میزگرد تخصصی
«آثار و پیامدهای همگرایی آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان در غرب آسیا»
دبیر منطقه غرب آسیا
چکیده
موضوع تعمیق همگرایی یا ائتلاف بیشتر بین آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان در شرایط کنونی یکی از تحولات جدید در منطقه است. این موضوع محور گفتوگو و گمانهزنیهای محافل سیاسی و تحلیلی شده است. روابط دوجانبه بین این بازیگران از دیر زمانی گسترده و راهبردی بوده است. با وجود این، در دوره دولت اوباما برخی بر این نظر بودند که غرب آسیا دیگر مانند گذشته اهمیت راهبردی زیادی برای منافع آمریکا ندارد؛ و بر اساس راهبرد «چرخش به آسیا یا توازن مجدد در آسیا» این خاور دور است که الآن برای آمریکا محوریت راهبردی بیشتری نسبت به گذشته دارد.
البته این نظریه توأم با رویدادهای چون عدم توجه دولت اوباما به خواستههای غیرمنطقی اسرائیل و عربستان مبنی بر اقدامات سخت علیه ایران به جای توافق هستهای، کاهش حضور نظامی و عدم مداخله پررنگ نظامی همانند دوران بوش در منطقه و مواضع ضد عربستانی ترامپ در جریان انتخابات ریاست جمهوری تقویت میشد. خبرگان و صاحبان نظر، عبارتهای تاریخی ترامپ را، که عربستان را یک گاو شیرده میخواند که باید تا سرحد مرگ آن را دوشید، یا اینکه آمریکا شش تریلیون دلار سرمایه خود را در منطقه غرب آسیا هدر داده است، فراموش نکردهاند. اما با وجود چنین دیدگاهی، منطقه غرب آسیا آبستن تحولات جدیدی است.
منطقه غرب آسیا طی یکسال گذشته، شاهد ظهور و بروز روندهای جدیدی شده است. داعش به عنوان یک مهره دیگر توان گذشته خود را در شطرنج سیاسی- امنیتی منطقه از دست داده است. اسرائیل و عربستان فریاد برمیآورند که محور مقاومت در حال برداشتن گامهای نهایی موفقیت خود در منطقه علیه سیاستها و اقدامات آنها است.
این دو بازیگر منطقه همچون گذشته خواهان لغو برجام و حمله نظامی آمریکا به سوریه هستند. همچنین منطقه، شاهد حضور ترامپ در ریاض و دریافت هدیههای میلیاردی و عقد قراردادهای نظامی چند صد میلیاردی با سعودیها است.
فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران، هفتمین نشست تخصصی خود را در دهم بهمن 1396، به واکاوی «آثار و پیامدهای همگرایی آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان در غرب آسیا» اختصاص داده است. در این نشست تخصصی دلایل، انگیزه، ابعاد، اهداف و پیامدهای منطقهای روند مذکور با مشارکت تنی چند از اندیشمندان و صاحبنظران اهل فن مورد واکاوی و بررسی قرار خواهد گرفت. این افراد عبارتند از:
1. دکتر محمود یزدانفام، پژوهشگر مسایل آمریکا، مدیر و عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی،
2. دکتر علیاکبر اسدی، پژوهشگر مسایل عربستان و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،
3. آقای سلمان رضوی، پژوهشگر کشور اشغالی فلسطین، دانشجوی دکتری مطالعات آمریکا و معاون پژوهشی موسسه ندا.
کلمات کلیدی: آمریکا، عربستان سعودی، رژیم صهیونیستی.
دبیر: بسم الله الرحمن الرحیم، ضمن تشکر از شما برای حضور در این نشست تخصصی، پیشاپیش دهه مبارک فجر را به شما تبریک میگویم. بین آمریکا و اسرائیل و عربستان، روابط استراتژیک از دیر زمانی وجود داشته است، ولی در شرایط کنونی تحول جدیدی پیدا کرده است.
از استادان محترم درخواست دارم مباحث خود را، با ارائه تعریف یا تبیین مفهوم درستتری از این روند جدید همکاری بین سه بازیگر، شروع نمایند؟ با کسب اجازه از آقایان، جناب دکتر یزدانفام میتوانید، شروع کننده بحث ما باشید؟
یزدان فام: اجازه میخواهم ابتدا یک بحث مفهومی و تا حدودی نظری را مطرح کنم. همگرایی، بیشتر یک واژه اقتصادی است و به نوعی به پیوندهای عمیقی که بین بازیگران در عرصه بینالمللی شکل میگیرد، اطلاق میشود. در عین حال در عرصه سیاسی از واژههایی تحت عنوان ائتلافها و اتحادها و به نوعی منطقهگرایی نام برده میشود.
به نظر میآید همگرایی بین این سه کشور به رغم وجود پیوندهای عمیق اقتصادی که دربرگیرنده منطقه گرایی باشد، به معنای اقتصادی، اتفاق نیفتاده است.
برداشت من از همگرایی برداشت متفاوتی است. به نوعی میتوان این رخداد جدید را همسویی منافع، اهداف یا بر مبنای تهدیدات مشترک تحت عنوان اتحادها و ائتلافها بیان کرد. اگر این را ائتلاف در نظر بگیریم، به نظر من این ائتلافها و اتحادها ممکن است ساختاری باشند، موقعی که ائتلاف و اتحاد ساختاری است معمولاً این پیوندها عمیقتر میشود.
من بر این باور هستم که در این ائتلاف و اتحاد، سه کشور مذکور هموزن نیستند، حتی در بعضی جاها با هم تعارض دارند. یعنی بعضی جاها دیگری از آن یکی میخواهد «سواری مجانی» بگیرد. توجه به تعارضهای موجود در بین آنها برای ما فرصتهایی را فراهم خواهد کرد که بعداً به آنها خواهم پرداخت.
این ائتلاف و اتحاد زمینههای تاریخی قابل توجهی دارد. حداقل بین آمریکا و هرکدام از این دو بازیگر دیگر. یعنی اگر آن را یک مثلث در نظر بگیریم، دو ضلع این مثلث به صورت تاریخی وجود داشته است. یعنی از زمان سیاست دو ستونی نیکسون در دهه هفتاد میلادی، آمریکا با عربستان روابط قابل توجهی داشته است و آن را از همان زمان به عنوان یک بازیگر در منطقه پذیرفت. در عین حال، آمریکا پیوند محکمتری با رژیم صهیونیستی از زمان پیدایی آن برقرار کرده است. ولی بُعد جدید این پیوندها، چیزی است که اینک بین ضلع سوم این مثلث در حال شکلگیری است. یعنی بین عربستان و رژیم صهیونیستی، که ادامه بحث را به کارشناسان خودش میسپارم.
دبیر: جناب آقای اسدی شما بحث را ادامه دهید.
اسدی: مفهوم همگرایی را جناب دکتر یزدانفام اشاره فرمودند. به نظر من هم شاید این اصطلاح عربی آن یعنی «تقارب» کمی بهتر باشد تا همگرایی. چرا که همگرایی مفهومی است که خیلی عمیقتر است. به نظر میرسد که روابط عربستان، آمریکا و اسرائیل هنوز وارد چنین فضایی نشده است. اما چیزی که دقیقاً نکته جدید این مثلث را تشکیل میدهد، روابط بین عربستان و اسرائیل است. تقارب، نزدیکی، تعامل و گسترش همکاری بین این دو بازیگر میباشد. تبیین بهتر این مسأله میطلبد که بحث را از عربستان شروع کنیم. اسرائیل از ابتدای موجودیت خود درصدد توسعه روابط با کشورهای عربی به ویژه عربستان با هدف کسب مشروعیت برای خودش بوده است. اما نکته مهم و قابل توجه بحث این است که به اهداف و انگیزهها و رویکرد عربستان در این موضوع پرداخته شود. به این مسایل در مباحث بعدی اشاره خواهم داشت.
دبیر: جناب آقای رضوی شما نظرتان را در این بحث ارائه نماید.
رضوی: به نظر من، نکته تکمیلی این است که روابط آمریکا و رژیم صهیونیستی فراتر از بحث یک اتحاد ساده است. شاید بشود به آن یک همپیمانی در منطقه گفت. ولی روابط رژیم صهیونیستی و عربستان شاید بیشتر یک «همسویی منافع» یا «ائتلاف مصلحتی» از زاویه منافع بیشتر یا احساس تهدید مشترک داشته باشند. نکته جدید این بحث، شاید تلاش عربستان برای پنهان ماندن و غیر علنی نشدن این روابط است. هرچند ابعاد این روابط از طرف اسرائیل و مطبوعات روز به روز بیشتر علنی میشود.
دبیر: انگیزهها و دلایل هریک از این بازیگران برای حرکت به سمت این ائتلاف چیست؟ و مبنای راهبردی این ائتلاف چه میتواند باشد؟ آقای رضوی شما بفرمایید.
