فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران
 

ميزگرد تخصصي؛

چشم‌انداز نشست آستانه، راه‌حل‌ها و موانع

دبیر گروه غرب آسیا

طرح مسئله

 مذاکرات آستانه نقطه عطف مهمی در طول بحران ششساله سوریه بهحساب میآید. کارشناسان مسائل غرب آسیا بر این باورند که مذاکرات آستانه محصول تغییرات اساسی در توازن قوای میدانی در سوریه است. از این رو برگزاری اجلاس در شهر آستانه، صرفاً تغییر جغرافیایی مکان مذاکرات و گفتگوها برای یافتن راهحل بحران نیست، بلکه آستانه نمادی از بروز تحولات مهم میدانی و بهتبع آن تحولات سیاسی درصحنه سوریه به شمار میرود. تغییر معادلات میدانی و سیاسی در داخل سوریه، بویژه پس از آزادسازی شهر حلب، همچنین تحول در سیاست بازیگران منطقهای و فرامنطقهای، شرایط متفاوتی را در سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی به وجود آورد و ابتکار عمل مذاکره و گفتگو را در اختیار متحدان نظام سوریه قرارداد. تحلیل و ارزیابی دقیق مسائل سیاسی و امنیتی سوریه، بدون شناخت ماهیت روند سیاسی آستانه و شرایطی که منجر به شکلگیری چنین روندی گردید، امکانپذیر نخواهد بود؛ واکاوی تحولات در سطوح سهگانه فوق و بررسی وضعیت بازیگران داخلی و خارجی برای  ادراک واقعی و شناخت صحیح روند آستانه مهم و ضروری است. میزگرد حاضر محصول تبادل‌‌نظر ارزشمند کارشناسان و خبرگان مسائل غرب آسیا است.  اگرچه این میزگرد، در روزهای ابتدایی استقرار دولت جدید آمریکا و قبل از حمله نظامی این کشور به پایگاه هوایی «الشعیرات» در سوریه، برگزار گردیده است ولی با توجه به نگاه کلان، راهبردی و فارغ از تحولات جزئی، بهخوبی توانسته است روند مذاکرات آستانه، استراتژی طراحان این روند ازجمله روسیه و رفتار بازیگران منطقهای و فرا‌‌منطقهای در قبال آن را تحلیل نموده و رویکردهای آتی آنان را پیشبینی نماید و در حدّ امکان پیشنهادهایی برای بهرهبرداری بهینه از این شرایط در راستای تقویت راهحل سیاسی و جلوگیری از گسترش نظامیگری و خشونت ارائه کند. کارشناسان این میزگرد، آقایان، استاد هادی محمدی و دکتر حمید دهقانی، زوایای مختلف مذاکرات آستانه و مسائل پیرامون آن را به بحث و بررسی گذاشته و تحلیل جامعی از رفتار بازیگران اصلی در این عرصه ارائه کردهاند. مباحث طرحشده در این میزگرد به شرح زیر تقدیم میگردد.

 

واژگان کلیدی: مذاکرات آستانه، راه حل سیاسی، تغییر موازنه قدرت، سوریه، روسیه، ج.ا. ایران

مجری: موضوع میزگرد حاضر، چشمانداز نشست آستانه، راهحلها و موانع است. بحران سوریه مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته و شش سال است که از شروع این بحران در سوریه میگذرد. بحران در ماه مارس سال 2011 میلادی شروع شد و مسئله راهحل سیاسی برای این بحران و اصلاحات سیاسی - اجتماعی در سوریه هم از همان ابتدا مطرح گردید. طرفهای مختلف داخلی و خارجی (طیف مخالفان و حامیان نظام سوریه) نیز راهحلهای سیاسی متناسب با اهداف سیاسی خود را مطرح کردهاند. همه طرفها، چه مخالفان و چه حامیان گفتهاند که به اعتقاد آنها، سوریه راهحل نظامی ندارد و تنها راهحل، مسیر سیاسی برای این بحران است. هر یک از طرفهای داخلی یا کشورهای خارجی، متناسب با اهداف سیاسی خود در منطقه و در داخل سوریه این شعار را پیگیری نمودهاند.

 بهطور عمده، دو مسیر برای راهحل سیاسی مطرح بوده است. یک مسیر از سوی مخالفان نظام سوریه دنبال شد و منظور آنها از راهحل سیاسی فروپاشی نظام سوریه و کنارهگیری بشار اسد از قدرت بود. آنها معتقد بودند که راهحل سیاسی به معنای انتقال قدرت سیاسی است؛ یعنی بشار اسد داوطلبانه کشور را به آنها واگذار کند. این مسیر در نقطه اوج به تدوین سند ژنو1 منتهی شد. در این سند تصویب کردند که بهجای نظام کنونی، یک ساختار سیاسی و اجرایی تشکیل و قدرت به این ساختار اجرایی واگذار گردد و بشار اسد کنارهگیری نماید. کشورهای غربی و مخالفان منطقهای سوریه سعی کردند روسیه را هم با اهداف خود در سند ژنو1 همراه کنند.

 در طرف مقابل، حامیان نظام سوریه هم راهحل سیاسی را مورد پیگیری قرار دادند. این جریان، مسیر سیاسی را عمدتاً در اصلاحات سیاسی و اجتماعی و تدوین قانون اساسی جدید، همچنین تغییر نظام تکقطبی میدانستند. البته ناگفته پیداست که جریانهای حامی نظام سوریه، ظرفیت لازم را برای پیگیری مسیر سیاسی موردنظر خویش در تعامل با طرفهای خارجی و قدرتهای بینالمللی نداشت و نمیتوانستند با استفاده از این ظرفیت، دور میز مذاکرات سیاسی بنشینند و مانند طرف مقابل صحنه سیاسی و تبلیغاتی را به نفع خود شکل دهند.

 سرانجام این وضعیت با فراز و نشیبهای متعدد در صحنه میدانی همراه بود، تا اینکه در سال 2015 وضعیت میدانی تا حدودی به ضرر نظام سوریه تغییر یافت و در اواخر این سال روسیه طی سازوکاری تعریفشده و در تفاهم با جمهوری اسلامی ایران، وارد عرصه میدانی سوریه شد و همپیمانی جبهه مقاومت با روسیه شکل گرفت. با عملیات گسترده و هماهنگ جبهه متحد مقاومت، کمکم ورق برگشت و وضعیت میدانی به نفع نظام سوریه متحول شد؛ بهطوریکه در ماههای گذشته شهر حلب بهعنوان مرکز اصلی جبهه تروریستها و مخالفان مسلح کاملاً آزاد گردید. طی این فرایند، برتری میدانی جبهه متحدان موجب گردید جریان حامی نظام سوریه نیز بتواند مسیر سیاسی مدنظر خود را بهصورت عینیتر و قابلاجراتر از گذشته مطرح کند و مسیری را در پیش گیرد که طیفی از مخالفان مسلح را مجبور به مشارکت در مذاکرات آستانه نماید.

 مذاکرات آستانه به دنبال مذاکرات سهجانبه جمهوری اسلامی ایران، ترکیه و روسیه شکل گرفت. محتوای مذاکرات، روشن است. درعینحال، تحلیل فضای سیاسی و میدانی در آستانه این مذاکرات و شرایطی که طرفین را پای مذاکره آورد، بسیار مهم است. در خدمت استادان محترم و کارشناسان خبره حوزه غرب آسیا، آقایان استاد محمدی و دکتر دهقانی هستیم. از استادان محترم تقاضا دارم بهعنوان مقدمه بحث، تشریح کنند که مذاکرات آستانه در چه فضایی شکل گرفت؟ وضعیت سیاسی و شرایط نظامی - امنیتی سوریه چگونه بود؟ بازیگران مؤثر در سوریه در چه وضعیتی قرار داشتند که راضی شدند هم خودشان وارد مذاکره با سازوکار جدید شوند و هم نیروهای میدانی مورد حمایت خویش را پای میز مذاکره بیاورند؟

 شایانذکر است که در دوره گذشته روسها همزمان با محاصره شرق حلب و اقدام نظامی سنگین جبهه مقاومت، کار سیاسی با ترکها و طرفهای معارض متصل به ترکیه را آغاز کردند و سعی نمودند زمینه ابتکار سیاسی با مدیریت خود را فراهم کنند. درعینحال، همه طرفها بهخوبی واقفاند که شرق شهر حلب از طریق رایزنیهای روسیه با ترکیه و مخالفان مسلح آزاد نشد، بلکه شرق حلب با عملیات نظامی سنگین جبهه مقاومت و ارتش سوریه آزاد شد. نطفه اولیه مذاکرات آستانه طی چنین فرایندی منعقد گردید. با این مقدمه سؤال اصلی این است که مذاکرات آستانه در چه فضای میدانی و سیاسی شکل گرفت و چه وضعیت بازیگران مختلف چگونه بود؟

هادی محمدی: من لازم میدانم ابتدا مقدمهای در این زمینه مطرح نمایم. اینکه ما بخواهیم از وسط راه وارد بحث بحران سوریه شویم و به مسائل پیرامون آن پاسخ اساسی بدهیم، شاید کار پختهای و سنجیدهای نباشد. بحران سوریه یک موقعیتی دارد، بازیگرانی دارد، بازیگرانش اهدافی داشته و دارند. آنها به شکلهای مختلف سعی کردهاند پیرامون اهدافشان ادبیات سیاسی تولید کنند و توجیه بیاورند. لذا ما نمیتوانیم وقتی میخواهیم برای بحران سوریه راهکار ارائه دهیم یا به مسائل اساسی آن پاسخ دهیم، فارغ از پیشینه بحران و فارغ از اهداف بازیگران حاضر در صحنه و شرایط آنها و دستور کاری که هرکدام از بازیگران متعدد و متنوع برای خود تعیین کردهاند، بحث نماییم.

 نکته دیگر این است که مذاکرات آستانه دارای یک سری ویژگیها و خصوصیات خاص است. آستانه ازیکطرف، ایستگاهی است در مسیر پروسه تحولات سوریه و از طرف دیگر، بخشی از بازی دیپلماسی طراحیشده از سوی روسیه است که ما هم در مرحله بعدی با آن همراه شدیم. روسها قبل از مذاکرات ژنو1 برنامه دیپلماسی خود را دنبال کردند؛ در ابتدا با حامیان خارجی معارضه همراه شدند؛ جای تعجب هم بود که مسکو چگونه در مذاکرات ژنو1 چنین سندی را پذیرفت. روسها چون نمیخواستند از بازی سیاسی سوریه حذف شوند، وارد بازی شدند و بیانیه ژنو1 را تأیید کردند! درعینحال میبینیم در فرایند سیاسی، بازی پیچیدهای آغاز کردند و کمکم زمین دیپلماسی را در کنار عرصه میدانی، تا حد زیادی در اختیار گرفتند. بنابراین، وقتی میگوییم ویژگیهای مذاکرات آستانه چیست، باید توجه داشته باشیم که یکی از ویژگیهای این فرایند، ابتکار عملی است که در اختیار روسیه است. آیا این ابتکار یکدفعه خلقشده است؟ قطعاً نه! ما درگذشته نشست مسکو را داشتیم، معارضین رفتند و آمدند. اصلاً این آقای قدری جمیل را بردند برای اینکه کارسازیهای اطلاعاتی و سیاسی را انجام بدهد. حتی در موردی بشار اسد ناراحت شد و گفت که ما قدری جمیل را تحویل گرفتیم و به او پست دادیم، حالا رفته آنطرف و آدم استخبارات شده است. میخواهم بگویم، پروژه دیپلماسی پیچیده روسیه، قبل از فرایند ژنو1 دنبال میشده و فضای سیاسی شکلگرفته تا حد زیادی تحت تأثیر نگاه روسیه است.

