسألهی همراهی با آمریکا و اعتراض نسبت به مظالم دولت، برای علی عبدالله صالح بسیار سنگین و گران بود (غریبرضا،22:1392). سفیر آمریکا نیز که به تحرکات انصارالله حساسیت فوقالعادهای پیدا کرده بود، صالح را برای مقابله نظامی با شیعیان تحریک کرد.
حضور عبدالله صالح در حاشیهی نشست سران هشت کشور صنعتی جهان در ایالاتمتحده و جلب حمایت غرب بهویژه آمریکا، مجوز آغاز حمله به شیعیان صعده بود. وی بلافاصله پس از بازگشت از آمریکا، دستور حمله به مواضع جنبش انصارالله را صادر کرد. این اقدام سرآغاز درگیریهای گستردهای میان طرفین شد که به جنگ ششگانه مشهور شد (صادقی و احمدیان،264:1389).
جنگ اول از ژوئن تا سپتامبر 2004
در ابتدا، صالح از رهبر انصارالله برای دیداری دوجانبه دعوت کرد. سیدحسین الحوثی که از مکر و حیله صالح مطلع بود، این دعوت را نپذیرفت. در نتیجه، ارتش برای دستگیری حسین الحوثی، راه نظامی را در پیش گرفت. در 18 ژوئن 2004، ارتش یمن با هدف دستگیری وی و یارانش، در قالب 18 گروه نظامی به مواضع شیعیان در ارتفاعات مران، واقع در منطقهی حیدان استان صعده حمله کرد (غریبرضا،17:1392).
پس از سه ماه تلاش ناکام نیروهای امنیتی برای دستگیری حسین الحوثی و یارانش، دولت درصدد مکر و حیله برای دستگیری آنان برآمد. ارتش به بهانهی ملاقات و مذاکرهی جمعی از علما با حسین الحوثی، نیروهایش را بهوسیلهی بالگردی که به دروغ اعلام کرد علما در آن هستند، بر ارتفاعات مران مستقر کرد و حسین الحوثی و 300 نفر از یارانش را به شهادت رساند. با شهادت رهبر انصارالله در 10 سپتامبر 2004، اولین جنگ صعده خاتمه پیدا کرد (Burrowes,2009:164). رسانههای یمنی در انتهای جنگ اول صعده گزارش دادند که 1000غیرنظامی یمنی در جریان حملات ارتش به مواضع شیعیان به شهادت رسیدند Boucek, 2010:11)).
فاصلهی جنگ اول و جنگ دوم
پس از شهادت سیدحسین الحوثی در جنگ اول، ارتش وارد صعده شد و آن را به حالت یک منطقه نظامی درآورد. همچنین، علامه سیدبدرالدین را به صنعا منتقل کرد تا مانع ادامه راه فرزندش از جانب وی شود. دولت به بهانهی آزادی زندانیان جنبش، به شرط حضور علامه سیدبدرالدین در صنعا، او را ششماه در پایتخت محصور کرد. در نهایت بدون آنکه دولت زندانیان را آزاد کند و توافقنامهای میان حکومت و علامه سیدبدرالدین امضاء شود، علامه الحوثی به صعده بازگشت.
ورود خطبای سلفی به صعده، حذف فیزیکی چهرههای فعال زیدی و کنار گذاشتن شیعیان زیدی از مناصب دولتی، از دیگر اقدامات صالح در پی جنگ اول بود. با فشار مضاعف صالح بر شیعیان صعده، شهروندان زیدی دیگر نقاط استان برای یاریرساندن به مردم مرکز استان راهی این منطقه شدند. ورود گستردهی مردم به مرکز استان برای شروع جنگ دوم به دولت بهانه داد (شیخ حسینی، 1394: 137).
جنگ دوم از 13 مارس تا 27 آوریل 2005
آغاز جنگ دوم در مارس 2005، جنبش انصارالله را با چالش جدی مواجه کرد. در آن مقطع علامه بدرالدین شخصاً رهبری جنبش را برعهده گرفت. عبدالله عیضه الرزامی نیز فرماندهی نظامی انصارالله را عهدهدار شد Tucker , 2010: 539)).
منطقه «وادی نشور» در مرکز استان صعده، آوردگاه اصلی منازعات ارتش و انصارالله در جریان جنگ دوم صعده بود. پس از بالا گرفتن درگیریها و شهادت تعدادی از نیروهای انصارالله و تلفات سنگین ارتش، علی عبدالله صالح پیشنهاد عفو در قبال پایان درگیریها را داد؛ اما بهدلیل نادیدهگرفتن حقوق شیعیان، پیشنهاد ناعادلانهی دولت از جانب انصارالله رد شد. پس از ناکامی ارتش در رسیدن به اهدافش، در نهایت، جنگ در آوریل 2005 بهصورت یکجانبه از سوی دولت که خود آغازگر جنگ بود، پایان یافت (B Salmoni & Wells, 2010: 137).
فاصلهی جنگ دوم و جنگ سوم
باوجود پایان رسمی جنگ دوم، از آوریل 2005 تا دسامبر آن سال، منازعات کم و بیش ادامه داشت و دولت به تشدید فشارها و محدودیتها بر شیعیان ادامه داد. ارتش فعالیت گستردهای برای بازداشت نیروهای جنبش انصارالله بهکار بست و در جادههای منتهی به مناطق ضحیان و مران استان صعده، پستهای ایست و بازرسی قرار داد و با ایجاد محدودیت در رفتوآمد، عملاً مناطق استقرار نیروهای انصارالله را به محاصره درآورد. همچنین برگزاری مراسم مذهبی شیعیان در سراسر استان صعده ممنوع و کتابهای مقدس شیعیان از جمله نهجالبلاغه و صحیفهی سجادیه در صعده و صنعا جمعآوری شد.
در این زمان و با وجود این فشارها و مأیوسشدن برخی شیعیان، سیدعبدالملک الحوثی نیروهای جنبش را ساماندهی و بازسازی کرد. او توانست اوضاع را تثبیت و روحیه مجاهدان را بازسازی کند و پیش از آغاز جنگ سوم، عملاً رهبری جنبش انصارالله را برعهده بگیرد.