رضوی: به نظرم، میتوان چند نکته و دلایلی را در این خصوص مطرح کرد:
نکته اول، با توجه به شرایط جدیدی که در عربستان پیش آمده است، حکومت بن سلمان طبیعتاً برای تثبیت خود به پشتیبانی قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای، مثل آمریکا و اسرائیل نیاز دارد. نکته دوم، وضعیت آشوبزده و نابسامان منطقه است، از منظر حاکمان عربستان حرکت به سمت اسرائیل در چنین شرایطی کمترین هزینه را در مقایسه با مصر در سال 1979 خواهد داشت. نکته سوم، نیاز رژیم صهیونیستی برای ایجاد ائتلافهای منطقهای با عربستان برای مقابله با جناح مقاومت به رهبری ایران است.
نکته چهارم، از منظر اسرائیلیها، به رغم اینکه روابط ترکیه و رژیم اسرائیل در عرصه اقتصادی همچنان پایدار است، اما با روی کار آمدن اردوغان در ترکیه، دیگر نمیتوان به ترکیه به عنوان یک متحد حساب کرد. لذا عربستان گزینه مهمی برای این جایگزینی از منظر آنها تلقی میشود. نکته پنجم، جمعیت هفتاد و پنج میلیونی شبه جزیره عربستان به عنوان بازار و منبع درآمدی برای رژیم اسرائیل و متقابلاً صنایع پیشرفته آن حساب میآید.
نکته نهایی، موضوع ایران هراسی تحت عنوان هژمونی ایران در منطقه از طرف آمریکا و محافل صهیونیستی برای ترساندن و چپاول کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس است.
بد نیست اینجا مطلبی از آقای آیزن استاف، یکی از کارشناسان مؤسسه واشنگتن، نقل کنم او تحت عنوان دلایل تغییر جایگاه منطقهای ایران به سه نکته اشاره میکند.
نکته اول، تغییر شکل دراماتیک ایران از کشوری که ترس احاطه شدن داشت به کشوری که در حال احاطه کردن متحدان آمریکا، یعنی اسرائیل و عربستان، است. نکته دوم اینکه ایران از قدرتی منزوی به لحاظ استراتژیک به رهبر منسجمترین بلوک سیاسی-نظامی منطقه یعنی جبهه مقاومت تبدیل شده است؛ و نکته سوم این که ایران از یک قدرت به تعبیر ایشان یاغی هستهای به یک کشور در آستانه هستهای شدن تبدیل شده است که با برجام وضعیتش هم تأیید و هم مشروع شده است
دبیر: آقای یزدان فام به نظر شما، انگیزهها و دلایل شکلگیری این مثلث سهگانه چیست؟
یزدان فام: به نظرم با روی کار آمدن ترامپ سیاست خارجی آمریکا در منطقه و جهان با دگرگونی قابل توجهی روبرو شده است. به رغم اینکه سیاست خارجی آمریکا همیشه پیوسته و مداوم بوده است، ولی تغییراتش در دوره ترامپ بی سابقه میباشد. نگاه ترامپ به جهان یک نگاه خاص است و درست برعکس اوباما میباشد. هر چند هر دو رئیسجمهور از یک کشور هستند و منافع حیاتی ثابتی را برای کشورشان در چهارچوب یک ساختار نسبتاً پایدار تعریف میکنند و این ساختار سعی میکند آن منافع حیاتی و اهداف اصلی را همیشه و همواره بدون توجه به تغییرات کارگزاری پیگیری کند. ولی میخواهم بگویم نگاه ترامپ به منطقه چه تفاوتی نسبت به اوباما دارد، که باعث شکلگیری این مثلث شده است.
در اسناد راهبردی (2010 و 2015) منتشره از سوی اوباما، ترتیب تهدیدات بدین شرح بود: «گروههای افراطی و تروریسم مانند داعش و القاعده در منطقه، تهدید کلاسیک از ناحیه روسیه و سپس کره شمالی و ایران، در نهایت نیز تهدید سایبری». در حالیکه سند راهبرد امنیت ملی ترامپ در سال 2017، ترتیب تهدیدات تغییر کرده است. در لیست تهدیدات، «کشور چین به عنوان اولین تهدید کلاسیک و بعد روسیه، کره شمالی و ایران قرار میگیرند. گروههای افراطی و تروریسم در آخر لیست تهدیدات ترامپ جا دارند. رکن اصلی در نگاه ترامپ به جهان و منطقه غرب آسیا، مسأله حمایت از اقتصاد آمریکا به نوعی که این کشور در جهان اول باشد. ترامپ میگوید آمریکا باید در جایی باشد که در آنجا پول و دلار برای آمریکا باشد. به همین دلیل، او بیسابقهترین سفر رئیس جمهور آمریکا به ریاض را انجام داد، تا قرارداد چند صد میلیارد دلاری تسلیحاتی با کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس منعقد نماید.
حمایت ترامپ از اقتصاد آمریکا، به نوعی عقب نشینی این کشور از جایگاه هژمونی آن است. این تغییر نگاه ترامپ به منطقه، دلالت بر این واقعیت دارد که همسویی و همگرایی بین آمریکا، عربستان و اسرائیل از جنس همکاریها و ائتلافهایی که بطور کلاسیک شکل میگرفت، نیست. بلکه بر محور خریداری امنیت از طرف عربستان و فروشندگی آن از جانب آمریکا است. در حالیکه در دوره اوباما، تأمین امنیت منطقه و عربستان در همکاری و نزدیکی توأم با رقابت نرم با ایران در مسایل منطقهای تعریف میشد. زیرا او حاضر به جنگ با ایران بر اساس خواست عربستان و اسرائیل نبود، ولی حالا ترامپ در کاخ سفید میگوید ما شاید این کار را بکنیم ولی باید هزینهاش را به طور تمام و کامل شما بپردازید.
ورود ترامپ به کاخ سفید، نگاه واشنگتن را با نگاههای عربستان و اسرائیل با محوریت امنیتیسازی مجدد ایران یکسو کرد. اینجاست که آمریکا با کشورهای منطقه در مسأله امنیتیسازی ایران به نوعی همسویی پیدا میکند. این امر متأثر از نقش کارگزاری است که ترامپ آن را ایفا مینماید و تأثیر و سیاست خودش را دارد. ولی به لحاظ ساختاری روابط بین آمریکا و سعودی به مراتب ضعیفتر از بُعد ساختاری بین آمریکا و اسرائیل است.
دبیر: آقای اسدی لطفا نظرتان را با تمرکز بر دلایل شکلگیری ائتلاف از زاویه ذهنیت مقامات عربستانی ارائه نماید؟
اسدی: من اشاره کردم که در این مثلث ضلع اصلی که در حال شکلگیری و مهم است، روابط عربستان و اسرائیل است. این موضوع را به رغم اینکه مسأله جدیدی است باید مقداری به عقب برگردیم و ببینیم نوع روابط عربستان با اسرائیل چگونه بوده است؟و چه سیری را در گذشته گذرانده تا الآن به اینجا رسیده است؟ در شرایط کنونی چه عواملی باعث شده است تا رهبران سعودی به فکر نزدیکی با اسرائیل باشند؟ مناسبات این دو طرف را از بُعد تاریخی و عوامل دخیل در آن، میتوان به چهار مرحله مجزا از هم تقسیم کرد: مرحله اول؛ همراهی نسبی عربستان با جبهه عربی در چند جنگی که بین اسرائیل و اعراب رخ داد و حتی مخالفت عربستان با پیمان کمپ دیوید را نیز شامل میشود. مرحله دوم؛ از اوایل دهه1980 شروع میشود، و در اوایل دهه 90 تکمیل میگردد. در این مرحله ما شاهد نوعی همراهی سعودیها با روند صلح اسلو هستیم و عربستان از جبهه مخالفت نسبی با این رژیم خارج میشود و از روند سازش حمایت میکند. همچنین شاهد ارائه طرح ابتکاری صلح ملکعبدالله در سال 2002 هستیم. مرحله سوم؛ از نظر من یک نوعی مخالفت و تقابل با محوریت مقاومت از سوی عربستان مشاهده میشود. عربستان در این مرحله با فروپاشی دیکتاتوری صدام در سال 2003، شکستهای تاریخی اسرائیل در جنگ 33 روزه با حزبالله در سال 2006 و در جنگ 22 روزه با حماس در سال 2008 است. این سه اتفاق باعث دگرگونی در ذهنیت مقامات عربستان به معنای تغییر موازنه قدرت در منطقه به نفع ایران و محور مقاومت میشود. مقامات این کشور کوشیدند تا سوریه و گروههای مقاومت فلسطینی را برای جدایی از ایران راضی کنند. در همین راستا، ملک عبدالله ملاقاتی با آقای بشار اسد در سال 2009 داشت. حتی گزارشهای منتشر شده دلالت بر این دارد که عربستان در جریان جنگ 33 روزه به دنبال تضعیف هر چه بیشتر حزبالله از طرف اسرائیل بوده است. مرحله چهارم؛ شرایط کنونی است که عربستان از تابوهای گذشته و ممنوعیتها و محدودیتهای ارتباط با اسرائیل و تمایل همکاری با اسرائیل در حال عبور است. هر چند این همکاری به صورت رسمی نیست، و بیشتر به شکل مخفیانه و غیر رسمی به عنوان یک واقعیت در جریان است. این روابط دارای اجزاء، ابعاد و عناصر مختلفی است که بعداً به آن اشاره خواهد شد. اما چه شد که عربستان وارد این مرحله چهارم میشود؟ من به مجموعهای از مؤلفهها و رخدادها اشاره میکنم که به نظر من نقش خیلی جدی در گرایش عربستان به سمت سیاست نزدیکی با اسرائیل دارد.
