فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران
 

الگوی کنش متقابل کره شمالی و آمریکا در پرتو متغیر نظام بین‌الملل

دکتر سیدمهدی حسینی متین

کیم جونگ اون: "کره شمالی با پیروزی در حال پیشرفت است تا به قویترین قدرت اتمی و نظامی جهان تبدیل شود”.
(راشیا تودی به نقل از خبرگزاری رسمی کره شمالی -13 دسامبر 2017).

چکیده

دور جدید بحران در شبه جزیره کره تقریباً همزمان با آغاز به کار دولت جدید آمریکا و با آزمایش موشکی کره شمالی در فوریه 2017 آغاز شد. این آزمایش خیلی زود با واکنش‌های تند، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، روبرو شد و تنش‌ها را به سطح نگران کننده‌ای رساند. افزایش سطح نگرانی‌ها تبدیل به بحران جدیدی بین آمریکا و کره شمالی شد که بازیگران مختلف از جمله چین، روسیه، کره جنوبی و ژاپن را نیز درگیر نمود. نکته مهم در خصوص رفتار واحدهای سیاسی این است که این رفتارها تحت تأثیر عوامل متنوعی در درون ساختار نظام بین‌الملل شکل می‌گیرد. یکی از این عوامل موقعیت و جایگاه بازیگران است. ساختار مجموعه‌ای از رفتارها یا کنش متقابل بازیگران است. فهم و ادارک کنشگران از کنش دیگران، مخصوصاً طرف مقابل تعیین‌کننده رفتار آنها در نظام است. رفتارها علائم و نشانه‌هایی هستند که بازیگران در موقعیت‌های مختلف ارسال می‌کنند و دیگر بازیگران از آنها، برداشتهای مختلف می‌کنند. الگوی کنش متقابل رفتاری بین آمریکا و کره شمالی در این دوره، موضوع پرسشهای گوناگون بوده است که یکی از این پرسش‌ها این است که، ساختار نظام بین‌الملل در این شرایط چه نقشی داشته است؟
فرض نگارنده بر این است که «کنش کره شمالی مبتنی بر ادارک نادرست رفتارها ویا علائم و نشانه‌های ارسالی آمریکا به عنوان کنشگر اصلی نظام بین‌الملل است.» این فرضیه می‌تواند الگوی رفتاری کره شمالی در بحران اخیر را بخوبی تبیین نماید. آیا این ادعای دونالد ترامپ درست است که کره شمالی از رفتار رؤسای جمهوری قبلی آمریکا به اشتباه «ضعف» برداشت نموده یا برعکس، کره شمالی از رفتارهای خود وی چنین برداشتی کرده است. در این نوشتار تلاش می‌شود، براساس این متغیر، رفتارهای آمریکا و کره شمالی با نگاهی به آیند توضیح داده شود.

واژه‌های کلیدی: کره شمالی، آمریکا، علائم و نشانه‌ها، برداشت، سوء برداشت، نظام بین‌الملل، بحران، قدرتهای بزرگ.
طرح مسأله
بحران شبه جزیره کره یکی از قدیمی‌ترین بحران‌های نظام بین‌الملل کنونی است که از تقسیم کره به کره شمالی و جنوبی و پس از پیروزی متفقین در جنگ دوم جهانی در سال ۱۹۴۵ و پایان ۳۵ سال سلطه ژاپن بر کره نشأت گرفت. آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی توافق کردند که قیمومیت موقت کشور را از محل مدار ۳۸ درجه، برعهده گیرند. با خودداری شوروی از همکاری با برنامه‌های سازمان ملل متحد برای برگزاری انتخابات آزاد و عمومی در دو کره، یک دولت کمونیست تحت حمایت شوروی در شمال و یک دولت طرفدار غرب در جنوب تأسیس شد که بحران را در این کشور دائمی ساخت.
از زمان پیمان آتش‌بس بین دو کره در سال 1953، بحران در شبه جزیره کره با شدت و ضعف ادامه داشته است. دو طرف بارها همدیگر را تهدید کرده‌اند، آمریکا و متحدانش بارها کره شمالی را مورد تحریم‌های یک جانبه، چند جانبه و بین‌المللی قرار داده‌اند؛ بارها دو طرف در قالب مذاکرات شش جانبه و با حضور نمایندگان سازمان ملل گفت‌وگو کرده‌اند؛ بارها کره شمالی سلاح‌های متعارف و نامتعارف خود را آزمایش کرده است اما هرگز این تنش‌ها پایان نیافته است.
