نقش اجلاس بینالمللی آستانه در مبارزه علیه تروریسم تکفیری
در گفتگو با حسین جابری انصاری معاون وزیر امور خارجـه
چکیده
مذاکرات آسـتانه محصـول تلاشهای سـیاسی و میدانی کشورهای همپیمان سوریه با هدف دستیابی به راهحلهای مؤثر در مبارزه با تروریسم تکفیری و حلّ بحران امنیتیای است که از سال 2011 تاکنون دامنگیر این کشور شده است. آنچه مذاکرات آستانه را از دیگر ابتکارهای سیاسی درباره سوریه متمایز مینماید، انگیزه اصلیترین بازیگران سیاسی و میدانی سوریه در مبارزه واقعی با پدیده افراطگرایی، تروریسم و تکفیر است. جمهوری اسلامی ایران تلاش نمود با همکاری کشورهای روسیه و ترکیه، راهحلهای همهجانبه و ریشهای را در دستور کار این مذاکرات قرار دهد و رویکرد مذاکرات آستانه را از نگاه تک بعدی و یکجانبهگرایی به پدیده تروریسم و افراطگرایی دور نماید.
فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران طی مصاحبه اختصاصی با آقای حسین جابری انصاری، معاون محترم وزیر امور خارجه و مسؤول تیم مذاکرهکننده ایرانی در نشست آستانه، به بحث و بررسی پیرامون ماهیت مذاکرات آستانه، چگونگی شکلگیری آن، رویکرد بازیگران مختلف نسبت به این ابتکار و دستاوردهایی که در مبارزه با تروریسم تکفیری داشته، پرداخته است. توجه خوانندگان محترم را به مشروح این گفتگو جلب مینماییم.
مجری: جناب آقای جابری انصاری جنابعالی نماینده سیاسی جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات آستانه هستید و در دورههای مختلف این مذاکرات مشارکت داشتهاید و در تصمیمگیریهای سیاسی درباره سوریه نقش جدی دارید. از طرفی تجربه زیادی در مذاکره با مقامات عالی رتبه کشورهای مختلف از جمله: روسیه، سوریه، ترکیه، عراق، لبنان و کشورهای مختلف عربی در رابطه با بحران سوریه دارید. همچنین جنابعالی پذیرای دیدگاهها و نظرات مقامات غربی و دیپلماتهای اروپایی در رابطه با افراطگرایی و تروریسم در سوریه بودهاید. بر این اساس جنابعالی اشراف کاملی نسبت به مسائل سوریه و پدیده تروریسم تکفیری در این کشور دارید. به عنوان اولین سؤال، اجلاس آستانه با چه تحلیلی و بر اساس چه نیازمندیهایی شکل گرفت؟
جابری انصاری: بسم الله الرحمن الرحیم. طبیعتاً اجلاس آستانه مثل هر اقدام دیگری در حوزه سیاست و سیاست خارجی، مبتنی بر نیازها و نقاط التقاء و اشتراک بین بازیگران اصلی این روند ایجاد شد. بحرانی که در چند سال گذشته در سوریه آغاز شد، به یک بحران عمیق، ریشهدار و دنبالهدار تبدیل گردید و به یکی از مسائل اساسی منطقهای و بینالمللی مبدل گشت. جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه در طول این بحران و بهویژه در دو سه سال اخیر، بعد از ورود نظامی مستقیم روسیه به صحنه سوریه، از همپوشانی و اقدامات مشترکی در رویارویی با تروریسم در صحنه سوریه و در صحنه منطقهای برخوردار بودند و برخوردار شدند. در مقابل، ترکیه و برخی از کشورهای عربی و کشورهای دیگری در جهان، سیاستها و اولویتهای متفاوتی را در زمینه بحران سوریه در دستور کار داشتند. سیاست آنها بر تضعیف دولت مرکزی در سوریه و بلکه سرنگونی آن متمرکز بود.
با طولانی شدن این بحران، در یک لحظه تاریخی، بین سه بازیگر اصلی اجلاس آستانه، نوعی همپوشانی و اشتراک اولویتها با هدف یافتن راهحل مناسب مبتنی بر الگوی برد-برد (نه برد- باخت و حاصل جمع صفر) برای پایان دادن هر چه سریعتر این بحران ایجاد شد. از لحظهای که آستانه شکل گرفت، در واقع دو مفهوم مرکزی در روند آستانه مورد توجه سه کشورِ ایران، روسیه و ترکیه بود؛ البته با تفاوتهایی در تقدم و تأخر. از دید این سه بازیگر، مفهوم مرکزی در روند آستانه، تثبیت روند رویارویی مؤثر با تروریسم و ضرورت جداسازی معارضین سوریه و گروههای سیاسی مخالف، از گروههای شناختهشده تروریستی بود. این اولین مفهوم مرکزی روند بود. مفهوم دوم مرکزی و راهنمای روند آستانه، یافتن نوعی راهحل سیاسی برای پایان دادن هرچه سریعتر به این بحران بود.
این روند از اجلاس سهجانبه وزرای امور خارجه سه کشور در مسکو آغاز شد و بعد مسیری را طی کرد که بر اساس آن، مذاکرهکنندگان ارشد از سوی این سه کشور تعیین شدند تا در شهر آستانه، پایتخت قزاقستان، به عنوان میزبان این تلاشها کار خود را آغاز نمایند. ما تاکنون هفت دور مذاکره در قالب کنفرانس بینالمللی سوریه در آستانه، پایتخت قزاقستان، با مشارکت این سه کشور ضامن داشتهایم. البته از همان آغاز روند آستانه، پیشنهادهایی در خصوص مشارکتِ برخی طرفها یا کشورها، بهعنوان اعضای ناظر در روند آستانه (در سطح متفاوتی از دولتهای ضامن)، مطرح بود. بر این اساس آمریکا، اردن و سازمان ملل متحد، بهعنوان اعضای ناظر در این روند، حضور داشتهاند. ولی واقعیت این است که روند آستانه، روندی است که به وسیله سه کشور ضامن مدیریت میشود و ترتیباتش مورد توافق این سه کشور قرار میگیرد؛ و یک روندِ اجماعی است. به این دلیل که نمایندگان دو جبهۀ رویارو و دو رویکرد متفاوت نسبت به بحران سوریه در آستانه در کنار هم هستند. تفاوت دیدگاهها و اولویتها مشاهده میشود. امّا، چون در درون آستانه سازوکار اجماعی هست، در هر زمینهای (چه مسأله جزئی چه مسأله کلی) لازم است که بین سه کشور ضامن اجماع ایجاد شود. همین مسأله موجب شده سرعت در روند آستانه کاهش یابد.
در عین حال، با آن دو مفهوم مرکزی و اساسی که اشاره کردم، این روند علیرغم آهستگی و کندیاش، تاکنون با گامهای مطمئنی پیموده شده و در مسیر صحیح حرکت کرده و امیدواریم همین روند ادامه پیدا کند و به نتایج خودش برسد. تمام ادبیات تولید شده در آستانه و اقداماتی که تاکنون انجام شده است، بر مدار این دو هدفمندی اساسی قرار دارد: تثبیت روند رویارویی با تروریسم و جداسازی گروههای تروریستی از گروههای معارض سوری بهعنوان اصل اول؛ و در کنار آن و به موازات این مسأله، تلاش برای آرامسازی صحنه درگیریها در درون سوریه؛ بهویژه در مناطقی که عمده جمعیت کشور در آن مستقرند و حرکت به سمت راهحل سیاسی برای پایان دادن به بحران سوریه.
