میزگرد تخصصی سیاست خارجی بایدن؛ تداوم یا تغییر (قسمت اول)
دکتر رضاداد درویش
دبیر مسائل بینالملل
اشاره
رفتار راهبردی کشورها در عرصه بینالمللی، در پرتو مؤلفههای قدرت ملی، محدویتها، چالشها و ظرفیتها و ادراک ذهنی تصمیم گیران از این مقولهها و اراده آنها در استفاده از این موارد شکل میگیرد. الگوها و روندهای سیاست خارجی کشورها، به ویژه قدرتهای بزرگ، همواره با تغییر دولت در بستری از «ثبات» و «تغییر» استمرار مییابد. الگوی رفتار راهبردی دولتها در فرآیندی از ترکیب مؤلفهها و ابزارهای سیاست خارجی تعریف و عملیاتی میشود.
الگوی رفتاری دولتهای آمریکا در دهههای گذشته نشان میدهد که ساختار برآمده از مقدورات و محذورات و ظرفیتهای ناشی از تلفیق مؤلفههای قدرت، ابزارها، و ادراک کارگزاران در یک بستر ثبات و تغییر ادامه داشته است. بوش پسر در اندیشه امپراتوری، اوباما بهدنبال هژمونی، ترامپ استثناگرا، و بایدن نیز در رؤیای احیای رهبری آمریکا در جهان است.با ظهور ترامپ، روند نسبتاً مستمر تغییرات منطبق با شرایط و مقتضیات زمانی دگرگون و پارادایم تغییر بر پارادایم تداوم چیره شد. البته این به معنای یک چرخش راهبردی(Strategic Shift) در سیاست خارجی آمریکا نمیتواند تلقی شود.
اکنون که بایدن قرار است پس از یک انتخابات پرحاشیه و مشروعیت خدشهدار در سطح داخلی و بینالمللی به عنوان چهل و ششمین رئیس جمهور آمریکا در کاخ سفید مستقر شود، بسیاری از آگاهان و تحلیلگران مسائل سیاست خارجی آمریکا در داخل و خارج این کشور، در صدد رمزگشایی از سیاست خارجی آمریکا در دوره بایدن هستند.
پرسش اساسی مطرح این است: سیاست خارجی جدید آمریکا بر چه اصول و محورهایی بنا نهاده خواهدشد؟ و الگوهای رفتاری آمریکای بایدن چه قالبی به خود خواهد گرفت؟ برای رسیدن به پاسخ سؤالات اصلی، مجموعهای از سؤالات فرعی در جریان نشست تخصصی «سیاست خارجی بایدن: تداوم یا تغییر» طرح و مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد.
فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران با برگزاری این نشست تخصصی متشکل از کارشناسان و پژوهشگران ارشد عرصه سیاست خارجی آمریکا، درصد واکاوی و رمزگشایی راهبردی از الگوی سیاست خارجی بایدن بر اساس دیدگاهها، مواضع و بیانیههای او و مشاورانش است.
این نشست با مشارکت آقایان دکتر محمود یزدان فام، پژوهشگر راهبردی آمریکا؛ دکتر بهزاد احمدی، پژوهشگر ارشد مسائل اروپا؛ و دکتر عیسی کاملی، کارشناس ارشد مسائل آمریکا؛ و دکتر رضاداد درویش، دبیر مسائل بینالملل فصلنامه سیاست خارجی تهران، برگزار گردید. ضمن تشکر و سپاس از مشارکت و تلاش همه استادان محترم، توجه خوانندگان عزیز را به قسمت اول میزگرد جلب مینمائیم.
فصلنامه: میزگرد ما پیرامون چند سؤال مهم است
- آیا رویکارآمدن ترامپ در آمریکا را میتوان یک تغییر راهبردی در سیاست خارجی آمریکا تلقی کرد؟ و همچنین سیاست دولت بایدن را به عنوان بازگشتپذیری راهبردی در این حوزه تعریف کرد؟
- مؤلفههای راهبردی دال بر تفاوتهای سیاست خارجی ترامپ و بایدن کدامند؟
- اولویتها، محدودیتها، و چالشهای سیاست خارجی بایدن کدامند؟
- رویکرد و گزینههای بایدن برای عبور از این محدودیتها و چالشها کدامند؟
- آینده مناسبات آمریکا در قبال چین ، روسیه، اروپا و غربآسیا را چگونه تحلیل و تشریح مینمائید؟
- تفاوتهای راهبرد یا سیاست خارجی بایدن با اوباما و ترامپ در عرصهی بینالمللی کدامند؟
هر کدام از اساتید محترم میخواهند، گفتوگو را آغاز فرمایند
دکتر بهزاد احمدی: بسم الله الرحمن الرحیم. برای شروع و ادامه بحث مطالبی بیان میکنم. در زمینهی سیاست خارجی یا تا حدودی سیاست خارجی و امنیتی بایدن، باید سه متغیر را قبل از هر چیزی در نظر گرفت؛ یکی این که اصولاً شرایط در آمریکا جوری است که سیاست خارجی و سیاست داخلی در این کشور، الزاماً از سوی شخص رئیس جمهور یا دو حزب اصلی تعیین نمیشود. بلکه تحولات ساختاری و بلندمدتی در حال جریان است که در کنش و واکنش با مسائل پیرامونی در جهان، به نوعی در تعیین سیاست خارجی آمریکا تأثیرگذار هستند. دومین عامل، تحولات داخلی آمریکا است. اگر بر اساس رئالیسم نوکلاسیک بحث کنم، سیاست خارجی تداوم سیاست داخلی است. همچنین اگر بپذیریم که انسجام ملی به هرحال به سیاست خارجی کمک میکند، در حال حاضر جامعه آمریکا شاهد فضای دو قطبی بسیار شدیدی شده است. دوقطبی در حوزههای مختلف از جمله: رسانهای، خیزش راست افراطی، خیزش چپ افراطی، نابرابریهای فزاینده اجتماعی و اقتصادی؛ و جان کلام، شاهد کاهش انسجام ملی در آمریکا هستیم. به نظر من این وضعیت به سیاست خارجی فعال آمریکا در منطقه ما و در جهان ضربه زده و میزند و آن را تضعیف خواهد کرد.
عامل سوم، فضای بینالمللی است؛ که بیش از هر زمان دیگری شاهد منازعات شدید و حتی خشونت بار است. منازعاتی که الزاماً دیگر تحت کنترل دولتها نیست، و از طرفی هم نقش سازمانهای بینالمللی کاهش یافته و نقش بازیگران فراملی در این منازعات فزاینده است. این عوامل، به هر حال، بر سیاست خارجی آمریکا در نظام بینالملل تأثیر میکنند. حجم بزرگی از این منازعات به واسطه نقش قدیمی آمریکا در این مسائل، فشار بیشتری به آمریکا از باب مسؤولیت پذیری و رهبری جهان وارد خواهد کرد. این در حالی است که آمریکا دیگر آن منابع سابق را در اختیار ندارد.
عامل بعدی که میتوان به این فهرست اضافه کرد، تغییرات ساختاری اقتصادی در آمریکا است؛ که شاید با عامل دوم همگرایی یا همپوشانی نیز داشته باشد. دنیا شاهد روند الکترونیکی شدن است، و اصولاً درحال تغییر اقتصاد بینالمللی است. یعنی اگر درسال1971 نظام برتون وودز را بههم زد و به مالیه جهانی رسید، الان از سرمایهداری مالی به سمت دیتا سرمایه یا همان سرمایهداری دادهها میرویم. از این رو است که توئیتر و فیسبوک و بقیه به خودشان اجازه میدهند که رئیس جمهور آمریکا را برای همیشه بیرون بیندازند. یعنی حاکمیت به واسطه تحولات ساختاری به خصوص اقتصادی، دچار نوعی از دگرگونی شده است. این تحولات ساختاری از نظر من به این معنی است که آمریکا تمرکز بیشتری بر خدمات و فنآوریهای پیشرفته میکند؛ و دیگر به تولید انبوه توجه ندارد و از این مرحله خارج میشود.