جنگ سوم از نوامبر 2005 تا ژانویهی 2006
در نوامبر 2005، دولت نبرد سوم را به بهانهی آزادی یکی از سربازان ارتش که ادعا میشد به اسارت حوثیها درآمده است، آغاز کرد. ارتش تهاجم گستردهای را با 30 هزار نفر از نیروهایش به پایگاههای شیعیان زیدی پیریزی کرد. برهمین اساس، دولت یمن با دستگیری صدها تن از فعالان سیاسی و فرهنگی زیدیه در صعده، در صدد پاکسازی این استان برآمد و مناطق مسکونی را تخریب کرد. در جنگ سوم، ارتش توپخانه خود را بهکار گرفت و روستاهای السلیم و السیفی را آماج شدیدترین حملات خود قرار داد. همچنین مناطق حومهی صعده همچون ساقین، المنجز و حیدان نیز در معرض حملات ارتش قرار گرفت و در نهایت درگیریها تا مرکز استان صعده کشیده شد. اما ملاحظات صالح موجب شد تا جنگ برای بار دیگر بهصورت یکجانبه خاتمه یابد. دولت که انتخابات ریاست جمهوری و شهرداریها را در سپتامبر 2006 پیش رو داشت، ناچار بود برای برقراری ثبات، به درگیریها در ابتدای سال 2006 پایان دهد (Boucek, 2010: 6). در این جنگ عبدالملک الحوثی عملاً به رهبر تثبیت شده جنبش تبدیل و شناخته شد.
فاصلهی جنگ سوم و چهارم
در فاصلهی جنگ سوم و چهارم برخی درگیریهای پراکنده رخ داد. در این میان برخی مذاکرات محدود میان دولت و انصارالله برقرار شد؛ اما نتیجهبخش نبود. در مجموع بهواسطهی تلاش دوجانبه برای رسیدن به صلح پایدار، مدتی آرامش نسبی در منطقه حاکم شد؛ اما به نتیجه نرسیدن گفتوگوها، درگیریهای سنگین در دور چهارم جنگهای صعده را در پی داشت (B Salmoni & Wells, 2010: 142, 143).
جنگ چهارم و توافقنامهی دوحه از ژانویه تا ژوئن 2007
در 27 ژانویهی 2007 جنگ چهارم آغاز شد. در این زمان فعالیت خطبای سلفی برای تشویق جوانان به جنگ علیه انصارالله بهطور محسوسی افزایش یافت. کار به آنجا رسید که حتی برخی عناصر القاعده به شرط جنگ علیه شیعیان از زندانهای یمن آزاد شدند.
تا پیش از جنگ چهارم، انصارالله از سلاحهایی که در دسترس همهی قبایل و مردم یمن بود، بهره میبرد. اما در جنگ چهارم، که برای اولینبار به خارج از استان صعده کشیده شد، انصارالله با تصرف چند انبار مهمات و مرکز نظامی ارتش، تعداد زیادی سلاح نیمه سنگین به غنیمت گرفت. با بهکارگیری کاتیوشا، موشکاندازها و خمپارهاندازهای غنیمتی، یگان توپخانهای و موشکی انصارالله با نام «وحدة المدفعیة و الصواریخ» تشکیل شد (Boucek, 2010: 7). با شدت گرفتن جنگ، قطر به منظور میانجیگری میان دولت و انصارالله وارد عمل شد و علی عبدالله صالح با در نظر گرفتن جمیع جوانب و ناامیدی از غلبه بر انصارالله، میانجیگری قطر را پذیرفت.
جنگ چهارم با عقبراندن ارتش یمن از مواضع و استحکامات کوهستانی شیعیان و در نهایت پذیرش وساطت قطریها از جانب جنبش انصارالله در 16 ژوئن 2007 به پایان رسید. در این تاریخ و پس از ورود قطریها به منظور توافق بر سر پیمان آتشبس، عبدالملک الحوثی بهعنوان رهبر جنبش انصارالله بیانیهای را صادر کرد که مضمون آن پذیرش وساطت طرف قطری برای پایان درگیریها بود.
در موافقتنامهی 9 مادهای که میان دولت یمن و انصارالله با وساطت کشور قطر امضا شد، دو طرف متعهد شدند که عملیات نظامی علیه یکدیگر را متوقف کنند. همچنین دولت یمن اعلام عفو عمومی دربارهی اعضای جنبش را پذیرفت و قرار شد تا اسیران دو طرف آزاد شوند. انصارالله نیز میبایست سلاحهایی را که از نیروهای دولتی به غنیمت گرفته بود به ارتش بازمیگرداند و کنترل استان صعده به دولت مرکزی واگذار میشد. در نهایت این توافقنامه فقط دربارهی تبادل اسیران جنبهی اجرایی بهخود گرفت و دیگر بندهای آن اجرایی نشد.
یکی از موارد قابل توجه در این زمان، شکلگیری انتفاضهی مردم جنوب بود. با شکلگیری منازعه میان انصارالله و ارتش عبدالله صالح، مردم جنوب نیز مجدداً درصدد احقاق حقوق از دست رفته خود برآمدند و انتفاضهی سال 2007 مردم جنوب شکل گرفت. با منازعهی توأمان مردم جنوب و شمال یمن با دولت مرکزی، حراک جنوبی و انصارالله بهواسطهی مظلومیت مشترک در مقابل ظلم عبدالله صالح و رژیم صنعا، اندکاندک به یکدیگر نزدیک شدند و عملاً در مقابل دولت مرکزی، مواضع یکسان پیدا کردند(ستراکه و حیدر ،2010: 2-3).
فاصلهی جنگ چهارم و پنجم
در فاصلهی جنگهای چهارم و پنجم بخشی از نیروهای ارتش در جبال مران با مبارزان انصارالله درگیر بودند و منازعات بهصورت پراکنده ادامه داشت.
جنگ پنجم از مارس تا جولای 2008
در مارس 2008 ارتش به بهانهی انفجار مسجد بن سلمان که به کشته و زخمی شدن 65 نفر از نمازگزاران منجر شد، به یکی از پایگاههای جنبش انصارالله یورش برد. دولت، انصارالله را مسؤول وقوع انفجار میدانست. انصارالله اتهام دست داشتن در انفجار را رد کرد و این اقدام دولت را صرفاً بهانهای برای فریب افکار عمومی به منظور توجیه حمله به شیعیان میدانست. در پی یورش نیروهای ارتش دوره تازهای از منازعات آغاز شد که دامنهی آن تا منطقهی «بنی حشیش» (حومهی شمالی صنعا) کشیده شد (Boucek, 2010: 53). مناطق اصلی درگیریها، استان صعده، منطقهی «حرف سفیان» در شرق استان عمران و منطقهی بینحشیش در حومهی شمالی صنعا بود. گسترش دامنهی عملیات نظامی و تحول کیفی در عملکرد نظامی انصارالله باعث ایجاد نگرانی برای مقامات دولتی شد.