مجری: پیش از آنکه روند آستانه شکل بگیرد، فرآیندهای میدانی موجود در سوریه در راستای نیازمندیهای اساسی صحنه سوریه قرار نداشت. همانطور که اشاره کردید، نیازمندی اساسی صحنه سوریه، تثبیت مبارزه واقعی با تروریسم و جداسازی مخالفان سوری از تروریستهای تکفیری بود تا فضای آرامی جهت رسیدن به راهحل سیاسی پدید آید. در واقع، نه روند سیاسی در ژنو و نه روندهای نظامیِ مطلوبِ مخالفان سوریه، هیچکدام در این مسیر اصلی قرار نداشتند. آیا ابتکار آستانه توانست روند سیاسی و میدانی سوریه را در مسیر اصلی قرار بدهد و جریانهای اصلی قدرت را به این نیازمندی واقعی سوق بدهد یا نه هنوز فاصله داریم؟
جابری انصاری: روند آستانه بطور نسبی در این زمینه موفق بوده ولی هنوز گامهای بیشتر و مهمتری باید برداشته شود. در سالهای آغاز بحران سوریه، هدف برخی از کشورها در سطح منطقه و جهان، سرنگونی دولت مرکزی سوریه یا حداقل تضعیف مفرط دولت مرکزی سوریه بود. بنابراین از دید این بازیگران، مسأله تروریسم و افراطگرایی نه فقط یک مسأله اولویتدار برای رویارویی نبود، بلکه، با کمال تأسف، استفاده ابزاری از تروریسم برای تحقق آن هدف سیاسی یعنی، سرنگونی دولت دمشق، در دستور کار برخی یا بسیاری از بازیگران منطقهای یا بینالمللی قرار گرفته بود. تصوری که از دید این بازیگران (حداقل بازیگران منطقهای، اگر نگوییم بازیگران بینالمللی که اهداف پیچیده و خاص خودشان را دارند) وجود داشت، این بود که تروریسم در همین منطقه (عراق و سوریه) قابل مدیریت است و در حقیقت یک ابزار در اختیار آن کشورها برای تحقق اهدافشان خواهد بود. ما از ابتدا معتقد بودیم که تروریستها در عین حال که با بازیگران مختلف همپوشانی منافع دارند و به آنها سرویس میدهند، پروژههای بلندپروازانه و مستقل خودشان را نیز پیگیری میکنند؛ و شاید از دید تروریستها، این کشورهای حامی در منطقه و جهان هستند که ابزار آنها [= تروریستها] شدهاند؛ یعنی این نگاهِ ابزاری، یکطرفه نیست؛ فقط این نیست که برخی از دولتها در منطقه و جهان نگاهِ ابزاری به تروریستها دارند، بلکه تروریستها هم تلاش میکنند که از این دولتها و حمایتهایشان به عنوان ابزاری در جهت تحقق پروژههای مورد نظر خود استفاده کنند. بنابراین از ابتدا کاملا روشن بود که این بار به مقصد نخواهد رسید.
مطلب دیگری که از همان ابتدا مشخص بود و جمهوری اسلامی ایران بر آن تأکید میکرد، این بود که دنیای امروز، یک دنیای بههم پیوسته است. شاید تا همین یکی دو قرن اخیر، در نقطهای از جهان، تحولی اتفاق میافتاد و آثار و نتایج آن در همان نقطه باقی میماند یا طول میکشید تا پیامدهای آن به سایر نقاط منتقل شود.امّا امروز دنیای ارتباطات، به معنای واقعی جهان را به یک دهکده کوچک تبدیل کرده است. در لحظه، هر تحولی در هر نقطه از جهان اتفاق میافتد، کأنّه همه جای جهان از آن تحول باخبر هستند و به نحوی تأثیرات و بازتابهای آن در جهان وجود خواهد داشت. ترددها نیز آنقدر ساده شده است که امکان دیوار کشیدن بین مناطق مختلف وجود ندارد که بگوییم ما در یک منطقه از گروههای تروریستی استفاده میکنیم و در جای دیگر با آن میجنگیم یا مانع آن میشویم. کأنه ما داریم در خلأ حرف میزنیم. این با واقعیتها منطبق نیست. کاملاً مشخص بود که استفاده ابزاری از تروریسم بازتابهای جهانی خواهد داشت.
در گذشته نیز این تجربه وجود داشت. کاری که در دهه 80 میلادی تحت عنوان افغانهای عرب در افغانستان علیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی انجام شد، همین تجربه است. البته شوروی در افغانستان یک نیروی اشغالگر به حساب میآمد و یک سرزمین اسلامی را اشغال کرده بود. اما سرویسهای امنیتی و دولت آمریکا و برخی دولتها در سطح منطقه، جریانی را به نام افغانهای عرب مدیریت و سازماندهی کردند و به عنوان یک پروژه امنیتی، آنها را به سمت افغانستان سوق دادند. برای اینکه هدفگیری آمریکا و متحدان منطقهای آن، ضربه زدن به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق بود. در عین حال، همین جریانها بعد از پایان اشغال افغانستان و خروج شوروی سابق از افغانستان، به کشورهای خودشان برگشتند. برخی از این عناصر، که تبعه کشورهای غربی بودند، نیز به غرب بازگشتند و هستههای عملیاتی گستردهای را از جریانی که بعداً تحت عنوان القاعده شناخته شد، ایجاد نمودند. در حقیقت یک تشکیلات تروریستی بینالمللی ایجاد گردید که اکنون یکی از نقاط خلل در زمینه صلح و امنیت بینالمللی به شمار میرود. یکی از نمادهای این رویکرد، در یازده سپتامبر خودنمایی کرد و تا به امروز هم ادامه دارد. لذا این وضعیت در گذشته نیز تجربه شده بود؛ و اینگونه نیست که از برخی جریانهای افراطی، فقط در یک منطقه، یک بهرهبرداری مشخص بشود و پیامدهای آن در همان منطقه محدود بماند؛ بلکه قطعاً نتایج و تبعاتی در سایر مناطق نیز خواهد داشت. همین تجربه در عراق نیز تکرار شد. بعد از فروپاشی نظام بعثی عراق و سقوط صدام، برخی کشورها در منطقه و جهان که عراق جدید را به رسمیت نمیشناختند و نمیخواستند به رسمیت بشناسند، استفاده گسترده از ابزار تروریسم برای جلوگیری از تثبیت وضعیت در عراق جدید را در دستور کار خود قرار دادند. ما از همان روز معتقد بودیم که این رویکرد آنها پیامدها و تبعات زیادی برای امنیت منطقه و جهان دربر خواهد داشت و فقط در عراق باقی نخواهد ماند، بعد که بحران سوریه شروع شد، جمهوری اسلامی ایران همین دیدگاه را در مورد سوریه نیز مطرح نمود و تصریح کرد که این روش در استفاده ابزاری از تروریسم برای تحقق اهداف سیاسی مشخص، در سطح سوریه منحصر نخواهد ماند همانطور که منحصر به عراق نماند. امروز به دنبال بحرانهای امنیتی در عراق، سوریه و یمن، مسأله تروریسم به یک مسأله بزرگ منطقهای و بینالمللی تبدیل شده و هیچ خیابان یا شهری در جهان به طور کامل امن نیست؛ هر لحظه و هر روز ممکن است یک عملیات تروریستی در نقطهای از جهان اتفاق بیفتد. این همان چیزی است که متأسفانه برخی از کشورها در آزمایشگاهی به نام آزمایشگاه عراق و سوریه آزمایش کردند و امروز نتایجش در کل منطقه و جهان مشاهده میشود.