هرچند بحران در شبه جزیره دیرینه‌ای طولانی دارد، اما دور جدید بحران در این شبه جزیره تقریباً همزمان با آغاز به کار دولت جدید آمریکا و با آزمایش موشکی کره شمالی در 12 فوریه 2017 آغاز شد.1 پس از آن، بر اساس گزارشها، در تابستان 2017 کره شمالی چندین فروند موشک بالیستیک و یک نوع جدید از موشک بین قاره‌ای (ICBM) با نام Hwaseon-15 را پرتاب نمود.2 این آزمایش‌ها خیلی زود با واکنش‌های تند دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا روبرو شد و تنش‌ها را به سطح نگران‌کننده‌ای رساند. افزایش سطح نگرانی‌ها تبدیل به بحران جدیدی بین آمریکا و کره شمالی شد که بازیگران مختلف از جمله چین، روسیه، کره جنوبی و ژاپن را نیز درگیر نمود.
نکته مهم در خصوص رفتار بازیگران مختلف این است که این رفتارها تحت‌تأثیر عوامل و متغیرهای مختلفی شکل می‌گیرد. یکی از این عوامل به متغیرهای داخلی و درک تصمیم گیرندگان از شرایط و علائم محیطی مربوط می‌شود و متغیر دیگر، به موقعیت وجایگاه واقعی بازیگران در نظام بین‌الملل ارتباط می‌یابد.3
رفتارهای آمریکا و کره شمالی در این دوره به دو دسته متغیرهای داخلی و بین‌المللی مربوط می‌شود. اینکه، تصمیم‌گیرندگان در کره شمالی چه درکی از روابط بین‌الملل و عوامل محیطی دارند و یا آمریکا، قدرت اصلی نظام بین‌الملل چه علائمی ارسال می‌کند، دو موضوع متفاوت است. به همین دلیل، رفتارهای آمریکا و کره شمالی در دوره جدید موضوع پرسش‌های گوناگون بوده است. یکی از این پرسش‌ها به نظام بین‌المللی و ساختار آن مربوط می‌شود. آیا موقعیت کره شمالی در این نظام دچار تغییر شده است، یا ایالات متحده آمریکا از موقعیت خود تنزل یافته است؟ واقع امر حاکی از آن است که تغییر خاصی در موقعیت این بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی ایجاد نشده است. اما در آمریکا دولت جدید و رهبران جدیدی روی کارآمده‌اند که رفتارهای متفاوتی از خود بروز می‌دهند. لذا به همین علت، پرسش دیگری که مطرح می‌شود به درک و برداشت (Perception) کره شمالی از این رفتارهای رهبران جدید آمریکا مربوط می‌شود که در مطالعات روابط بین‌الملل از آن به اثرات متغیرهای بین‌المللی بر رفتار کشورها تعبیر می‌شود. کشورها از علائم و نشانه‌ها یا رفتارهایی که سایر بازیگران نظام در موقعیت‌های مختلف ارسال می‌کنند، برداشت یا استنباط‌هایی دارند که رفتارهای خود را بر اساس آن تنظیم می‌کنند. گاه این برداشت‌ها درست وگاه نادرست یا نادقیق است که از آن به «سوء برداشت»(Misperception) تعبیر می‌شود.4 اکنون در خصوص تبیین شرایط کنونی بین آمریکا و کره شمالی، هرچند عوامل و متغیرهای مختلفی می‌تواند مطرح شود اما سؤال اصلی این است که باتوجه به این توضیح و مقدمه کوتاه، علت عمده یا عامل تعیین‌کننده در آغاز دور جدید بحران در شبه جزیره کره و تنش بین آمریکا و کره شمالی کدام است.