 ویژگی امروز آستانه، متأثر از متغیرهای متعدد میدانی، شرایط بازیگران هدایتگر، وضعیت نظامی گروههای تروریستی داخل و ... است. این آشفتگی که در ماههای پایانی حکومت اوباما دامن بازیگران حامی گروهها را گرفت، روی این گروهها و توانمندی آنها تأثیر گذاشته و افق پیش روی آنها را مبهم نموده است. آقای اوباما هزار گرفتاری داشته که یکی از گرفتاریهایش سوریه بوده است. لذا شما میبینید که ایالاتمتحده از اواخر تابستان یا حتی زودتر از آن، تقریباً هیچ ابتکار عملی در پرونده سوریه نداشته و این رویکرد آمریکا، آثار خودش را روی ترکیه و عربستان و بقیه بازیگران خارجی و داخلی باقی گذاشته است، ضمن اینکه فضای سیاسی بین بازیگران (عربستان و ترکیه با آمریکاییها و غربیها) و مناسبات داخلی آنها نیز روی این پروژه اثر گذاشته است.

 بهطور مثال، ترکیه با کشورهای اروپایی به نقاط چالش رسیده است. نقاط چالش در موضوعات فراوان، از بحث مهاجرین گرفته تا موضوعات مربوط به روابط اروپا با ترکیه و حتی نوع نگاهی که اوباما به ترکیه و اردوغان دارد. اینها همه روی پرونده سوریه سایه افکنده و در فقدان یک افق مورد توافق برای بازیگران حامی تروریستها مؤثر بوده است. لذا شما میبینید ترکیه بهراحتی در سه ماه گذشته، ریل عوض میکند و یک ریل دیگر میگذارد و به دلیل فضای بد مناسبات با غرب، حاضر میشود بیاید و با اینطرف نقش بازی کند. البته این وضعیت تا قبل از آستانه 2 و قبل از آمدن ترامپ، حاکم بوده است. ترکیه وقتی میبیند دارد حلب را از دست میدهد، برای اینکه آن آدمها و آن پیادهنظام قرار است اهداف سیاسی یک عده دیگر را محقق کنند و نگذارند اینها از بین بروند، خیلی راحت میآید در جایگاه میانجی خودش را مطرح میکند که هم جایگاه بازیگری خود را از دست ندهد و هم این ایتام آل وهاب را حفظ کند. لذا ترکیه این نقش را هم خوب بازی کرده و توانسته است جایگاهی برای خود در اینطرف ماجرا رزرو کند. بنابراین وقتی میخواهد با ترامپ کار کند، این ظرفیت را ایجاد کرده که به او بگوید: «ببین! من در اینسوی ماجرا هم یک چنین جایگاهی دارم و اعتماد اینطرف را هم تا حدودی جلب کردهام.» اردوغان تا قبل از دور دوم آستانه و تماس ترامپ، واقعاً نمیدانست تکلیفش با رئیسجمهور جدید آمریکا چیست؟ و آیا ترامپ این جریانهای مسلح را تروریست مینامد یا میخواهد با آنها کار کند؟ اگر قرار است ترامپ سیاست باجگیری را در پیش گیرد، عربستان بالاخره حسابهای سپردهای در ایالاتمتحده دارد که از آن محل [میتواند] مطالبات ترامپ را پاسخ دهد. اما ترکیه با خود میگوید من چه دارم بدهم؟. همینالان هم آقای اردوغان در روابطش با آمریکا، خیلی دلش قرص نیست. با اروپاییها که اوضاع پرچالشتر است. مسئله مهاجرت و مهاجرین به یک پاشنه آشیل جدی برای امنیت اروپا تبدیلشده است و البته ما هم متأسفانه هیچ طراحی برای بهرهبرداری از این وضعیت نداریم.

 وقتی میگوییم آستانه دارای ویژگیها و خصوصیاتی است و متأثر از یک سری پارامترها است، اینها بخشی از آن توضیح و آن تصویر است. در آستانه 1 دستور کار این بود که آتشبس را تصویب کنند؛ و یک چارچوب و قاعده و قانونی بگذارند که این تا 80٪ درصد جلو رفت و در میدان هم تقریباً با درصد بالایی اجرا شد. آستانه 2 را برگزار کردیم برای اینکه سازوکارهای نظارت توسط ایران، روسیه و ترکیه را تعیین کنیم تا مقدمه ژنو 4 باشد و دستور کار سیاسی مدنظر ما در آنجا پیش برود. شما سیر ژنو 1 تا ژنو 4 و پارامترهایش را مرور کنید! میبینید در این روند، هر کس سعی میکند دستور کار خودش را جلو ببرد. یعنی وقتی کسی میگوید ما به دنبال راهحل سیاسی هستیم، این به یک معنا کشک است! کسی به راهحل سیاسی در سوریه اعتقاد ندارد! در واقع برای اینکه ژست صلحخواهی را از دست ندهد، خودش را در جایگاه جنگ و جنگطلبی قرار ندهد و هزینه برایش پرداخت نکند، میگوید من صلحطلب هستم. منتهی صلح هم که مطرح میشود و میگوییم چه صلحی مدنظر شماست، میبینیم همان اهداف جنگ را مطرح میکند و میگوید بشار اسد نباید باشد. حکومت انتقالی یعنی قدرت را به من بده و تو از کار برکنار باش. البته فهم طرف مقابل یعنی حامیان دولت سوریه، از تحولات و بحران و اینکه راهحل سیاسی چگونه باید باشد، این است که باید اصلاحات درون ساختاری انجام پذیرد.

 آستانه یک نقطه عطف است؛ نقطه عطفی است که نشان میدهد. بخش قابلتوجه ابتکار عمل در سوریه، چه به لحاظ نظامی و چه سیاسی، از دست غرب خارج است. الآن میتوانیم بگوییم هنوز آقای ترامپ هیچ برنامه جدیدی برای سوریه از جهت سیاسی یا نظامی ندارد. در خوشبینانهترین توصیف از رویکرد آقای ترامپ میتوانیم بگوییم که آقای ترامپ همان خط قبلی را ادامه خواهد داد؛ یعنی، آن جمعبندیهایی که پنتاگون و سیا از این که چه مراحلی را در سوریه دنبال کنند داشتند. بر این اساس، قرار بود جای پای خود را درست کنند، زمینه ایجاد پایگاههای 11 و 12 گانه در حسکه، دیرالزور و رقه را فراهم کردهاند تا در آنجا نیرو مستقر کنند. اینکه پوشش حضورشان در سوریه چه باشد، این باید برگه مذاکره و چانهزنی باشد. به نظرم، دولت ترامپ حداکثر همین پروژه را، که از قبل طراحی‌‌شده، ادامه خواهد داد مگر که اتفاق فوقالعادهای بیفتد.

 ما اکنون هیچ نشانهی جدی و واقعی بر روی زمین مشاهده نمیکنیم. همان پیچیدگیها و ظرافتهای صحنه میدانی و سیاسی وجود دارد. یعنی آمریکا از یکطرف آویزان کردها و از یکطرف آویزان ترکیه است. با ترکیه هنوز محکم نبسته است؛ به کردها هم خیلی اعتماد ندارد. آمدن کردها، ترکیه را رم میدهد. اگر ترکها بخواهند بیایند، کردها تبدیل به پاشنه آشیل آمریکا میشوند. یعنی پیچیدگیهای عجیبوغریبی وجود دارد که آمریکاییها را تحتفشار قرار داده است. در مورد رقه، آمریکا نمیداند چهکار کند؟ با ترکیه این شهر را آزاد کند یا با کردها؟ یک روز میگوید با ترکها یک روز میگوید با کردها! خود این نشان میدهد که حساسیتها، موضعگیریها و صفبندیها، چطور در ناتوان کردن پروژه آمریکا اثرگذار است.

 آستانه یک نقطه عطف است، ازاینجهت که بخشی از ابتکار عمل سیاسی و نظامی از دست غرب خارجشده و عملاً کشورهای غربی فاقد برنامه هستند. این در حالی است که اینطرف، جبهه متحدین، یک برنامه مشخص دارند. در بعد میدان میخواهند مسیر آزادسازی کشور را ادامه دهند؛ البته بهصورت تدریجی! تا به قول عربها تآکل (خوردن یکدیگر) قوای تروریستی انجام شود. با این سیاست، تروریستها در یک نقطه عطف ناتوانی قرارگرفتهاند. البته منظور از ناتوانی، نابودی جنگافزار و تقلیل نیروها نیست بلکه آنها در دو موضوع مهم دچار ناتوانی شدهاند. اولاً، بهطور جدی و شدید در مقابل هم قرار گرفته و به جان هم افتادهاند. آمار و گزارشهایی که ما پس از آزادسازی حلب داریم، نشان میدهد که میزان تلفات و هزینههای درگیریهای خودشان کمتر از جنگ حلب برای تروریستها نبوده است، خیلی بیشتر از آن، از یکدیگر تلفات گرفتهاند. ثانیاً، نیروی جهادی یعنی النصره، احرارالشام و داعش و ... فاقد چشمانداز و انگیزه لازم است! (البته داعش کمتر ولی آنهم در این فضایِ روانیِ فقدانِ افق است). یعنی امیدی به آینده ندارند. قبل از حضور نظامی روسیه، وقتی صحنه را نگاه میکنید، میبینید همه این گروهها پرانگیزهاند؛ یعنی دنبال این هستند که با یک حرکت، حکومت را ساقط کنند. روسها در یک نقطه زمانی خیلی حساس در دسامبر 2015 وارد شدند و این حضور، تأثیر سیاسی و نظامی خود را گذاشته است. الآن تروریستها آن انگیزه و امیدواری و چشمانداز واضح، را پیش روی خود ندارند. این دو وضعیت است که طرف مقابل را ناتوان کرده است. ولی خوب! جنگافزار دارند، آدم دارند، یعنی اینها بالاخره تلفاتشان از حلب تا الآن فرض بکنیم در عراق و سوریه، مثلاً 15 تا 20 هزار نفر است. این رقم در مقایسه با 300 هزار نیروی تروریستی که در سوریه و عراق پراکنده بودند، رقمی نیست. اما مهم این است که طرف سلاح در دستش است ولی امید ندارد. سلاح دارد ولی نمیداند ادامه سیاست حمایتی از سوی کشورهای خارجی چقدر استمرار دارد. سلاح دارد ولی میگوید اینهایی که دارند مرا میزنند، یعنی روسیه و ایران، قدرتمند هستند؛ این مسئله در توازن قوا، آثارش را بر جای گذاشته است. رزمنده باید روحیه داشته باشد، امید داشته باشد. چشمانداز داشته باشد. این را ندارند. این مهمترین چیز است. وگرنه فرض کنید، 20 هزار نفر از تروریستها کشتهشده و 20 هزار نفر نیز زخمی شدهاند؛ خوب دوباره از اینطرف و آنطرف جذب میکنند. پول میگذارند و آدم جمع میکنند.