سرانجام در 13 جولای عبدالله صالح به خاطر در پیشبودن انتخابات مجلس نمایندگان یمن و نیاز حاکمان صنعا به آرامش در کشور، پایان جنگ را بهصورت یکجانبه اعلام کرد. نبرد پنجم چند ویژگی منحصربهفرد داشت:
اول، شیوههای مبارزهی انصارالله هوشمندانهتر، با دامنهی گستردهتر و کاملاً تاکتیکیتر شده بود (هر چند که از شدت خشونتها نسبت به جنگ چهارم کاسته شده بود).
دوم، علاوه بر صعده، جنگ به 4 استان دیگر نیز کشیده شد و حومهی پایتخت نیز از تیررس انصارالله در امان نماند.
سوم، روند منازعات در جنگ پنجم معکوس شد، بدین معنی که شیعیان در محاصرهی ارتش نبودند؛ بلکه این ارتش یمن بود که در محاصرهی آنان گرفتار آمد.
چهارم، مسألهی نفوذ حوثیها در ارتش یمن در این دور از منازعات مطرح شد. برخی منابع دولتی دلیل موفقیت انصارالله در این دوره از درگیری ها را مربوط به فعالیت اطلاعاتی آنان و نفوذ در مراکز نظامی ارتش میدانستند. استدلال آنها این بود که انصارالله بدون هماهنگی با برخی فرماندهان ناراضی ارتش نمیتواند جنگ با این وسعت را پیش برد.
پنجم، کاهش پشتیبانی قبایل از دولت؛ وفات شیخ عبدالله الاحمر، شیخالمشایخ قبایل حاشد، که شریک قدرت صالح بود، باعث شد تا در این دور از منازعات پشتوانهی قبیلهای دولت در میدان نبرد بهشدت تضعیف شود.
فاصلهی جنگ پنجم و ششم
پس از جنگ پنجم، با وجود برخی تلاشها از جانب دولت و انصارالله بهمنظور حل منازعات، فضاسازی منفی برخی نزدیکان صالح، تشدید تنشها را در پی داشت. اعلام آتشبس یکجانبه از سوی دولت و نیز نارضایتی توأمان دولت و انصارالله از وضعیتی که پس از پایان جنگ پنجم در آن قرار داشتند، نشانگر آن بود که دور دیگری از درگیریها در پیش است. سرانجام با گروگانگیری مشکوک اتباع خارجی، بهانهی آغاز جنگ ششم بهدست دولت افتاد.
جنگ ششم از اوت 2009 تا فوریهی 2010
دوماه پیش از آغاز جنگ ششم، 9 تبعهی خارجی در استان صعده به گروگان گرفته شدند. پس از مدتی نیز اجسادشان، پیدا شد. دولت، مردم صعده را متهم به گروگانگیری و قتل اتباع خارجی کرد و زمینه را برای آغاز جنگ ششم فراهم آورد.
در اوت 2009، عبدالله صالح اعلام کرد که مبارزان شیعه مایل به برقراری آرامش نیستند و بدین ترتیب درگیریها پس از حدود یک سال آرامش شکننده از سر گرفته شد. قدرتنمایی حوثیها در جنگ پنجم موجب شد تا دور جدید جنگ که «عملیة الأرض المحروقة» (عملیات زمینسوخته) نامید شد، با هدف انهدام زیرساخت مناطق شیعهنشین و نابودی کامل انصارالله آغاز شود (maslen, 2013 : 189).
این جنگ با هماهنگی سیاسی، نظامی و امنیتی میان ریاض و صنعا آغاز شد. از 4 نوامبر 2009 نیز عربستان سعودی بهدلیل ناتوانی ارتش یمن در تحقق اهدافش در جنگ، با بهانهی عبور نیروهای انصارالله از مرزهای عربستان، مستقیماً وارد منازعه شد. درگیریهای جنگ ششم که به استانهای مرکزی کشیده شد، با تلفات گستردهی ارتش و بمباران گستردهی مناطق مسکونی، همراه بود (خلیلی، 1393: 119- 120). در واقع، دولت یمن بهدلیل ناتوانی در مقابله با حوثیها به روستاها حمله کرد و بهشکل فجیعی افراد بیگناه را کشت.
جنگ ششم نبردی تمامعیار و گسترده بود. کشتار و قتل عام غیرنظامیان، نشان از عصبانیت و فشارهای روانی دولت یمن بهواسطهی عدم موفقیت در جنگهای گذشته بود. با وجود قدرت تسلیحاتی و تعداد زیاد نفرات ارتش یمن، دولت نتوانست پیروز این جنگ شود، نتیجه جنگ نیز، چیز دیگری جز کشتار شهروندان و نابودی زیرساختهای اندک مناطق تحت کنترل انصارالله نبود. در این جنگ تعداد کثیری از مردم و نیروهای نظامی کشته شده و صدها تن از علما و فعالان سیاسی و فرهنگی حامی انصارالله، بهدست نیروهای امنیتی ترور شدند و یا به زندان افتادند.
البته وقایع جنگ ششم، گواه تقویت توان نظامی و عملیاتی شیعیان در مقابل تهاجم دشمنان بود. آنان تا نیمههای جنگ موفق به انهدام سه فروند هواپیمای جنگنده سوخو، یک فروند بالگرد نظامی و دهها دستگاه تانک ارتشهای یمن و عربستان شدند.
در پس اوجگیری درگیریها، جنبش انصارالله در ژانویه 2010 پیشنهاد آتشبس مشروط را ارائه داد؛ اما دولت یمن آن را رد کرد (زهرا سلیمی، 1388: 55). در نهایت فشارهای خارجی، ناکامی ارتش یمن در سرکوبی کامل انصارالله و ورود نامشروع عربستان به خاک یمن، در مجموع شرایطی را بهوجود آورد که دولت ناچار به عقب نشینی شد. این درگیریها در 12 فوریهی 2010 با فرونشستن ناآرامیها و تمایل دو طرف برای مذاکره، پایان یافت. سرانجام در فاصلهی فوریه تا مارس 2010 دولت یمن و انصارالله توافقنامهای با این مفاد امضا کردند:
1- پایبندی به آتشبس، بازگشایی راهها و خنثیسازی مینهای جادهای
2- خروج رزمندگان انصارلله از مناطق کوهستانی، پایاندادن به حضور در مواضعشان، عقبنشینی از نواحی مختلف شمال و عدم دخالت در مسائل سیاسی-اداری محلی
3- بازگرداندن غنائم جنگی، تجهیزات نظامی و غیرنظامی به دولت
4- آزادی تمامی زندانیان نظامی و غیرنظامی از سوی هر دو طرف
5- پایبندی به قانون اساسی و نظم
6- تعهد انصارالله نسبت به عدم تکرار حملات به خاک عربستان
در پی این آتشبس سندی امضا شد که شامل یک جدول زمانی برای اجرای بندهای یاد شده بود. کمیتهای نیز تعیین شد که همزمان به خلع سلاح انصارالله بپردازد. در نهایت، با وجود تمام ویرانیهای جنگهای صعده، این نکته بر همگان هویدا شد که دولت با وجود بهکار بستن تمام قوایش، در از بین بردن جنبش انصارالله، ره به جایی نبرده است (خلیلی، 1393: 119). در مجموع یک سری ویژگیهای مشترک را میتوان برای جنگهای ششگانه صعده برشمرد:
1- جنبش انصارالله در دوران جنگهای ششگانهی صعده از 2004 تا 2010، از نظر کمّی و کیفی، روزبهروز وضعیت بهمراتب بهتری پیدا کرد، رزمندگان انصارالله در ششجنگ مقتدرانه ایستادگی کردند.