فرض نگارنده این است که «کره شمالی از رفتارهای جدید آمریکا و یا علائم و نشانه‌هایی که آمریکای ترامپ در این دوره صادر کرده است، به درست یا غلط، برداشت انزواگرایی نموده است.» به همین دلیل، همان طور که جمله بیان شده در صفحه نخست این نوشته از زبان «کیم جون اون» رهبر کره شمالی نشان می‌دهد، به نظر می‌رسد که درک رهبران کره شمالی از این شرایط این است که اگر در این دوره از مناسبات روابط بین‌الملل به امنیت تاریخی مورد نظر پیشینیان خود و حل و فصل آنچه که علمای روابط بین‌الملل از آن به «معمای امنیت» تعبیر می‌کنند، دست نیابند بعید است در آینده قابل پیش‌بینی به این هدف مهم سیاست خارجی خود دست یابند. لذا آنها باید موقعیت هسته‌ای کره شمالی را در این شرایط تثبیت نمایند. چنانچه این فرضیه درست باشد، شابد بتواند الگوی رفتاری کره شمالی در بحران اخیر را بخوبی تبیین نماید. این درحالی است که دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا معتقد است برداشت نادرست کره شمالی از رفتار رؤسای جمهوری پیشین آمریکا مسبب الگوی رفتاری جدید رهبران کره شمالی است. در این نوشتار تلاش می‌شود، براساس این متغیر، رفتارهای آمریکا و کره شمالی توضیح داده شود و در نهایت، روند آتی مورد بررسی قرار گیرد.
چارچوب نظری
بطورکلی رفتار بازیگران گوناگون با سطوح متفاوت قدرتمندی در عرصه سیاست بین‌الملل تابع دو متغیر مهم است؛ توانایی‌های ملی و ساختار نظام بین‌الملل (یا نظام‌های فرعی منطقه‌ای). هرچند بحران در شبه جزیره کره دیرینه‌ای چند دهه‌ای دارد اما دور جدید بحران بین این کشور و آمریکا در یک سال اخیر بطور خاص، دارای ویژگی‌هایی است که آن را به شکل قابل ملاحظه‌ای با گذشته متفاوت می‌سازد. ضمن اینکه شرایط نظام بین‌المللی نیز نسبت به قبل دگرگون شده و حتی در چندماه اخیر علائم و نشانه‌هایی از خود بروز داده است که بر رفتار بازیگران مختلف از جمله کره شمالی اثرات جدی برجای گذاشته است.
به اعتقاد چارلز دوران5 کشورها در فرآیند تصمیم گیری در سیاست خارجی خود در مرحله‌ای متوجه می‌شوند که در «نقطه عطف»(Turning Point) تاریخی قرار دارند که باید در آن لحظه تصمیم مهمی اتخاذ نمایند در غیر این صورت، این فرصت را از دست خواهند داد. این موقعیت را نظام بین‌المللی فراهم می‌سازد که خود، متشکل از مجموعه‌ای از کنش‌ها یا رفتارهای متقابل بازیگران با سطوح قدرتمندی متفاوت است. هرچند این بازیگران هستند که از آن شرایط یا موقعیت، نقطه عطف را ادراک می‌کنند یا تشخیص می‌دهند. این موضوع، همان چیزی است که رابرت جرویس از آن با عنوان «برداشت یا سوء برداشت»6 یاد می‌کند. یعنی این تصمیم‌گیرندگان هستند که تشخیص می‌دهند در نقطه عطف قرار دارند و برداشت آنها از شرایط و موقعیت خود و رقبا یا نظام بین‌المللی باعث می‌شود که تصمیم مهمی را اتخاذ نمایند. اینکه این نقطه عطف چگونه در ذهن رهبران شکل می‌گیرد، تا حد زیادی به متغیرهای داخلی و گاه به متغیرهای بین‌المللی ارتباط می‌یابد. برای مثال، تحول در قدرت نسبی بازیگران به لحاظ توانایی‌های داخلی (متغیر داخلی)، از جمله دستیابی به قابلیت‌های اقتصادی، صنعتی و علمی خاص مانند دستیابی به قدرت تولید سلاح اتمی، باعث می‌شود که احساس نمایند در نقطه عطف تاریخی قرار دارند. از سوی دیگر، تحول و دگرگونی در نقش و جایگاه و به عبارت روشن‌تر قدرت نسبی سایر بازیگران در درون ساختار نظام بین‌الملل (متغیر بین‌المللی) نیز تعیین‌کننده بوده و می‌تواند تصمیم‌گیر را به این جمع‌بندی برساند که در نقطه عطف تاریخی قرار گرفته است که برای رسیدن به یک هدف مهم باید تصمیمی اتخاذ نماید. صرف نظر از اثرات واقعی هر یک از این دو متغیر، در نهایت آنچه مهم است درک و فهم تصمیم‌گیرندگان است. ممکن است در واقعیت این درک و فهم دقیق یا نادقیق باشد اما همین درک و فهم کنشگران است که منجر به اقدام عملی می‌شود و رفتار آنان را شکل می‌دهد.