تداوم روند موازنه قدرت به نفع ایران در منطقه که از سال 2013 شروع شد؛ و بعد از این جنبشهای جهان عرب و بحرانهایی که در منطقه ایجاد شد، به نظر من در تغییر ذهنیت رهبران سعودی خیلی نقش داشت. نگرانی آنها از اینکه ممکن است کل معادلات منطقه به زیان آنها بهم بخورد. ما در بحرین قیام مردمی بحرین را داشتیم که آنها احساس تهدید جدی از آن دارند. عربستان احساس کرد ایران تا نزدیکی مرزهایش آمده است. مهمتر از آن بحران در یمن بود که به نظر من بشدت عربستان را از قدرت ایران دچار ترس و نگرانی کرد گزارشهای مختلفی وجود دارد که نشان میدهد، این تحولات باعث تغییر ذهنیت مقامات عربستان نسبت به وضعیت منطقه و ایران شد.
مسأله دیگر رویکرد دولت اوباما بود. وقتی که دولت اوباما روی کار آمد با توجه به آن سیاست گرایش به شرق آسیا برای مقابله با چین، در واقع دولت اوباما بر این اعتقاد بود که تا حد ممکن در بحرانهای منطقه خاورمیانه مداخله نکند و بر این اساس بود که با عربستان و اسرائیل همراهی لازم را نداشت و سعودیها از سیاست دولت اوباما نارضایتی جدی داشتند و از جمله در تحولات مصر, به شدت شکایت میکردند که برای چه دولت مبارک را حفظ نکردید و باعث شدید که این دولت سقوط کند. در این دوره عربستان از آینده روابط راهبردی خودش با آمریکا بسیار نگران شد. در این زمینه به نظر میرسد مؤلفه دیگری که به این بحث مربوط است، مذاکرات هستهای ایران و قدرتهای بزرگ با محوریت آمریکا بود. وقتی این مذاکرات شروع شد، عربستان خیلی در آن دوره شکایت جدی نمیکرد. اما واقعیت این بود، که آنها از تماسهای ایران و آمریکا بسیار نگران شدند. دولت اوباما پیشنهادهایی برای همکاری با ایران در حوزههای منطقهای مانند سوریه داشت. این باعث شد که عربستان بهشدت نگران بشود و در خصوص آینده روابط خودش با آمریکا تردید پیدا بکند. بر این اساس، برخی معتقدند که در آن دوره عربستان سعی کرد که جایگزین یا بدیلی برای آمریکا پیدا کند که لااقل تهدید ایران را جدیتر حس کند. آن بدیل میتوانست اسرائیل باشد و به این فکر افتادند که تعاملات جدیدی با اسرائیلیها برقرار کنند. الآن اگر شرایط به مقامات عربستان اجازه دهد، آنها اسرائیل را به عنوان متحد راهبردی خودشان انتخاب خواهند کرد. مسأله دیگری که در این میان نقش داشت به قدرت رسیدن آقای ملک سلمان بود و تیم جدیدی که همراه ایشان است. محمد بن سلمان که در واقع این تیم جدید را در عربستان رهبری میکند این نگاه را دارد که سیاستهای گذشته عربستان در سطح منطقه دیگر کارآمدی لازم را ندارد. بنابراین لازم است که رویکرد کاملاً جدیدی در منطقه اتخاذ بکند. مهمترین نکتهای که در فهم تیم جدید امنیتی عربستان وجود دارد، این است که ایران را به عنوان تهدید اصلی عربستان ذکر نمایند. این درست، همان نظریهای است که محافل صهیونیستی و محافظهکاران جدید آمریکایی در اندیشکدههای خود تئوریزه و ارائه میکنند. یعنی اگر شما برگردید به دهه 80 -90 و فهم امنیتی عربستان از منطقه را بخواهید نگاه کنید، شاید آن موقع اسرائیلیها به عنوان تهدید اصلی جهان عرب یا حتی عربستان بودند، ولی الآن ذهنیت و گفتمان تیم جدید سیاست خارجی عربستان به جای اسرائیل از ایران به عنوان تهدید اصلی خود یاد میکند. از آن موقع تلاش شد تا ایران به عنوان خطر و تهدید اصلی در منطقه عنوان بشود. نکته بعدی، شخص محمد بن سلمان در جایگاه رهبری تیم جدید امنیتی عربستان است که فکر میکند، تصاحب مسند پادشاهی و تثبیت قدرت خودش در گرو جلب رضایت کاخ سفید از طریق نزدیکی به اسرائیلیها است. عامل دیگر، به قدرت رسیدن ترامپ است که آقای دکتر اشاره کردند و نقش محوری که تیم ترامپ و دامادش آقای کوشنر در شکلدهی به این ائتلاف در منطقه داشته که به نظر من خیلی مهم است.
مسأله دیگر این است که این رویکرد در آمریکا ساختاری است یا کارگزاری؟ درست است که در دوره اوباما بحث موازنه در مقابل ایران را داشت، اما موازنه در مقابل ایران یک بحث تاریخی است یعنی از اول انقلاب بوده است. شما بررسی کنید میبینید که اوباما هم در همان چارچوب موازنه، صحبتهایی با شرکای خودش در منطقه داشت. اما چیزی که الآن در دوره ترامپ صورت میگیرد، کاملاً متفاوت است. یک رفتار و یک رویکرد کاملاً تهاجمی در ابعاد مختلف؛ یعنی در بحث هستهای، موشکی و منطقهای در قبال ایران، درست در مقابل سیاستهای اوباما است. اگر شما فرض کنید در منطقه خاورمیانه بحث هستهای و برجام به عنوان موفقیت اصلی اوباما باشد، آقای ترامپ میآید دقیقاً همین را زیر سؤال میبرد و این کاملاً مقابل آن است و عنوان میکند که در بحث هستهای ما ایران را در یک منگنه و یک فشار و محدودیت جدی قرار داده بودیم. شما بدون اینکه از ایران در خصوص منطقه امتیازی بگیرید، تحریمها برداشتید؛ و این یک اشتباه راهبردی است.
دبیر: مباحث گذشته تداعیگر این است که منظومه فکری مقامات عربستانی بر مبنای ایران هراسی محافل آمریکایی و اسرائیلی شکل گرفته و بر تهدید بودن ایران تمرکز یافته است. در حالیکه فعالیت و اقدامات ایران در منطقه منطبق بر واقعیتهای برخاسته از مطالبات، فرهنگ، ارزشها و حافظه تاریخی مردم منطقه است و این نکته راز قدرت منطقهای ایران است. حتی اوباما با داشتن اجماع بینالمللی مبتنی بر اتهام خود ساخته از برنامه هستهای ایران، قادر به مهار منطقهای این کشور نشد. حالا چطور ترامپ، نتانیاهو و بن سلمان میخواهند، بار دیگر ایران را به یک مشکل امنیتی تبدیل کنند به امید اینکه پروژه مهار و مقابله با ایران را مجدداً عملی نمایند؟
یزدان فام: رویکرد اوباما با رویکرد ترامپ متفاوت بود. در نگاه اوباما اشاعه هستهای اولین تهدید بود. او میگفت مسأله مهم ما عدم امکان دستیابی ایران به سلاحهای هستهای است. من به درست یا نادرست بودن آن کاری ندارم، ولی برداشت آنها این بود، و میگفت که ما میخواهیم آن را حل کنیم. او همچنین به دنبال مهار و تغییر رفتار ایران نیز بود. زیرا، سیاست مهار، سیاست پایدار آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی ایران است.
اوباما هم از این سیاست پیروی میکرد. از نظر من او دنبال سیاست مهار، حل مسایل و تعامل با ایران بود. در حالیکه ترامپ به دنبال سیاست مهار و تقابل و سرنگونی جمهوری اسلامی است. ترامپ به دنبال حل مسأله نیست به نظر من با این نگاه کلانش به دنبال تجمیع مسائل است تا دوباره ایران را [مسألهای] امنیتی بکند. ترامپ دگراوباما است؛ یعنی ترامپ آدمی نیست که کل 150 صفحه برجام را خوانده و مرور کرده باشد، او اصلاً آن را نخوانده و نمیداند برجام چیست. چون دگرش سیاست اوباماست، میخواهد او را نفی کند. راهکار ترامپ این است که مسایل را تجمیع کند و امنیتی کردن دوباره ایران را کلید بزند. این سه کشور در این موضوع با یکدیگر همسو و همراه هستند.
آمریکا به دنبال منافع خودش است. با امنیتی کردن ایران و ایجاد هراس از ایران میتواند سلاحهای بیشتری به عربستان و سایرین بفروشد و دلارها را از منطقه به سمت خودش روانه کند تا بتواند با سرمایهگذاری بیشتر، اشتغال بیشتر در داخل آمریکا ایجاد نماید. این منفعت ترامپ است. بنابراین نگاه ترامپ یک مقدار منفعتگرایانه است تا یک نگاه راهبردی عمیق در دشمنی با ایران. این رگههایی از منفعتگرایی در او میتواند فرصتهایی برای ما خلق کند. اسرائیل هم به طریق اولی از اول هم دشمن ما بوده است و ما هم با او دشمنی داریم. اسرائیل در پی این بوده است که عربستان را در دشمنی با ایران همسوی خود نماید. زیرا به دنبال این است که به هزینه عربستان و آمریکا، ایران را بزنند، هر کسی که ایران را بزند اسرائیل خوشحال میشود، از این بابت این مثلث در ایجاد یک دشمنی یا دشمن تراشی یک همسویی قابل توجهی دارند که باید به آن توجه کرد.