2- در جنگهای صعده، حکومت یمن آغازگر مخاصمات بود؛ یعنی برخلاف تبلیغات دولت، انصارالله هیچگاه قصد جداییطلبی، شورش و یا تمرد علیه حکومت را نداشت و فقط برای دفاع از موجودیت خود تلاش میکرد آنها بارها اعلام کردند که حرکت نظامیشان فقط دفاعی است و اگر حکومت، آتش جنگ را شعلهور نکند، اصراری بر جنگیدن ندارند.(غریبرضا، 1392: 26)
3- نیروهای انصارالله با تکیه بر جغرافیای کوهستانی صعده، توانستند با توان مضاعف و انجام عملیات پارتیزانی و بهرهمندی از تاکتیک جنگهای چریکی قدرتنمایی کنند.
4- نیروهای انصارالله بهواسطهی عملیات نظامی هوشمندانه در هر جنگ، غنیمتهای بسیاری از ارتش یمن و سعودیها (در جنگ ششم) بهدست آوردند و از نظر تسلیحاتی در هر کدام از جنگها نسبت به جنگ پیشین قدرتمندتر شدند.
5- سانسور شدید خبری یکی دیگر از ویژگیهای مشترک جنگهای صعده بود دولت یمن نه تنها اخبار کذب و دروغ علیه شیعیان منتشر میکرد، بلکه جنایتهای خود را در سانسور شدید خبری پوشش میداد.
6- جنگهای صعده با حمایت کامل عربستان و چراغ سبز آمریکا و اتحادیهی اروپا بر شیعیان تحمیل شد. حکام صنعا برای جلب حمایت آمریکا و غربیها و فرار از تبعات آتی آن، تلاش کردند انصارالله را به سازمان القاعده مرتبط کنند و یاران الحوثی را تروریست نشان دهند.
7- در جریان جنگهای صعده، وهابیهای سعودی و بعثیهای عراقی که نفوذ چشمگیری در رژیم یمن داشتند، همواره بهدنبال شعلهورتر کردن آتش جنگ بودند.
8- در طول دوران جنگ، روستاها و غیرنظامیان در تیررس نظامیان بودند و صدها زن، کودک و سالمند در بمبارانهای ارتش یمن و سعودی (در جنگ ششم) کشته شدند.
9- جنبش انصارالله با وجود برتری در میدان نبرد، دائماً بهدنبال برقراری صلح بود و در بیانیههای متعدد اعلام میکرد که برای گفتوگو و صلح منصفانه آمادگی دارد.
10- دولت هیچگاه به تعهدات خود در جریان جنگها و دوران آتشبس پایبند نبود. در جریان جنگ اول دولت با نیرنگ و سوء استفاده از وساطت علما و ارسال نیروهای نظامی در بالگردی که قرار بود علما در آن باشند توانست جنگ را به نفع خود رقم بزند. همچنین اعضای کمیته وساطت در جنگ چهارم و پنجم همه بهدست نیروهای امنیتی بازداشت شدند. دولت هیچگاه به توافقنامهی دوحه که با وساطت قطر میان دولت و انصارالله امضا شد نیز پایبند نبود. عمدتاً هم در پایان جنگها، ارتش پس از آتشبس، تا چند روز به حملات خود ادامه میداد.
11- در انتهای جنگها، دولت با اعلام یکطرفه پایان جنگ، پیروزی خیالی خود را اعلام میکرد. در تمامی جنگها، این حکومت یمن بود که درخواست آتشبس و مصالحه میداد، که نشاندهندهی ضعف دولت در مقابل انصارالله بود.(غریبرضا، 1392: 26)
پایان جنگ و تثبیت سازمان سیاسی جنبش انصارالله
پایان جنگهای ششگانهی صعده در سال 2010، فرصتی برای جنبش انصارالله پدید آورد که از فاز نظامی خارج شود و بهسمت ساماندهی سیاسی خود حرکت کند. بیداری اسلامی در سال 2011 و قیام سراسری مردم یمن، فضای بازتری برای انصارالله پدید آورد، چراکه دیگر نوک پیکان تهاجمات دولت بهسوی آنان نبود.
در این مرحله، از آنجا که انصارالله درصدد بود تا خود را بهعنوان یک نیروی سیاسی مؤثر در یمن معرفی کند، میبایست مقدمات لازم را هم در درون جنبش و هم در فضای سیاسی جامعه مهیا میکرد. از همینرو، ساماندهی درونی تشکیلات و مهیاکردن بسترهای سیاسی- اجتماعی فعالیت جنبش در اولویت اقدامات انصارالله قرار گرفت.
سال 2011 و بیداری اسلامی
موج بیداری اسلامی، مردم یمن را هم ضد نظام دیکتاتوری این کشور ترغیب کرد. در 27 ژانویهی 2011(7 بهمن 1389) حرکت مردم این کشور، آغاز شد. مردم معترض به حکومت صالح، در صنعا به خیابانها آمدند و خواستار استعفای او از مقام ریاست جمهوری شدند.
تا پیش از وقوع بیداری اسلامی، بهواسطهی فشارهای حکومت، انصارالله در حاشیهی تصمیمگیریها قرار داده میشد و تأثیرگذاری سیاسی- اجتماعیاش فراگیر نبود؛ اما در جریان بیداری اسلامی، انصارالله به نسبت فعال شد. در فوریهی 2011 عبدالملک الحوثی در کسوت رهبر جنبش انصارالله، حمایت خود از خواستههای معترضان را اعلام کرد و هواداران جنبش را دعوت کرد تا به حرکت سراسری مردم یمن بپیوندند.
با گذشت زمان، نقش انصارالله در بیداری اسلامی یمن جدیتر شد. در روزهای پیش از فرار صالح به عربستان، آنان ضمن حضور در تظاهرات مردمی، محور اصلی مطالبه خود را سرنگونی رژیم صالح قرار دادند. انصارالله در آن مقطع با صدور بیانیه و اعلام موضع علیه حکومت صالح، از گروههای یمنی برای پیوستن به انقلاب دعوت کرد. جنبش، با محکوم کردن اقدامات رژیم صالح علیه معترضین، توانست نوعی از هماهنگی و یکپارچگی را میان مردم پدید آورد و در سقوط نظام صالح نقش محوری ایفا کند.