از یک زمانی در بحران سوریه، کمکم مشاهده شد که تبعات استفاده ابزاری از تروریسم، دامن کشورهای خودشان را میگیرد. بهطور مشخص در بحث آستانه، ترکیه که در ابتدای بحران سوریه اولویت خود را تضعیف دولت مرکزی سوریه و سرنگونی آن قرار داده بود، مشاهده کرد که تبعات این موج تروریسم و افراطگرایی در سوریه، وارد سرزمین ترکیه نیز شده و به یک مسأله امنیتی برای ترکیه تبدیل گردیده است. چالش دیگری که برای ترکیه ایجاد شد، این بود که با تحولاتی که در سوریه اتفاق افتاد و دولت مرکزی تضعیف گردید، جریان کرد نیز با شکل دادن به کانتونهایی و ایجاد نوعی خودگردانی در مناطق شمالی سوریه، از دل این تحولات سربرآورد؛ به طوری که در مقاطعی، اگر این روند کردی در سوریه ادامه پیدا میکرد، تمام منطقه جنوبی ترکیه به سمت مرزهای سوریه، با یک کمربند کردی مواجه میشد که ترکیه را از اراضی سوریه منفصل مینمود. یعنی ورود ترکیه به بحران سوریه با عنوان حمایت از معارضه سوریه و با هدف تأمین منافع ترکیه بود اما، عملاً ترکها با دو مسأله اساسی مواجه شدند. اولاً موج تروریسم کنترلناپذیر در سوریه انعکاسات منطقهای پیدا کرده بود و به سرزمین ترکیه نیز رسیده بود؛ و دوم اینکه، تضعیف دولت سوریه به سربرآوردن جریان کردی در این کشور منجر شد که ترکیه را نه فقط صاحب نفوذ بیشتر در سوریه نکرده است، بلکه ترکیه را به طور تدریجی و به لحاظ جغرافیایی از معادله سوریه و منطقه عربی منفصل میکند. اما این تحولات اساسی در صحنه سوریه با کودتایی که در ترکیه اتفاق افتاد، همراه شد و دوستان واقعی و دشمنان ترکیه را به طور عینی در برابر دیدگان تصمیمگیران آنکارا قرار داد. آنها مشاهده کردند که چه بازیگرانی در صدد بودند که با یک کودتا یا حمایت از یک کودتا، وضعیت را در ترکیه به طور کلی تغییر دهند. همچنین دولتمردان ترک مشاهده کردند که چه دولتهایی در کنار ترکیه ایستادند و با کودتا مخالفت کردند و برای هرگونه کمکی اعلام آمادگی کردند تا دولت قانونی منتخب مردم در ترکیه در معرض یک کودتای نظامی حذف نشود. همه این مسائل برای ترکیه مشخص شد. مجموعه این تحولات منجر شد که در ترکیه نوعی توجه به همکاری منطقهای جدیتر با ایران و روسیه برای یافتن راهحل منطقی در سوریه ایجاد شود و آنکارا در مسیر متوقف کردن روندهای منفی راهبردی که اولین متضرّر آن هم دولت ترکیه بود، قرار گرفت. این امکان برای ترکیه فراهم گردید تا با پایان دادن به بحران و خروج از این وضعیت، از تبدیل شدن به یک بازنده محض در این بحران نجات یابد. این مسأله مهمترین عاملی بود که ترکیه را از وضعیت تقابلی با ایران و سوریه، به نحوی در کنار ایران و سوریه قرار داد.
ما از ابتدا معتقد بودیم که این درگیری داخلی منجر به استهلاک تواناییها و ظرفیتهای مجموع کشورهای منطقه میشود و به بیثباتی و ناامنی در سطح منطقه و جهان دامن میزند و نتایج منفی آن متوجه همه کشورهای منطقه خواهد شد و برنده ادامه این درگیریها و بحرانها، بیش از همه، رژیم صهیونیستی است. ما از ابتدا نمیخواستیم چنین بحرانی وجود داشته باشد؛ و از ابتدا معتقد بودیم که راهحل مسأله سوریه و اختلاف و تناقضاتی که وجود دارد از مسیر گفتگوی سوری-سوری و با روشهای مسالمت آمیز باید انجام شود. ما هیچگاه با مطالبات مشروع ملتها برای تغییر و اصلاح، مخالفت نکردهایم و نخواهیم کرد. این خواسته طبیعی ملتهاست؛ اما اینکه از تروریسم برای تسویه حسابهای سیاسی با دولت سوریه که در طول چند دهه گذشته نقشآفرینی مستقلی در زمینه سیاست خارجی از خود نشان داده است، استفاده بشود و مداخله گسترده خارجی صورت بگیرد، ما چنین چیزی را نمیپذیریم.
در لحظهای که این نیاز مشترک و نقطة التقاء ایجاد شد، علیرغم ریسکها و مخاطراتی که بود، ما با ترکیه و روسیه در کنار هم قرار گرفتیم. برای اینکه معتقدیم به هر میزان همکاری بین کشورهای منطقه برای حل بحران سوریه و دیگر بحرانها انجام شود، هم در زمینه پایان دادن به بحرانها به روشهای سیاسی مفید خواهد بود و هم در زمینه مهار بحران تروریسم و افراطگرایی ما را موفق خواهد کرد. وقتی تلاشها با هم تجمیع بشود و فهمهای مشترکی ایجاد گردد، گامهای مثبتی برداشته خواهد شد که به نفع همه ملتها و دولتهای منطقه خواهد بود. نگاه درازمدت و راهبردی ما به حوادث، مبتنی بر این مفروضات بود. به محض اینکه استعداد در طرف مقابل دیدیم که او هم به نحوی به این فهم یا اجزایی از این فهم مشترک نزدیک شد، ما استقبال کردیم و به این شکل، روند آستانه شکل گرفت. تاکنون گامهای نسبتاً خوبی نیز برداشته شده، هم در زمینه رویارویی با تروریسم، هم در زمینه آرامسازی مناطق کاهش تنش، کنترل تلفات و فجایع انسانی. البته ما هنوز مسیر طولانی در پیش داریم و راههای نرفته زیادی داریم که امیدواریم محصول تلاشهای مشترک سه کشور در آستانه، گفتگوی جدی سوری-سوری برای پایان دادن به بحران جاری در این کشور باشد.