 آستانه نقطه عطف است، ازاینجهت که فضای نظم بینالمللی هم دچار تکانههای زیاد و جدی شده است. شما در اجلاس امنیتی مونیخ ادبیاتی را که روسها بهصراحت به کار میبرند میبینید. این موضوع را چینیها هم اینجا به ما میگویند و آقای ظریف هم این مسئله را بهخوبی در آنجا بیان کرد؛ نظام جهانی را از حالا به بعد باید با نگاه پساغرب ببینیم. آستانه تحت تأثیر یکسری متغیرها است. یکی از این متغیرها وضعیت بازیگران است. ترکیه را نگاه کنید، ببینید در آنجا وضعیت چگونه است! سعودی را نگاه کنید، ببینید در چه شرایطی است! آقای ترامپ را نگاه کنید، ببینید وضعش چگونه است! یعنی آنقدر اینطرف و آنطرف دعوا دارد که معلوم نیست تمرکزش کجاست؟ و قرار است انرژی اصلیاش در کجا مصرف بشود؟. این بازیگران در شرایط خیلی ایدهآل که هیچ، در شرایط معمولی هم نیستند. لذا این پارامترها روی اینکه چه بخشی از ابتکار عمل در اختیار شما باشد،اثرگذار است. به نظر من، الآن بهترین فرصت است که ما جایمان را محکم کنیم، نه اینکه کارتمان را بفروشیم یا معامله کنیم. در شرایطی که آنطرف دارد دستوپا میزند و احتضار استراتژیک دارد، تو نیازی نیست به او رحم کنی و با او معامله نمایی.

مجری: بالاخره روسیه با یکسری شاخصهها و متغیرهایی وارد آستانه شده و درواقع آستانه را شکل داده و از نقطه عطف موجود به بهترین وجه بهرهبرداری کرده است. منتهی سؤال این است که در عینحال الآن شعارهایی که از طرف آمریکاییها و یا از طرف ترکها بهعنوان مؤثرترین حامیان معارضه داده میشود، این است که ما در آستانه فقط در مورد آتشبس صحبت میکنیم و حاضر نیستیم گفتگوی سیاسی کنیم! یعنی بهرهبرداری از فرصت ضعف راهبردی طرف مقابل درست است ولی بههرحال، آنطرف هم بهراحتی پایِکار مسائل سیاسی نیامده و به دنبال استفاده از آستانه و آتشبس است تا وضعیت نظامی خود را بهبود بخشد و دوباره تحرک نظامی کند. این را توضیح بفرمایید.

هادی محمدی: نه! برعکس، آقای علوش برای آمدن به آستانه 1، ابتدا چهار روز در استانبول با آنها مذاکره کرد و بعد به آستانه آمد؛ و حتی تأخیر یکروزه که هم تیم ترک داشت و هم تیم گروههای تروریست، اینها میخواهند پیشدستی کنند. یعنی درست است که آنها میگویند ما فقط برای آتشبس میآییم ولی درواقع این شما هستید که میگویید بیا آتشبس را امضا کن! چون قاعده را شما تعریف کردید؛ میگوید آتشبس با دولت سوریه باید منعقد گردد. ثانیاً، به آنها میگویید که باید با تروریستها بجنگید. ثالثاً، به ترکیه فشار میآورید که حمایتهایت را باید متوقف کنی و باید بیطرفی خود را حفظ نمایی. رابعاً، به ترکیه میگویید که باید مدیریت کنی و پاسخگوی اقدام گروههایی که به آستانه آمدند باشید و خارج از چهارچوب کار نکنید. او نمیتواند داخل این چارچوبی که شما تعیین کردهاید، بازی کند. لذا او هم پیشاپیش میگوید بشار اسد نباید باشد، یا فلان چیز باید اینطور باشد. اصلاً به این دلیل که میبینند دارند ضرر میکنند میگویند آستانه مهم نیست، باید ژنو برویم و در آنجا در خصوص انتقال قدرت، گفتگوی سیاسی داشته باشیم. اما در عمل مجبورند که روند آستانه را بپذیرند. حتی در مورد قانون اساسی و پیشنویسی که روسیه ارائه داد، دیدید که این یک دامی بود که روسها برای طرف مقابل پهن کرده بودند و آنها را سرگرم کردند. بعد هم آخرسر میگویند مردم سوریه باید در مورد قانون اساسی نظر بدهند. این بازی خوبی است که طرف را مستهلک میکند و دچار فرسایش مینماید.

مجری: سؤال اول این بود که آستانه در چه فضایی شکل گرفت؟ آستانه یعنی چه؟ و کجای این پروسه قرار میگیرد؟ اگر پاسخ این است که آستانه در فضای برتری سوریه و جبهه مقاومت در میدان، بر طرف مقابل تحمیل شده است، نکته مهم دیگر این است که بالاخره ما هم باید از این وضعیت استفاده کنیم و بتوانیم در کنار روسیه بازی سیاسی خودمان را داشته باشیم.

 مسئله بعدی این است که در میان نخبگان و محافل سیاسی اینطرف، یعنی جبهه مقاومت، چه در سوریه، چه در حزبالله و حتی ایران،  بهغیر از دوستانی که مستقیماً درگیر کار با طرف روس هستند، یکسری نگرانیهایی از رفتار روسیه و نوع بازیگری آن وجود دارد؛ یعنی میگویند روسیه در حال انجام چهکاری است؟ میگویند رفتار سیاسی و مواضع روسها مفهوم نیست. روسها ازیکطرف میگویند آستانه، کاتالیزور و تسهیلکننده روند مذاکرات ژنو است و در واقع میخواهند حساسیت غربیها را نسبت به آستانه کاهش دهند، اما از اینطرف هم معلوم نیست این بازیگری روسیه لزوماً در راستای منافع ما و جبهه مقاومت تعریف بشود! بالاخره بازیگری روسیه در سوریه، یک بازیگری بزرگ است. او منافع خودش را پیگیری میکند و البته تا حدود قابلتوجهی نیز با منافع ما همپوشانی دارد و ما میتوانیم استفاده کنیم اما نگرانیها هم وجود دارد. در کنار پرسش اول این مسئله را هم توضیح دهید.

حمید دهقانی: در تحلیل این روند، به نظر میرسد «آستانه» صرفاً یک تغییر جغرافیایی در مکان اجلاسهای مربوط به حلوفصل بحران سیاسی سوریه نیست. بلکه این تغییر مکان، در واقع یک تغییر در توازن قوای درگیر در سوریه، در منطقه، و شاید در سطح جهانی باشد. ما در اجلاس ژنو 1 در سال 2012 تحتفشار یکی دو کشور خاص دعوت نمیشویم؛ و در اجلاس ژنو 2 دعوت میشویم و باز تحتفشار همان یکی دو کشور، دعوت پس گرفته میشود. امروز ما جزء کشورهایی هستیم که نه به دلیل یک امر خودخواهانه و تلافیجویانه، بلکه به دلیل یک تجربه طولانی از نوع عملکرد برخی کشورها، در نشست آستانه میگوییم که چه کشورهایی حضور نداشته باشند. اگر در ژنو 1 ما را دعوت نمیکنند و در ژنو 2 دعوت میکنند و بعد دعوت را پس میگیرند، و امروز در آستانه ما هستیم که میگوییم چه کشورهایی شرکت کنند، این مسئله نه به این دلیل است که طرفهای مقابل ما واقعنگر شدهاند یا آدمهای منصفی شدهاند! بلکه به این دلیل است که موازنه قدرت تغییریافته و جایگاه جمهوری اسلامی ایران در این صحنه غیرقابلانکار است و بدون حضور ایران و جلب نظر ایران نمیتوانند بهجایی برسند. میبینند که تمام اهرمهای سیاسی، رسانهای، تسلیحاتی و مالی را در پنج سال متوالی به کار گرفتهاند ولی از نقطه اول هم پسرفت کردهاند. این همه آبروی خود را هزینه نمودهاند اما همه میگویند این کشورها حامی تروریستاند. یعنی، نه اینکه آنها عاقل شدهاند و اکنون میگویند شما هم در جلسات ژنو شرکت کنید، بلکه به این دلیل که بدون حضور ما نمیتوانند دستاوردی داشته باشند. امروز آنها نمیتوانند موازنه قدرت و جایگاه ایران را انکار کنند. بالاتر از این را بگویم! صرفنظر از ژنو که میگویند ایران شرکت کند، اکنون ما میگوییم در آستانه فلان کشور نباید حضورداشته باشد. آمریکا که در شرایط کُما به سر میبرد، حداکثر سفیرش را به اجلاس آستانه میفرستد. در مورد حضور عربستان سعودی میگوییم، اصلاً نباید بیاید. البته اگر یک روانشناسی دیپلماتیک داشته باشیم، نگاه روسیه هوشمندتر از ماست. ما میگوییم عربستان سعودی در آستانه نباشد. [اما] روسیه ما را در سناریوی خودش به بازی میگیرد، ترکیه را هم آورده است و میگوید اشکال ندارد [ترکیه هم باشد]، ترکیه سه ماه در این زمین بازی کرده و ما سود خودمان را بردهایم؛ حتی اگر ترکها بگویند ما برگشتهایم سر جای اول خودمان، بازهم روسیه نفعِ خود را از حضور ترکیه با این وضعیت برده است. روسیه میگوید ما سه ماه از ترکیه به نحوی استفاده کردیم که باعث شد واگرایی، درگیری و کشتار بین گروههای تروریستی ایجاد شود و این آتش راه بیفتد. روسها میگویند برای ما همین بس است! ما بیش از این نیازی به ترکیه نداریم. دیپلماسی ما هم همین هوشمندی را میخواهد. گفتن اینکه عربستان نباید باشد، برای ما خیلی قشنگ و دلنشین است؛ یا بگوییم آمریکا نباشد، دلنشین است! اما اگر ما توانستیم با طراحی دیپلماسی خودمان، آنها را در زمینی که میخواهیم به بازی بگیریم و از حضور آنها به نفع خودمان سود ببریم، شاید منافع بیشتری را حاصل کنیم. ترکیه در آستانه حضورداشته است؛ شما میتوانید کاردار کشور ترکیه را صدا بزنید  و به آنها بگویید طبق گفتگوهایی که آنجا داشتیم شما باید مرزهای خود را به روی تروریستها ببندید و از آنها جواب بخواهید؛ مجبورش کنید. او ممکن است که رودررو به شما چیزی نگوید یا اظهار کند که من نمیخواهم ببندم؛ ولی چون در یک چارچوبی به نام آستانه وارد شده و پذیرفته است که جزء سه کشور ناظر بر توافقات باشد، مجبور است همراه با شما یک بازی کند. با بقیه کشورها هم میتوانیم همین کار را بکنیم. اما اینکه ما چرا میگوییم که چه کسانی باشند یا نباشند، این نظریه تلافیجویانه و خودخواهانه نسبت به گذشته نیست؛ بلکه حاصل تجربه انباشته در گذشته است که این افزایش کشورها به حل موضوع کمک نکرد.

 چرا آستانه شکل گرفت؟ من به نظرم میرسد که در سطح داخل سوریه، در سطح منطقه و در سطح بینالمللی تحولاتی رخ داد که این تحولات باعث شد گفتگوها به سمت آستانه حرکت کند.

 در سطح داخل سوریه، غیرقابلانکار است که از بعد نظامی دولت جمهوری عربی سوریه و همپیمانانش اعم از روسیه و کمک مستشاری جمهوری اسلامی ایران و گروههایی که به دعوت سوریه حضور دارند و کمک کردند، توانستند معادله قدرت را تغییر دهند. حضور ما در آستانه مبتنی بر پیروزی در حلب و تغییر موازنه قوا نبود؛ ما قبل از آن هم موافق راهحل سیاسی بودیم اما، حضور معارضه و حامیان معارضه در آستانه و یا سکوت توأم با رضایت غرب و حامیانش در این روند، به تغییر موازنه قوا در داخل سوریه برمیگردد.

 مسئله دیگر، اختلافاتی است که بین گروهها وجود دارد. بههرحال چه بین گروههای مسلح و جریان سیاسی و چه در میان گروههای تروریستی، با همه اوصافی که دارند، اختلافات بسیار زیادی در حد جنگ و مبارزه با یکدیگر در بعضی مقاطع بوده است. از این گذشته بین حامیان خارجی آنها نیز اختلاف وجود داشته است. مثلاً در دوره گذشته، مواضع حکومت مصر نوع دیگری بود که با مواضع امروز آن متفاوت است.