به همین دلیل است که کمربند تولیدی آمریکا متشکل از ایالاتهای اوهایو، پنیسیلوانیا و میشیگان، دچار تعارضات جدی شدهاند. این تغییر ساختار اقتصادی میتواند تحولات عظیم اجتماعی ایجاد کند. این چهار متغیر مطرح شده، پیش فرض صحبتهای بعدی من خواهد بود. از این مفروضات یک سری نتیجه گیریهای کلی در خصوص چگونگی سیاست خارجی بایدن خواهم کرد.
فصلنامه: البته مرتبط در چارچوب سؤال مبنی بر تفاوتهایی که احتمالاً در سیاست ترامپ و بایدن خواهد بود؟
دکتر بهزاداحمدی: دقیقاً همین طور خواهد بود. البته سیاست خارجی ترامپ هم متأثر از این متغیرها بوده است. اما چون از نظر من تیم بایدن تا حدودی از تیم ترامپ عاقلتر است، تأثیر این متغیرها در سیاست خارجی آمریکا در دوره بایدن بیشتر خود را نشان خواهد داد. به همین دلیل، اولویت اول دولت بایدن، بیش از اینکه سیاست خارجی باشد، سیاست داخلی خواهد بود. پس اولین تمایز در سیاست بایدن با ترامپ، اولویت او به مسائل داخلی خواهد بود. او بر روی مسائلی چون کرونا، اقتصاد، و تبعیض اجتماعی متمرکز خواهد شد. این بدان معنا است که بایدن به سمت طرحهای بزرگ در حوزه سیاست خارجی و تنش آفرینیهای جدی یا حالتهایی که میتواند بحرانساز شود، نخواهد رفت.
علاوه بر این، او روابط خود را با سایر کشورهای جهان در مقایسه با ترامپ منطقیتر و قابل پیشبینیتر خواهد کرد. او دیگر مثل ترامپ از پیمانها خارج نمیشود و متحدان آمریکا را برای رسیدن به امتیازات زودگذر تحت فشار قرار نخواهد داد.
میتوان گفت منطقی شدن روابط با کشورها در دوره بایدن، شامل حال ایران نیز خواهد شد. یعنی سیاست بایدن در قبال ایران از منطق مشخصی پیروی خواهد کرد. تعامل آمریکا با سازمانهای بینالمللی پررنگتر خواهد شد. حضور آمریکا در سازمان بینالمللی و تقویت رژیمهای بینالمللی در چارچوب چند جانبه گرایی در دستور کار خواهد بود.
البته این چند جانبه گرایی با چند جانبه گرایی چهار پنج سال پیش یکسان نخواهد بود. بالاخره ملاحظات جدیدی در شرایط کنونی مطرح است. چالشهای جهانی و نیز محدودیت منابع قدرت آمریکا ایجاب میکند بر روی چالشهای با اولویت بیشتری متمرکز شود. مثل چالش تغییرات آب و هوا که میتواند بر تغییرات ساختاری و اجتماعی خود آمریکا تأثیر جدی داشته باشد.
با توجه به این شرایط ما شاهد آمریکایی خواهیم بود که به جای کنشگری در عرصه بینالمللی نقشی واکنشی خواهد داشت. ارزیابی شخصی من این است که حداقل در دو سال اول دوره بایدن، سیاست داخلی مسأله اصلی خواهد بود و تحولات خارجی بیش از پیش بر سیاست آمریکا تأثیر خواهد گذاشت. این امر باعث میشود که آمریکا در قبال تحولات جهانی واکنشی عمل نماید. در چنین شرایطی، بازیگران دیگر، فرصت بیشتری برای کنشگری خواهند داشت و آمریکا نیز تماشاچی یا منفعل و واکنشگر خواهد بود. هر چند مطرح است که سیاست خارجی الان در دست جناح راست حزب دموکرات است، ولی فشار جناح چب پیشرو در حزب دمکرات باعث میشود مسائلی مثل حقوق بشر، چندجانبهگرایی، مسائل هنجاری و دیگر مسائل کمهزینه در سیاست خارجی آمریکا پررنگتر شود . هرچند حلقه اول سیاست خارجی آمریکا در اختیار جناح راست حزب دمکرات است، ولی بایدن برای حفظ جناح پیشرو پستهایی از دستگاه سیاست خارجی و نهادهای مرتبط با سیاست خارجی و امنیتی را به اینها نیز واگذار خواهد کرد. این نیز تأثیر خود را بر سیاست خارجی آمریکا خواهد گذاشت.
به نظر من سیاست موازنه از راه دور (Off-shore Balance) با قدرت بیشتری به منظور ائتلاف سازی و کاهش تنش منطقهای و بینالمللی پیگیری خواهد شد. این روند از دوره اوباما شروع شده بود و در دوره ترامپ هم با ابزارهای متفاوت ولی با همان منطق دوره اوباما ادامه یافت. به نظر من، بایدن تلاش خواهد کرد عکس ترامپ عمل نماید. این امر به دلیل قدرت، فرصت چرخش و شخصیت خود بایدن امکانپذیر است. البته در ظاهر با شرایط امروزی انطباق داده خواهد شد. یعنی تا آنجایی که امکان دارد، سیاست داخلی آمریکا از آن حزب دموکرات خواهد بود و سیاست خارجی نیز بیشتر در اختیار رئیس جمهور قرار میگیرد. این تقسیم نقشها با شخصیت بایدن نیز همخوانی بیشتری دارد. بایدن متعلق به جناح راست حزب است، ولی جانب احتیاط را نیز خواهد داشت.
فصلنامه: از مجموع صحبتهای آقای دکتر احمدی این برداشت میشود که ترامپ در سیاست خارجی آمریکا تغییر راهبردی بهوجود آورد هرچند نمیتوان آن را در ذیل عنوان «چرخش راهبردی» قرار داد. حال این امکان وجود دارد که بایدن بتواند سیاست خارجی آمریکا را در سطح راهبردی «بازگشت پذیر» کند؟ حال اساتید محترم با توجه به مباحث مطرح شده، نظر خود را در خصوص امکان برگشت آمریکا به دوره اوباما و ادامه سیاست رهبری از پشت سر او، بحث را ادامه دهند.
دکتر یزدان فام: از نظر من، میتوان تفاوتهایی از این دست را نیز مطرح کرد. وقتی سیاست خارجی کشورها بررسی و مطالعه میشود، اهداف کلان این کشورها با هم یکسان است. این مطلب در خصوص نزدیک به 200 کشور در جهان صدق میکند. همه کشورها به دنبال تأمین امنیت ملی به عنوان اولین هدف خود هستند. سپس حفظ و بسط قدرت ملی، تولید ثروت، حفظ هویت ملی و جایگاه بینالمللی در فهرست هدفهای کلان کشورها قرار میگیرد. با این وجود، همه کشورها در عرصه بینالمللی به طور یکسان عمل نمیکنند. چون برداشت و اداراک کارگزاران سیاست خارجی، مقدورات و محدودیتهای آنها با یکدیگر متفاوت است. پس تفاوتها در مقام عمل از این موارد ناشی میشود. ما با کارگزارانی سروکار داریم که به دنبال اهداف کلان و در پی افزایش قدرت خودشان هستند. هیچکس نمیتواند بگوید که ترامپ دنبال افول قدرت آمریکا بود. شعار ترامپ این بود که من آمریکا را دوباره میسازم و دوباره قدرتمند خواهم کرد. بایدن هم همین شعارها را خواهد گفت. ولی در اینکه قدرتمندی آمریکا در چیست، با ترامپ تفاوت خواهد داشت. یا اینکه با چه ابزاری میخواهد آمریکا را دوباره قدرتمند کند، تفاوت خواهد داشت. البته شاید تمرکز بر این مسائل تا حدودی خسته کننده باشد. بنابراین، من فقط چند به چند مورد اشاره کوتاهی خواهم داشت و از بقیه موارد عبور میکنم.