دبیر: جناب آقای رضوی شما در خصوص ابعاد و عرصههای همسویی بین اضلاع این مثلث [آمریکا، اسرائیل، عربستان] مباحث خودتان را ارائه بفرمایید؟
رضوی: من چند نکته در مورد این ائتلاف و همسویی بویژه بین رژیم صهیونیستی و عربستان در سه عرصه اشاره میکنم. عرصه اول، سیاسی است. اول ببینیم بین این دو بازیگر ابعاد همگرایی در چه سطحی مطرح است. نگاه عربستان به اسرائیل؛ از منظر تاریخی، طرح فهد را در سال 1982 را داریم، بیست سال بعد طرح ابتکار عربی و پنج سال بعدش مشارکت عربستان در اجلاس آناپولیس است. این اقدام اخیر برای عربستان در حکم نقطه عطفی است. در شرایط کنونی نیز عربستان در پروژه قرن مربوط به قدس به عنوان بازیگر اصلی عربی عمل میکند و در این چهارچوپ سعد حریری را از لبنان و آقای ابومازن را به ریاض فرا میخواند و آنها تحت فشار قرار میدهد، تا در تحقق پروژه واگذاری قدس به اسرائیل با عربستان همراه شوند. برای مثال، اسرائیل کاس، وزیر اطلاعات رژیم صهیونیستی، به صراحت میگوید: «ریاض میتواند ناظر و میانجی مذاکرات باشد و حتی بهجای فلسطینیها که نمیتوانند تصمیم بگیرند، تصمیم بگیرد». یا عادل الجبیر میگوید: «ریاض یک نقشه راه یا طرح ابتکار عربی برای عادیسازی روابط اسرائیل با عربستان دارد».
آمارهای منتشره در عرصه اقتصادی دلالت بر این دارد که طرح خاورمیانه جدید شیمون پرز، که دهه 90 مطرح شد، در جریان است. بر اساس این طرح، اسرائیل در نقش موتور محرک اقتصادی منطقه خاورمیانه، مثل ژاپن در منطقه خودش، عمل خواهد کرد و کشورهای دیگر را با ایجاد تعاملات اقتصادی به حرکت درمیآورد. ما آمارهایی داریم که اسرائیلیها حدوداً پانصد میلیارد دلار در شبه جزیره عربستان با نامهای شرکتهای غیر اسرائیلی فروش دارند. نکته دوم؛ بحث راه آهن حیفا -حجاز - خلیجفارس است. عرصه سوم؛ عرصه نظامی امنیتی است در اینجا هم دو سه نکته قابل اشاره است. مقامات آمریکایی و اسرائیلی با تأکید عنوان میکنند که اعراب دیگر نه تنها اسرائیل را دشمن خود نمیداند، بلکه آن را متحد خود علیه ایران تلقی میکنند. در این راستا بحث خرید گنبد آهنین اسرائیل از سوی عربستان و امارات برای مقابله با موشکهای یمنی مطرح میشود. در مجموع در سه عرصه اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی روابط این دو بازیگر در حال گسترش است.
دبیر: اهداف احتمالی این نوع همکاریها بین آنها چه میتواند باشد؟
رضوی: هدف اصلی طرف رژیم صهیونیستی از این ائتلاف علنی کردن روابط خود با عربستان است. چون اگر این امر تحقق یابد، برخی از کشورهای دنبالهروی عربستان نیز با اسرائیل کنار خواهند آمد. هدف دوم، همپوشانی منافع همه طرفهای آمریکایی، صهیونیستی و عربستان دراستمرار ناآرامیها در سوریه و عراق است. چون به نظر آنها استمرار بیثباتی در این کشورها و حتی در لبنان باعث افزایش هزینههای ایران در زمان بحران خواهد شد. پس از بحران نیز این کشورها برای عمران و آبادانی به دلارهای عربستان نیازمند خواهند بود. هدف سوم؛ تلاش همهجانبه برای افزایش هزینه تعامل و همکاری با ایران در سطح منطقه و بینالملل است. هدف چهارم؛ کوشش در راستای تضعیف توان بازدارندگی ایران در سطح منطقه است. به نظر میرسد، شروع این امر را در سوریه در دستور کار دارند. هدف بعدی تلاش برای تعمیق هر چه بیشتر رویکرد خصمانه از سوی آمریکا علیه ایران در سطح منطقه و نظام بینالملل است. دولت ترامپ بر خلاف اوباما ظرفیت و پتانسیل لازم برای این رویکرد را دارد. لذا، عربستان باید هزینههای اصلی و جانبی آن را تامین نماید و به صورت نقدی و در چهارچوب قراردادهای جدید بپردازد. هدف نهایی آنها در مجموع انزوا، محاصره یا حداقل کاهش نفوذ منطقهای ایران است.
دبیر: آقای یزدان فام! این ائتلاف با چه موانع و مشکلاتی مواجه است؟
یزدان فام: این ائتلاف در حال شکلگیری با موانع جدی روبرو است. اولین و بزرگترین مانعش همین ضلع سوم است، یعنی همکاری بین اسرائیل و عربستان است. عربستان همواره خود را خادم حرمین شریفین معرفی کرده است. همکاری عربستان با یک رژیم غاصب اشغالگر فلسطین با تصویری که عربستان در جهان اسلام برای خودش تعریف میکند، سازگاری ندارد. اگر عربستان وارد ائتلافی علنی با اشغالگران فلسطین بشود، با توجه به اینکه در جهان اسلام مدعی رهبری جهان اسلام است، این رویکرد با این ادعا اصلاً همخوانی و سازگاری که ندارد، بلکه در ضدیت کامل با آن است. مانع بعدی، افکار عمومی داخل جامعه عربستان است. حرکت عربستان به سمت رژیم صهیونیستی، به نحوی که پیوند میان آنها اینقدر تعمیق شود که در قالب یک اتحاد نوشته یا نانوشتهای علیه منافع کلان جهان اسلام باشد، حتی مورد پذیرش جامعه خود عربستان نخواهد بود. این ائتلاف حتی میتواند عامل بیثباتی بیشتر در داخل عربستان شود. بیثباتی عربستان یا هر کشور همسایه ایران به نفع جمهوری اسلامی ایران نیست. مانع دیگری که باید به آن توجه عمیق شود، این است که پیوند عربستان با اسرائیل با هدف کلان جهان اسلام، یعنی ایجاد جهانی متحد و قدرتمند به منظور بهبود وضعیت و حل مشکلات مسلمانان در تعارض جدی است.
دبیر: موانعی که جنابعالی برشمردید کاملاً درست و منطقی و منطبق با واقعیتهای میدانی جهان اسلام است. چنین پیوندی با اهداف و منافع جهان اسلام در سطح کلان و خرد نیز سازگاری ندارد. علاوه بر این کمکی به ثبات و امنیت منطقه غرب آسیا و خلیجفارس نمیکند، بلکه عامل مخرب و ویرانگری برای آن خواهد بود. برقراری و تأمین امنیت و ثبات منطقه به دست کشورهای منطقه یکی از اهداف بنیادی و اصولی جمهوری اسلامی ایران است. تمام اسناد بالادستی در جمهوری اسلامی ایران بر این امر تأکید دارند. علاوه بر این آقای ولایتی وزیر خارجه وقت جمهوری اسلامی ایران در سال 1366 طی نامهای به دبیرکل وقت سازمان ملل، خواستار تأمین امنیت منطقه خلیجفارس بهدست کشورهای پیرامونی آن شد. بر اساس این نامه بود که پاراگراف 8 قطعنامه 598 خواستار عضویت کشورهای ایران و عراق در جمع کشورهای شورای همکاری خلیجفارس است. پس از حمله صدام به کویت بود که کشورهای مانند عربستان و کویت برای اجرایی کردن این پاراگراف از خود تمایلاتی نشان دادند و یکسری قراردادهای نیمبندی هم در این رابطه بین ایران و برخی از کشورها عضو شورای همکاری خلیجفارس امضا شد. ولی همین که در سال 2003 صدام با حمله آمریکا به عراق سرنگون شد، عربستان دیگر تمایلی برای ادامه کار از خود نشان نداد. بله، مشکل اصلی منطقه مداخلات بیگانگان و ذهنیت برخی از حاکمان حاشیه جنوبی خلیجفارس است که همواره به دنبال خرید امنیت از قدرتهای خارج از منطقه به جای همکاری در درون مرزهای منطقه میباشند. حال آقای دکتر برای تغییر این ذهینیت آنان چه باید کرد؟
یزدان فام: به نظر من این ائتلاف مثلث در حال شکلگیری، سر انجامی نخواهد داشت. زیرا با سرنوشت مشکل اساسی جهان اسلام، که فلسطین است، در تضاد جدی است. صهیونیستها در تلاش هستند تا با طرح پیوندهای خود با عربستان و برخی کشورهای منطقه، قداست و حرمت فلسطین را برای کشورهای اسلامی کمرنگ کنند. ولی این شدنی نیست، مگر اینکه آنها دست از اشغالگری خود بردارند. به همین دلیل نیز عربستان توان و قابلیت لازم را نه تنها برای پیوستن به رژیم صهیونیستی ندارد، بلکه نسبت به موانع و تهدیدات ناشی از این بیخردی نیز آگاه است و اگر مطلع نیز نباشد در شرایط کنونی، در آینده نه چندان دور به آن واقف خواهد شد.