 نکته سوم، استقامت دولت سوریه و دوستانش است. منظور از این استقامت، بحث پیروزی نظامی نیست؛ چون در نکته قبلی بدان پرداختم. منظور از استقامت، استقامت در ابعاد اقتصادی، سیاسی و امنیتی است. زمانی ما شاهد بودیم که نخستوزیر سوریه فرار کرد و پناهنده شد! (همین شخصی که الآن رئیس ائتلاف معارضه ریاض هست و خودش را اولین گروه معرفی میکند.) جالب اینجاست که بعضی از این معارضین که ده یا پانزده سال در دوره همین دولت فعلی جمهوری عربی سوریه در زندان بودهاند و الآن از جریان معارضه داخلی حساب میشوند. همینها میگویند که ما از این ناراحتیم که ایشان (ریاض حجاب) به ما میگوید شما معارض نیستید؛ درحالیکه ما 15 سال در زندان بودیم و ایشان در کشور همه مسئولیتها را داشته است! حالا به ریاض رفته و به ما میگوید شما معارض نیستید. لذا بحث سوم این است که دولت سوریه در مقابل همه این ناملایمات، مقاومت خوبی از خود به نمایش گذاشت.

 در سطح منطقهای نیز ما شاهد وضعیتی هستیم که معادله را تغییر داد. بهعنوانمثال، از سوی مصر شاهد یک چرخش آرام و بیصدا هستیم. مجموعه حاکمیت قبلی که پس از حسنی مبارک روی کار آمده بود، از مهمترین حامیان معارضه بود. در حالیکه حاکمیت فعلی، جزء حامیان معارضه محسوب نمیشوند و شاید بتوان گفت یک چرخش آرامی را به سمت فضای جدید با دولت سوریه بازکرده است. عربستان سعودی نیز درگیر پروندههای متعددی شده است. شاید عربستان در اوایل بحران سوریه، سرمست از تفکر متکی بر سلاحهای خریداریشده، پول هنگفت، ذخایر ارزی و سرمایههایی که در اروپا و آمریکا داشت، بود. اما امروز بعد از این سالها به این نتیجه رسیده که هیچکدام نتوانسته یک برگ پیروزی به پرونده آنها بیفزاید. حتی ترکیه هم مواضعش متزلزل شده است. ترکیه به همه توصیهها و اخطارهای ما درباره اینکه این آتش میتواند دامن همسایه را هم بگیرد، بیتوجه بود. زمانی که برخی جرقهها و شعلهها را مشاهده کرد، متوجه شد. هرچند این توجه ممکن است به نسیان و فراموشی برود ولی بازهم یک نوع بیداری صورت گرفته و یک نوع تحول در رفتار آنها پدید آمده است. از آن حمایتهای لجامگسیخته و باز شدن دروازهها و مرزها و گسیل سیل تروریستها و پشتیبانی مالی، تجهیزاتی و لجستیکی و ... الآن ترکها به یک مرحله رسیدهاند که احساس خطر میکنند.

 در سطح جهانی، هم اروپاییها و هم آمریکا، ناگهان با وضعیتی مواجه شدند که احساس کردند آنچه امروز در خاورمیانه میگذرد ممکن است در محدوده خاورمیانه باقی نماند. انفجارهایی که در پاریس و جاهای دیگر اروپا رخ داد از یکسو، و سیل پناهندگانی که به اروپا و غرب رفتند از سوی دیگر، زنگ خطرهایی بود که برای اروپاییها و آمریکا به صدا درآمد. لذا آنها به این نتیجه رسیدند که باید این وضعیت را مهار کنند. 

 در داخل ایالات متحده آمریکا یک نوع بلاتکلیفی چند ماهه حاکم بود. اختلاف بین دو دیدگاه بود شاید در طول مبارزات انتخاباتی حداقل در دهههای اخیر ما شاهد چنین اختلافاتی نبودیم. اینکه در آمریکا چنین دو قطبی بزرگی ایجاد شود و وضعیت نابسامانی را برای آمریکا به ارمغان بیاورد؛ اینکه اینطور این دو جناح به هم حمله کنند و پردهها در مورد آنچه قبلاً گفته نمیشد دریده شود آنگونه که بعضی معتقدند این بدترین افتضاح سیاسی برای آمریکا است. حتی بعد از انتخابات که نوعاً مبارزات انتخاباتی تمام میشود، برعکس، با آمدن آقای ترامپ این وضعیت تشدید شد. لذا اروپاییها ترسیدند؛ کشورهای عربی نگران شدند؛ حتی ترکیه نگران شد.

 در چنین فضایی، روسیه خودش را پیدا کرد. شاید تجربه ای که روسیه در لیبی پیدا کرده بود، کمک شایانی نمود. اگر روسها این تجربه را در لیبی پیدا نمیکردند، شاید در سوریه با وضعیت نابهنجارتری مواجه میشدیم و این درسی بود برای روسیه که اگر بخواهد با چنین پروندههایی در شورای امنیت، با اهمال و با سادهانگاری برخورد کند ممکن است با خطرهای زیادی مواجه شود. ضمن اینکه اهمیت سوریه برای روسیه، قطعاً خیلی بیشتر از لیبی است. ازاین رو در اینجا ایستاد. این ایستادگی در یک مرحله به درجهای رسید که به حضور نظامی روسیه در همراهی با جمهوری اسلامی ایران منجر گردید. من به این قائل نیستم که دولت روسیه اگر میخواست به تنهایی و بدون هماهنگی و همکاری با ما وارد جنگ در سوریه شود، میتوانست این دستاوردها را داشته باشد. لذا همکاری و هماهنگی و حضور نظامی روسیه، مرحلهای بود که اوج تغییر در میدان را رقم زد و توانست مسیر پرونده را تغییر دهد. جمهوری اسلامی ایران نیز بسیار ظریف عمل کرد؛ الآن ترکیه حضور نظامی پیدا کرده، تانک میبرد، سرباز میبرد و منطقه اشغال میکند و شاید فکر میکند این اقدام بتواند به نفوذ بیشتر آنها منجر شود. جمهوری اسلامی ایران نه تانکی برد، نه لشکرکشی کرد. تعداد محدودی مستشار نظامی بنا بر دعوت دولت سوریه آنجا حضور یافتند. ایران تلاش کرد تا خود مردم سوریه و مجموعههای مرتبط با سوریه و ایران بتوانند کمککننده باشند و جمهوری اسلامی ایران حمایت مستشاری داشته باشد. شاید بتوانم بگویم حل و فصل پرونده هستهای ایران نیز نقش داشت. اولاً، جمهوری اسلامی ایران از یک درگیری تصنعی که غرب، اسرائیل و شاید سعودی و دیگران برایش درست کرده بودند، یک مقدار فارغ شد. مجموعه این مسائل جمهوری اسلامی ایران را درگیر یک پرونده تصنعی کرده بود و این فراغت بالی که ایجاد شد، توانست به بازیگری مؤثرتر جمهوری اسلامی ایران کمک بیشتری نماید.

 مجموعه این شرایط و حتی شرایطی که در عراق و در ارتباط با گسترش داعش پیش آمد و موجب شد ملت و دولت عراق از جمهوری اسلامی ایران درخواست کنند، و ایران نیز به کمک آنها بشتابد و همچنین اقدام هوشمندانه مرجعیت عالی در عراق به رهبری آقای سیستانی موجب بسیج مردم شد. همه اینها موجب شکست داعش در عراق گردید که در سوریه نیز اثرگذار بود. این شرایط کمک کرد که به سمت آستانه برویم. البته انتخاب این پایتخت ممکن است یک جهش نمادین داشته باشد. از این جهت که قزاقستان از یک طرف با روسیه روابط بسیار خوبی دارد و از طرف دیگر، روابط خوبی با ترکیه و جمهوری اسلامی ایران دارد. بنابراین آستانه جایی بود که می توانست کمککننده باشد. شاید اگر ما هر یک از پایتختهای سه کشور ناظر را انتخاب میکردیم، این ویژگی را نداشت. شاید ما و ترکیه به برگزاری نشست در مسکو هم رضایت میدادیم، ولی روسیه به دلیل دو مرحله مذاکرات که در آنجا برگزار شده بود و موفقیتآمیز نبود، نخواست یکبار دیگر این کار را انجام دهد. به نظر من، اگر بخواهیم وارد بحث آستانه شویم، آستانه از جایی شروع شد که آقای روحانی، آقای پوتین و آقای اردوغان تصمیم گرفتند این موضوع را به صورت سه جانبه حل کنند و وزرای خارجه سه کشور در اجلاس مسکو بیانیه مسکو را صادر کردند. آن بیانیه مبنا و فصل مشترکی بین سه کشور بود؛ در این خصوص که چطور میخواهیم موضوع سوریه را حل و فصل کنیم.

مجری: در خصوص بازیگری روسیه اشاره خوبی داشتید به انعطاف روسها در عرصه سیاسی. در واقع روسیه با این انعطافپذیری توانست ظرفیت دیگران را نیز به خدمت بگیرد. در عین حال، روسیه اهداف مشخصی را در سوریه دنبال میکند که در برخی موارد ممکن است با اهداف جبهه مقاومت همپوشانی نداشته باشد یا نگرانیهایی در خصوص معاملهگری روسها وجود داشته باشد. به هر حال، این مسأله برای ما به عنوان رهبر جبهه مقاومت مهم است. مدیریت رفتار مسکو در چارچوب این همپیمانی چگونه باید باشد؟ روسها آستانه را فصلالخطاب میدانند یا مقدمهای برای ژنو؟ یا آستانه را ظرفیتی برای افزایش برگهای خود در تعامل جهانی با غرب به حساب میآورند؟ هر کدام از این موارد، نوع رفتار خاصی را میطلبد.

هادی محمدی: در بخش دوم می خواهم به دو سؤال به طور جدی پاسخ دهم. اولاً، در سیاست هیچ عقد اخوتی بین هیچکس برقرار نیست. ما ملاک ارزیابیمان تجربه و شناختی است که از بازیگران داریم. آن چیزی که امروز روسیه را از گذشته متفاوت میکند (البته من حتی در مورد گذشته رفتار روسها هم یک ملاحظاتی دارم)، این است که روسیه امروز، یک روسیه ایدئولوژیک نیست. درباره روسیه امروز، یک تاریخ نزدیک، روشن و قابل استدلال داریم که با آن میتوانیم رفتار سیاسی مسکو و تعاملات دوجانبه و چندجانبهاش را نشانهگذاری کنیم. لذا خیلی نیاز به ذهنیتهای ساخته شده از گذشته که مشهور بوده و در دانشگاههای ما تدریس میشود و یک عده آن را تکرار میکنند، نداریم. روسیه جدید و کارکرد آن را در این عمر بیست و هفت سالهاش میشناسیم. تنها دورهای که ما احساس خوبی از رفتار روسیه نداشتهایم، دوره چندسالهای است که آقای احمدینژاد مسببش بوده است. با اطلاعات دقیق و شناخت کامل داریم این حرف را میزنیم. دلیل اینکه ما از روسها گلایه داریم هم این نبود که به قطعنامههای ما رأی کذا و کذا دادند. نه! ما خرابکاری کردیم، در یک جاهایی گفتند ما جوابتان را میدهیم و جواب هم دادند. وگرنه ما تجربه کار سیاسی با آنها را داریم، تجربه کار اقتصادی داریم، تجربه امنیتی و تسلیحاتی داریم، تجربه کار تکنولوژی نظامی داریم؛ انواع تجربههای همکاری را با روسها داریم. من فکر میکنم در دنیا، اگر قرار باشد کشورها را لیست کنیم و نمره بدهیم، روسیه نمره بدی نمیگیرد، نمیخواهم بگویم نمره بالایی میگیرد.