ترامپ بر یکجانبه گرایی تأکید داشت، ولی بایدن به چندجانبهگرایی متمرکز است. این یک تفاوت اساسی در سیاست خارجی این دو نفر است. ترامپ میگفت من در کاخ سفید هستم و بدون توجه به بروکسل تصمیم خود را میگیرم. من بهدنبال منافع ملی آمریکا هستم و بر این اساس عمل میکنم. لذا هیچ ربطی به بروکسل، توکیو و جاهای دیگر ندارد. ترامپ میگفت برجام به ضرر آمریکاست و باید از آن خارج شود. این موضوعات ربطی به مقامات کشورهایی چون، آلمان و انگلیس و فرانسه ندارد. این همان یکجانبه گرایی بود که دولت ترامپ داشت.
به نظر من، درست عکس این رویکرد را ما در سیاست خارجی بایدن شاهد خواهیم بود. البته این به معنای نادیده گرفتن منافع آمریکا از سوی دولت بایدن نیست. یا اینکه منافع بروکسل و سایر متحدان را بر منافع آمریکا اولویت میدهد هم نیست. بلکه در راستای تأمین منافع آمریکا با آنها همکاری میکند. این دو رویکرد در سیاست خارجی آمریکا سابقهی دیرینه دارد. ترامپیها بر این باورند که آمریکا به اندازه کافی قوی است و همهی ابزارهای قدرت را به تنهایی دارد. لذا قادر است بدون توجه به منافع دیگران، منافع آمریکا را تأمین کند. ولی آنهایی که چندجانبه گرایی را در دستور سیاست خارجی آمریکا قرار میدهند، بر این باورند که تهدیدها و چالشهای جهان امروزی بیش از قدرت و توان مقابله آمریکا با آنها است. لذا، آمریکا به تنهایی از توان لازم برای غلبه بر آنها برخوردار نیست و به همین دلیل باید با کشورهای دیگر همکاری کند. به فرض اینکه آمریکا از عهده این مسائل بر آید، چرا دیگران در آنها مشارکت نداشته باشند؟ اگر دیگران مشارکت بکنند این به معنای ضعف آمریکا نیست، بلکه به معنای توانایی بالای آمریکا در رهبری همهی کشورها برای هدایت امور و مقابله با چالشها و تهدیدات جهانی است. در حالی که ترامپ این نوع هدایت و رهبری را هزینهسازی برای آمریکا و سواری مجانی دیگران از آمریکا تلقی میکرد. ترامپ میگفت چرا ما باید در خلیجفارس کشتیهای دیگران اسکورت کنیم. چرا امنیت جهانی را ما باید برقرار کنیم؟ هر کشوری احساس میکند امنیت او در خطر است، هزینه بپردازد تا امنیتش را حفظ کنیم. در حالی که بایدن چنین کاری را نخواهد کرد. این یک تفاوت اساسی در رویکردهای آنها است.
ترامپ نگاهی ملیگرایانه و در حوزهی اقتصادی حمایتگرایانه داشت. در حالی که تیم سیاست خارجی بایدن یک رویکرد جهانی خواهد داشت و به سمت حلوفصل اختلافات به شکل دستهجمعی و ائتلافی حرکت خواهند کرد.
از لحاظ ابزارهای اعمال قدرت هم بین ترامپ و بایدن تفاوتهای وجود دارد. ترامپ برای استفاده از گزینه نظامی اولویت بیشتری قائل بود، ولی چون نمیخواست هزینه مالی بیشتری بکند، در عمل به گزینه اعمال تحریم علیه دیگران تمایل داشت. اما در کل، افزایش قدرت نظامی آمریکا اولویت اول او بود. ترامپ همواره از بودجهی دیپلماسی کم میکرد و در مقابل بودجهی نظامی را افزایش میداد. به طوری که در بعضی سالها بیش از بیست و پنج درصد- که در تاریخ آمریکا در دورهی صلح بیسابقه بود- بودجه نظامی افزایش داشت.
در دورهی بایدن همگان شاهد این خواهند بود که دیپلماسی به عنوان یک ابزار اعمال قدرت در سیاست خارجی آمریکا اولویت دارد. دولت بایدن این گزینه را به دو دلیل انتخاب میکند. دولت او متشکل از افراد با تجربه در حوزه دیپلماسی است و استفاده از این گزینه را نیز کم هزینه ارزیابی میکنند. همین دیروز، ویلیام برنز، معاون وزارت خارجه و از افراد تأثیرگذار در مذاکرات 1+5، را به عنوان رئیس سازمان سیا معرفی کرد. این اقدام در طول تاریخ آمریکا کم سابقه است که یک دیپلمات با چنین سابقهای رئیس سازمان سیا شود. این انتصاب خودش میتواند دلیلی بر اولویت دیپلماسی بر اعمال قدرت باشد.
هرچند این اقدام قابل توجه است، ولی به معنای این نیست که دولت بایدن در وجوه دیگر قدرت یا ابزارهای دیگر اعمال قدرت بیتوجه باشد. بعد از دیپلماسی، تحریمهای چندجانبه در اولویت خواهد بود. چون دیپلماسی بدون داشتن پشتوانه قدرت بیمعنی است و پیش نخواهد رفت. به نظر من بایدن برخلاف ترامپ که یکجانبه کشورها را تحریم میکرد، تلاش خواهد کرد که نهایت استفاده را از تحریمهای چند جانبه ببرد.
در دولت بایدن اگر در هرجایی که از طریق تحریمها نتوانند اهداف را محقق سازند، استفاده از اقدامات اطلاعاتی در پیشبرد سیاست خارجی و شکلدهی به روابط خارجی افزایش پیدا خواهد کرد.
فصلنامه: آیا استفاده از حملات سایبری نیز در این راستا قرار میگیرد؟
دکتر یزدان فام: دوره اوباما دورهی استفاده از حملات سایبری، حتی به ایران است. کاربرد سایبر در حوزه سیاست خارجی کشورها، به ویژه آمریکا، فزاینده است و بایدن نیز در دوره اوباما در جایگاه معاون رئیس جمهور شاهد استفاده از آن در سیاست خارجی بوده است. بنابراین نباید نسبت به بکارگیری مجدد و گسترده از آن در آینده بیتوجه بود.
در نهایت به استفاده از قدرت نظامی میرسیم. هرچند مشهور است دموکراتها در طول تاریخ آمریکا در استفاده از قدرت نظامی کمتر علاقه دارند ولی این شهرت پایه و اساس قوی ندارد. دمکراتها بر خلاف جمهوریخواهان بهاصطلاح جنگ طلب! شروع کننده بیشتر جنگهای آمریکا در خارج بودهاند. دموکراتها در دوره بایدن نیز از قدرت نظامی استفاده خواهند کرد. با وجود این، اولویت اول آنها نخواهد بود.
در مقایسه با دوره ترامپ، اگر بودجهی نظامی را کاهش ندهند، تمایلی برای افزایش آن نیز نخواهند داشت. آنها نشان دادهاند که به هیچ عنوان تمایلی به خروج نیروهای نظامی خود از مناطق مختلف در خارج ندارند، مگر اینکه الزام یا اجبار راهبردی در این رابطه وجود داشته باشد. برعکس، ترامپ علاقه زیادی به حفظ نیروهای نظامی آمریکا در خارج نداشت و همواره در تلاش بود تا به نحوی میزان و تعداد آنها را کاهش دهد.
ترامپ نگاهی سادهانگارانه به جهان و دیپلماسی داشت. هدف او از اتخاذ فشار حداکثری تسلیم شدن مخالفان آمریکا بود. رفتار او در این راستا در قبال کره شمالی و ایران مؤید این نظر است. ترامپ در طول چهار سال حکومت خود و بخصوص در سه چهار ماه اخیر بارها اظهار میکرد اگر ایرانیها بیایند من بیست و چهار ساعته همه مشکلات را حل میکنم. یا اینکه اگر من در انتخابات مجدداً پیروز شوم، یک هفتهای تمام مشکلات آمریکا با ایرانیها را حل خواهم کرد. او بقدری این مطالب را تکرار کرد تا به جوک تبدیل شد. مخالفان او در مقابل میگفتند، خود ایرانیها نمیتوانند مشکلات خودشان را با یکدیگر در ظرف یک هفته حل کنند. حالا ترامپ میخواهد مشکلات چهل ساله آمریکا با ایران را یک هفتهای حل کند!