مجری: در واقع همکاری ایران با روسیه و ترکیه در آستانه، تا حدود قابل توجهی، مبارزه با تروریسم را در مسیر اصلی خودش قرار داد و دستاوردهای نسبتاً قابل قبولی نیز در این زمینه داشتهایم. برخی معتقدند که مذاکرات ژنو برمبنای همکاری با گروههای معارض مسلح جهت مقابله با دولت قانونی سوریه تشکیل شده بود، در حالی که مذاکرات آستانه، بر پایه همکاری با نظام سوریه برای مقابله با تروریسم و افراطگرایی شکل گرفته است. به نظر شما تفاوت مبنایی مذاکرات آستانه با مذاکرات ژنو در چیست؟ اولویتهای اجلاس ژنو چه بود؟ اولویتهای روند آستانه چیست؟ چه تفاوتهایی با هم دارند و کدامیک با واقعیتهای صحنه سوریه مطابقت بیشتری دارد؟
جابری انصاری: تلاش آستانه، اولین تلاش منطقهای و بینالمللی برای حل و فصل بحران سوریه نیست. گفتگوهای ژنو نیز دو قالب متفاوت را تجربه کرده است. در قالب اولیه و در یکی دو سال ابتدای بحران، کشورهای مخالف دولت سوریه و حامی معارضه، اجلاس ژنو را با هدف سرنگونی دولت سوریه پیگیری میکردند. اما مذاکرات ژنو در قالب ثانویه، که بعد از یک شیفت گفتمانی و رویکردیِ آرام اتفاق افتاد، با محوریت سازمان ملل تحت عنوان گفتگوهای سوری-سوری (بین دولت و معارضه) شکل گرفت. باید تمایز این قالب دوم ژنو را با قالب اولیه مورد توجه قرار داد. ژنو ابتدایی، ژنو رویاها بود. ژنو مبتنی بر اوهام بود، نه واقعیتهای صحنه سوریه. تفسیری که از بحران ارائه میشد، تفسیری وارونه و همراه با تحریفهای بزرگ بود و مشابهتسازیهایی با برخی بحرانهای دیگر در سایر کشورها شد که مبتنی بر تحلیل دقیق نبود و جز تولید برخی ادبیات، سخنرانیها و موضعگیریها نتیجه دیگری نداشت. هدف این دور از مذاکرات ژنو، پایان وضعیت سابق سوریه و سرنگونی دولت بود؛ امّا هیچیک از این اهداف محقق نشد. این در حالی است که مذاکراتی که هماکنون در ژنو در جریان است و هشتمین دور گفتگوهایش هم در پیش خواهد بود و توسط آقای دیمیستورا، نماینده سازمان ملل در سوریه، مدیریت میشود، مبتنی بر گفتگوهای سوری-سوری است. یعنی هیأتهای معارضه با تنوعهایی که دارند، به ژنو میروند و هیأتی هم از سوی دولت سوریه حضور پیدا میکند و به شکل غیرمستقیم با وساطت نماینده سازمان ملل این گفتگوها انجام میشود. این دور از مذاکرات ژنو هم در زمینه تولید ادبیات تلاشهایی داشته و هم اسنادی را آماده کرده و هدفگیریهایی را داشته است. در عین حال، در زمینه نتیجهبخش بودن گفتگوها، ما هنوز شاهد نتایج جدی در ژنو نیستیم. با این حال، ما هیچگاه آستانه را به عنوان جایگزین ژنو یا هر تلاش بینالمللی دیگر تعریف نکردهایم. بنا نیست مذاکرات آستانه، جای هیچ تلاش دیگری را بگیرد. آستانه بر نقاط تمایز خودش تأکید میکند. در اینجا متعیناً و مشخصاً اشاراتی به نقاط تمایز آستانه میکنم و اینها در واقع نقاطی است که سرمایههای روند آستانه محسوب میشود. ما به آستانه به عنوان روندی با تمایزات مشخص و سرمایههای مشخص نگاه میکنیم که میتواند به تلاشهای دیگر منطقهای و بینالمللی که با هدف حل بحران سوریه در حال انجام است، کمک کند و با آنها رابطه تکاملی داشته باشد، نه رابطه تناقضی! این نگاهی هست که تقریباً هر سه کشور ضامن در روند آستانه از ابتدا به آن توجه داشته و بر آن تأکید نمودهاند.
آستانه چه تفاوت یا تمایزی با سایر روندها دارد؟ ما روندهای دیگری هم داشتیم. نشستهای بینالمللی درباره سوریه، در برخی پایتختها برگزار شد. بیست و چند هیأت از بیست و چند کشور یا طرف، از جمله سازمان ملل، در آنها شرکت میکردند. به نوعی کنفرانس یا سالنی بود، برای اعلام مواضع از سوی دو رویکرد اصلی در صحنه سوریه. البته برخی از طرفها رویکردهای دیگری را که بین آن دو رویکرد اصلی قرار میگرفت، مطرح میکردند ولی، همه اینها جایگاهی بود برای اعلام مواضع. البته آن نشستهای بینالمللی نیز به نوبه خود در زمینه تولید ادبیات و برخی اصول و محورهای مشترک، موفقیتهایی داشتهاند و برخی از اسناد نشستهای بینالمللی سوریه، حتی به قطعنامه در شورای امنیت نیز تبدیل گردید و ما هماکنون در اسناد مربوط به آستانه به این قطعنامه شورای امنیت اشاره میکنیم. علاوه بر این، برخی اصول کلی مانند، حفظ حاکمیت ملی و تمامیت ارضی سوریه یا تأکید بر راهحل سیاسی بحران، در نشستهای مختلف بینالمللی تولید شدهاند.
آستانه اولین ویژگیاش این است که طرفهای اصلی و مؤثر در بحران سوریه را با دو رویکرد متفاوت در کنار هم قرار داده است. بنابراین آستانه جمع اصلیترین طرفهای متضاد در بحران سوریه است. البته در ژنو نیز نمایندگان معارضه سوریه و هیأت اعزامی دولت سوریه حضور پیدا میکنند امّا در آستانه، معارضه سیاسی حضور ندارند، بلکه معارضه مسلح شرکت میکنند. در واقع جمع بین معارضه و دولت که نقطه ممیزه ژنو نیز هست، در آستانه هم وجود دارد امّا با یک مزیت اضافه و آن اینکه آستانه کشورهای منطقهای و بینالمللیِ صاحب درجه نخستِ تأثیرگذاری در صحنه سوریه، با دو رویکرد متفاوت را نیز با هم جمع کرده است و این نقطه ممیزه آستانه است. این چیزی است که آستانه را نسبت به سایر نشستها ارتقا داده است و از سطح اعلام مواضع صرف یا جمع کردن هیأتهای با هم متفاوت و متضاد بدون دستاورد مشخص، بالاتر آورده است. حضور بازیگران تأثیرگذار به آستانه جنبه عملیاتی داده است. به طور مثال، مناطق کاهش تنش، یکی از پروژههایی است که در چند دوره مذاکرات در آستانه پیگیری شد و ترجمه عملی یافت، به گونهای که از میزان اصطکاک روزانه و درگیری و تبعات انسانی بحران به طور ملموسی کاسته است. قبل از شکلگیری ابتکار آستانه، روسیه و آمریکا در مورد آتشبس به توافق رسیدند، امّا این آتشبس یک هفته دوام نیاورد؛ یعنی کمتر از یک هفته، با اتفاقاتی که در میدان افتاد، کلاً کأنلمیکن شد. آستانه اولین روندی است که علاوه بر موضعگیری، سخنرانی، تبادلِ نظرات یا چانهزنی و مناقشه بین دیدگاههای متفاوت، در صحنه میدان نتایج عملی به همراه داشته است. البته موفقیتها نیز نسبی است، به این معنا نیست که آستانه شقالقمر کرده یا آستانه اقداماتی انجام داده که هیچ محدودیتی ندارد. نه! آستانه هم واقعاً با محدودیتها، مشکلات و چالشهایی مواجه است؛ امّا مهمترین کاری که آستانه کرده، این است که اجلاسیههای آستانه، سخنرانی صرف نیست و ناظر به صحنه میدانی و عملیاتی است. البته در بسیاری از حوزهها از جمله، ابعاد انسانی، تبادل بازداشتشدگان و اجساد باید کار کنیم. درباره حرکت به سمت گفتگوی جدی سوری- سوری برای پایان دادن به بحران دستورکارهایی در آستانه داریم که باید پیگیری نماییم و این موضوع، دستور کار مفتوح آستانه است. امیدواریم که بتوانیم گام به گام و به مرور اهداف بیشتری را در این زمینه محقق کنیم.