 نکته دیگر این است که دیپلماسی ما باید برای خودش برنامه داشته باشد، یعنی باید همین روسیه را میلیمتری مراقبت کند. اگر در جایی ما نگاه متفاوتی داریم یا ما فکر کنیم روسیه نگاهش به پرونده سوریه فراتر از محورهایی که ما داریم است، این یک امر طبیعی است. ولی آیا این تفاوت در منافع، تعارض در منافع است؟ من تصور میکنم ما نمیتوانیم سوریه را در تفسیر خودمان در چارچوب منطقهای تحلیل کنیم و بگوییم چیزی به نام محور مقاومت داریم و در آن چارچوب سقف ماهیت پرونده سوریه، منافع ماست. اینکه روسیه با توجه به ظرفیتها و تعاملات جهانی که دارد، سوریه را فراتر از سطح منطقهای تحلیل کند هم طبیعی است. آیا این در تعارض با منافع ماست؟ من فکر نمیکنم.

حمید دهقانی: میخواهم به نکتهای در خصوص میزان هماهنگی اهداف و منافع روسیه با جبهه مقاومت اشاره کنم. به نظر من تا حدود زیادی همپوشانی وجود دارد. البته در اینکه بازی روسیه، یک بازی بزرگتری است و حرکت آنها، ده درصد این طرف یا آن طرف، برای ما زاویه زیادی درست میکند، درست است. مثلاً ممکن است روسیه برایش خیلی مطرح نباشد که برخی از اختیارات بشار اسد بماند یا انتقال پیدا کند.

هادی محمدی: چنین چیزی نیست، این حرفها ذهنی است، با اطلاعات و شناخت میگوییم هیچ کدام از اینها نیست.

مجری: البته چون روسیه حضور نظامی قویتری دارد، ممکن است بگوید هرکسی در سوریه حاکم باشد من کار خودم را میکنم؛ چون واقعیت علی الارض است.

هادی محمدی: روسیه هم آدمهایش را میشناسد؛ جریان معارض به اصطلاح داخل، کشک است. اینها یا وابسته به دولتند یا آدمهای بدون پایگاهند. هیچ کدامشان چیز خاصی ندارند؛ مثلاً آقای قدری جمیل کدام پایگاه اجتماعی را دارد؟! در میان سایرین، ما یکسری گروه مسلح داریم که آنها را میشناسیم، خاستگاهشان را میدانیم، اهدافشان را میشناسیم؛ روسیه هم میداند که هیچکدام از گروههای مسلح، فصل مشترک با روسیه تشکیل نمیدهند؛ یعنی نه آنها نگاهشان به روسیه هست و نه روسیه روی اینها حساب باز کرده است. پس ما نگران چه کسی باشیم؟ روسیه با چه کسی میخواهد مانور کند؟ با غرب میخواهد مانور بکند؟ چه چیزی قابل بده و بستان با غرب است؟ تردیدهایی پیش آمده است در این خصوص که برای روسیه شاید فرق نداشته باشد که بشار اسد بماند یا برود! ما اگر بر روی بشار اسد اصرار میکنیم، به خاطر این است که این نظام یک ویژگی خاصی دارد، مهمترین ویژگی آن این است که بدون بشار اسد از هم خواهد پاشید. این مسئله را روسها به خوبی درک میکنند.

مجری: منظور شما این است که این درک راهبردی روسیه، سیاست آنها را در مسیری قرار داده است که منافع آن با منافع مقاومت همراستا شده است.

هادی محمدی: روسها هم شاید بگویند که ما در خود روسیه هم جناحهای سیاسیی مختلف داریم؛ مثلاً در سوریه هم بگویند اگر نشد بشار اسد را نگه داریم، ماهر اسد را جایگزین میکنیم؛ یا یک نفر دیگر مثل مخلوف و ... . یک موقع است این جوری نگاه میکنیم، یک موقع است میگوییم اصل سیاست روسیه این است که میخواهد با این کارت بازی کند و آن را به قیمت بفروشد. باید عملگرایی روسیه در سیاست خارجی را خوب بفهمیم؛ آیا این رفتار به معنای جدا شدن از ما یا پشت کردن به ما یا زاویهدار شدن از ماست؟ روسیه از قبل از ژنو1 بازی پیچیده و دیپلماسی قشنگی را بهکار گرفته است. روسیه ابتدا خارج از گود بود با ابتکار عمل وارد شد و سهیم گردید و بعد هم ابتکار عمل را به دست گرفته است. حالا هم خودش را سفید کرده و بازیگری خود را برای همه جا انداخته است. این چیزی است که موجب رنج آمریکا گردیده است و میگوید من حاضر به همکاری با روسیه در سوریه نیستم؛ خصوصاً همکاری سیاسی و نظامی. چون آمریکا میفهمد که هر چه به روسیه زمینه بدهد، باید از سهم بازیگری خود کم کند.

 روسیه با سازمان ملل هم همین طور رفتار میکند. البته روسیه قسم نخورده است که به یک سری تقیدات پایبند باشد. در سطح سازمان ملل، شورای امنیت و حتی نماینده دبیرکل بازی میکند تا آمریکا را آچمز کند و بگوید نظام جهانی نظام مشارکتی است، نظام تک قطبی نیست. اتفاقاً من تأکید میکنم که ما هم باید از این نوع بازیها داشته باشیم تا طرف مقابل را دچار فریب و فرسایش نماییم. متأسفانه ما فقط برای آخرین جلسهای که میخواهیم شرکت کنیم برنامهریزی میکنیم، اما برای یک پروسه و زمانبندی مشخص، بازی پیچیده نداریم. مثلاً در مورد اخوانالمسلمین، شما چه برنامهای برای جذب آنها دارید؟! تا ظرفیتهای آنها در مقابل مقاومت را به فرسایش بکشانید؛ تا حداقل 40 درصد به ما نزدیک شوند؛ ما چنین طراحیهایی نداریم. ظرفیت اخوانالمسلمین در پرونده سوریه، چیزی حدود 30 تا 40 درصد است. این 30 تا 40 درصد را اگر بتوانیم تا حدی همراه کنیم یا حداقل بیاثر کنیم، این برای ما مهم است. مانند سال 2005 که آقای بشار اسد را به قتل حریری متهم کردند. در آن پرونده، وقتی ما توانستیم از طریق حماس، اخوانالمسلمین را از بازی خارج کنیم، این پروژه ظرفیتش از بین رفت و دیگر کسی دنبال آن را نگرفت. این در حالی است که در ابتدا میگفتند آقای بشار اسد! ما شما را کجا بازجویی کنیم؟ در قصر یا پایگاه نظامی ما؟ میگفتند این را هم ما تعیین میکنیم. این طور با خفت با آقای بشار اسد حرف میزدند! به محض اینکه ما توانستیم بازی خوبی طراحی کنیم و اخوانالمسلمین را از پرونده خارج کنیم، این حرکت آثار خودش را گذاشت. متأسفانه در پرونده سوریه، ما طراحی بزرگ و مؤثر در این سطح نداریم.

 اینکه روسیه منافع مختلفی دارد، درست است! همه بازیگرها منافع خاص خود را دارند؛ ما باید حواسمان جمع باشد که بفهمیم آیا منافع آنها در تعارض با منافع ما است یا نه. اگر منافع آنها در تعارض با منافع ما است، ما از موقعیت خودمان استفاده کنیم. آقای دهقانی توصیف خوبی از روسیه کردند. به نظر من، از آقای پوتین عملگراتر شاید در دنیا وجود نداشته باشد. ایشان میداند اگر روسیه به تنهایی و بدون همراهی ما میخواست وارد پرونده سوریه بشود، نمیتوانست موفق شود. نمیخواهم بگویم بازنده بود، اما میتوانم محکم بگویم که موفقیت امروز را نداشت؛ این قطعی است. ما اهرمهای خاص خودمان را داریم. اطمینانی که بشار اسد و بسیاری از مجموعههای متصل به شخص وی، به ما دارند، به روسیه ندارند. ممکن است شما بگویید در حزب بعث و برخی از دستگاههای اطلاعاتی، روسها نفوذ بیشتری دارند. [درست است] ولی ما هم اهرمهای خودمان را داریم. روسیه هم نمیخواهد در سوریه ریسک بکند. لذا خیلی جای نگرانی در همکاری با روسیه وجود ندارد. ضمن اینکه تأکید میکنم که باید حواسمان را جمع کنیم و حزب بعثی که در سوریه در حالت احتضار بوده را نباید بگذاریم در سایه پیروزی در پرونده سوریه یک بار دیگر گردنش را بلند بکند.

 نکته مهم بعدی این است که ما و روسیه، یعنی طیف حامیان دولت سوریه، در راهبرد مورد نظر برای حل بحران گفتهایم که «راهحل سیاسی از دروازه مبارزه با تروریسم. میگذرد». برعکس این راهبرد، کاملاً نادرست است و برای به چالش کشیدن حکومت سوریه است. یعنی اول راهحل سیاسی و بعداً مبارزه با تروریسم؛ این چیزی است که آمریکا، ترکیه و عربستان و گروههای همسو با آنها دنبال میکنند. میگویند اول توافق سیاسی صورت پذیرد و در مرحله بعدی با تروریسم مبارزه خواهیم کرد. واقعیت این است که آنها اصلاً به دنبال مبارزه با تروریسم نیستند، تروریسم چماقی است برای امتیازگیری. لذا اگر در مذاکرات مختلف نظیر نشستهای ژنو و سایر اجلاسها حواسمان جمع نباشد و راهبرد را برعکس کنیم، این یک غفلت بزرگ است، یک خسارت بزرگ است. گوترش، دبیرکل سازمان ملل، و تیلرسون و ... میگویند اول راهحل سیاسی و بعد مبارزه با تروریسم. این دام است.

 نکته دوم اینکه ما باید نشان دهیم که بخش اصلی مبارزه با تروریسم ما هستیم. آنها میگویند جمهوری اسلامی ایران عامل بیثباتی در منطقه است؛ یعنی دارند تصویر را وارونه جلوه میدهند. شما برای پاسخگویی باید سناریو داشته باشید. اینکه وزیر خارجه ما میگوید ما دنبال صلح هستیم، بسیار عالی است ولی جایی که آدم را میترساند این است که ایشان بگوید برجام مدل خوبی برای حل مسائل منطقه است. این خیلی خطرناک است؛ یعنی شما پذیرفتید که با تروریستها و با کسانی که دستشان به خون مردم بیگناه آلوده است، بخواهید تقسیم کنید و بگویید بیا! این قسمت سهم تو و این قسمت سهم من. اما اگر بگویید من فراتر از این نمیخواهم کاری بکنم و فقط میخواهم با این موضع، طرف مقابل را به انفعال بکشانم، این هم باید روشن باشد؛ چرا که این موضع، پیام بدی به طرفهای مختلف میدهد؛ هم در سوریه، هم به طرفهای منطقهای ما در محور مقاومت و حزبالله. راهبرد [درست] شما این است: «ورود به راهحل سیاسی فقط از دروازه مبارزه با تروریسم میگذرد». هرکس حاضر است با تروریستها مبارزه کند ما از آن استقبال میکنیم.

مجری: به نظر شما آستانه واقعا در مسیر حل سیاسی از دروازه مبارزه با تروریسم است؟ آیا روسیه چنین طراحی دارد؟

حمید دهقانی: بدشان نمیآید مذاکره سیاسی را به آستانه بیاورند.

هادی محمدی: بدشان نمیآید ولی قرار هم نبوده که به این سمت ببرند. بعد از ژنو 3 روسها به این دلیل که وضعیت میدانی قوی نداشتند، دنبال ژنو4 نبودند ولی الآن وضع عوض شده است. الآن طرف مقابل التماس میکند که آستانه را رها کنید و ژنو4 را پیگیری کنید؛ به خاطر این که ابتکار عمل در آستانه در اختیار مسکو و تهران است و راهبرد آن هم مبارزه با تروریسم است.