تیم سیاست خارجی بایدن بر خلاف ترامپ نگاه سادهانگارانه به سیاست خارجی و دیپلماسی ندارد. نگاه تیم جدید به دیپلماسی نگاه بسیار عمیق، پیچیده و هوشمندانه است. این تیم به دنبال تسلیم طرف مقابل یا گرفتن یک عکس یادگاری نیست. بلکه ممکن است گزینههای خیلی آبرومندانه و منصفانهای ارائه بدهند تا طرف مقابل را به تعامل و توافق نزدیک کنند. دولت بایدن در حوزه سیاست خارجی چنین توانی را دارد که مثل گذشته بیست و دو ماه با ایران مذاکره کند و به یک نتیجهای برسد.
به نظر من اقتصاد برای بایدن، همانند ترامپ، نیز حرف اول را خواهد زد. بایدن برای احیای اقتصاد آمریکا اولویت بالایی قائل است و نباید انتظار نداشت که مسأله فروش تسلیحات آمریکایی به عربستان را از دست بدهد. دولت جدید آمریکا هم طبیعتاً به دنبال فروش سلاح خواهد بود. همچنین به دنبال روابط بهتر اقتصادی با کشورهای دیگر خواهد بود.
فصلنامه: شما قصد دارید به بحث اولویتهای دولت بایدن بپردازید؟
دکتر یزدان فام: من همچنان بحث تفاوتها را دارم. مسأله هویت و ارزشهای دموکراتیک آمریکاییها برای این دولت نیز مهم است. برخلاف دولت ترامپ، بایدن به موضوع حقوق بشر در سیاست خارجی اهمیت بیشتری خواهد داد. این در حالی است که موضوع حقوق بشر برای ترامپ اصلاً اهمیت نداشت.
تفاوت دیگر، نحوه تصمیم گیری است؛ که در دولت ترامپ فردی و تکانشی بود. ولی در دوره بایدن روندی منطقی، جمعی، هوشمند و پیشبینیپذیر خواهد داشت. این تفاوت در عین حال باعث طولانیتر و زمانبر شدن فرایند تصمیمگیری و تأثیرپذیری بیشتری از جانب لابیها شود. اینها تفاوتهایی است که به نظر من در رویکرد و سیاست خارجی بایدن ما شاهد آن خواهیم بود.
فصلنامه: جناب آقای دکتر کاملی! اگر شما نیز نکاتی در بحث تفاوتها دارید، بیان کنید. در غیر این صورت به بحث اولویتهای دولت بایدن بپردازید.
دکتر کاملی: از مباحث جناب آقایان دکتر احمدی و دکتر یزدان فام بهره علمی بردم. مطالب اصلی در مبحث تفاوتها مطرح شد. اگر صلاح بدانید، اشارهای به اصول سیاست خارجی در دوره بایدن داشته باشم. به نظرم بر اساس متن محوری و استنتاج از مواضع و بیانات خود بایدن در دانشگاه نیویورک و غیره، میتوان به صورت خلاصه، اضافه بر بیانات همکاران محترم، گفت که تفاوت بایدن با آقای ترامپ ، در این است که هر دو نفر نماد دو حزب متفاوت هستند. هر حزبی هم یک اساسنامه و منشور دارد و آنها باید در چارچوب همین اساسنامه و منشور عمل نمایند. لذا، یکجانبهگرایی در مقابل چند جانبهگرایی، توقف سواری مجانی، برنامه مشارکت جهانی و احیای رهبری با محوریت رژیم صهیونیستی و برخی از کشورهای عربی، و اینک اروپا محوری مطرح است.
هرچند در دوره ترامپ اروپا چندان مورد توجه قرار نگرفت، ولی در دوره بایدن به نظر من در ترجیحات متحدان آمریکا چند درجه بالاتر قرار خواهد داشت. این موضوع در قالب ائتلافسازی و ظرفیتهای ساختاری متجانسی که بین هر دو طرف آتلانتیک وجود دارد، قابل تحلیل خواهد بود. اصل استثنا گرایی مطلوب ترامپ بود، و رفتار او بر اساس آن بود. حالا بینالمللگرایی بایدن جایگزین آن خواهد شد.
در این رابطه به چند محور به عنوان شاکله سیاست خارجی بایدن اشاره میشود. بحث اول همان نیاز جهان به رهبری است که بایدن به دنبال احیای رهبری آمریکا در جهان است. موضوع دیگر، بحث دفاع از منافع حیاتی آمریکا است که اشاره شد و موضوعی که باز در نزد افکار عمومی داخلی و پتانسیل کشش منابع و امکانات آمریکا مطرح است، بحث جنگهای بیپایان است که در اینجا خاتمه دادن به جنگ برای همیشه مطرح شده است.
بایدن در حوزه دیپلماسی بر ظرفیت دیپلماسی پیشگیرانه تأکید دارد. یعنی اگر دولتهای قبلی به جنگ پیشدستانه یا پیشگیرانه توجه نشان میدادند، او، برخلاف بوش پسر و ترامپ، بر دیپلماسی پیشگیرانه تأکید دارد. از این رو اگربه چیدمانهایی که صورت گرفته و میگیرد، توجه شود حتی برای پستهای امنیتی، چیدمانها حکایت از این دارد که بر ظرفیت دیپلماسی و اولویت بخشیدن به این ظرفیت تأکید بالایی میشود. این امر در راستای بازگرداندن و باز تعریف مشارکت آمریکا در رهبری جهان صورت میگیرد. این مواردی است که بایدن در تدوین سیاست خارجی و راهبردها به آنان توجه خواهد کرد. البته برنامه و اقدامات عملیاتی نیز ذیل آن صورت خواهد گرفت.
همانطور که دوستان بیان کردند، راهبردهای کلان آمریکا قاعدتاً تغییر نخواهد کرد. چون نقش ساختارهای سیاسی و امنیتی، حداقل از بعد از جنگ جهانی در تعیین اصول سیاست خارجی و اولویتهای آمریکا تعیین کننده بوده است. اما به نظر من در کوتاهمدت، این محورهای راهبردی در دوره چهارساله دولت بایدن با توجه به رهیافتها در کنار اولویتها و تاکتیکها و ابزارها، در بستر تحولات محیطی داخلی، منطقهای و بینالمللی میتواند چشماندازی برای سیاست خارجی بایدن در قالب تداوم یا تغییر ترسیم کند.
سیاست داخلی آمریکا به عنوان یکی از مؤلفههای مهم در یک روند تکاملی در حال ورود به فاز جدیدی است. این مؤلفه میتواند روی اولویتها و نوع نگاه آمریکا در سیاست خارجی بسیار مؤثر باشد. البته در کنار مؤلفهی اقتصاد، قابلیت جمعبندی بهتری میتوان از آن در شرایط منطقه غربآسیا گرفت. در غربآسیا روند تحولات، خیلی پرتنش بود و همهی ابزارهای بازدارندگی و هر آنچه که متکی به قدرت سخت آمریکا بود، به کارگرفته شد ولی در عمل منافع آمریکا تأمین نشد. این مؤید اهمیت بستر منطقهای در کنار تحولات بینالمللی است.
در مورد ظهور قدرتهای بزرگ و چالش آفرینی و بزرگشدن سطح تهدیدات از ناحیه قدرتهایی چون چین، روسیه، ایران یا دیگر بازیگرانی که شرایط کوچکتر کردن سهم کیک آمریکا از قدرت جهانی را دارند، میتوان در این بستر تجزیه و تحلیل کرد.
فصلنامه: دیپلماسی پیشگیرانه مورد نظر بایدن متشکل از چه مؤلفههای است؟
دکتر کاملی: ایشان این دیپلماسی خود را خیلی تبیین نکرده است. ولی شواهد و قرائن و بویژه ترکیب تیم سیاست خارجی بایدن حکایت از این دارد که او بهدنبال تقویت این گزینه است. فارغ از اینکه سیاست خارجی بایدن مبتنی بر چه الگویی باشد، که به آن نیز خواهم پرداخت، تقویت تیم سیاسی و امنیتی بایدن با افراد با تجربه و دانش بینالمللی بیانگر این است که بینالمللگرایی و یا آن فرصت آفرینی و ظرفیتسازی که سهم بزرگی را برایش قائل است، اولویت خواهد داشت.