مجری: اشاره فرمودید که یکی از وظایف آستانه، جداسازی گروههای معارضِ سوری از جریانها و گروههای تروریستی است. همچنین آستانه میخواهد گروههای معارض را پای میز مذاکره بیاورد. آستانه تاکنون به چه میزان در تحقق این اهداف موفق بوده است؟
جابری انصاری: تمام گروههایی که به اسناد آستانه پیوستند، چه آنهایی که از همان ابتدای بحران این اسناد را امضا کردند و چه گروههایی که بعداً اضافه شدند، از گروههای مسلح هستند؛ البته گروههای مسلحی که با داعش، جبهه النصره و القاعده ارتباط نداشتند. البته این نکته حائز اهمیت است که صحنه واقعی سوریه، در موضوع تروریسم و افراطگرایی، مثل شنهای روان صحراست؛ یعنی ما با یک زمین ثابت مواجه نیستیم، با شنزار در حال تحرک و سیالی مواجهیم که دائماً با بادها و طوفانها به سمتهای مختلف حرکت میکند. اسم گروهها عوض میشود، پرچمها جابجا میگردد، نیروها از یک منطقه به منطقه دیگر و از یک سازمان به سازمان دیگر جابجا میشوند. این مسأله کار را واقعاً سخت میکند. در عین حال آستانه توانست این اصل را تثبیت کند که هر گروهی میخواهد جزئی از راهحل بحران سوریه باشد، باید رسماً و قطعاً بپذیرد که همپیمان داعش یا جبهه النصره نیست و متمایز از آنها است. این در ادبیات است، گروهها در صحنه واقعی همین که به جدایی از داعش یا النصره متعهد شوند، سه کشور ضامن تعهد آنها را تضمین میکنند. همین که سه کشور ضامن با دو رویکرد متضاد بر اساس یک سری محورهای مشترک جمع میشوند، این یک گام مثبت و رو به جلو است. به طور طبیعی، ترجمه عملیاتی و میدانی این مسأله بسیار پیچیدهتر از سطح ادبیاتی و مواضع مشترک است؛ درهمتنیدگی میان گروههای مسلح زیاد است؛ مانند شنهای متحرک صحرا هستند. ولی من همیشه میگویم سیاست، انتخابهای ممکن است. نمیشود رویایی و مثالی نگاه کرد. راهحل بهتری سراغ نداریم. راهحل بهتری مشاهده نشده است. کار با سختی و به آرامی در حال انجام است و با چالشهای مختلفی مواجه میباشد. شاید کسانی که بیرون از روند هستند، فقط جلسه پایانی و خواندن بیانیهها را ببینند و فکر کنند امور به سادگی اتفاق میافتد. بعضی اوقات روی کلمه کلمه همین بیانیهها که منتشر میشود، یا همین اسنادی که آماده میگردد یا اقداماتی که مثلاً در ارتباط با مناطق کاهش تنش در دستور کار آستانه هست، جلسات مستمر و طولانی در چند پایتخت در سطح کارشناسی برگزار میشود و گاه بعد از سه دور نشست، ما هنوز روی نقاط اختلافی باقی ماندهایم و اختلافات حل نشده داریم؛ به طوری که وقتی در سطح عالی در آستانه جمع میشویم، باز همین گفتگوهای کارشناسی نتایجش مشخص میشود ولی هیچوقت ما این جزئیات را رسانهای نمیکنیم چون به مصلحت نیست. ما در آستانه جمع نشدیم برای سخنرانی کردن، جمع نشدیم برای تبلیغات کردن، بله همه اینها هست ولی این همه ماجرا نیست. این، هدف اصلی نیست. بله طبیعی است که هر سه کشور ضامن میخواهند به لحاظ تصویری که از خودشان و اقداماتشان ارائه میدهند در سطح تبلیغاتی تصویر مثبتی باشد. ما یک هدف اساسی در آستانه داریم و آن این است که گامهای واقعی به سمت حل بحران سوریه برداریم. لذا این هدف اساسی و مرکزی را هیچوقت فراموش نکردهایم، خیلی از مسائل و مشکلات را رسانهای نمیکنیم چرا که خواهان حلّ این چالشها هستیم.
مجری: جمهوری اسلامی ایران هم نگاه واقعی به بحران سوریه، بحران عراق و به طور کلی معضل تروریسم و افراطگرایی داشته است و هم با رویکرد سازندهای وارد سوریه شده و در عرصههای سیاسی و نظامی رویکردهای مثبتی داشته و دستاوردهای خیرهکنندهای در مبارزه با تروریسم تکفیری در سوریه و عراق ثبت نموده است. با توجه به این مسأله، آیا روندِ آستانه به علت برتری میدانی در مبارزه با تروریسم است یا محصول و معلول برتری میدانی نظام سوریه و همپیمانانش میباشد؟
جابری انصاری: هر دو میتواند باشد؛ اولاً شکلگیری آستانه، همانطور که گفتم، نتیجه این است که دولت سوریه توانست با کمک همپیمانانش بایستد و موجودیت خودش را تثبیت کند. اگر در موج اولیه حوادث، در یکی دو سال ابتدای بحران اتفاقات دیگری افتاده بود، طبیعی بود که ما اصلاً به نقطهای به نام آستانه یا شبیه آستانه نمیرسیدیم. برخی از دولتهای منطقه و جهان، که با هم جمع شده بودند و در ژنو خودشان را تحت عنوان دوستان سوریه تعریف کرده بودند، خیلی شفاف و بیرودربایستی سرنگونی دولت سوریه را هدفگذاری کرده بودند. بنابراین از این زاویه، روند آستانه محصول موفقیتها در میدان است. اما این یک روی سکه است، روی دیگر سکه، این است که ما با یک روند پویا مواجهیم نه یک روند ایستا. سیاست معمولاً با پویایی همراه است و با یک وضعیت ثابت مواجه نیست، به هر میزان که روند آستانه موفق شود، آن موفقیت در عرصه میدانی تثبیت خواهد شد. ما در اینجا نتایج معکوس خواهیم داشت، یعنی از این طرف نیز موفقیتهای آستانه در خدمت موفقیتهای میدانی در رویارویی با تروریسم خواهد بود. تثبیت این موفقیتها و تبدیل آن به یک راهحل سیاسیِ مشخص، به عنوان راهحل دراز مدت باقی خواهد ماند. در حقیقت چون نتایج جنگها و درگیریها در نهایت از مجرای سیاست ترجمه خواهد شد، بنابراین آستانه محصول موفقیتهای میدانی هست امّا معکوس آن هم درست است و این روند به تثبیت موفقیتها و درازمدت شدن نتایج آن کمک کرده و در ترجمه عملیات نظامی به نتایج سیاسی کمک خواهد کرد.