حمید دهقانی: شما میفرمایید راهحل سیاسی از دروازه مبارزه با تروریسم میگذرد که حرف درستی است ولی آیا این دستفرمان ما که وارد مذاکرات آستانه میشویم و با روسیه همراهی میکنیم این همان را محقق میکند؟ از طرف دیگر میگوییم نباید مدل برجامی بدهیم، ولی آیا این راهبرد از طریق کانال آستانه قابل محقق شدن هست یا نه؟

هادی محمدی: بخش عظیمی از این راهبرد، که میگوید: «راهحل سیاسی از دروازه مبارزه با تروریست میگذرد»، از کانال آستانه محقق میشود. شما رفتید آنجا نشستید در مورد آتشبس با کسانی که حاضرند با تروریست مبارزه بکنند توافق کردید ولی هنوز این را ترجمه عملی نکردهاید؛ اگر ترجمه عملی بکنید به آقای علوش میگویید شما که این سازوکار را پذیرفتهای، نیروهایت را وارد درگیری با جند الاقصی و داعش کن! چرا با داعش نمیجنگی؟ به ترکیه میگویید مرزهایت را به روی تردد تروریستها ببند و نظارت کن! این رویکرد بخشی از همین راهبرد را محقق میکند.

مجری: در مورد نوع بازیگری روسیه و ابهاماتی که وجود دارد، آقای دکتر دهقانی هم نکات خودشان را بفرمایند.

حمید دهقانی: در بحث بازیگری روسیه، من با آقای محمدی موافقم. ما شاید نگرانی مان نسبت به نوع بازی روسیه کمتر شده است. مقدار زیادی از نگرانیهای ما رفع شده است. شاید روز اول برداشت ما این بود که که روسیه شناخت کافی ندارد و ممکن است، تصمیماتی بگیرد که بر مبنای شناخت کافی نباشد.

هادی محمدی: این نگرانی ناشی از نگاه تاریخی ما است که میگوییم روسیه نامرد است و ما را میفروشد!

حمید دهقانی: یک بخش مربوط به افکار عمومی است و یک بخش غیر افکار عمومی است و یک مقداری هم واقعیت دارد. روسها به اندازه ما منطقه را نمیشناسند. سوریه، لبنان و فلسطین را نمیشناسند. مثل ما هم دلبستگی به این کشورها ندارند. به هر حال، مقداری هم اختلاف در تعریف منافع ملی وجود دارد. نمیتوانیم بگوییم در روسیه هم فقط یک دیدگاه وجود دارد. درست است که روسیه را آقای پوتین رهبری میکند ولی این گونه نیست که در بدنه نظام روسیه، در بخشهای مختلف، در وزارت دفاع، در وزارت خارجه، در حزب و در دوما، همه یک دیدگاه داشته باشند. در آنجا هم بعضی دیدگاههای نزدیک به غرب وجود دارد و بعضی دیدگاههای ملیگرایانهتر هست؛ یا مثلاً نگاه بدبینانه به ایران وجود دارد. نگاهها متفاوت است.

هادی محمدی: مثلاً کسی هست که غربزده نیست، مارکسیست است ولی نگاه مشکوک به ما دارد و میگوید ایرانیها با انگلیسیها کار میکردند.

حمید دهقانی: منتهی گاهی ادبیات ما با آنها یا نوع دیپلماسی عمومی آنها با دیپلماسی ما متفاوت است. شاید بتوانیم بگوییم گاهی دیپلماسی عمومی آنها حرفهایتر بوده است. از این جهت که ما صادقانه مسائل را بیان میکنیم و صریحاً میگوییم، آقای بشار اسد برای ما خط قرمز است. واقعیت هم همین است. اما بیان دیگر این حرف این است که ما بگوییم آینده بشار اسد و آینده سوریه توسط مردم این کشور رقم خواهد خورد؛ چون ما معتقدیم که این مردم همچنان آقای بشار را قبول دارند. حالا اگر شما این دومی را بگویی، هزینه کمتری برای شما دارد و با اصل کلی ما که میگوییم مسائل داخلی سوریه به کسی ربطی ندارد، سازگارتر است. ولی گاهی خطاهایی صورت میگیرد. مثلاً علیرغم اینکه گفته میشود باید شأن سوری مسائل داخلی این کشور حفظ شود، یکباره ما با پیشنویس قانون اساسی روبه رو میشویم. شاید بعضی این تعبیر را داشته باشند که این گونه نیست که روسیه متوجه نباشد که این مسأله کار ویژه روسیه نیست. واقعیت این است که روسیه در صدد طراحی یک بازی جدید است. روسها با انتشار این پیشنویس از قانون اساسی، در واقع مجموعه کردی را که تاکنون در ژنو مشارکت داده نشده و در آستانه نیز مشارکت ندارند، همچنین در ائتلاف ریاض هم به علت وتوی ترکیه شرکت داده نشدهاند، با دادن امتیازاتی مثل خودمختاری فرهنگی و یکسری بحث های دیگر، در صدد جذب آن است. الآن یک رقابت بزرگی میان آمریکا و روسیه وجود دارد؛ در این خصوص که چه کسی میتواند کردهای سوریه را جذب کند. شاید دادن کاغذی به عنوان پیشنویس قانون اساسی که گفته میشود یک بازی تاکتیکی برای این کار است، از طرف روسیه مطلوب باشد. اگر ما این تحلیل را نکنیم، ممکن است بگوییم عجب سادهانگاری از سوی روسیه صورت گرفته است.

 ممکن است یک تصویر دیگر این باشد که روسها به دلیل نشناختن وضعیت، فکر کردند با ورود نظامی آنها، ظرف یک یا دو ماه، موضوع سوریه قابل حل است؛ ولی ما تصورمان این بود که این موضوع به این سرعت قابل حل نیست و راهحل، بلند مدتتر از اینها است و موارد مشابهای هم هست. اما اگر بخواهیم معدل بگیریم میتوان گفت روسیه تاکنون کارنامه خوبی در این زمینه داشته است و میزان اعتماد به روسیه در موضوع سوریه افزایش یافته؛ یعنی این طور نیست که روسیه سرمایهگذاری کرده و الآن میخواهد همه سود را خودش ببرد یا به اصطلاح به ما نارو بزند. البته این تصور هم درست نیست که چون ما روسیه را تشویق به اقدام نظامی در سوریه کردیم، بگوییم روسیه با اینکه سرمایهگذاری کرده، هیچ سودی هم نبرد یا سود آن مانند دوره قبل از حضور نظامیاش باشد؛ بالاخره این کشور هم سهمی میخواهد. منظور از بازی برد - برد همین است که هر کسی نسبت به میزان زحمتی که میکشد، سودش هم ببرد. به نظر من، روسها توانستهاند تا اینجای کار، یک نوع اعتمادی به ما بدهند. گمان میکنم اگر ما بتوانیم روسیه را به خوبی توجیه کنیم، روسیه هم کمتر دچار تردید خواهد شد؛ چرا که آنها هم مثل ما که بعضاً در خصوص سیاست آنها تردید میکنیم، ممکن است نسبت به سیاست ما تردید داشته باشند. بنابراین لازم است، یک وجه مشترکی بین دو طرف پیدا کنیم.

هادی محمدی: روسها منجی سوریه شدهاند و ما هم از این اقدام آنها راضی هستیم، آنها هم راضی هستند؛ ولی من میگویم روسیه دارای یک پازل برنامهریزی شده است و وقتی به نقطه بلوغ هر یک از قطعات این پازل میرسد، اقدام میکند. این پازل از یک سو شامل کار نظامی، اطلاعاتی، آموزشی و تأمین تسلیحات است؛ و از سوی دیگر شامل کمکرسانی انسان دوستانه است تا زمینههای اجتماعی و فرهنگی را پرکند. از همه مهمتر این است که روسیه قسم نخورده که آقای بشار اسد را نجات دهد! حفظ سوریه برای روسیه منافع فوق استراتژیک داشته لذا برای آن هزینه کرده تا منافعش را ببرد. یکی از این منافع نیاز استراتژیک نظامی دریایی روسیه بندر طرطوس است؛ با حفظ نظام این نیاز خود را به خوبی تأمین کرده است. البته در مقابل خدمتی که به نظام سوریه کرده است، بلافاصله قرارداد حفاری نفت و گاز دریای مدیترانه را امضاء نموده! یعنی سهم خودش را رزرو کرده است اما، ما هیچ اقدام استراتژیکی نکردهایم؛ ما فقط برای رضای خدا آنجا زحمت میکشیم! قدرت هم داریم، نفوذ هم داریم، عرصه میدانی هم در دستمان است. ما هم باید مانند روسیه این کارها را ببینیم. ما جواب حمایت استراتژیک آقای حافظ اسد در زمان جنگ تحمیلی را دادیم ولی فراموش نکنیم که منافع هم داریم.

مجری: با توجه به مواضعی که روسها درباره نسبت آستانه و ژنو داشتهاند، روسیه به مذاکرات آستانه چه نگاهی دارد؟ از نظر روسیه نسبت آستانه با ژنو چیست؟ آقای لاوروف معتقد است که مذاکرات آستانه تسهیلکننده روند ژنو است؟ آیا روسیه در حال بازی فرسایشی با طرف مقابل است یا به طور واقعی چنین اعتقادی دارد است؟

حمید دهقانی: این روش روسیه همان موضوعی است که در مورد تفاوت شیوه موضع آنها و موضع ما درباره سرنوشت آقای بشار اسد عرض کردم. تفاوت در موضع صریح و غیر صریح است. البته ما هم گفتیم که آستانه جایگزین ژنو نیست و ما همواره به اقدام سازمان ملل برای ایجاد صلح کمک می کنیم؛ اما تفاوت در اینجاست! اگر هدف روسیه در آستانه، فقط بحث بر روی مسائل نظامی و آتشبس بود، چرا کمیته قانون اساسی را در آستانه1 تشکیل داد و در آستانه2 روی آن تأکید کرد؟ چرا نماینده مسکو پیشنویس قانون اساسی پیشنهادی را در آستانه1 توزیع نمود؟ میخواهم عرض بکنم که کار روسیه در آستانه، مانع ژنو نیست ولی این به معنای این نیست که آنها نسبت به ژنو امیدوارند. ممکن است بگوییم آنها سنگاندازی در راه ژنو نمیکنند ولی این به معنای این نیست که امیدوارند ژنو به نتیجه برسد و مسئله را حل کند.

 بحران سوریه یک بحران ذوابعاد است؛ یک بعد نظامی و امنیتی دارد که مبارزه با تروریست است. فلسفه آتشبس این است که سرانجام این گروهها با ارتش سوریه و با حمایت بینالمللی به مبارزه با تروریست بپردازند. اما بعد دیگر این بحران، بعد سیاسی آن است که سرانجام این گروهها و دولت بتوانند خودشان با هم به توافق برسند. البته یک بعد انسانی هم دارد؛ به این معنا که هم دو طرف این معادله و هم حامیان خارجی و هم در سطح بینالمللی، کمکرسانی و بازسازی را آغاز کنند. یکی از دستاوردهای مهم ما در سطح بینالمللی این بود که گفتیم حتی بازسازی سوریه هم نباید مشروط باشد، چرا که اگر بازسازی هم مشروط بشود، ما نمیتوانیم افق روشنی برای بحران ببینیم. بازسازی، کمکهای انسان دوستانه و مبارزه با تروریسم، باید همزمان انجام شود تا بتواند از درگیری نظامی جلوگیری کند و همزمان باید مذاکره سیاسی هم آغاز گردد. هیچ کدام از اینها نباید قربانی دیگری شود یا متأخر بر بعد دیگر باشد.