فصلنامه: بالاخره بایدن از کدام الگو پیروی خواهد کرد؟
دکتر کاملی: در این رابطه حداقل سه یا چهار فرض را میتوان در نظر گرفت. یک دیدگاه قبل از چیدمان تیم سیاسی و امنیتی این بود که بایدن از نیروهای واقع در سمت مرکز یا راست حزب دموکرات، که خیلی به دیدگاه خانم کلینتون نزدیکتر هستند، استفاده خواهد کرد. ولی در چیدمانهای افراد مشخص شد که او به تفکر اوباما در سیاست خارجی نزدیکتر است. الگوی دوم، الگوی پیشرفتهتر از الگوی اوباما است؛ و ترکیبی از الگوی گذشته و با توجه به شرایط کنونی در عرصه داخلی و خارجی اتخاذ خواهد شد. الگوی سوم هم باز نگاهش بر این است که هرچند سیاست ترامپ درست نبوده است، ولی ظرفیتها و اهرمهایی که در سیاست خارجی تولید کرده است در الگوی رفتاری و سیاست خارجی بایدن مورد توجه قرار خواهد گرفت. اما یک گزینهی نهایی هم این است که بالاخره بایدن فردی با بیش از چهل سال سابقه در حوزه سیاست خارجی است. ایشان تجربه در سنا و دولت را دارد و یک عمر روی این زمینه کارکرده است و خودش صاحب سبک جدیدی خواهد داشت.
فصلنامه: جناب آقای دکتر احمدی شما مطلبی در خصوص اولویتها و چالشهای فراروی دولت بایدن دارید؟
دکتر احمدی: به نظر من تا اینجای بحث شاکلههای اصلی ذهنی و عینی بایدن در خصوص اولویتها در حوزه سیاست خارجی تبیین و تشریح شد.
فصلنامه: حالا شما میتوانید علاوه اولویتها بر چالشها اصلی دولت بایدن نیز اشاره نمایید؛ البته با تأکید بر چالشهای موجود در حوزه بینالمللی.
دکتر احمدی: به نظر من باید سه اولویت را برای بایدن در نظر بگیریم. اولویت اول بایدن قبل از همه اقتصاد خواهد بود. یعنی کاهش شکاف بین فقیر و غنی، سروسامان دادن به اقتصاد آمریکا، بخصوص بعد از کرونا؛ همانگونه که در برنامههایش اعلام کرده است. بعد از اقتصاد به نظر من بر سطوح مختلف سیاست داخلی بویژه روی موضوع تبعیض اجتماعی، بسان اوباما، تمرکز خواهد داشت. از این دوتا که بگذریم، سیاست خارجی را بر حسب کشور و موضوع عنوان خواهم کرد.
براساس درک و فهم من از مسائل بینالمللی، «چین» اساسیترین چالش آمریکا و بویژه دولت بایدن خواهد بود. وقتی کتاب جان بولتون، مشاور امنیت ملی ترامپ، را میخوانید به این مسأله پی میبرید. او حرفهای خیلی جالبی میزند. او تأکید وافری دارد که همواره در تلاش بوده است تا به ترامپ، در مقام رئیس خود، بفهماند که چین از نظر هستیشناسی چالش اصلی برای آمریکا است. او میگوید چالش چین عمیقتر و فراتر از این است که آقای رئیس جمهور آن را در سطح تعرفههای تجاری تنزل دهد. این موضوع است که به نظر من تیم بایدن ظرفیت درک بیشتری از آن خواهد داشت. لذا تهدید چین را در حد تهدید تعرفهای ارزیابی نخواهند کرد. ترامپ میگفت اگر چین از ما نفت نخرد، ما تعرفه کالاهای چینی را افزایش خواهم داد. به نظر من، تیم سیاسی و امنیتی بایدن تهدیدات ناشی از ظهور چین را یک تهدید چندگانه ارزیابی میکنند که در صورت غفلت از آن در آینده نزدیک دچار چالشهای جدی در حوزههای مختلف خواهند شد.
دومین چالش از نظر تیم بایدن نقشی است که روسیه به هرحال در عرصه بینالمللی، بخصوص در اروپا و غربآسیا، ایفا میکند. علاوه بر این، تا حدی هم نوع نگرش روسیه به نوع رابطه اش با چین است. رابطه آمریکا با اتحادیه اروپا نیز دچار چالش خواهد شد. هرچند میزان همگرایی بین اروپا و آمریکا نسبت به دوره ترامپ بیشتر خواهد شد، ولی نحوه و میزان رفتار اروپا با چین، نحوه تعامل آمریکا با پیمان تغییرات آب و هوایی و تفاوتهای موجود در اولویتهایی که بین دو سوی آتلانتیک وجود دارد، اجازه نخواهد داد که شاهد روابط خیلی یک دستی بین اروپا و آمریکا باشیم. باوجود این، اروپا و آمریکا در جاهایی همگرایی با رویکردی واحد خواهند داشت؛ به احتمال زیاد در مورد ایران و تا حدودی در خصوص روسیه؛ ولی در قبال چین مشکلاتی با هم خواهند داشت.
در خصوص نوع تعامل با روسیه در اروپا، دو سه نحله فکری وجود دارد. آلمان و فرانسه خواهان نزدیکی به روسیه، و انگلیس و برخی دیگر بهدنبال دوری از روسیه هستند. این تفاوتها در روابط اروپا با آمریکا نیز نمایان خواهد شد.
به نظر من چالش بعدی انگلستان است. انگلیس همچنان در تلاش خواهد بود تا کارویژه خودش را برای دولت آمریکا حفظ نماید. درعین حال انگلستان هم مجبور است در مورد نوع قرارداد تجاری خود با آمریکا و اتحادیه اروپا دست به انتخاب بزند. البته بهدنبال بزرگنمایی این چالش نیستم ولی به طور قطع از نوع چالشهایی است که برای آمریکا از نقطه تمرکز چند جانبه گرایی بهوجود خواهد آمد.
ازسوی دیگر، باید دید که آمریکا به چه نحوی میخواهد سازمانهای بینالمللی را بازسازی کند. چالش جدید، بحث احیای مشروعیت اخلاقی آمریکا در سطح بینالملل است. این یک چالش بزرگ است که آمریکاییها در دورهی ترامپ، سرمایه و مشروعیت اخلاقی شان را در خیلی از موضوعات از دست دادند و گمان میکنم آقای بایدن سعی خواهد کرد به نوعی این مشروعیت اخلاقی را بهدست بیاورد. آمریکا در موضوع برگردان تحریمهای تسلیحاتی ایران و مکانیسم ماشه دوبار به شورای امنیت رفت و هر دوبار آن هم سخت شکست خورد.از شکستهای تاریخی است که به ندرت اتفاق افتاده است.
تغییرات آب و هوا جزء اولویتها و هم چالشهای آمریکای بایدن تلقی میشود.
در نهایت بحث دیجیتالی شدن جهان است. حوزهی سایبری هم حوزهی جدیدی است که مسائل آن فراتر از بحث دیجیتالی شدن جهان است. اهمیت این موضوع فزاینده است و در چهارسال آینده، اقتصاد دیجیتالی و دیجیتالی شدن جهان چالشهای زیادی خواهد آفرید.