در همین زمان، عربستان نیز دست از حمایت خود از رژیم مستقر کشید و بجای حمایت از صالح، از حزب اصلاح حمایت کرد. در فاصله جولای تا دسامبر، در پی هرجومرج پیش آمده در کشور، درگیریهای پراکندهای میان گروههای سلفی، قبایل طرفدار دولت و نیز شبه نظامیان وابسته به حزب اصلاح با انصارالله به وقوع پیوست. در آن زمان، با وجود اختلاف سلیقه میان سلفیها، قبایل حامی دولت و شبهنظامیان وابسته به حزب اصلاح، در یک پیمان نانوشته درصدد برآمدند تا از فضای پیشآمده برای ضربه زدن به انصارالله استفاده کنند.
با اوجگیری درگیریها، صالح در جریان حمله خمپارهای به کاخ ریاست جمهوری در 3 ژوئن 2011، دچار سوختگی و جراحت شد و روز بعد به بهانهی درمان به عربستان رفت. با خروج وی موجی از جشن و پایکوبی میان مردمی که امیدوار به پایان دوران صالح بودند به راه افتاد. هرچند که بلافاصله پس از خروج دیکتاتور یمن از کشور، مقامات وفادار به او اعلام کردند که عبدالله صالح پس از بهبودی به یمن بازخواهد گشت (دفتر تبلیغات اسلامی، حوزه علمیه قم، 197:1390).
عبدالله صالح پس از بازگشت در سپتامبر 2011 با طرح گفتوگوی نماینده دولت با احزاب مخالف، آنهم در حضور نمایندگان شورای همکاری خلیجفارس موافقت کرد؛ اما با طرح شورای همکاری خلیجفارس با مضمون کنارهگیری وی از قدرت در عوض داشتن مصونیت و برگزاری انتخابات زودهنگام مخالفت کرد و تلاش کرد با دامن زدن به جنگ داخلی، برای خود و حکومتش حاشیه امن ایجاد کند.
با گسترش مخالفتها، در اواخر سال 2011 علی عبدالله صالح با کسب مصونیت قضایی و براساس طرح شورای همکاری خلیجفارس، انتقال قدرت را پذیرفت و معاونش، عبدربه منصورهادی رئیس موقت کشور شد. از سال 2011 تا 2013، طرح شورای همکاری خلیجفارس با عنوان «مبادرة الخلیجی» در دستور کار گروههای سیاسی یمن قرار گرفت. براساس این طرح قرار شد تا در دورهی انتقالی، گروههای سیاسی در طرح گفتوگوهای ملی شرکت و قانون اساسی جدید را تدوین کنند.
در 21 فوریهی 2012 عبدربه منصورهادی در انتخابات ریاست جمهوری تکنامزدی به ریاستجمهوری انتخاب و مسؤول ادارهی کشور در دورهی انتقالی شد(امیرعبداللهیان، 1392: 172). در این دوره وظیفهی وی مهیا کردن بستر انتقال قدرت سیاسی و به نتیجه رساندن گفتوگوهای ملی (حوارالوطنی) تا سال 2013 بود.
تغییر قدرت پس از سقوط صالح، صوری بود. پس از انقلاب هم عملاً همان شخصیتهای متنفذی که زمان عبدالله صالح در رأس حکومت بودند و از نیروهای وفادار به صالح به حساب میآمدند، در صحنه سیاسی یمن حضور فعال داشتند. هر چند که بهدلیل ایجاد اختلافات درونی از قدرت و اثرگذاریشان نسبت به دوران حکمرانی صالح کاسته شده بود(مددی ،1393: 15). شخصیتهای برجسته و بانفوذ پیش از انقلاب، یعنی خاندان الاحمر و اعضای حزب اصلاح که در زمان عبدالله صالح با یکدیگر متحد بودند، پس از انقلاب، با هم اختلاف نظر پیدا کردند و علیه یکدیگر فعالیت میکردند.
با انتخاب هادی، طرح شورای همکاری خلیجفارس اجرایی شد. این طرح مبنی بر تشکیل کمیتهی فراگیر «الحوار الوطنی» یا گفتوگوهای ملی بود. در این کمیته احزاب و گروههای مختلف از جمله تجزیهطلبان جنوب (حراک جنوبی)، انصارالله، سلفیها و اخوانیها حضور داشتند و قرار بود که پیرامون قانون اساسی و سیستم حکومتی جدید به یک توافق جامع برسند.
با وجود آنکه اکثر نتایج گفتوگوهای ملی مورد وفاق همهی گروهها بود، بهواسطهی اعمال سلیقهها، پس از مدتی کارایی خود را از دست داد ((Gelvin, 2015: 100.
از جمله نتایج گفتوگوهای وطنی، تقسیمبندی اقلیمی یمن بود. این طرح میتوانست بهنوعی منافع زیدیه، جنوبیها و بقیه احزاب و جریانها و قبایل را تأمین کند؛ اما در عمل تقسیم ناعادلانهای صورت گرفت. تقسیمی که مورد پذیرش برخی گروهها از جمله انصارالله قرار نگرفت. البته اصل تقسیم مورد پذیرش انصارالله بود؛ اما شیوهی اجرایی آن از نظر انصارالله مطلوب نبود. قرار بر این بود که قانون اساسی جدید یمن نیز تصویب شود. ولی این اتفاق هم نیفتاد. با هرجومرج و فسادی که در کشور پدید آمد، دولت منصورهادی حتی در تأمین مایحتاج مردم هم ناتوان بود و در عمل هیچکدام از نتایج «مبادرة الخلیجی» بهجایی نرسید (شیخ حسینی، 1394: 227- 229).
انصارالله با ملحق شدن به گفتوگوهای ملی، صاحب کرسی تصمیمگیری پیرامون آیندهی یمن شد. اعضای جنبش در کمیته، به شرط اجرایی شدن توافقات، از نتایج گفتوگوها حمایت کردند. جایگاه انصارالله بهدلیل تأثیرگذاری جدی در سقوط رژیم صالح، به سرعت در سراسر یمن ارتقا یافت. با این وجود در دولت انتقالی، انصارالله نادیده گرفته شد و وزرای کابینه عمدتاً بین احزاب رقیب این جنبش تقسیم شدند. جنبش با این استدلال که دولت جدید نیز تفاوتی با رژیم صالح ندارد، پیشنهاد ائتلاف با سایر گروهها را رد کرد. آنها که از دولت انتقالی ناامید شده بودند، همچون همیشه تمام توجه خود را متوجه مردم کردند و با ارتباط با جامعه، محبوبیت خود را بیش از پیش افزایش دادند. با توجه به ضعف دولت منصورهادی، نفوذ حکومت قابل توجه نبود، ولی از آنسو انصارالله به یکی از تأثیرگذارترین جریانات در درون مرزهای یمن بهویژه در مناطق شمالی تبدیل شد.