مجری: آقای جابری انصاری! آستانه مطلوب از نظر جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت چه آستانهای است؟ یعنی آستانه مطلوب از نظر ما باید دارای چه پارامترها و ویژگیهایی باشد، تا به موفقیت کامل برسد؟ نگاه روسیه و ترکیه به آستانه مطلوب چیست؟ اشاره کردید به اختلافنظرهایی که احیاناً در مذاکرات پیش میآید و به سطح رسانهها کشیده نمیشود ولی به هر حال این اختلاف نظرها وجود دارند و چه بسا چالشهای جدی نیز در مسیر اصلی آستانه ایجاد کنند. این اختلافنظرها را چگونه ارزیابی میکنید؟
جابری انصاری: شاید بهتر باشد بگوییم که نقطه مطلوب در پایان این بحران و آینده سوریه از دید جمهوری اسلامی ایران و دیگر بازیگران چیست؟ در واقع آستانه روش و ابزاری است، برای کمک به تحقق این مسأله. مطلوب برای ما به عنوان جمهوری اسلامی ایران، پایان هر چه سریعتر درگیریها و اتمام بحران سوریه است در درجه اول؛ و رجوع به ملت سوریه به عنوان یگانه عنصر فیصله بخش موضوع سوریه بدون مداخله خارجی یا تحمیل برنامه بازیگران خارجی بر ملت سوریه در مرحله بعد. ممکن است پرسیده شود که مگر میشود چنین امری اتفاق بیفتد؛ خود ما هم مداخله داریم، اگر بناست ملت سوریه تصمیمگیرنده اصلی باشد، پس اجلاس آستانه برای چیست؟ به نظر ما، این دو موضوع با هم قابل جمع هستند؛ به شرطی که چارچوبهای خاصی وجود داشته باشد. ما به عنوان کشورهای ضامن در روند آستانه معتقدیم که کشورهای منطقه و جهان میتوانند به تحقق آن هدف اساسی یعنی، رجوع به آراء ملت سوریه کمک کنند، نه اینکه خودشان تعیینکننده آینده سوریه باشند و بخواهند مسائلی را بر مردم سوریه تحمیل نمایند. فراهم کردن مقدمات برای اعمال نقش مردم سوریه به عنوان فیصله بخش بحران، در دستور کار ما در آستانه است. نگاه جمهوری اسلامی ایران به آستانه، فراهم کردن مقدماتِ پایان بحران سوریه از طریق نقشآفرینی مستقیم مردم سوریه به عنوان فیصله بخش نهایی بحران است. آیا بازیگران دیگر هم همین نگاه را دارند؟ نه الزاماً! گرچه نقاط اشتراکی وجود دارد. حتماً سه کشور ضامن، به این مفهوم نزدیک شدهاند امّا آیا سیاستشان منطبق بر یکدیگر است؟ خیر! سیاست این سه کشور در بعضی نقاط همپوشانی پیدا کرده است و همین نقاط همپوشانی این محور مشترک را در آستانه شکل داده است. برای ما خط قرمز نهایی و قطعی در صحنه سوریه این هست که دیگران بر ملت و دولت سوریه امری را تحمیل کنند. هر انتخابی ملت سوریه کند، محترم است. برای اینکه صاحب سوریه، ملت سوریه است و ما در چارچوب آستانه در زمینه مقدمهسازی گفتگوهای جدی سوری-سوری جهت رجوع به آراء ملت سوریه و پایان دادن به این بحران، تلاش میکنیم.
مجری: اشاره فرمودید که روند آستانه یک روش نسبتاً قابل قبول در حل بحران سوریه به شمار میرود. به نظر جنابعالی در صورتی که همین آستانه در میانه راه منحرف شود و نتواند به اهداف خودش در مبارزه با تروریسم و افراطگرایی دست پیدا بکند، جهان و منطقه ما، بعد از شکست آستانه و بهطور وسیعتر بعد از شکست راهحل سیاسی، با چه تهدیدات و مخاطراتی مواجه خواهد شد؟
جابری انصاری: شاید این فرضی که مطرح کردید، در بین احتمالات مختلف، احتمال ضعیفی باشد. آنچه از روند واقعی تحولات مشاهده میشود، این است که مبارزه با تروریسم هم در سوریه و هم در عراق، پیشرفتهای بسیار گستردهای داشته است. مهم این است که این موفقیتها در صحنه میدانی، نظامی و امنیتی به پروژههای باثبات و مستمر در فضای سیاسی تبدیل شود. در واقع کارویژه آستانه یا هر روند موفقی برای حل بحران، این است که واقعیتهای صحنه میدان را به واقعیتهای سیاسی درازمدت تبدیل کند. ما امیدواریم با توجه به مجموع موفقیتها در صحنه میدان، پروسه تبدیلِ واقعیتهای میدانی به واقعیتهای سیاسیِ طولانیمدّت اتفاق بیفتد. اگر این اتفاق نیفتد، به معنای بیثباتی و ناامنی در سوریه و در منطقه و جهان خواهد بود. تضعیف بیشتر دولتهای مرکزی، امتداد امواج تروریسم و افراطگرایی به کشورهای پیرامون و دور دست؛ و در نهایت تبعات بینالمللی بزرگتر در زمینه تهدید صلح و امنیت بینالمللی از پیامدهای مهم ناکامی راهحل سیاسی است.
تحولات مرتبط با سقوط صدام از سال 2003 تا به امروز در عراق، درسهای بسیاری برای همه بازیگران منطقهای و بینالمللی داشته است. به هر میزان نیروهای گریز از مرکز و افراطگرای تروریستی حمایت شوند یا رها گردند یا حداقل نسبت به تحرکات آنها چشمپوشی شود، مثل یک بافت سرطانی که در جسمی افتاده باشد، سلولهایش پیشروی میکنند و همهجا را خواهند گرفت. به هر میزان که رویارویی واقعی با تروریستهای تکفیری در میدان انجام شود و به موازات آن، تبدیل تحولات میدان به موفقیتهای سیاسی طولانیمدت صورت پذیرد، مانند مبارزه با سلولهای سرطانی است که در یک نقطه از بدن محاصره میشوند، محدود میشوند و در نهایت با عمل جراحی جمع میگردند. در غیر این صورت، سرطان همه جسم را خواهد گرفت. همین تحول در عراق و در سوریه اتفاق افتاد و به کشورهای دیگر سرایت پیدا کرد و امروز، همانطور که گفتم، هیچ شهر و خیابانی در در دوردستترین نقاط جهان نیست که کسی بتواند ادعا کند که امنیت کامل در آنجا وجود دارد. هر روز ما اخبار مربوط به حوادث تروریستی را در نقطهای از جهان مشاهده میکنیم. به هر میزان که زمینههای تروریسم و افراطگرایی در منطقه ما باقی بماند و به هر میزان که تضعیف دولتهای مرکزی و استفاده ابزاری از تروریسم و افراطگرایی برای تحقق اهداف سیاسی از سوی برخی از بازیگران در دستور کار باشد، صلح و امنیت بینالمللی بیشتر و گستردهتر تهدید خواهد شد و کار به جایی خواهد رسید که دیگر قابل کنترل نخواهد بود. به هر میزان که زودتر عملیات رویارویی مؤثر با تروریسم در این منطقه و خشک کردن این باتلاق انجام شود و به موازات آن پروسه سیاسیِ لازم برای تثبیت موفقیتها طی شود، این خطرات محدودتر خواهد شد. امیدواریم با همکاری منطقهای و بینالمللی بر حول این اولویت مشترک، شاهد موفقیتهای بیشتر در این مسیر باشیم.