فصلنامه: اگر در راستای پاسخگویی و مدیریت چالشها به سیاست خارجی بایدن نگریسته شود، الگوی سیاست خارجی او چگونه خواهد بود؟
یزدان فام: احتمالاً مسائل داخلی در صدر چالشهای آمریکا قرار خواهد گرفت. ولی همچنان که دکتر احمدی به خوبی توضیح دادند، سیاست داخلی و سیاست خارجی آنقدر در هم تنیده شده است که واقعاً تفکیک بین آنها به این راحتیها امکانپذیر نیست. همه گیری کووید نوزده و تلفات سنگین انسانی و اقتصادی که آمریکا در این حوزه داشته و دارد، بزرگترین چالش کنونی آمریکا است. اولویت اول بایدن در کاخ سفید مهار کرونا و اولویت دوم آن خارج کردن اقتصاد آمریکا از رکود است. سروسامان دادن به شکافهای اجتماعی و سیاسی بیسابقه در آمریکا در اولویت سوم خواهد بود. آمریکاییها همواره مدعی بودند که ملغمهای از همه نژادها و گروهها و افراد مختلف هستند که تحت هویت واحد آمریکایی به دنبال آرزو و رؤیای آمریکایی شدن هستند. این تعریفی بود که اوباما از هویت آمریکایی داشت؛ ولی ترامپ تعریف دیگری از آمریکا و آمریکایی بودن ارائه کرد که منجر به بازنمایی جدیدی از شکاف گسترده اجتماعی در آمریکا شد.
در همین انتخابات ریاست جمهوری، هفتاد و هشت میلیون نفر در مقابل بیش از هفتاد و یک میلیون نفر دیگر به صورت خصومتآمیزی صفآرایی کردند. ترمیم شکافهای اجتماعی به نظر من اولویت اول هر کسی است که در کاخ سفید قرار خواهد گرفت. علاوه بر این چالشهایی هم در سطح بینالمللی مطرح است. چالش تغییرات اقلیمی از جمله مسائلی است که حائز هر دو جنبه است. یعنی هم چالش داخلی آمریکا است هم چالشی در سطح بینالمللی است که باید به آن توجه شود.
در عرصه بینالمللی صحبتهای آقای دکتر احمدی به نظر من کاملاً گویاست.
در راستای تکمیل آن باید گفت احیای چهرهی آمریکا در جهان یا آن مشروعیت اخلاقی که از جنگ جهانی اول برای خودشان تدارک دیده بودند، در دورهی ترامپ از بین رفت. به نظر من رأی جمهوری دومینیکن به نفع آمریکا در شورای امنیت از صدتا فحش بدتر بود. زیرا تنها یک کشور نیم جزیرهای دور افتاده، به نام دومینیکن، با آمریکا همراهی کرد. اگر این کشور نیز به آمریکا رأی منفی میداد شاید بهتر بود.
دکتر احمدی: فردی که خود در شورای امنیت سازمان ملل بوده است، میگفت اروپاییها علیه آمریکا در لابی کردن با سایر کشورها پیشتاز بودند. این اتفاق عجیب و نادری بود که در نتیجه سیاستهای ترامپ افتاد. به قول معروف، اتفاقی که یک بار بیفتد، امکان تکرار آن زیاد است.
یزدان فام: درست است و در سیاست خارجی آمریکا بیسابقه بود. این پیام واضحی به عقلای جامعه آمریکا بود که شما کسی را به کاخ سفید فرستادهاید که به غیر از او هیچکس نمیتوانست چنین ضربهی سنگینی به حیثیت آمریکا بزند. به هر حال ترامپ با شعار احیا یا بزرگ کردن آمریکا، مشروعیت اخلاقی این کشور را از بین برد و جبران آن به آسانی ممکن نخواهد شد.
از این بابت باید گفت که احیای اعتماد متحدان کلاسیک آمریکا، جایگاه رهبری آمریکا در جهان را از همه نظر برای بایدن به اولویت اول سیاست خارجی او تبدیل کرده است. بازگشت آمریکا به سازمانهای بینالمللی و پیمانهای چندجانبه در ادامهی همین هدف است. ولی به نظر من کارکردهای خیلی عمیقتری برای آن خواهد داشت و سعی خواهد کرد که همین کارها را انجام بدهد.
البته، برجام یکی از این موارد است که بازگشت به آن را بایدن خودش اعلام کرده است. بازگشت به کنوانسیون پاریس در واقع در همان اولین روز کاری بایدن صورت خواهد گرفت. تعیین جان کری به عنوان نماینده ویژه با یک پست عالی در هیأت دولت دلالت بر اولویت بالای تغییرات اقلیمی برای بایدن دارد. البته، تغییرات اقلیمی به عنوان ابزاری برای احیاء جایگاه رهبری مورد نظر آمریکا نیز اهمیت دارد. چون چینیها، اگر خاطرتان باشد، همین دو سه هفته پیش بود که اعلام کردند که ما همچنان به معاهده پاریس پایبند هستیم و سعی میکنیم اقدامات بیشتری برای رفع آلودگی در جهان انجام دهیم.
پیام دیپلماتیک چین به جهانیان در راستای تقویت جایگاه این کشور و حتی رهبری آنها در عرصه بینالمللی بود. این در حالی است که آمریکا درصدد احیای جایگاه خود در جهان است.
به احتمال زیاد، اگر بایدن سند امنیت ملی دولت خودش را تا پایان سال جاری یا اوایل سال آینده میلادی منتشر نماید، چین را در این سند به عنوان صدر اولویت و چالش یا تهدید اصلی قید خواهند کرد. صحبتها و گفتارهای تیم امنیتی بایدن دلالت بر این دارد که تهدید اصلی برای آمریکا در آینده نزدیک چین خواهد بود. چون چین تمام وجوه و ابعاد قدرت را به صورت کامل در اختیار دارد و یک قدرت بالنده و رو به پیشرفت است؛ در حالیکه روسیه یک تهدید کلاسیک نظامی و در ردیف دوم فهرست تهدیدات علیه آمریکا تعریف خواهد شد. چرا؟ چون سلاحهای هستهای و موشکی گستردهای در اختیار دارد. ولی تهدید اصلی آمریکا، چین است.
چین اهمیت بیشتری در سیاست خارجی بایدن خواهد داشت. کارگزاران سیاست خارجی بایدن درک عمیقی از جایگاه چین برخلاف درک سادهانگارانه و تقلیلگرایانه ترامپ دارند. دولت بایدن سعی خواهد کرد یک رویکرد و سیاست بسیار پیچیدهتری در مقابله با چین در عرصه بینالمللی در پیش بگیرد. این رویکرد توأم با راهبردی بلند مدت، فراگیر و هوشمندانه خواهد بود تا بتواند چین را بهنوعی مهار کند.
اشاعهی سلاحهای هستهای یکی دیگر از چالشهای آنها خواهد بود که اینجا به نظر من موضوع ایران باز به اولویت آنها تبدیل خواهد شد و با توجه به چینش کارگزاران در دولت بایدن، میتوان چنین برداشت کرد که ایران در ذهن تصمیم گیرندگان و دبیران سیاست خارجی بایدن جایگاه برجستهای خواهد داشت، این میتواند برای ما هم فرصت باشد و هم تهدید تلقی شود. لذا باید به ابعاد آن با دقت بیشتری توجه کرد و با دید عمیقی به نکاتی که در خصوص دیپلماسی پیشگیرانه بایدن آمد، عنایت خاصی داشت.
ویلیام برنز در کتاب خود به نام دیپلماسی پنهان (Back Chanel) به این نوع از دیپلماسی له یا علیه ایران علاقهمندی خاصی نشان داده است. به خاطر همین است که خاطر نشان کردم تعاملات و اقدامات اطلاعاتی برای تیم بایدن خیلی مهم خواهد بود. احتمال زیاد دارد که دیپلماسی را بیشتر از کانالهای غیر رسمی پیش ببرند و در این زمینه واقعاً آنها تجریه بالایی دارند. زیرا تمام افرادی که در تیم امنیتی و سیاسی بایدن جمع شدهاند برجستهترینهای این حوزه هستند. از این منظر میشود گفت این افراد توانایی لازم برای پیشبرد دیپلماسی پیشگیرانه مورد نظر بایدن را دارند و آن را عملیاتی خواهند کرد.
در عین حال دیپلماسی پیشگیرانه بعد دیگری هم دارد؛ و آن بعد دیپلماسی سازمانی است و عرصهی دیگر آن در سازمانهای بینالمللی است. دیپلماسی که در مورد عدم اشاعه است، درواقع یک نوع از دیپلماسی پیشگیرانه میباشد. هدف از این نوع دیپلماسی در سازمانهای بینالمللی ممانعت و پیشگیری از بروز تهدید در زمینه سلاحهای کشتار جمعی میباشد. بازگشت آمریکا در دوره بایدن به سازمانهای بینالمللی و مجامع بینالمللی اقدام دیگری برای تقویت دیپلماسی پیشگیرانه خواهد بود.