در مجموع باید گفت که بیداری اسلامی و رخدادهای پس از آن، برای جنبش انصارالله فرصتی فراهم آورد تا گسترهی فعالیتهای سیاسی خود را از حوزهی محلی به سطح ملی افزایش دهد و به یکی از نیرومندترین جنبشهای سیاسی- اجتماعی در یمن تبدیل شود. حرکتی که با پشتوانهی مردمی توانست بر جامعهی یمن تأثیرات قابل توجهی بگذارد.
در سالهای پس از وقوع بیدار اسلامی، انصارالله تلاش کرد تا به ساختار تشکیلاتی لازم در جنبش دست پیدا کند. تشکیلات انصارالله با رهبری عبدالملک الحوثی بر پایهی دو شورای اصلی، جهادی و سیاسی، به ریاست صالح الصماد بنا شد. همچنین از دیگر بخشهای تشکیلات انصارالله که در این سالها شکل گرفت، میتوان به واحد سیاسی، واحد آموزش (به سرپرستی ابوکوثر) و شورای ویژهی زنان و شورای ویژهی جوانان اشاره کرد. انصارالله چندین مدرسه نیز برای آموزش مسائل دینی از جمله «دارالبدر» تأسیس کرد (حسینی ، پیشین: 98-102).
در عرصهی رسانهای، انصارالله برهههای مختلفی را پشت سر گذاشته است. در شرایطی که در سالهای آغازین حکومت، رادیو عربی جمهوری اسلامی، تنها رسانه در دسترس شیعیان یمن بود، رفتهرفته تحرک رسانهای شیعیان بیشتر شد.
در ابتدا فعالیت رسانهای آنان در قالب سایتهای اینترنتی و ایجاد صفحه در شبکههای مجازی بود. سپس چاپ نشریات نیز در دستور کار شیعیان قرار گرفت. از رسانههای مکتوب شیعیان یمن، میتوان به روزنامهی الأمة، ارگان رسمی حزبالحق و همچنین روزنامههای البلاغ و الشوری اشاره کرد.
در حال حاضر، شبکهی تلویزیونی المسیرة، ارگان رسمی جنبش انصارالله است و سایت خبری نیز دارد.
همچنین پایگاههای خبری الوسطنیز از جمله رسانههای نزدیک به انصارالله به حساب میآیند. سایتهای فعال زیدیه نیز عبارتند از: «مجالس آل محمد ص» و «مؤسسه فرهنگی امام زید بن علی».
همچنین، انصارالله در زمینهی تهیهی نرمافزارهای موبایلی نیز فعال بوده است. نرمافزارهای «من هدی القرآن»، «قبسات قرآنیة» از مجموعه دروس شهید حسین الحوثی و نرمافزار «التیسیر فی التفسیر» برگرفته از آثارعلامه بدرالدین الحوثی از محصولات رسانهای انصارالله هستند.
روش شناسی پژوهش:
در این پژوهش روش توصیفی تحلیلی و با بهرهگیری از ترکیب ابزار کتابخانهای،مصاحبه و پانل خبرگی استفاده شده است.
جامعه آماری این پژوهش را پژوهشگرانی که درباره نقش جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن دارای فعالیت علمی و پژوهشی هستند و صاحب نظران و کارشناسان شاغل و بازنشسته که در وزارت امورخارجه ،سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و سایر نهادها و مراکز دولتی که در روند فعالیت های خود به نوعی با موضوع کشور یمن آگاهی و سابقه اجرایی دارند و دارای مدرک کارشناسی ارشد و بالاتر هستند، شامل میشوند. با توجه به تعداد محدود خبرگان این حوزه، با روش نمونه یابی گلوله برفی، خبرگان مرتبط با موضوع یمن تا حد اشباع شناسایی شدند و در نهایت پانزده نفر تعداد خبرگان را تشکیل دادهاند.
در این پژوهش ابتدا از طریق مرور اسناد و مصاحبه با خبرگان فهرستی از نقش جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن مشخص شد. در مرحله بعد از طریق برگزاری پانل خبرگی با حضور هشت نفر از خبرگان مهمترین آنها مشخص شد.
یافتههای تحقیق:
برای بیان نقش جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن ضمن استفاده از کتابها ،اسناد ،مقالات و پیشینههای مرتبط و مصاحبه با بسیاری از کارشناسان موضوع، فهرستی حاصل شد که پس از طریق برگزاری پانل خبرگی، با حضور دوازده نفر از خبرگان، مهمترین آنها مشخص شد.
نقش جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن در یک دستهبندی مختار به: سیاسی، بشردوستانه، رسانهای، علمی- فرهنگی، حقوقی، فرهنگی- مذهبی و اقتصادی تقسیم شد که در ذیل بیان میگردد:
نقش سیاسی جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن
1 اولین و تنها کشوری که انقلاب یمن را به رسمیت شناخته وسفیر یمن را پذیرفته است
2 دفاع از مردم مظلوم یمن در مجامع بینالمللی
3 مطرح کردن موضوع یمن ازسوی وزارت خارجه در حاشیه اجلاسها با سران اروپایی
4 اعلام حمایت سیاسی و معنوی در مواضع و سخنرانیهای رهبر معظم انقلاب اسلامی و مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران
5 پذیرش هیأت رسمی مردم یمن به همراه سفیر جمهوری یمن و دیدار با رهبر معظم انقلاب اسلامی و رئیس جمهور
6 افتتاح دفتر رسمی انصارالله همزمان با پذیرش سفیر یمن
7 معرفی سفیر جدید جمهوری اسلامی در یمن و تلاش برای اعزام سفیر
8 قبول هزینههای سیاسی و اقتصادی حمایت از انقلاب مردمی
9 رایزنی دائمی با نمایندگان سیاسی کشورهای عربی و غربی برای توقف جنگ از سوی عربستان
10 تسهیل در ارتباطگیری و افتتاح مسیر اعزام هیات نمایندگی مردم یمن به کشورهای سوریه ،روسیه ،عراق،پاکستان،اجلاس صلح ژنو و آمستردام
11 میانجیگری بین بازیگران داخلی جهت ایجاد وحدت و همگرایی
12 حمایت جمهوری اسلامی ایران از جبهه مقاومت مانند آرمان فلسطین باعث افزایش روحیه مقاومت یمنیها گردیده است
13 شکستن تصویر پوشالی غرب و آمریکا در اذهان عمومی با حمایت همه جانبه از انقلاب مردم یمن وافزایش روحیه یمنیها
14 بسترسازی و حمایت از انقلاب مردم یمن و سرنگونی دیکتاتوری وابسته به عربستان
15 برهم زدن نقشه ایجاد ائتلاف همه جانبه کشورهای اسلامی ازسوی عربستان بر ضد یمن
16 کوتاه کردن دست بازیگران خارجی(عربستان و آمریکا)در صحنه سیاسی یمن
17 تشویق اعضای جبهه مقاومت در راستای حمایت از مردم یمن
18 رایزنی با کشورهای چین و روسیه جهت جلوگیری از تصویب قطعنامههای سختگیرانه شورای امنیت برضد مردم یمن
19 فعالسازی و استفاده از ظرفیت سایر سفارتخانههای ایران برای شناسایی در حمایت از مردم یمن
نقش بشر دوستانه جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن
1 ارسال و اعزام کشتی کمکهای مردمی نجات و تلاش برای شکستن محاصره همه جانبه یمن
2 ارسال کمکهای انسان دوستانه مردمی و حکومتی از طریق سازمان هلال احمر جمهوری اسلامی ایران ویمن
3 ارسال کمک دارویی و تجهیزات بهداشتی و پزشکی در راستای مقابله با بیماری کرونا و...