به نظر من عربستان، به رغم همه دشمنیهایی که با ایران دارد و الآن نشان میدهد و با همه حملات لفظی تهدیدآمیزی که نسبت به ما دارد در یک نگاه راهبردی و در بلند مدت دشمن ما نیست. ولی اسرائیل در یک نگاه راهبردی و آرمانی در آن نظام فکری جمهوری اسلامی ایران دشمن ما است. از این بابت من معتقد هستم که همه ما و مسلمانان جهان در قبال آگاهیبخشی به مسئولان عربستانی، نسبت به تهدیدات ناشی از این حرکت، برای آینده، حکومت و ثبات کشورشان مسئولیت داریم.
دبیر: بحث در روند طبیعی خود وارد پیامدها و آثار این ائتلاف در حال شکلگیری میشود. اگر فرض را بر این بگذاریم که این ائتلاف صورت میگیرد، پیامدها و آثار منطقهای و در جهان اسلام، چه خواهد بود؟
اسدی: در پاسخ به اینکه همگرایی رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی چه پیامدهایی برای منطقه خواهد داشت، باید گفت که همگرایی عملی رژیم صهیونیستی و عربستان، تأثیراتی بر روی بلوکبندی کشورهای طرفدار اخوان المسلمین و گروههای مبارز فلسطینی خواهد داشت. آنها از جهات مختلف از عربستان و امارات فاصله خواهند گرفت. علاوه بر آن، آثاری در منطقه روی بازیگری برخی از حکومتها و نقاط درگیری مانند یمن و سوریه خواهد داشت. این تحولات به طور طبیعی یک سری فرصتها و تهدیدات جدیدی را به دنبال خواهد داشت که ضرورت دارد به آنها پرداخته شود.
دبیر: آقای یزدانفام نظرتان را در این باره بفرمایید؟
یزدان فام: من معتقدم اگر از منظر قدرت نگاهی به وضعیت منطقه داشته باشیم، چهار بلوک قدرت را در منطقه میتوانیم دستهبندی کنیم. سه بلوک از بلوکهای قدرت منطقهای هستند، که عبارتند از: جمهوری اسلامی ایران باضافه محور مقاومت؛ عربستان و همراهان خودش و سومی؛ ترکیه به همراه قطر و به نوعی با گروههای اخوانی. و چهارمی را من اسرائیل با حامیان فرامنطقهای خودش در نظر میگیرم. اسرائیل همواره در تلاش بوده است تا از بلوکهای قدرت کشورهای اسلامی برای خود یارگیری نماید. در بلوکبندیهای قدرتی در میان کشورهای مسلمان در منطقه، نباید یک خطای راهبردی صورت گیرد که فضای لازم برای اسرائیل ایجاد بشود تا این رژیم از داخل این بلوکهای قدرت که همه شان مسلمانان هستند یارگیری بکند. اسرائیل از زمان تأسیس تا کنون همواره در منطقه منزوی بوده است. کشورهایی بودهاند که پنهانی روابطی با این رژیم داشتهاند ولی هیچ موقع روابط آنها آشکار نبوده است. هیچ موقع روابط به سطح ائتلاف و اتحاد و سطح راهبردی نرسیده و اصلاً آشکار نشده است، چه در زمان شاه در ایران، یا حتی در قبل یا حال حاضر با ترکیه و قطر و عربستان و امارات، حتی با مصر. نباید رقابت در درون این بلوکبندیهای سه گانهای که داخل منطقه هستند، به این منجر شود که اسرائیل بیاید داخل اینها اعضایی را به سمت خودش بکشاند، این یک موضوع خطرناک برای کل منطقه و جهان اسلام خواهد بود. نکته دومی که باید بدان اشاره کنم این است که رقابتهای شدید در این بلوکبندیها بستر و فضای لازم برای شکلگیری بازیگران غیر دولتی مثل القاعده و داعش که تحت حمایت و مورد استفاده قدرتهای خارج از منطقه قرار میگیرند، میشود. سومین پیامد این خواهد بود که رقابت بین این بلوکهای قدرت تشدید شود و بستری برای شکنندهتر شدن دولتهای شکننده در منطقه ایجاد شود. از 2005 که الگوی سنجش کارآمدی یا میزان شکنندگی دولتها در جهان مطرح شده است، همواره چهار یا پنج کشور منطقه ما جزو ده کشور بسیار شکننده جهان بوده اند. این کشورها عبارتند از: افغانستان، عراق، یمن، لبنان و پاکستان. تشدید رقابت تسلیحاتی و جنگهای نیابتی در منطقه از دیگر پیامدهای این ائتلاف خواهد بود. چنانچه نگاه راهبردی به پیامدهای ائتلاف بین سه کشور آمریکا، اسرائیل و عربستان داشته باشیم. همه این موارد چه از بُعد سرمایه و نیروی انسانی و چه از بُعد توسعه و ثبات به ضرر و زیان جهان اسلام و به نفع رژیم صهیونیستی خواهد بود.
دبیر: بحث را با آقای دکتر اسدی پیش ببریم. شما الآن پیامد تقارب عملیاتی رژیم صهیونیستی و سعودی را به عنوان یک متغیر بر فضای داخلی عربستان چطور تحلیل میکنید؟ آیا فضای داخلی عربستان تحمل میکند یا شکاف اجتماعی درست میکند؟ آیا در عداد سایر تغییرات اجتماعی که محمد بن سلمان دارد کلید میزند، دیده میشود یا از لحاظ اجتماعی و سیاسی مردم عربستان تفاوت قائل میشوند؟
اسدی: برغم اینکه همکاریهای سیاسی برای امنیتی کردن ایران وجود دارد. بین این سه بازیگر یعنی آمریکا، عربستان و اسرائیل در مورد ایران یک نکته وجود دارد. یعنی برغم اینکه آنها یک سری نکات اشتراک جدی در مقابله با ایران و امنیتیسازی ایران دارند اما اینکه چه کسی برود آن جلو بایستد و چه کسی هزینه اصلی را بدهد در اینجا اختلاف دارند. یعنی هیچکدام حاضر نیستند. عربستان به اسرائیل میگوید من به شما پول میدهم شما برو حزبالله را تضعیف کن، حذف کن. اسرائیل مثلاً میخواهد یک طوری روابط ایران و عربستان را به هم بزند که هزینه را خود عربستانیها بدهند. این دوتا هم کاری میخواهند بکنند که ترامپ هزینهها را بدهد ولی ترامپ هم در نهایت میخواهد از طریق آن بحث موازنه فراساحلی (Offshore Balancing) «سواری مجانی» بگیرد. همان چیزی که آقای یزدانفام در ابتدای صحبتهایشان مطرح کردند. سند راهبردی استراتژی آقای ترامپ دقیقاً همین است یعنی اینکه درگیر نشود برغم اینکه میخواهد ایران را محدود کند ولی اینطور نیست که بخواهد درگیر شود. در این ائتلاف، یکی از موانع و محدودیتها، این است که هیچکدام حاضر نیستند به خط مقدم بروند و هزینه اصلی را بپردازند. این یک بحث بسیار جدی است. در بقیه مباحث هم اشاره شد، من فکر میکنم مانع اصلی در واقع فقدان روابط رسمی بین اسرائیل و عربستان است. اسرائیلیها میگویند ما حاضریم روابط را با عربستان رسمی و علنی کنیم منتها خود آنها میگویند عربستان مخالف است. یعنی یک مانع اصلی علنی شدن و رسمیت یافتن روابط بین اسرائیل و عربستان، مخالفت خود عربستان است. حالا، چرا عربستان مخالفت میکند؟ به چند نکته اشاره میکنم؛ به نظر من مانع اصلی خود مسأله فلسطین است. مسأله فلسطین به عنوان یک «مسأله تاریخی جهان عرب و جهان اسلام» قطعاً هزینههای هر نوع نزدیکی به اسرائیل را برای هر کشوری در منطقه میتواند افزایش دهد و هم در داخل عربستان وهم در منطقه حساسیت ایجاد کند. عربستانیها مطلوبشان این است که این مسأله فلسطین به یک نوعی حل و فصل بشود. مطلوب عربستان این است که یک دولت نصفه و نیمه فلسطینی در مرزهای 1967 در چهارچوب رویکرد دو دولت و طرح آقای ملک عبدالله، تشکیل شود و مسأله فلسطین تمام شود. ولی مشکلی که وجود دارد این است که با این روشها مسأله فلسطین اصلاً جمع نمیشود. یعنی شما میبینید مواضع اسرائیلیها روز به روز تندتر و سختتر میشود. در دولتهای قبلی اسرائیل - که آقای رضوی اشراف بیشتر دارند- ممکن بود یک تعهد نصفه و نیمهای به این طرح دو دولتی باشد. ولی آقای نتانیاهو مدام دارد شهرکسازیها را بیشتر میکند که این رویکرد دولت اسرائیل مانع جدی برای حل مسأله فلسطین است. ترامپ پشت سر اسرائیلیها ایستاده و مدام به محمود عباس فشار وارد میکند که شما هر چه ما میگوییم، باید گوش کنی. همین رویکرد آقای ترامپ نیز یک مانع جدی دیگر برای حل مسأله فلسطین است. در چنین وضعیتی مسأله فلسطین اصلیترین مانع رسمیت یافتن روابط اسرائیل و عربستان میباشد. لذا عربستان به راحتی نمیتواند وارد فرایند رسمیسازی روابط خود با رژیم صهیونیستی بشود.