فصلنامه: ضمن تشکر از دکتر یزدان فام، جناب آقای کاملی! شما نیز مطالب خود را در این زمینه بفرمائید.
دکتر کاملی: دوستان مطالب اصلی را بیان کردند. بنابر این، من فقط بر روی بعضی از محورهای مذکور تأکید بیشتری خواهم نمود. قصد من از طرح سه سطح بستر داخلی، منطقهای، و بینالمللی این بود که خیلی از توان و نفس دولت بایدن در حوزهی داخلی گرفته خواهد شد. یعنی تحولات و موضوعات و چالشهایی که در داخل آمریکا وجود دارد، بخش عمدهی از توان و امکانات دولت بایدن را به خود اختصاص خواهد داد.
به هرحال همان طور که آقای دکتر احمدی اشاره کردند بحث تحولات داخل آمریکا سر باز کرده است و در واقع از عمق جامعه به سطح آمده است. یعنی خیلی آشکار و عریان نمایان شده است. یکی از مصادیق بارز آن همان جریان ترامپیسم است که خودش یک موتوری برای ناآرامیهای آتی خواهد بود و به این راحتی نه تنها خاموش نخواهد شد، بلکه میتواند به منبع عظیمی برای تولید عوامل «ثباتزدایی» چون تروریسم داخلی و افراطیگری و خشونتگرایی عمل نماید و چالشهای سنگینی برای دولت بایدن تولید کند. در حال حاضر، سرمایه و توانی که آقای بایدن در حوزه بینالمللی هزینه میکند، بیش از تمرکز بر مسائل داخلی است. این بدان معنا است که تیم بایدن این مسائل را جدی نگرفته است یا توان مدیریت آن را دارند. لذا این بخشی است که باید در تجزیه و تحلیل رفتار و سیاستهای دولت بایدن جدی گرفته شود.
واضح است که روندهای تصمیم گیری در دولت بایدن، تفاوتهای ماهوی و بنیادی با دوره ترامپ خواهد داشت. البته تفاوت با تغییر دولتها تا حدودی طبیعی است. ولی اگر بخواهد مقدار تمایز آن با دولت اوباما بیشتر باشد، با چالش بازیگری لابی صهیونیسم و سعودی و راستهای افراطی مواجه خواهد شد. و اگر این مسأله را در کنار رشد جریان چپ قرار دهیم، معنای خاص خود را پیدا خواهد کرد. این جریان در حال حاضر در کنگره 95 نماینده دارد و سهم زیادی هم از انتصابات دولتی را از آن خود کرده است. حالا شاید خیلی در رأس امور نباشند، ولی سهم خواهی آنها به چالشی برای دولت بایدن تبدیل خواهد شد.
تأکیدی که آقای بایدن روی طبقهی متوسط دارد، معنادار است. جهتگیری صحبتهای جک سولیوان، در جایگاه مشاور امنیت ملی بایدن، و اظهارات خود بایدن در دانشگاه نیویورک بر گرایش سیاست بایدن به سمت تحقق و تأمین اهداف طبقهی متوسط دارد. لذا باید منتظر ماند و دید که او چطور میخواهد این طبقهی متوسط را احیا کند و همراهی طبقهی سرمایهداری را نیز با خود داشته باشد. علاوه بر آن پاسخ اقناع کنندهای نیز برای جناح چپ، بخش کارگری و بخش اصلی طبقات اجتماعی پائینتر از طبقه متوسط داشته باشد و نوعی تعادل بین منافع طبقاتی مذکور ایجاد نماید و از بروز چالش بزرگتری جلوگیری کند.
در کل میتوان گفت دولت بایدن در حوزه سیاست داخلی با چالشهای قابل توجهی روبرو خواهد شد. نمادهای این چالشها در حال بروز است، مگر اینکه برای مدیریت و مهار آنها برنامه داشته باشد. اگر در فرآیند سیاستگذاری بر مبنای دو حزبی حرکت کند و ساختار حزب جمهوریخواه را همین طور که بعد از حمله ششم ژانویه به کنگره تا حدی توانست جذب و با خود همراه کند، باید امتیازاتی به جمهوریخواهان بدهد. ولی در صورتی که ترامپ بتواند به حیات سیاسی خود ادامه بدهد و دوباره نیروهای معترض را جذب و ساماندهی نماید، قادر است بخش قابل توجهی از توان و نفس دولت را بگیرد.
این عاملی است که در بحث منطقهای، دولت بایدن را با چالشهای خیلی زیادی روبرو خواهد کرد. در بحث منطقهای در دورهی ترامپ شاهد بودیم که تعادل ایجاد شده ازسوی اوباما بههم خورد. سیاست منطقهای اوباما دو رکن داشت یکی مناقشه فلسطین و اسرائیل، و دیگری برجام بود.این دو رکن در دوره ترامپ از بین رفت. ترامپ با همدستی محور صهیونیستی-سعودی با افراطی کردن مسأله فلسطین، حقوق فلسطینیان را به کلی نادیده گرفت و همه امتیازات را از جیب فلسطینیان به صهیونیستها بخشید.
به نظر من، چالش بزرگ، که ریشه اصلی آن در داخل آمریکا است، این است که دولت چطور میخواهد تعادل بین هر آنچه را که ترامپ به اسرائیلیها داده و ظلمی که به فلسطینیها نموده است بر قرار کند، و جناح چپ و حتی جی استریت معتقد به تأمین حقوق فلسطینیها را راضی نماید. آیا ایشان قرار است آن بسته اهدایی ترامپ به اسرائیل را حفظ کند یا امتیاز بیشتری نیز به آنها بدهد؟ یا نه اگر در خصوص بحث شهرک سازیها مقداری تعدیل ایجاد کند، و کمکی به طرف فلسطینی نماید، این مسائل از طرف راستهای افراطی و ترامپیها به یکی از چالشهای او تبدیل خواهد شد که لازم است تیمش به آن توجه نشان بدهد.
بحران سوریه موضوع دیگری است که از طرفی نمادی از حضور غیرقانونی نیروهای نظامی آمریکا در سوریه و سرقت چاههای نفت و پول مردم سوریه است. هرچند این اقدامات تحت عنوان مبارزه با داعش صورت میگیرد. ولی بایدن باید فرمولی برای توجیه پذیر بودن اقدامات خود در این زمینه پیدا کند. در بحث حضور غیرقانونی نظامیان آمریکایی در شرق فرات و جنوب شرقی سوریه از نظر ژئواستراتژیک، شاید خیلی تمایلی برای خروج از سوریه از خود نشان ندهد. از طرفی همکاری کردهای سوریه و ایفای نقش آنها در خدمت اهداف آمریکا نیز مطرح است که موضوع عقب نشینی از خاک سوریه را به چالش دیگری برای دولت بایدن تبدیل خواهد کرد.
در عراق به نظرم از این نوع چالشها به صورت عمیقتری خواهد داشت.
فصلنامه: به نظرم در همین جا که بحثی در خصوص مسائل منطقه مطرح شد، اشارهای کوتاه به مسائل ترکیه با آمریکا شود. البته قصدی برای طرح مسائل منطقه به طور جامع در این بخش از بحث را نداریم. آنچه از صحنه انتخابات آمریکا بر میآید، بیانگر این است که چالشهای ترکیه در دولت بایدن در مقایسه با دوره ترامپ به مراتب بیشتر خواهد شد.
دکتر کاملی: بله همین طور است نوع رفتار و مواضع بایدن در قبال اردوغان، همکاری و توسعهطلبی او با کردها و نوع مداخله نظامی آمریکا در سوریه دلالت بر تشدید چالشها با ترکیه دارد. من حالا دیگر خیلی ریزتر به آنها نمیپردازم و در جای خود اگر لازم شد به طور مبسوط بحث خواهم کرد. علاوه بر ترکیه، موضوع ایران نیز یکی از موضوعات اصلی است که در بحث منطقهای به آن پرداخته خواهد شد.