مجری: بر اساس روندهای موجود، چشمانداز این گروههای تروریستی و تکفیری را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا مسأله دگردیسی گروههای تروریستی بهویژه داعش، یک چالش واقعی در آینده است؟ اگر دگردیسی صورت پذیرد، به چه شکل خواهد بود؟
جابری انصاری: من فکر میکنم که حداقل باید در چهار سطح برای رویارویی با تروریسم برنامه وجود داشته باشد. یک سطح، سطح اقتصادی و اجتماعی است، بسترهای اقتصادی، تبعیضها، فقرها و حرمانها که زمینهساز تأمین نیروی انسانی گسترده برای جریانهای تروریستی است باید مورد توجه قرار گیرد. راهحل درازمدت برای معالجه تروریسم، منوط به توجه به این لایه عمیق است. سطح دوم، لایه نظامی و امنیتی است که فعالیت در این سطح، فوریترین و آنیترین بخش ماجرا است و بهطور خودکار اتفاق میافتد؛ برای اینکه چارهای جز این نیست؛ باید در برابر تروریسم و در راستای مهار و کنترل این بحران از روشهای نظامی و امنیتی استفاده شود. الحمدالله در این زمینه موفقیتهای گستردهای بهویژه در یکی دو سال اخیر اتفاق افتاد و هرچه جلو رفتیم، این موفقیتها نیز الحمدالله هم در سوریه و هم در عراق بزرگتر شد. سطح سوم اقدامات، مربوط به لایه فکری و ایدئولوژیک است و سطح چهارم هم مربوط به لایه سیاسی است. در سطح فکری و ایدئولوژیک، به لحاظ تاریخی در طول چند دهه گذشته، مراکز تولید فکر افراطی و تکفیری در منطقه ما فعال بوده و با وسعت زیادی ادبیات افراطی و تندروانه را تولید و تزریق کردهاند و میلیاردها دلار برای آن خرج کردهاند. این کار از طریق یک شبکه گسترده دینی، فکری و فرهنگی در سراسر جهان انجام شده و تا به امروز هم ادامه دارد. بنابراین یکی از لایههای مبارزه مؤثر با تروریسم، خشک کردن خاستگاه فکری و مراکز تولید و ترویج ایدههای تروریستی است که در فرقه وهابیت با مرکزیت عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای عربی و اسلامی وجود دارد و سالانه میلیاردها دلار نیز در این مسیر خرج میکنند. لذا رویارویی مؤثر و همهجانبه با تروریسم منوط به توجه به این بعد و لایه از مسأله است. مقابله مؤثر با ریشههای فکری تروریسم تکفیری، یکی از عناوین گفتگوی ما با کشورهای غربی بوده و خواهد بود. به غربیها گفتهایم اگر در مبارزه با تروریسم جدیت دارید، باید با در زمینه مهار و کنترل خاستگاه فکری، ایدئولوژیک و فرهنگی این پدیده که دائماً در حال ترویج این ایده در یک شبکه گسترده دینی و تبلیغی در سراسر جهان است، فعال شوید؛ وگرنه این مراکز تولید فکر تکفیری و ایدئولوژی تروریستی، دوباره امواج تروریسم را در مناطق مختلف جهان گسترش خواهند داد. ممکن است تروریسم در یک منطقه تمام شود ولی به منطقه دیگری خواهد رفت و به همین شکل در سراسر جهان خواهد چرخید و منشأ بیثباتی خواهد بود.
در سطح سیاسی نیز اقداماتی لازم است انجام شود. واقعیت این است که در تعدادی از کشورهای عربی از هنگام فروپاشی امپراتوری عثمانی و شکلگیری کشورها و دولتهای عربی، مسیر دولتسازی و دولت- ملتسازی با چالشها، مشکلات و نقایصی در جهان عرب مواجه بوده و برخی یا بسیاری از بحرانهای حل نشده در جهان عرب باقی مانده که نتیجه تراکم آن بحرانها، در وضعیت فعلی، به نحوی خودش را نشان میدهد. من این بحرانها را حداقل در سهگانه یا در سه ضلع یک مثلث خلاصه میکنم؛ «بحران هویت»، «بحران مشروعیت» و «بحران کارآمدی». البته بحرانها بیشتر و وسیعتر از این سه ضلع است ولی، سه بحران اصلی، مثلث وضعیت بحرانی را در منطقه عربی شکل داده و بستری را آفریده که بازیگران مختلف از آن استفاده کرده و این وضعیت متشنج و بهمریخته را ایجاد کردند. فقدان هویت، مشروعیت و کارآمدی در سطح جهان عرب باعث شده که منافذی ایجاد شود که برخی سوءاستفادهکنندگان در درون منطقه و در جهان از آنها استفاده کردند و این وضعیت بحرانی را شکل دادند.
مبارزه با تروریسم و افراطگرایی در لایه نظامی و امنیتی، الحمدلله با دستاوردهای موفق و بزرگی همراه بوده است. در لایههای سه گانه دیگر، یعنی لایه فرهنگی اندیشهای و ایدئولوژیک، لایه اقتصادی اجتماعی و لایه سیاسی، شاهد موفقیتهایی بودهایم. اما راههای نرفته طولانی دیگری هنوز وجود دارد تا بتوان با مجموعه اقدامات همه جانبه، تروریسم را به شکل باثبات و طولانیمدت از بین برد. در غیر این صورت، نگاه تک بعدی به این معضل، باعث میشود این پدیده در یک جا پایان یابد و از جای دیگر سر بر آورد و به شکل دیگری خودنمایی کند و همین طور بحران، تنش، درگیری، ناامنی و بیثباتی ادامه پیدا خواهد کرد. بنابراین برای برخورد ریشهای با این معضل، نیازمند نگاه همهجانبه هستیم. باید برای اجماعسازی و تجمیع همه نیروهای منطقهای و بینالمللی حول یک برنامه متحد و همه جانبه، در رویارویی با تروریسم تلاش نماییم. در غیر این صورت، علیرغم موفقیتهایی که به دست میآید، دوباره به نحو دیگری این غده سرطانی خودنمایی خواهد کرد و به جزء دیگری از بدنه امت اسلامی ضربه خواهد زد.
مجری: به عنوان آخرین سؤال؛ تحولات چند سال اخیر منطقه و روند صعود و نزول گروههای تکفیری-تروریستی در غرب آسیا، حاوی چه درسها و عبرتهایی برای جریانهای اسلامگرای منطقه است؟
جابری انصاری: پاسخ دادن به این سؤال، واقعاً ساده نیست، ضمن این که سؤال بسیار مهمی است؛ به این دلیل که یکی از خللهای بزرگ در منطقه اسلامی، این است که ما از حوادث گذشته عبرت نمیگیریم و دائماً اشتباهات و تجربیات تلخ گذشته را تکرار میکنیم. بنابراین به لحاظ افق آینده منطقه اسلامی، پاسخ موشکافانه و آسیبشناسانه و دقیق به این سؤال، بسیار حائز اهمیت است و من فکر میکنم لازم است این مسأله محور گفتگوها بین جریانهای اسلامی و بین ایران و گروههای اسلامگرا باشد؛ محور برگزاری میزگردها، نشستها و همایشها؛ تا زمینه عبرت و درس برای مجموعه امت اسلامی و جریانهای فعال در جهان اسلام را فراهم آورد.