دبیر: به نظر شما تصاعد مسأله فلسطین مانعی بر شکلگیری مثلث مذکور است؟
اسدی: بله دقیقاً. دومین مانع به نظر من عدم توازن در دستاوردهاست. یعنی اسرائیلیها میخواهند روابط رسمی با عربستان ایجاد کنند، تحقق این امر دستاورد بزرگی برای اسرائیل است.اسرائیل با یک کشور بزرگ اسلامی در منطقه رابطه ایجاد میکند که مهمترین نتیجه آن عادیسازی وضعیت اسرائیل میباشد. اما اینکه این وسط چه چیزی میخواهد گیر عربستان بیاید، خیلی مشخص نیست. یعنی در دو طرف این معادله توازنی وجود ندارد. بر این اساس این هم یک مانعی جدی دیگری است که عربستان بخواهد در کوتاه مدت به سمت اسرائیل برود و به روابطش رسمیت بخشد.
مسأله دیگر به نظر من همان بحثی است که آقای دکتر هم اشاره کردند بحث جایگاه عربستان است. عربستان مدعی رهبری جهان اسلام و جهان عرب است. در این شرایط، بدون اینکه مسأله فلسطین حلوفصل شود، بدون اینکه دستاوردی برای آن داشته باشد، با اسرائیل روابط برقرار کند، این امکانپذیر نیست. مثلاً شما فکر کنید اردن برود با اسرائیل رابطه برقرار کند، اردن که وزنه ای نیست و ادعایی هم ندارد. اما عربستان با این وضعیت بخواهد بدون اینکه اسرائیلیها حق و حقوق فلسطینیها را بدهند، عربستانیها با آنها وارد رابطه رسمی بشوند، این به نظر من شدنی نیست. این هم یک مانع اساسی است. مسأله سوم واکنشهای احتمالی منطقهای است، که در واقع همین که عربستان بخواهد وارد تعامل رسمی با اسرائیل بشود به نظر من خودش باعث تقویت گفتمان و جبهه مقاومت در منطقه خواهد بود. یعنی این یک واکنشی طبیعی است که خود سعودیها در سنجش این نمیتوانند خیلی درست عمل کنند و ابهام زیادی در مورد آن دارند. من به یک مورد آن اشاره میکنم. سفری که آقای ترامپ در سال گذشته به عربستان داشت، بعضی از این بازیگران عربی احساس کردند عربستانیها و آمریکاییها وارد یک فضای جدید روابط میشوند؛ و این واکنشهایی در منطقه ایجاد کرد. اگر عربستان با اسرائیل وارد فاز روابط رسمی شود، ائتلافهای جدیدی در منطقه شکل خواهد گرفت که در آن شرایط، وضعیت منطقه و وضعیت عربستان، برای عربستانیها زیاد مشخص نیست. مسأله دیگر ابهامی است که در خصوص سیاست آمریکا بعد از ترامپ، در منطقه وجود دارد. الآن این وضعیتی را که میبینیم، یک طوری ماه عسل روابط عربستان با آمریکا است. ولی وضعیت روابط عربستان با آمریکا بعد از ترامپ، سؤال بزرگی در اذهان عربستانیها بهوجود آورده است. آیا ترامپ دورهاش را به پایان میبرد؟ آیابرای دوره بعد نیز انتخاب میشود یا نمیشود؟ یا روابط عربستان و آمریکا به چه سمت و سویی خواهد رفت؟ زیاد مشخص نیست. اگر عربستان در دوره ترامپ بیاید این ریسک بزرگ را بپذیرد و وارد روابط رسمی با اسرائیل بشود، اینکه آیا این عمل در بلند مدت نیز به نفع آن خواهد بود، در هاله بزرگی از ابهام قرار دارد. اگر در آمریکا یک دولت دیگری روی کار بیاید. چه رفتاری با این کشور خواهد کرد؟ به نظر من اینها همه برای دولتمردان ریاض قابل بررسی است. در مجموع من فکر میکنم عربستان برای ایجاد رابطه رسمی با اسرائیل، اولاً نیازمند حل مسأله فلسطین است ولو اینکه صوری باشد. این صورت به نظر من خیلی مقدور نیست. دوم اینکه دفعتاً نمیتوانند وارد این فضا بشوند؛ یعنی عربستان هم نیاز دارد ذهنیتسازی کند، افکار عمومی را آماده کند و بهصورت تدریجی گفتمانی را ایجاد کند که بتواند در قالب آن وارد تعامل با رژیم صهیونیستی بشود. سوم اینکه به نظر میرسد عربستان ترجیح میدهد بعضی از این دولتها مثل بحرین و حتی امارات را وارد فضای جدید روابط با اسرائیل کند که این به نوعی تست کردن افکار عمومی است؛ اینکه آنها را وارد کند بعد ببیند چطور میشود یا اقدامات جزئی انجام بدهد و از این طریق افکار عمومی را تست کند و تابوشکنی کند، و سپس به تدریج وارد روابط رسمی با اسرائیل شود.
دبیر: چه پیامدهای داخلی و به ویژه در میان جامعه مذهبی عربستان و تأثیر آن بر ثبات سیاسی و اجتماعی این کشور میتواند داشته باشد؟
اسدی: واقعیت این است که یک شکاف مهم داخلی بین قشر سنت گرا، اسلامی و قشر نوگرا در عربستان است. این شکاف در خیلی از سیاستهای عربستان به عنوان یک مانع عمل میکند و مقامات این کشور نمیتوانند در زمینههای مختلف راحت تصمیمگیری کنند. عادیسازی روابط با اسرائیل به طور مسلم شکافهای موجود در جامعه عربستان را تشدید و تعمیق خواهد کرد. گروهها و اقشار مذهبی در خود عربستان و حساسیتهای افکار عمومی این کشور قطعاً یک مانع است و نمیتوان گفت هیچ واکنشی انجام نمیشود و عربستان با مشکل امنیتی روبرو نمیشود به نظرم این یکی از مؤلفهها و موانعی است که در عربستان هم وجود دارد. مثلاً خود القاعده در دهه 1990 که آمریکاییها برای جنگ با عراق و آزادسازی کویت به منطقه و عربستان آمدند، در واکنش به آن شکل گرفت. شکلگیری القاعده در واکنش وهابیان افراطی به سیاست عربستان برای همکاری با کفار(آمریکا) برضد مسلمانان(عراق) بود و این ممکن است دوباره تکرار شود. یک پتانسیل و ظرفیت جدی که آنجا وجود دارد و مثل مانع میتواند عمل کند خود اندیشه وهابیت است که جوانان عربستانی را با خشونت خاصی تربیت کرده است. لذا اگر بهم بریزد حتی از سوریه نیز خطرناکتر خواهد بود
دبیر: مقامات آمریکایی به صراحت در مواضع و اسناد راهبردی خودشان اعلام میکنند که آنها به جای عربستان با دشمنان آنها نخواهند، جنگید. برای نمونه، ترامپ در ریاض در حضور مقامات این کشور علناً اعلام کرد ما بر اساس منافعمان با شما همکاری خواهیم کرد؛ منافعی که بروندادهای مشخص دارد و نه بر اساس ایدئولوژیهای تفسیرپذیر. او در ادامه گفت دعوایی بین خیر و شر است. شما انتظار نداشته باشید که ما به جای شما با شر بجنگیم، بلکه شما باید خودتان هزینههای آن را تقبل کنید و ما نیز از شما حمایت و پشتیبانی میکنیم. علاوه بر این، نگاه راهبردی به تحولات چند دهه گذشته منطقه، سرشار از درس و عبرتهای آموزنده است. وضعیت کنونی مصر بعد از صلح با اسرائیل، نتیجه همکاری صدام با آمریکاییها علیه ملتهای ایران و عراق، هدف قرار دادن عربستان و کویت با تسلیحاتی که خود این کشورها با هزینه خود برای صدام تامین کرده بودند. سرنوشت پایانی خود صدام، وضعیت کنونی ارتشهای مصر، سوریه و عراق که روزی در برابر رژیم صهیونیستی صفآرایی میکردند. وضعیت اسفناک فلسطینیها پس از هفتاد سال، چه درسهای عبرتآموزی میتواند برای زمامداران جوان عربستانی و مردمان این منطقه داشته باشد؟
یزدان فام: معتقدم که عربستانیها باید چشمانشان را باز کنند و منطقه را جور دیگری ببینند. تا این منطقه را به گونهای دیگر نبینند با همین نگاه و نگرش با مسائل و مشکلات شدیدتری روبرو خواهند بود. ترامپ کسی نیست که منافع عربستان را بخواهد تأمین بکند. حتی معتقد هستم اگر هم پانصد میلیارد سلاح بفروشد یا قراردادهای دیگری ببندد و سود ببرد، این آمادگی را دارد که همان روز با ایران با خونسردی تمام چنین توافقی را امضاء کند. چون هدف اول و آخر او آمریکاست، اولویت اولش خود آمریکاست. چنین فردی حاضر نخواهد شد به خاطر دل دیگران وارد جنگی با دیگران و حتی با جمهوری اسلامی ایران بشود. هدف او در شرایط کنونی چیست؟ دشمن تراشی در منطقه و فروش سلاحهای بیشتر. مقامات عربستان باید این درک را پیدا کنند که منافع آمریکا چیز دیگری است، منافعش ایجاد خصومت و دشمنی میان بازیگران منطقه، فروش سلاح خودش و بازگشت دلارهای نفتی به سمت آمریکاست. مقامات عربستانی اگر بخواهند، درسی از گذشته منطقه فرابگیرند، این اولین درس برای آنها خواهد بود. پیامد سیاست آمریکا برای منطقه چه بوده است؟ فقط ترویج دشمنی بین کشورهای منطقه بوده است. در حالی که کشورهای منطقه به حکم همجواری ناگزیر به همزیستی با هم هستند، جدای از اینکه همه ما مسلمان هستیم، همه ما بخشی از جهان اسلام هستیم. ولی به دلیل همجواری حتی اگر خیر و شر هم باشیم، که نیستیم، به هر حال به هم گره خوردهایم. این خیر و شر نیست. این دو تا کشور مسلمانی است که پندار نادرستی از همدیگر دارند، عربستانیها در تلقی خود از ایران به عنوان یک دشمن گامهای بلندی برداشتهاند و این نشاندهنده این است که به نظر میآید زمامداران جدید عربستان تحلیل عمیق و راهبردیتری از مناسبات منطقه و اهداف مشترک و کلان آن ندارند. لذا ضرورت دارد به آنها کمک شود که نگاه خودشان را عوض بکنند، پندارهای خودشان را تعدیل بکنند.