مجری: این مسأله همان چیزی است که جمهوری اسلامی میگوید که چه کسی در مذاکرات آستانه مشارکت کند و چه کسی مشارکت نکند. امروز معارضانی که در آستانه شرکت کردهاند، چه ماهیتی دارند و چه تفاوتی با معارضین ژنو دارند؟! اینها چقدر تأثیر میدانی دارند؟ و آنها چه میزان بر روی زمین تأثیر داشتند. در ژنو معارضین سیاسی یک سری تصمیماتی میگرفتند ولی در میدان، مسلحین کار خودشان را میکردند. هنر روسیه در آستانه این بود که مستقیماً خود مسلحین را پای میز مذاکره آورد و به نوعی هیأت سیاسی مذاکرهکنندگان که بیشتر از مسلحین تحتتأثیر کشورهای مداخلهگر بودند را دور زد.

حمید دهقانی: البته ابتکار سهجانبه (روسیه، ایران و ترکیه) است که دارد اینکار را میکند. از طرف دیگر، نمیتوانیم بگوییم که ترکیه واقعاً از حذف کشورهایی مانند، عربستان یا قطر از سازوکار آستانه ناراحت است بعضی وقتها شعار میدهند که دیگر کشورها هم باید حضور داشته باشند ولی تمایل جدی ندارند؛ برای اینکه میدانند با حضور این کشورها از سهم چه کسی در آستانه کم میشود و نفوذ چه طرفی کاهش مییابد. این واقعیت را در مخالفت شدید ترکها با حضور اردن در مذاکرات آستانه مشاهده کردیم. ما باید واقعیتها را ببینیم؛ عربستان و قطر اگر بیایند، حتی اگر آمریکاییها هم بیایند، مسلماً از سهم روسیه و ترکیه کم میشود بهویژه از سهم ترکیه. از سهم ما کاهش پیدا نمیکند. شاید حداکثر سهمی که از ما کم شده، همین حضور روسیه است که ضروری هم بوده است. در اجلاس سهجانبه در مسکو همین بحث مطرح بوده است؛ اینکه چرا ما سه کشور باشیم و چرا بقیه کشورها نباشند! به دلیل اینکه هر یک از این سه کشور جایگاه خاص خود را دارند. در توافق بین آمریکا و روسیه برای آتشبس، چه اتفاقی افتاد؟ 24 ساعت هم دوام نیاورد! ولی توافق آستانه فقط یکی دو روز طول کشید تا تثبیت شود؛ به دلیل اینکه طرفهای مؤثر حضور داشتند.

مجری: منظور شما این است که یک نوع بیاعتمادی از سوی ترکیه و روسیه به آمریکا وجود دارد. در واقع هر سه طرف، بهنوعی به یکدیگر بیاعتمادند. بر این اساس است که ترکیه و روسیه تمایل باطنی ندارند که طرفهای دیگر وارد این مذاکرات شوند! هر چند شعار بدهند که آمریکا یا عربستان و قطر باید به این روند اضافه شود.

 اما ابهامی که وجود دارد این است که معارضینی که در مذاکرات آستانه شرکت کردهاند، چه کسانی هستند؟ و از سوی چه کشوری مستقیماً حمایت میشوند؟ یا وابستگی مستقیم به کدام طرف خارجی دارند؟. آقای علوش به نمایندگی از جیشالاسلام، که نزدیکترین گروه به عربستان سعودی است، در مذاکراتی حاضر میشود که ترکیه از بانیان آن است؛ همین ترکیهای که میفرمایید در باطن تمایلی به حضور عربستان در آستانه ندارد. آیا این تفاهمی بین ترکیه و عربستان نیست؟! از یک طرف دیگر، احرارالشام، که نزدیکترین گروه نظامی به ترکیه است، هنوز وضعیت و نسبت خود را با مذاکرات آستانه مشخص نکرده است؛ اگر ترکیه طرف اصلی است، چرا احرارالشام در آستانه مشارکت نمیکند؟ لذا هنوز ابهاماتی وجود دارد.

هادی محمدی: در عین حال که عربستان و ترکیه هماهنگیهایی با هم دارند، رقابت [آنها] نیز کاملاً روشن است. به قول آقای دهقان، در صورت حضور عربستان در آستانه، از جیب چه کسی میرود؟ از سهم چه کسی کم میشود؟ مسلماً از سهم ترکیه کم میشود؛ ترکیه این را میفهمد و لذا بازی میکند تا این کم شدن سهم را جبران کند. نکته دیگر این که، چیزی که آستانه را به ژنو وصل میکند این است که روسیه در آستانه برای ژنو دستور کار تعیین میکند. چه کسی بحث قانون اساسی را مطرح میکند؟ روسیه چیزی تحت عنوان قانون اساسی به میان آورده است که به وسیله آن روند ژنو را مدیریت مینماید. اتفاقاً دستور کار قانون اساسی برای برهم زدن دستور کار طرف مقابل است که مسأله دولت انتقالی را مطرح میکند. ژنو یک را بررسی کنید! چه میگوید؟ میگوید: «آقای بشار اسد! شما اختیاراتت را واگذار کن و از حاکمیت خارج شو!» لذا آستانه اینگونه به ژنو وصل میشود؛ یعنی در واقع یک بازی دیپلماسی قشنگ روسی اینجا هم وجود دارد. یک چیزی را به میان انداخته که انتهای آن نیز حساب و کتابی ندارد. نهایت این است که میگوید این هم پیشنویس قانون اساسی! بعد میآیند روی آن بحث میکنند که این پیشنویس خوب است یا بد است. در نهایت هم میگویند، این را باید مردم سوریه قبول کنند و تمام میشود. کارکرد این پیشنویس در این شرایط چه بوده است؟ اتفاقاً ما باید عملیات تأخیری بکنیم. دیپلماسی ما باید عملیات تأخیری بکند. موضوعات بیحاصل را مطرح کند و زمان بخرد. ایستگاههای ژنو از نگاه روسیه، فرسایش تمام پروژههای طرف مقابل بوده است. ژنو 1 را نگاه کنید! ببینید با ژنوهای بعدی چقدر قشنگ اینها را فرسایش داده است! حالا تازه رسیده به یک ایستگاهی به نام آستانه که به جز خط سیر فرسایش، یک ویژگی دیگری نیز دارد؛ ابتکار عمل بهدست ایران و روسیه افتاده است. روسیه قبلاً خیلی نمیتوانست برای دستور کار چانهزنی کند؛ امّا حالا دارد مدیریت میکند و اثر میگذارد.

حمید دهقانی: ما یک ژنو 1 داشتیم و یک ژنو 2؛ اینها به تاریخ پیوست. ژنو 3 خودش سه تا ژنو بود! سه دور مذاکره بود. مذاکرات سوری- سوری آن شکست خورد و به نتیجه نرسید. علت این بود که ژنوهای 1و 2و 3 میخواستند در فضای جدید و در شرایط جدید، بر فرمان قبلی حرکت کنند.

هادی محمدی: یعنی حامیان معارضه در وضعیت جدید برگهای برنده خود را از دست داده بودند ولی همچنان میخواستند آن شرایط برتر را دوباره داشته باشند. البته آقای دهقانی! اینها در وضع قطعنامه 2254 تلاش کردند با ارجاع به ژنو 1 و اجلاس وین وضعیت قبلی خود را احیا کنند؛ حالا چقدر توانستند، بحث دیگری است.

حمید دهقانی: بله! حتی خود روسها هم با ارجاع به ژنو 1 و ... با این موضوع بازی میکنند ولی، واقعیت این است که در عمل، آن صحنه دیپلماسی و آن توازن قوای میدانی تغییر کرده است، لذا حتی اگر تصریح به ژنو 1 کنند، کافی نیست چه برسد به اشاره! من می خواهم عرض کنم که ژنو 1 و2 به تاریخ پیوست.

 آستانه یک چیزهایی نوشته دارد و چیزهای زیادتری ننوشته دارد. به نظر من بینالسطور آستانه خواندنیتر است. یکی از این مسائل این است که شما ببینید، در دوره اخیر، جبهه النصره 2 تا 3 بار نام گروه خود را عوض کرده است. الآن همه گروههای معارض که در شمال سوریه بودند، دو قسمت شدهاند؛ یک قسمت به سمت جبهه النصره رفتند و یک قسمت به سمت احرارالشام. یک شکاف بزرگی بین مسلحین ایجاد شده است. از طرف دیگر، یک تحول بزرگتری در آستانه اتفاق افتاد و آن این بود که این گروههای هتلنشین سیاسی که در ژنو بودند در آستانه حضور نداشتند و به جای آن، هیأت دولت سوریه و هیأت معارضه مسلح و حامیان دو طرف، برای اولینبار دور یک میز نشستند. در آستانه 1 نسبت به هم تندی کردند و یک مقداری هم به یکدیگر حمله کردند! این خودش پیروزی بود که اینها با هم دور یک میز نشستند ولو اینکه به هم حمله کردند. در آستانه 2 هم دور یک میز نشستند و به همدیگر حمله نکردند! نه دولتیها به آنها گروه تروریستی خطاب کردند و نه آنها گفتند بشار اسد باید برود. این خیلی خوب دارد جلو میرود. این مجموعههایی که به آستانه آمدند، در مقایسه با گروه قاهره، گروه مسکو یا همان آستانه قدیم و گروه ریاض خیلی تندروتر بودند. آقای علوش تندروترین آدم در گروه ریاض بوده است. در سه دور مذاکرات ژنو 3، گروه معارضه ریاض، در دو دورهاش، قبل از اتمام مذاکرات، جلسه را ترک کرد و مذاکره را به شکست کشاند. چرا این اتفاق افتاد؟ برای اینکه همچنان مطالبه سند ژنو 1 را داشت در حالی که فضا عوض شده بود.

 به نظر من، بینالسطور آستانه را باید ببینیم. الآن به یک سازوکار سه جانبه دست یافتهایم؛ سند امضا شده و طرفین به توافقاتی رسیدهاند. واقعیت این است که مذاکرات آستانه پس از آزادسازی حلب و پس از انفجارها در داخل ترکیه و پس از احساس خطری که ترکها در جریان کودتای ناموفق کردند شکل گرفته است. برای تحلیلگران این مسأله قابل درک است که این اتفاقات باعث شده مسیر سرنوشت سوریه تغییر کند.

مجری: فرمودید آستانه بر اساس واقعیتهای میدانی و تغییر توازن قوا شکل گرفته و به همین دلیل، درصد موفقیت آن بالاتر است و به نتیجه نزدیکتر است. از طرف دیگر، میبینیم آمریکا در قبال مسئله آستانه سکوت کرده است و موضع روشنی ندارد! چرا آمریکا بیعمل است؟ آیا ایالاتمتحده منفعلانه عمل میکند و یا نه، در جای دیگر دارد، کاری میکند؟. مثل اینکه ترامپ میگوید بهجای یک منطقه امن، باید مناطق امن در سوریه داشته باشیم. آیا آمریکا میخواهد به لحاظ میدانی بازی را برگرداند به وضعیتی که مسلحین دست برتر داشتند تا در بعد سیاسی هم دست برتر را داشته باشند و از موضع بالاتری مذاکره کنند؟

هادی محمدی: روسیه به ظاهر، جزء طرفداران حضور آمریکا در مذاکرات آستانه است ولی تاریخ مذاکره آستانه 1 را 23 ژانویه یعنی سه روز بعد از ورود آقای ترامپ به کاخ سفید تعیین میکند. شما گمان میکنید چه کسی میتواند سه روز بعد از حضور در کاخ سفید، نماینده و هیأت جدّی به مذاکرات آستانه بفرستد؟! جالب این است که روسیه از آن طرف میگوید که من اصرار دارم که آمریکا حضور داشته باشد! آنگاه این طوری بازی میکنند.