4 ایجاد ستاد کمکهای مردمی جهت تمرکز انجمنهای مردم نهاد برحمایت از مردم یمن
نقش رسانهای جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن
1 حمایت رسانه ای در شبکههای مختلف به زبانهای زنده دنیا
2 برگزاری کمپینهای مردمی مختلف در بستر شبکههای اجتماعی جهت حمایت از مظلومیت مردم یمن
3 اعلام بروز تحولات و اخبار جنگ و پیروزیهای کمیتههای مردمی یمن
4 اهدای فیلم ها و سریال های ایرانی با موضوعات مقاومت به شبکه های تلویزیونی یمنی
5 تلاش برای رساندن صدای مظلومیت مردم یمن به گوش آزادگان جهان
نقش علمی-فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن
1 اعطای بورسیه تحصیلی به دانشجویان برتر یمنی
2 حمایت از آثار هنری با موضوع حمایت از مردم یمن
3 انجام پژوهش علمی در حمایت از مردم یمن
نقش فرهنگی- مذهبی جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن
1 برگزاری راهپیمایی و تجمعات مردمی در حمایت از مردم یمن
2 فعالیت مجمع تقریب مذاهب و مجمع جهانی اهل بیت(ع) در حمایت از مردم یمن
3 بیان مظلومیت مردم یمن ازجانب خطیبان نماز جمعه کشور و آگاهی پیرامون جنایات ائتلاف سعودی
4 برگزاری مسابقات فرهنگی و هنری در حمایت از کودکان یمن
5 تلاش برای ایجاد همگرایی بین شاخه مذهب زیدی و سایر مذاهب مردم یمن
6 جذب و تربیت طلبههای علوم دینی یمنی در حوزههای علمیه جهت تعمیق بینش اسلامی مردم یمن
7 الگوگیری از معارف عاشورایی در راستای تبیین مقاومت مردم یمن در ادبیات آئینی،اشعار و عزاداریها و...
8 برگزاری نشست تخصصی یمن در کنفرانسهای مهمی مانند وحدت اسلامی،بیداری اسلامی،محبان اهل بیت(ع)، کنگره جهانی مقابله با جریانهای افراطی تکفیری و...
9 بهرهمندی از ظرفیت بی بدیل مرجعیت عالی مقام شیعه در بیداری مردم نسبت به مسأله یمن
10 صدور فتوای مراجع معظم شیعه در مجوز تخصیص وجوهات شرعیه به مردم مومن یمن
نقش حقوقی جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن
1 حمایت از شکایات حقوق بشری مردم یمن در مجامع حقوقی
2 مشاوره حقوقی به موسسات حقوق بشری یمن
نقش اقتصادی جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن
1 حمایت از روابط تجاری بین تجار ایرانی و یمنی
2 ارائه خدمات مستشاری به تجار و بازرگانان یمنی
نتیجه گیری
بحران یمن نشانگر این واقعیت است که جمهوری اسلامی ایران نیازمند نقش یابی راهبردی در منطقه است.بهرهگیری از سازوکارهای کنش پیشگیرانه میتواند زمینههای لازم برای گذار از غافل گیری راهبردی را بهوجود آورد. تقویت شناخت بهتر از یمن و برنامهریزی درست میتواند به موفقیت ایران در این مسأله کمک بسزایی نماید.
به اعتقاد برخی کارشناسان یمن بخشی از فضای ژئوپلتیک راهبردی جبهه مقاومت محسوب میگردد. تنگه باب المندب به لحاظ ژئوپلتیکی از اهمیت راهبردی برخوردار بوده و در شرایط منازعه اگر کشوری بتواند بر چندین تنگه منطقهای کنترل داشته باشد موقعیت مناسبتری را در ترازیابی راهبردی قدرت بهدست میآورد.
بحران یمن نشان داد که آمریکا از طریق عربستان مبادرت به گسترش جنگ های نیابتی در منطقه نموده است.هرگاه بحرانهای امنیتی در مناطق ژئوپلتیکی گسترش یابد زمینه رویارویی بازیگرانی را ایجاد میکند که هریک تلاش دارند تا برمعادله قدرت و سیاست های منطقهای تأثیر بگذارند.