اما جمهوری اسلامی ایران میتواند در تغییر این پندارها مؤثر باشد، همچنانکه در شکل گیری این پندار هم بیتأثیر نبوده است، لازم است در برابر رفتارهای عربستانیها صبر و بردباری بیشتری از خود نشان بدهد. چون جمهوری اسلامی به لحاظ راهبردی، رویکرد و نگرش و بر اساس اسناد بالادستی خود، هیچگونه دشمنی با عربستان ندارد. ولی عربستان چرا با ما اینهمه دشمنی میکند؟ یک بخش آن به رفتار ما برمیگردد. یک بخش قابل توجهی از آن به بیتجربگی و ناپختگی زمامداران عربستان برمیگردد. بنابراین، ما باید به آنها کمک کنیم که درک درستی از منطقه و جمهوری اسلامی ایران داشته باشند. جمهوری اسلامی ایران به دنبال حفظ ثبات، آرامش و امنیت در منطقه است ولی در عین حال، آنها به تبعیت از آمریکا و اسرائیل ما را متهم به حمایت از تروریسم و بی ثباتسازی در منطقه میکنند. مشکل کجاست؟ این مشکل کلیدی است که باید به آن توجه کرد. مشکل اول، فقدان روابط، و نبود گفتوگو و تعامل با عربستان است. این مشکل را حتی به رغم خواست آنها باید برطرف کرد و تفهیم نمود که ما با شما دشمنی نداریم، ما اهداف مشترکی داریم که در راههای رسیدن به آن اختلاف نظر داریم. برای نمونه، جمهوری اسلامی در مسأله فلسطین خواستار راه حلی است، برونداد آن به نفع فلسطین، جهان اسلام و اعراب باشد، این هدف مشترک همه ماست.
دبیر: علاوه بر پروندههای فلسطین حتی در سوریه و در عراق که هنوز پروندههابسته نشده است، آیا تا وقتی که پرونده یمن باز است، چنین فرضی قابل تصور است؟
یزدان فام: به نظر من در مورد همه مسائل و موضوعاتی که بین ما و عربستان وجود دارد، راه حلهایی هم وجود دارد که باید به آنها توجه کرد، راه حلهایی که اتفاقاً در مورد یمن میتواند مبنای همکاری ما با عربستان باشد، مسایل عراق یکی دیگر از موضوعات مورد اختلاف ما با عربستان است. عراق خودش میتواند یک واسط و پیوند بین ایران و عربستان باشد. آیا عربستان در یمن به دنبال نابودی حوثیهاست؟ یا میتوان عربستان را به یک مصالحه یا سازش سوق داد، تا در نتیجه آن حوثیها نیز حفظ بشوند؛ و جنگ و منازعه در یمن به یک پیوند بین دو کشور منجر بشود. به نظر من باید طرفین یک نگاه کلان به روابط بینالملل و مناسبات سیاسی داشته باشند. این مسایل با اینکه تهدید هستند، فرصت هم هستند که باید به آن فرصتها رجوع شود. توافق در عرصه بینالمللی و در سیاست یک اصل بنیادی است؛ هدف ما مشخص است. نکتهای که من میخواهم بگویم شناسایی یا بهرسمیت شناختن منافع حیاتی هر کدام از بازیگرهاست، هیچکدام از بازیگرها برای اینکه به توافقی برسند، از منافع حیاتی خودشان عقبنشینی نمیکنند. باید دو طرف منافع همدیگر را به رسمیت بشناسند. میتوان در یمن به توافقی دست پیدا کرد که حوثیها در دولت فراگیر وحدت ملی حفظ بشوند و جنگ پایان پذیرد. این دولت وحدت ملی یمن نه دشمنی با عربستان داشته باشد و نه دشمنی با ایران.
دبیر: آیا با عربستان محمد بن سلمان چنین چیزی ممکن است؟
یزدان فام: هر سیاستمداری حتی آدم تازهکار و کمتجربهای مثل بن سلمان، زمانی که دو سال یک جنگ را تجربه کرد و دو سال با تمام توان تسلیحاتی خود، چهار نفر را بمباران کرده است، اما آن چهار نفر باز هم پابرجا هستند. این بدان معناست که سرش به سنگ خورده و بر میگردد و دوباره فکر میکند. دوباره فکر کردن از اوفردی با تجربهتری میسازد که نسبت به دو سال قبل تغییر کرده است. از این بابت من خوشبین هستم . طرفی که در حال شکست است و تلاش میکند خود را به طریقی از این باتلاق بیرون بیاورد و شکست خود را روز به روز عقب بیندازد، نیازمند راه حلی برای برون رفت از جنگ است.
دبیر: یک ضلع مثلث که عربستان باشد، موانعی برای ارتباط اعلامی و اعمالی خود دارد. در طرف دیگر رژیم صهیونیستی است که اندک تقارب به هر کدام از بازیگران منطقه و کشورهای اسلامی برایش دستاورد حساب میشود و میخواهد ارتباطات خود را به همه نشان بدهد. با وجود این، آیا رژیم صهیونیستی هم با موانعی روبرو است؟
رضوی: اینکه چه پیامدهایی در نزدیکتر شدن علنی روابط رژیم صهیونیستی و عربستان در منطقه متصور است، به نظر میرسد اولین پیامدش این باشد که عربستان در جنگ یمن نسبت به گذشته آزادی عمل بیشتری پیدا کند. چون نگرانی عربستان از بابت واکنشها و مخالفتها در عرصه بینالمللی به کمک این رژیم و حمایت جدیتر آمریکا کاهش خواهد یافت. نکته دوم، واکنش فلسطینیان به عنوان پیامد این قضیه خود یک مانع است. ابومازن میگوید روابط عادی کشورهای عربی اسلامی با اسرائیل باید به بعد از صلح و تحقق خواستههای فلسطینیها موکول بشود. ابومازنی که آدم آنها است این انتظار را دارد. گروههای مقاومت نیز شدیداً با رویکرد جدید عربستان مخالفت خواهند کرد. پیامد بعدی، ایجاد فضای لازم برای تکثیر گروههای افراطی تکفیری در سطح منطقه خواهد بود. مانع دیگر برای عربستان به جایگاه این کشور در مسأله فلسطین برمیگردد. مسأله فلسطین دارای دو سر است. ایران رهبری مخالفت و مقاومت در برابر اسرائیل را عهدهدار است و مصر نیز خط سازش را رهبری میکند. عربستان اگر با اسرائیل سازش کند، جایگاه او در ذیل مصر قرار میگیرد. همچنین عربستان نمیخواهد در طرف ایران قرار بگیرد. بنابراین، خود را مجبور میبینند که راه بینابینی را انتخاب نماید، تا بتواند هویت خادمالحرمین بودن و رهبری جهان عرب را فعلاً حفظ کند. به علاوه، حرکت علنی عربستان به سمت اسرائیل باعث خواهد شد که همه گروههای فلسطینی و جهان اسلام به سمت ایران گرایش پیدا کنند.