یکی از جنبههای بزرگ این درسآموزی و عبرت، این است که راهحلهای سریع، الزاماً راهحلهای خوب نیستند. این راهحلها، ممکن است برای خود آن گروه یا جنبش متولی آن، چاه ویلها، خطرات و ریسکهایی را ایجاد کند و نه فقط خود آن جنبش، که مجموعه جنبشها، جریانات اسلامی و مجموعه امت را در معرض خطرات، ریسکها و چالشهای این سادهسازی امور و رجوع به سمت راهحلهای سریع و فوری قرار میدهد. اگر از بالا و به طور کلان به تحولاتی که از 2011 در منطقه عربی و اسلامی اتفاق افتاد، نگاه کنیم، یکی از مهمترین عبرتها برای جریانهای اسلامی باید این باشد که راهحلهای فوری و سحرآمیز، توهم و خیالی بیش نیست. توجه به پیچیدگیهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و امنیتی در داخل کشورها، در سطح منطقه و در سطح بینالمللی لازم است؛ باید توجه به تحولات حوزه سیاست و سختیها و پیچیدگیهای آن، در دستور کار فعالان سیاسی و اجتماعی باشد. شاید اگر در مصر یا لیبی یا سوریه یا در هر جای دیگر، راهحلهای چند لایه، پیچیدهتر و با سرعت ملایمتر در دستور کار جریانها قرار میگرفت، آن تغییر مطلوبی که دنبالش بودند یا اصلاحی که به دنبالش بودند، شاید محققشدنیتر بود. بدون این پیامدهای غیرقابل کنترل و خطرات گستردهای که همه امت را با چالش مواجه کرد؛ و بدون این هزینههای گسترده و استهلاکی که به همه نیروهای اسلام گرا تحمیل شد و در واقع اسرائیل را به تنها برنده منطقهای این تحولات تبدیل کرد. این، مهمترین عبرت است.
عبرت دیگر، مراجعه ریشهای به مسأله تروریسم و افراطگرایی است. باید ریشهیابی کنیم که چرا بستر آمادهای برای رجوع به راهحلهای سریع، همراه با خشونت و ترور در دستور کار جریانهای اسلامی قرار گرفت؟ این راهحل، برای چه کسی منفعت داشت؟ آیا مسائل داخل امت اسلامی را میشود با سلاح، با خشونت، با ترور حل کرد؟ یا این روش، شما را عملاً به ابزار دست بازیگران دیگری با اهداف مشخص تبدیل خواهد کرد و چالشهای عمیقی را در برابر امت قرار خواهد داد.
درس دیگری که باید گرفته شود، درس دوستیها و دشمنیها است. جنبشهای اسلامگرا در منطقه ما، در شناخت دوستان و دشمنان خود دچار اشتباهات راهبردی و بزرگی شدند. ممکن است یک جنبش اسلامی، با یک دولت اسلامی اختلافاتی داشته باشد (که البته این اختلافات در جای خود محفوظ است) اما، در لحظهای که امت اسلامی به عنوان یک مجموعه در معرض طوفان حوادث قرار گرفته است، شناخت دوست از دشمن، یک مسأله اساسی است. متأسفانه برخی یا بسیاری از جنبشهای اسلامگرا در تشخیص درست این موضوع، در لحظه حادثه، دچار خطاهای جبرانناپذیر و راهبردی شدند که برای دههها هزینه آن را، قبل از همه، خود آنها باید پرداخت کنند. در این زمینه تجربهای که جنبش اسلامگرای اخوانالمسلمین با آن روبهرو گردید، تجربهای است که باید برای همه ما عبرتآموز باشد. این حرفها از باب ملامت نیست. بههیچوجه از زاویه ملامت سخن نمیگوییم. از زاویه آسیبشناسی و عبرتآموزی از حوادث بیان مینماییم. اگر دشمنی رژیم صهیونیستی و دشمنی آمریکا به عنوان یک شناخت صحیح از مسأله، در دستور کار جنبشهای اسلامی قرار میگرفت و تناقضهای فرعی با برخی از اعضای مجموعه امت اسلامی جایگزین تناقضهای اصلی نمیشد، شاید این همه هزینه برای مجموعه منطقه ایجاد نمیگردید. این هم یکی از جنبههای بزرگ عبرتآموزی است که باید مورد توجه قرار گیرد.
روش صحیح تعامل با یکدیگر در بین جریانهای مختلف اجتماعی و سیاسی، از جنبههای عبرت بزرگ حوادث 2011 به بعد در منطقه عربی و اسلامی است. به هر میزان که جریانهای مؤثر، قدرت پذیرش دیگران را داشته باشند، به همان میزان جریانهای سیاسی و اجتماعی میتوانند موفقیتهای بیشتری را به دست آورند و بالعکس، به هر میزان که ضیق صدر و تنگنای نظر داشته باشند و در رویکردهای خود تحمل نظرات و دیدگاههای دیگران را نداشته باشند و دائماً تناقضات فرعی به تناقضات اصلی قرار دهند، هزینههای امت اسلامی بیشتر میشود، شکستها افزایش مییابد و عبرتهای جدیدی فراروی آن جریانها قرار خواهد گرفت. فکر میکنم این چند جنبه، جنبههای مهمی عبرتآموزی برای گروههای و جریانهای مختلف در جهان اسلام باشد. شاید یکی از جنبههای موفقیت ما در ایران این بوده است که برخورد جزمی و متصلب با حوادث و رویکردها نکردهایم. موفقیت یک سیستم در این است که دائماً بازخورد حوادث را میگیرد و به اصلاح درونی خود میپردازد. سیاست، یکی از تعاریفش، فقه اولویتهاست. شناخت اولویتهاست؛ مهمترین عبرت حوادث چند ساله گذشته، مفهوم فقه اولویتهاست. جلوگیری از خطا در فقه اولویتها خیلی حائز اهمیت است. اگر شناخت صحیحتری از اولویتها وجود داشته باشد، بسیاری از گرههای ناگشوده، باز میشود. بالعکس این قاعده نیز، هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی وجود دارد. شاید مهمترین کار سیاستمداران، شناخت اولویتهاست. به طور روزانه و لحظه به لحظه، شما در معرض انتخاب هستید و دائماً باید اولویت سنجی کنید. اگر انقلاب اسلامی ایران در طوفان حوادث و چالشهای مختلف درونی و منطقهای و بینالمللی تا به امروز، چهار دهه با افتخار و عزت و موفقیتهای بزرگ، ادامه حیات یافته، یکی از دلایلش این بوده که در لحظههای تاریخی و حساس، اولویتهای بزرگ خود را درست انتخاب کرده است. اگر برخی از جنبشها و جریانهای سیاسی و اجتماعی در منطقه اشتباهات بزرگ کردند و هزینههای بسیار بالا نیز پرداخت کردند و تا چند دهه باید این هزینهها را پرداخت کنند، به خاطر این است که در نقاط عطف تاریخی و در لحظههای حساس، اولویتهای خود را خوب انتخاب نکردند. امیدوارم مهمترین عبرت و درس تحولات سال 2011 تا به امروز، برای همه ما، به ویژه همه فعالان جهان اسلام و جریانهای سیاسی و اجتماعی دیگر حاضر در این منطقه، این باشد که سیاستمداران و فعالان سیاسی اجتماعی، در لحظات حساس با دقت و با شناخت کافی، اولویتهای خود را درست انتخاب کنند.
مجری: از این که دعوت ما را برای حضور در این گفتگوی راهبردی پذیرفتید، تشکر و قدردانی میکنم.
نشست آستانهایرانترکیهروسیهسوریهتروریسمتکفیریداعش
تعداد مشاهده: 992