مجری: آنطرف موضوع را مدنظر دارم؛ میگویم آمریکاییها چه راهبردی دارند؟

هادی محمدی: در مورد رابطه آمریکای دوران ترامپ با روسیه دوران آقای پوتین، هنوز نمیتوانیم یک نظریه نهایی بدهیم. رابطه روسیه با آمریکا، معادل رابطه ترامپ و پوتین نیست. این طور نیست که اگر ترامپ علاقهمند به رابطه با پوتین باشد، روابط آمریکا و روسیه هم به همان اندازه هم‌‍‌خوانی داشته باشد. ساختارها تا حدودی این موضوع را مهار میکنند. شما نمونه ویزای هفت کشور را ببینید! چطور این نظام ایالات متحده آمریکا، آقای ترامپ را مهار کرد. ترامپ هم تلاش کرد از همه ابزارهایش استفاده کند ولی موفق نشد. در رابطه با روسیه هم استعفای مایکل فلین یک نمونه دیگر است. بنابراین نمیتوانیم بگوییم یک هماهنگی صورت گرفته است، نه! این ناشی از یک سردرگمی است البته آمریکای ترامپ هنوز نتوانسته است خودش را پیدا کند.

مجری: ممکن است خودِ ساختار ایالات متحده در خصوص مناطق امن برنامه داشته باشد. این مسئله بیش از پنج سال است که در ادوار مختلف مطرح میشود. امروز شرایط برای برقراری چنین مناطقی در سوریه بهتر از گذشته است؛ در سطح نظامی و میدانی، امروز اکراد ypg همچنین نیروهای «جیش جدید سوریه» در اختیار آمریکا هستند.

هادی محمدی: نه چنین چیزی نیست. این فقط خواست ترکیه بوده است. منطقه امن، پروژهای با عمر بیش از سه سال است؛ آن هم فقط ترکیه به دنبال آن بوده است؛ حتی عربستان حاضر نبوده قبول کند. آمریکاییها که محکم میگفتند نه. آقای ترامپ، که هنوز تیمش کامل نیست و هنوز سیاست خارجیاش مشخص نیست، چگونه میخواهد منطقه امن ایجاد کند؟ ترامپ نمیداند چه کار باید انجام دهد، فقط گفته که من پروژهای برای ایجاد مناطق امن دارم تا در وضعیت برتری میدانی سوریه و متحدین آن خلل ایجاد کند. ولی منطقه امن چطوری باید ایجاد شود؟ چه کسی و با چه ضابطهای این کار را انجام دهد؟ مثلاً در رابطه با منطقه پرواز ممنوع، چه کسی این موضوع را قبول میکند؟ روسیه چه واکنشی دارد؟ همین الآن ترکیه میگوید، من اگر بخواهم منطقه امن ایجاد کنم، باید در اینجا پرواز ممنوع بشود؛ پرواز ممنوع را چه کسی باید اجازه بدهد؟ آمریکا باید اجازه بدهد یا روسیه که میگوید حتی اگر هواپیمای آمریکایی بدون هماهنگی وارد شود، مورد هجوم S400 من قرار میگیرد؟ برای همین بود که دیپلماسی روسیه در واکنش به موضع ترامپ در خصوص مناطق امن نگفت که من قبول ندارم یا مخالفم. گفت که آمریکا راجع به مسأله توضیح بدهد که منظورش چیست و چکار میخواهد بکند.

حمید دهقانی: من یک نکته اضافه میکنم به صحبت آقای محمدی. اولاً؛ اگر منطقه امن، بخواهد در سوریه تحقق پیدا کند، باید در شورای امنیت مطرح شود. در شورای امنیت هم بایستی رضایت روسیه و آمریکا تطابق داشته باشد؛ در غیر این صورت امکانپذیر نیست. در مورد جزئیات هم هنوز بحثی نشده است؛ شما میدانید که منطقه امن را حتی آقای میشل عون هم طرفدارش است؛ منتهی اینکه این منطقه امن، در کشورهای همسایه باشد یا در داخل سوریه؟ بحث است. اگر در داخل سوریه است، تحت نظر و سلطه دولت باشد یا کشورهای دیگر یا سازمان ملل یا مجموعهای بینالمللی؟ اینها همه بحث است. بنابراین این موضع ترامپ را شما پای شعار ویزای هفت کشور، یا انتقال سفارت [آمریکا به بیتالمقدس]، یا دیوار مکزیک، یا پاره کردن برجام بگذارید.

 

جمعبندی؛

˜ مذاکرات آستانه صرفاً تغییر جغرافیایی مکان مذاکرات سیاسی برای رسیدن به راهحل بحران سوریه نیست، بلکه آستانه نمایانگر تغییرات جدّی در موازنه قوا در سه سطح بازیگران داخلی سوریه، بازیگران منطقهای و قدرتهای جهانی است.

˜ شکستهای سنگین و پی در پی جریانهای مسلح و تروریستهای مورد حمایت آمریکا، اروپا، ترکیه و کشورهای مرتجع عربی، بهویژه در شهر حلب به عنوان مهمترین پایگاه آشوب علیه نظام حاکم، اصلیترین شاخص در تغییر توازن قدرت در داخل سوریه و در سطح حامیان خارجی معارضه محسوب میشود؛ این مسأله، معارضین مسلح و سرسختترین حامیان منطقهای آنان را به حضور در میز مذاکرات و گفتگو با نظام سوریه متقاعد نمود.

˜ در سطح منطقهای، بحرانهای داخلی ترکیه (اعم از نابسامانی سیاسی، افزایش تهدیدات امنیتی، گسترش شکاف قومی و تزلزل چشمگیر شاخصهای اقتصادی)، به بنبست رسیدن عربستان سعودی در پروندههای متعدد منطقهای (از جمله در یمن، لبنان، عراق و سوریه) و تغییر آرام و مؤثر رویکرد مصر از هواداری مخالفان نظام سوریه به گرایش در مسیر ثبات به نفع نظام حاکم و ... همچنین از بین رفتن انسجام داخلی این کشورها در حمایت مؤثر از معارضین مسلح، از جمله عوامل مهم و اساسی در تغییر وضعیت به نفع نظام سوریه و متحدین آن به حساب میآید.

˜ در سطح بینالمللی، بازیگری منفعلانه ایالاتمتحده آمریکا در اواخر دوره باراک اوباما و فقدان ابتکار عمل فعال برای پیشبرد اهداف این کشور در صحنه منطقه و بهطور مشخص سوریه، همچنین برخورد محتاطانه کشورهای اروپایی (با توجه به گسترش تروریسم به مرزهای اروپا و موج مهاجرت پناهجویان به غرب)، همگی موجب گردید، فرصت برای بازیگری دیپلماتیک روسیه و متحدانش در صحنه سوریه افزایش یابد و فضا را در مسیر بازطراحی رویکرد سیاسی در قالب مذاکرات آستانه فراهم نماید.

˜ روسیه در مذاکرات آستانه به دنبال تشکیل جریان جدید سیاسی در میان معارضین سوری است که نقش مؤثرتری را نسبت به گروه معارضه موسوم به معارضه ریاض، ایفا خواهند کرد. مهمترین ویژگی این تشکل جدید معارض سوری، حضور مستقیم آنان در عرصه های میدانی و نظامی است. در واقع، مسکو جریانی را پای میز مذاکرات آستانه آورده است که بزرگترین گروههای مسلح را در اختیار دارند و تصمیم سیاسی آنها در این مذاکرات مستقیماً بر عرصه میدانی تأثیرگذار خواهد بود. این در حالی است که معارضان سیاسی قبلی (اعم از معارضه ریاض، ائتلاف ملی، هیأت تنسیق و ...) وزن میدانی مؤثری نداشتند و با واسطه ترکیه، عربستان و قطر بر مسلحین میدانی تأثیر میگذاشتند. لذا یکی از عوامل شکست مذاکرات سیاسی در ژنو، عدم حضور پررنگ نمایندگان واقعی جریانهای مسلح در میز مذاکرات بود. روسیه با ابتکار جدید، مهمترین ضعف گفتگوی سیاسی برای دستیابی به توافق (یعنی حضور طرفهای دارای تأثیر میدانی) را برطرف کرد.

˜ توافق سیاسی به منظور تشکیل هیأتی از معارضان مسلح جهت شرکت در کنفرانس آستانه به منزله تغییر در قواعد بازی در میان مخالفان سوریه و تغییر در مرجعیت سیاسی جریانهای معارض است. با این اقدام عملاً بخشی از جریانهای سیاسی که تحت نفوذ عربستان و قطر میباشند، به حاشیه رفته یا مجبورند شروط مدنظر مسکو را برای ورود به مذاکرات آستانه و گرفتن سهم در این روند بپذیرند. به طور طبیعی ترکیه که نفوذ بیشتری بر معارضه مسلح مستقر در شمال سوریه دارد، نقش پررنگتری را ایفاء خواهد نمود و عربستان از نقش کمتری برخوردار خواهد بود. این مسأله اختلافات داخلی میان جریانهای معارض، اعم از سیاسی و نظامی، و حامیان خارجی آنان را افزایش خواهد داد.

˜ ابتکار روسیه در آوردن جریانهای مسلح پای میز مذاکره، به معنای پذیرش مشروعیت نظام سیاسی حاکم بر سوریه از سوی گروههای مسلح است؛ به علاوه اینکه با به حاشیه رفتن جریانهای سیاسی وابسته به محور غربی- عربی، بحران سوریه به درگیری میان نظام و جریانهای مسلح متمرد خلاصه میشود و مشروعیت معارضان سیاسی یک درجه کاهش خواهد یافت.

˜ هدف بعدی روسیه، جداسازی ترکیه از محور غربی- عربی و مشارکت آن در بازی طراحی شده توسط مسکو است.

˜ این نگرش که محور سهجانبه ایران - روسیه - ترکیه قادر به ایجاد صلح پایدار در سوری است، خوشبینانه است، ولی سیاست ترکیه که تلاش میکند بازی جدیدی با مسکو و تهران داشته باشد و فاصله خود را از آمریکا حفظ نماید نیز قابل تأمل است.

˜ مسئله دیگر به تغییر نگاهها در دولت جدید آمریکا به موضوع سوریه برمیگردد. اولویت دولت ترامپ تقابل با داعش و مهار ظرفیتهای آن است. در این چند سال، داعش به گروه مهارناپذیری برای غرب تبدیلشده و منافع و امنیت کشورهای غربی را هدف قرار داده یا به انحاء مختلف تهدید کرده است. نشان دادن عزم جدی آمریکا در مبارزه با تروریسم، برای وجهه بینالمللی آمریکا و نگاهی که همپیمانان به آن دارند نیز برای ایالاتمتحده مهم است. لذا آمریکا در چند ماه گذشته سیاست حمایت از معارضه بهاصطلاح میانهرو را منجمد کرده و تنها از نیروهای دمکراتیک سوریه (که عمدتاً از نیروهای کردی هستند و با داعش میجنگند)، پشتیبانی عملیاتی کرده است. بر این اساس باید گفت، آمریکا تمرکز گذشته را برای حمایت از معارضه در چارچوب روند سیاسی مدنظر خویش (انتقال قدرت) ندارد. سکوت آمریکا در مقابل بازیگری حرفهای روسیه در آستانه قزاقستان و برخورد منفعلانه با آن در همین چارچوب ارزیابی میگردد.

 

ایرانسوریهروسیهنشست آستانهقزاقستانترکیه


تعداد مشاهده: 944