اما در شکلگیری این ائتلاف چه موانعی در سر راه خود اسرائیل قرار دارد، به نظرم رویکرد غیر انسانی اسرائیل به فلسطین بزرگترین مانع است. اگر عربستان تا حالا به رغم خواست و نیازش نتوانسته مثل مصر به اسرائیل نزدیک شود و روابط خود را با این رژیم علنی و رسمی نماید، به همین دلیل بوده است. اسرائیلیها همواره اندیشه حفظ برتری استراتژیک خود نسبت به اعراب را داشته و دارند. حتی در صورت عادیسازی روابط با عربستان این ملاحظه را همچنان حفظ خواهند کرد. این مسألهای است که در تمام اسناد راهبردی آمریکا نیز قید میشود. حتی در سند راهبردی ترامپ که در دسامبر 2017 منتشر گردید، آمده است. همگان ملاحظه کردند، ترامپ به ریاض میآید و پانصد میلیارد دلار قرارداد فروش تسلیحات منعقد میکند. ولی باز هم در آنها جنگنده اف 35 را نمی آورد. به هر حال جایگاه اسرائیل به عنوان قدرت برتر باید حفظ شود. حالا این عربستان، یا مصر باشد یا هر کشور دیگری باشد تنها تحفظش در این حد است. چون اگر شما به مصر بروید، مردم این کشور بالای 70-80 درصد، نظر منفی نسبت به رابطه با اسرائیل دارند. به طور طبیعی در میان مردم عربستان این رقم بالاتر خواهد بود.
دبیر: از شرکت شما فرهیختگان گرامی در این میزگرد تشکر مینمایم
نتیجه
روابط دو جانبه آمریکا با رژیم صهیونیستی و عربستان قدمت دیرینه دارد. آمریکا از دیر باز نقطه اتصال دو متحد خود در منطقه غرب آسیا بوده است. اما با وجود این دوستی مشترک، روابط دو متحد تاریخیاش همچنان در هالهای از ابهام و پردهپوشی باقی مانده است. در پرتو تحولات منطقه در دهههای گذشته،که باعث دگرگونیهای شگرفی در مناسبات و بلوکبندیهای منطقهای شده است، محافل صهیونیستی و لابیهای عربستانی در اندیشکدهها و مؤسسات مطالعاتی، از ایران به عنوان دشمن مشترک عربستان و اسرائیل یاد میکنند. در حالیکه ایران همواره در مقام عمل و مواضع ثابت کرده است، نه تنها دشمنی با هیچ کشور مسلمان در منطقه ندارد، بلکه ثبات و امنیت آنها را به مثابه امنیت خود دانسته است.
نشست تخصصی«آثار و پیامدهای همگرایی آمریکا، عربستان و رژیم صهیونیستی» با مشارکت اندیشمندان در مقام پاسخگویی به این سؤال بنیادی «آیا تعریف ایران به عنوان دشمن مشترک برای اسرائیل و عربستان قابلیت لازم را برای عادیسازی روابط دیپلماتیک بین آنها را دارد؟» برگزار گردید. در نشست مذکور، انگیزهها، دلایل، اهداف، موانع و پیامدهای ائتلاف احتمالی بین اضلاع سهگانه مثلث آمریکا، اسرائیل و عربستان واکاوی شد. مهمترین دلایل و انگیزه برای بازیگران مذکور برای طرح و پیگیری تشکیل یک ائتلاف به شرح زیر است:
دلیل اصلی برای آمریکا احیای اقتصاد و به تبع آن حفظ رهبری این کشور در جهان است. برای این منظور در اسناد راهبردی خود، ایران را عامل اصلی بیثباتی و ناامنی در منطقه غرب آسیا اعلام میکند. بر این اساس، معادله فروش امنیت بهوسیله آمریکا و خرید آن از سوی عربستان در منطقه شکل میگیرد. کارآمدی و پایایی این معادله، مستلزم تزریق دلارهای نفتی عربستان به اقتصاد آمریکا و استمرار ناامنی در منطقه غرب آسیا است. دلیل اصلی برای عربستان، تثبیت حکومت نوپای خاندان بن سلمان به پشتیبانی قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای، مثل آمریکا و اسرائیل است. علاوه بر این، مقامات جوان عربستان برآیند حذف صدام به دست آمریکا و شکستهای رژیم صهیونیستی در لبنان و غزه، سپس شکست پروژههای مشترک آنها در سوریه و عراق را به معنای تغییر توازن قوا در منطقه به نفع ایران ارزیابی میکنند. لذا خواهان ائتلاف رسمی با اسرائیل هستند. انگیزه اصلی رژیم صهیونیستی برای ایجاد ائتلاف منطقهای با عربستان عادیسازی روابط خود با اعراب به بهای فراموشی فلسطین و مقابله با جبهه مقاومت در منطقه با هزینه بلوک عربستان است. آمریکای ترامپ در مقایسه با دولت اوباما احساس نزدیکی و قرابت بیشتری با اسرائیل و عربستان در ایرانستیزی دارد. لذا با انرژی فزایندهای در پی تحقق ائتلاف آمریکا، اسرائیل و عربستان بر مبنای تهدید مشترک به نام ایران است. پیشبرد این هدف مستلزم بسط دامنه و عرصههای همکاری بین اسرائیل و عربستان است. بنابراین، دو متحد دیرینه آمریکا در حوزههای زیر در حال همکاری با هم هستند:
پشتیبانی و هماهنگیهای عملیاتی در جنگ علیه سوریه
پشتیبانی و هماهنگی در زمینههای نظامی در جنگ یمن
تبادل اطلاعات نظامی و امنیتی در جنگ یمن
تبادل اطلاعات نظامی و امنیتی علیه ایران
سرکوب محور مقاومت به بهانه جلوگیری از حضور و نفوذ ایران در منطقه
لابی گری مشترک علیه ایران در واشینگتن
تماس و ارتباط علنی بین مقامات بازنشسته و دیپلماسی مسیر دو
آزمون عادیسازی روابط خویش از طریق کشورهای کوچک و اقماری چون بحرین
هرچند آمریکا در رأس مثلث از انگیزه بالایی برای عادیسازی روابط بین دو رأس دیگر این مثلث، یعنی عربستان و اسرائیل، دارد و بر عربستان فشار میآورد تا در عرصههای مختلف همکاریهای دو جانبه خود را با اسرائیل گسترش و تعمیق بخشد، ولی این بدان معنا نیست که تحقق هدف آنها به راحتی امکانپذیر است. بلکه موانع راهبردی سنگین و پرهزینهای فراروی این ائتلاف نامیمون قرار دارد که بالاجبار ایجاب میکند تا روابط عربستان و رژیم صهیونیستی همچنان به صورت غیر علنی استمرار داشته باشد. موارد زیر از جمله مهمترین موانع مذکور میباشند:
مسأله فلسطین از منظر عربستان و دو طرف دیگر به یک اندازه مهم و اساسی نیست. اسرائیل و ترامپ حاضر نیستند، برای عادیسازی روابط اسرائیل با عربستان، در مسأله فلسطین مابهازایی به عربستان بپردازند. از طرف دیگر برای عربستان هم چشمپوشی از مسأله فلسطین هزینههای سنگین و بالایی دارد، لذا حاضر نخواهد شد به امید دستیابی به یک همیاری اطلاعاتی - امنیتی و فنآوری موشکی یا پهپادی در موضوع فلسطین کوتاه بیاید.
موضع رسمی عربستان در قبال فلسطین، ابتکار عمل اتحادیه عرب در سال 2002 است. شروط اصلی این ابتکار عمل برای عادیسازی روابط اعراب با اسرائیل عبارتند از: اسرائیل در ازای عادیسازی روابط، باید از تمام سرزمینهای فلسطینیان که در سال 1967 تصرف کرده است، خارج شود. همچنین تأسیس یک کشور فلسطینی به پایتختی قدس شرقی و حل مسأله آورگان فلسطینی از دیگر شروط آن عربستان است.
دولت افراطی نتانیاهو نه تنها هرگونه توافق که دربرگیرنده شروط مذکور باشد را رد میکند، بلکه به همین دلیل، بیمحابا بدنبال شهرکسازی در اراضی اشغالی فلسطینیان است تا این ابتکار اعراب را همچون طرحهای مختلف منطقهای و بینالمللی در کارنامه هفت دهه رژیم صهیونیستی بیاثر و غیرعملی سازد.
شرایط کنونی جهان اسلام به ویژه پس از اعلام رسمی پایتختی قدس برای اسرائیل از سوی ترامپ، امکان دوستی علنی عربستان با اسرائیل را غیرممکن، و آن را به یک خودکشی سیاسی تمام عیار تبدیل کرده است.
در چنین شرایطی، داعیه رهبری جهان اسلام توسط عربستان دیگر معنا و مفهوم حداقلی خود را نیز از دست خواهد داد. عربستان که خود را به خاطر شهرهای مقدس مکه و مدینه قطب جهان اسلام معرفی میکند، نمیتواند دوست و متحد اسرائیل که غاصب سومین مکان مقدس اسلامی است، باشد.
تعداد مشاهده: 1081