فصلنامه: بحث احیای مشروعیت، اعتبار، و رهبری آمریکا مطرح شد. برای این منظور برگشت به پیمانهایی مانند پاریس یا برجام یا از این قبیل اقدامات اشاره شد. وقتی به تیم سیاسی و امنیتی بایدن نگاه میشود، در تحلیل اولیه، عموم افراد از دولت اوباما و با اندیشههای نسبتاً قوی و پیرو خانم کلینتون هستند تا چهرههای بانفوذی از جناح چپهای حزب دمکرات . مواضع و سوابق همه آنها روشن است و به نحوی از انحاء از مداخله گری نظامی در لیبی و سوریه و حتی در یمن حمایت کردهاند. آیا این موارد را نمیتوان در تناقض با بینالمللگرایی در دولت جدید ارزیابی کرد و به عنوان چالشی برای اعاده حیثیت از دست رفته آمریکا در سطح جهانی در نظر گرفت؟ علاوه بر این، تأثیر و پیامدهای روحیه مداخلهگرایی تیم سیاسی و امنیتی بایدن و ذهنیت آنها نسبت به مسائل منطقه غربآسیا را چگونه تحلیل و ارزیابی میکنید؟
دکتر احمدی: من یک اختلاف نظر کوچکی با دوستان دارم شاید به خاطر اصرار من به چارچوبی است که روی آن تمرکز دارم. به نظر من، منطقه غربآسیا و شمال آفریقا جزء چالشهای آمریکا بهشمار نمیرود. یک استدلال یک خطی در این باره دارم. همهی ما در این جلسه به طور متفق القول گفتیم که آمریکا مشکل داخلی دارد؛ هم دربعد اجتماعی و هم به شدت در بعد اقتصادی. این نکته اول بحث من است.
نکته بعدی این است که چین بدون شک بزرگترین تهدید آمریکا از جانب دولت بایدن تعریف خواهد شد.
نکته سوم نیز این است که منابع و قدرت آمریکا در حال افول میباشد. این موارد چیزی نیست که تنها ما در باره آنها صحبت میکنیم، بلکه خودشان هم بر آنها تأکید دارند.
حال من این سه نکته را کنار هم میگذارم و نتیجه میگیرم که آمریکا به طور اصولی ظرفیت، قدرت، منابع و فرصت محدودی در اختیار دارد. وضعیت فعلی آمریکا بر خلاف بیست سال پیش آن است.
در شرایط کنونی دنیا، تفاوت و تمایز بین کشورها دیگر عددی نیست، بلکه تصاعدی شده است. یعنی اگر شما یک سال را از دست بدهید، بیست سال از دیگران عقب افتادهاید.
این مطلبی است که باید به خوبی در جمهوری اسلامی درک شود و مبنای عمل در صحنه بینالمللی قرار گیرد. تحولات و قواعد بینالمللی به شکل عرفی با روند تکاملی خود و بدون اینکه منتظر برخی از کشورها بماند، در حال شکل گیری و عملیاتی شدن است. لذا باید از تهدیدات و فرصتها درک عمیقی داشت و نهایت بهره از قبل آنها برد.
دکتر یزدان فام: یک متغیر هم من به نکات و یا متغیرهای سهگانه شما اضافه میکنم. چون نمیخواهم دوباره تکرار شود. آمریکا دیگر نیازی به منابع نفت غربآسیا همچون گذشته ندارد.
دکتر احمدی: درست است و من قصدی برای ورود به آن نداشتم. حالا اگر این سه تا متغیر در کنار یکدیگر گذاشته شود، به این نتیجه خواهیم رسید که اصولاً آمریکا باید برخی از مناطق را آرام کند. یعنی کاری که شاه عباس صفوی هم همین کار را میکرد. او شرق کشور را آرام میکرد و برای جنگ به غرب کشور میرفت. حال آمریکا نیز در منطقه ما بهدنبال آرامش است. لذا باید یا خودش این کار را بکند یا اینکه مسؤولیت آن را به دیگران احاله نماید. این سیاست در چارچوب راهبرد توازن از راه دور صورت میگیرد.
استفن والت، اندیشمند واقعگرای آمریکایی، خطاب به دولتمردان آمریکا میگوید که چه کسی به شما گفته است که بروی در این کشور یا آن کشور دست و پا بزنی؟ وظیفه تو این است که پول و سرمایه کشور را در زمینههای آموزش، فناوری و بخشهایی که ارزش افزوده دارد، هزینه کنید. برای اینکه توانایی رقابت با رقبای خود در آینده داشته باشید. ولی شما الان دارید با مداخلهگری، قدرت و توان آمریکا را از بین میبرید. بر این اساس آمریکا دیگر بر روی غربآسیا تمرکز نخواهد داشت و چین و مسائل داخلی خود را در کانون توجه برای آینده آمریکا قرار خواهد داد.
اگر دولت بایدن با این منطق پیش برود، بهدنبال کاهش تنش در منطقه و احالهی مسؤولیت تأمین امنیت به دیگران خواهد بود. البته این راهبرد در دوره اوباما شکل گرفت و بهدنبال عملیاتی کردن آن نیز بودند. لذا، احاله مسؤولیت به دیگران نیز در چارچوب ائتلاف سازی صورت میگیرد. بنابر این قابلپیشبینی است که نقش اروپا در این منطقه در دوره بایدن افزایش پیدا کند. یعنی اروپا تلاش خواهد کرد نقش خود را از فنلاند تا تنگهی جبلالطارق بازتعریف کند و در مدیریت بحرانهای بینالمللی پیرامونی خود، مسؤولیت بپذیرد و ایفای نقش نماید. به عبارتی تقسیم کار و نقش صورت میگیرد. مسائل پیرامونی اروپا به خود آنها و مسائل چین نیز از طریق خود آمریکا پیگیری خواهد شد. این وضعیت منطقی و تا حدود زیادی نیز واقعگرایانه و عملی به نظر میرسد.
در این چارچوب به نظر من هم وزن منطقه غربآسیا کاهش مییابد و هم وزن ایران برای آمریکا تنزل پیدا میکند. مگر اینکه رویدادهای غیرمترقبهای رخ دهد و آن را به یک بحران امنیتی تبدیل نماید. در این صورت امکان مداخلهگری آمریکا نیز افزایش مییابد.
نظریه یا راهبرد ایجاد توازن از راه دور میگوید سه منطقه وجود دارد. نکته کلیدی این است که موازنه قدرت در این مناطق سهگانه به نفع آمریکا برای همیشه باید حفظ شود. این مناطق عبارتند از شرقآسیا، اروپا و مجاورتش با روسیه،غربآسیا.
اولویت آمریکا در این مناطق حفظ موازنهی قدرت به نفع خودش است. اگر موازنه قدرت کنونی در این مناطق دچار تغییر بنیادی نشود، آمریکا مداخله نظامی نخواهد کرد و از طریق سازوکارهای مختلف مسائل را مدیریت میکند. در شرایط کنونی اروپا بهدنبال تقویت نقش خود در منطقه غربآسیا است؛ و نیز ائتلافهای بین برخی از کشورهای منطقه در حال شکلگیری میباشد. هرچند این روندها در حال حاضر به شکل دوفاکتو است، ولی در پشت صحنه برای رسمیت بخشیدن به آنها کار میکنند.
موضوع ترکیه هم در این چارچوب قرار میگیرد. ترکیه نیز دغدغهی اصلی آمریکا نخواهد بود. برای اینکه این کشور، چرخشهای عجیب و غریب زیاد دارد و به سرعت مواضع خود را تغییر میدهد. تحرکات و اقدامات آقای اردوغان در سوریه و همکاری با روسیه و اجرایی کردن اس 400 و تنشآفرینی در مدیترانه شرقی و غیره برای امتیاز گیری از اروپا و آمریکا است. فعل و انفعلات ترکیه در پیرامون خود را یک تغییر راهبردی ارزیابی نمیکنم.
ادامه میزگرد در شماره آینده
تعداد مشاهده: 1208