چالشهای جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن
- تحریمهای اقتصادی و سیاسی
- عدم دسترسی مستقیم ایران به یمن
- تعطیلی سفارت ایران در صنعا
- محاصره و مسدود شدن راههای ارتباطی با یمن
- نبود پژوهشهای بنیادین در مورد یمن
- وجود تفکر وهابی وافراطیگری در یمن
- مشکلات اقتصادی و بهداشتی عدیده مردم یمن
- قطعنامههای شورای امنیت برعلیه یمن
- حمایتهای آمریکا از عربستان و امارات علیه مردم یمن
- تبلیغات قوی رسانهای عربستان برعلیه ایران و یمن
- ضعیف بودن سمنهای ایرانی برای ارتباط با سمنهای یمنی
- ضعیف بودن زبان عربی در میان نخبگان وفعالان سیاسی ایرانی
- فعالیت فرهنگی آمریکاییها و اروپاییها در یمن
- سیاستهای مخفیانهی انگلیس در یمن
در نهایت برای ایفای هرچه بهتر نقش جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مردم یمن موارد ذیل پیشنهاد میگردد:
تقویت روابط سیاسی،اجتماعی،اقتصادی و.... بین جامعه ایران و یمن
کمک به شناساندن تاریخ و فرهنگ مردم یمن بعنوان بخشی از تاریخ جهان اسلام
تربیت و تقویت کارشناسان حوزههای سیاسی و رسانهای پیرامون یمن
منابع:
-العمری ،حسین بن عبداله،(2011)،یمانیات فی التاریخ والثقافة و السیاسة. دمشق،دارالفکر
-امیر عبداللهیان،حسین،(1392)، ناکارآمدی طرح خاورمیانه بزرگ در خیزش بیداری اسلامی،چاپ دوم ،تهران: انتشارات وزارت امورخارجه
-بوش، ریموند و احتشامی، انوشیروان،(1390).سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه،ترجمه رحمان قهرمانپور و مرتضی مساح، تهران:دانشگاه امام صادق(ع)
-خضیری احمد،حسن،(1391)،دولت زیدیه در یمن، ترجمه احمد بادکوبه هزاره، قم:انتشارات پژوهشگاه حوزه ودانشگاه
-خواجه سروی، غلامرضا و شهرکی، حامد،(1391)«انقلاب اسلامی ایران و بیداری اسلامی در یمن با تأکید بر جنبش الحوثی»، پژوهشهای انقلاب اسلامی، سال اول، شماره اول
-دهقانی فیروزآبادی، سیدجلال(1391)«علل وعوامل بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا(مطالعه موردی تونس،مصر،لیبی ویمن)»، مجله سیاست دفاعی، شماره 80 .
-شولز،رینهارد،(2000)، نگاهی نوبه تاریخ جهان،ترجمه امیر بهرام عرب احمدی،تهران:پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
-شیخ حسینی،مختار(1394)،جنبش انصارالله یمن، قم:مجمع جهانی اهلبیت(ع)
-صادقی،حسین واحمدیان،حسن،(1389) «دگرگونی جایگاه منطقهای یمن:امکانان وچالشها»، فصلنامه راهبرد شماره56
-صفوی،سیدیحیی،(1393)،جهاناسلام:شمالآفریقا و جنوبغربآسیا، تهران، انتشارات امیرکبیر
-فیروز کلائی، عبدالکریم،(1394)«تحلیلی بر مهمترین علل تهاجم نظامی ائتلاف تحت رهبری عربستان سعودی به یمن»، پژوهشهای منطقهای، شماره 7، بهار.
-قادری، حاتم.(1387)، پراکسین (تعاطی) اندیشه و فعل سیاسی در خاورمیانه، تهران: مرکزپژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه
-کریملو، داوود،(1393).کتاب سبز یمن، تهران: انتشارات وزارت امورخارجه
-کوشکی، محمد صادق و نجابت، روح الله،(1395)، انصارالله دریمن، تهران: نشر معارف
-ماکرو، اریک ،(1987) الیمن والغرب ، حسین بن عبداله العمری،دمشق:دارالفکر
-مصلی نژاد، عباس، (1394)«سیاستگذاری راهبردی در مدیریت بحران امنیتی یمن»، فصلنامه علمی پژوهشی سیاست جهانی، دوره چهارم، شماره 3، پاییز
-سمیعی اصفهانی، علیرضا، محمدی عزیز آبادی ، مهدی و نیکفر، جاسب،(1394) «ژئوپلیتیک هویت و تأثیر آن بر راهبرد امنیتی ایران و عربستان در بحران یمن»، فصلنامه پژوهشهای سیاسی جهان اسلام، سال پنجم، شماره 2، تابستان
منابع لاتین
-Abu Hilal, Firas ,(2011) Iran and the Arab Revolutions: Positions and Repercussions, Arab Center for Research & Policy Studies, Doha, September
-Ali aziz , Muhammad,(2011)religion and mysticism in early islam, new York:i.b.tauris
-Al-Qarawi, Hisham, (2011).The Yemeni Revolution: replacing Ali Abdullah Saleh, or replacing obsolete institutions? Arab Center for Research & Policy Studies, Doha, MAY .
-Barak A. Salmoni, Bryce Loidolt, Madeleine Wells, (2010) Regime and Periphery in Northern Yemen The Huthi Phenomenon, Published by the RAND Corporation.
-Bearcat, sultan,(2015) saudi arabia war in yemen;the moral questions ,Washington dc:brookings institution.
-Bell, Wendell.(2003) Foundation of Futures Studies: History, Purposes, and Knowledge (Human Science for New Era), Transaction Publishers: London.
-Bishop, Peter. (2007) "The current state of scenario development: an overview of techniques." foresight 9(1): 5-25.
-Cordesman, Anthony,(2015)american,Saudi arabia and the strategic importance of yemen , Washington dc:center for strategic and international studies.
-E. farah, Caesar,(2002).the sultan yemen ,new York :i.b.tauris.
-Etheredge ,laura s,(2011).Saudi arabia and yemen ,new York;rosen pup group.
-Godet, M ,(2000) The Art of Scenarios and Strategic Planning:Tools and Pitfalls. Technological Forecasting and Social Change, 3-22.
-Godet, M. (1994) From Anticipation to Action A handbook of strategic prospective Paris: UNESCO Presses Universitaires de France.
-Philips ,sarah,(2008) Yemen democracy experiment in regional perspective, new York: palgrave macmillan.
-Rabi ,uzi,(2015) Yemen:revolution ,civial war and unification , new York:i.b.tauris.
-Ram p ,(2015) Yemen history and culture, new York:gbo.
-Reza Abdi and Ali Basarati,(2016) .A Critical Analysis of the Representation of Yemen Crisis in Ideologically-Loaded Newspaper Headlines, GEMA Online® Journal of Language Studies Volume 16
-Salisbury, Peter,(2015) . Yemen and the Saudi–Iranian ‘Cold War’, Middle East and North Africa Programme , February
-Shelagh weir, (2007)A Tribal Order Politics and Law in the Mountains of Yemen, universit y of texas press Austin, First edition.
-Terrill,w,andrw(2011) The conflicts in yamen and u.s. national security ,Carlisle:strategic studies institute.
-Tonkin , Hannah,hunter ,jane(2015)State of crisis:explosive weapons in yeman ,London:aoav
-Esfandiary, Dina and Tabatabai, Ariane(2016)«Yemen: an Opportunity for Iran – Saudi Dialogue?» THE Washington Quarterly Summer2016.
www.farsi.khamenei.ir
تعداد مشاهده: 3432