نکته قابل ‌ملاحظه این است که نظام بین‌الملل و ساختار آن هم ممکن است محدودیت‌هایی برای بازیگران ایجاد کنند و هم فرصت‌هایی را در اختیار آنها قرار دهد. در همین مرحله است که تشخیص تصمیم‌گیرندگان و درک و برداشت آنها از شرایط دارای اهمیت حیاتی می‌شود. چنانچه اطلاعات دقیق و دست اولی وجود داشته باشد و درک درست و دقیقی از شرایط یا علائم و نشانه‌هایی که سایر بازیگران ارایه می‌دهند وجود داشته باشد و یا به تعبیر دیگر، شرایطی که ساختار نظام بین‌الملل فراهم می‌سازد به درستی درک شود، تصمیمات درستی اتخاذ می‌شود. در غیر این صورت، سوء برداشت از وضعیت ممکن است آنها را دچار اشتباه محاسباتی (Miscalculation) بزرگی نماید که نتایج و پیامدهای سنگینی برای کشورشان به همراه خواهد داشت. گاه در اثر رفتارهای متناقض و علائمی که ساختار ارایه می‌دهد، فضای ابهام و دشواری فراروی تصمیم گیرندگان قرار می‌گیرد که بازیگران را دچار سرگردانی و عدم قطعیت‌های (Uncertainty) جدی می‌سازد. در چنین فضایی هرچقدر ابهام و عدم قطعیت بیشتر باشد به همان میزان محاسبات بغرنج‌تر و پیچیده‌تر شده و تصمیم‌گیری درست دشوارتر خواهد شد و در نتیجه، امکان خطا و اشتباه در تصمیم‌گیری‌های سیاست خارجی افزایش می‌یابد. ضمناً این ابهام و عدم قطعیت و در نتیجه اشتباهات در تحلیل درست شرایط و تصمیم‌گیری‌ها، خود باعث ایجاد و افزایش بی‌ثباتی و در نهایت جنگ‌ها و منازعات در نظام خواهد شد. بنابراین، در چنین شرایط ابهام‌آمیزی درک و فهم عینی و درست شرایط اهمیت زیادی می‌یابد.
آمریکا باتوجه به نقش و جایگاهش به عنوان تنها قدرت برتر بجامانده از قرن بیستم در ساختار جدید پس از دوره جنگ سرد، در نزدیک به سه دهه گذشته گاه رفتارهایی از خود نشان داده که بر رفتار سایر بازیگران اثر جدی بر جای گذاشته و یا به عنوان چراغ راهنمای این بازیگران جهانی و منطقه‌ای عمل کرده است. برای مثال، با فروپاشی اتحاد شوروی در اوایل دهه 1990 و یا پس از حملات 11 سپتامبر 2001 چنین شرایطی ایجاد شد و برخی بازیگران بین‌المللی و منطقه‌ای مانند عراق (حمله به کویت)، لیبی (تولید سلاح کشتار جمعی)، سودان (مناقشات داخلی)، سومالی (بحران داخلی) و سایرین رفتارهایی را در پیش گرفتند که کم و بیش، بر برداشت‌ها و محاسبات درست و نادرست آنها از نظام بین‌الملل و بویژه بازیگر اصلی آن مبتنی بود. لذا بر همین اساس، سوابق نیز نشان می‌دهد که در نقطه عطف، سوء برداشت و سوء محاسبه بازیگران می‌تواند خسارات جبران‌ناپذیری به دنبال داشته باشد.
بررسی کنش‌های آمریکا در شرایط نوین
در شرایط نوین بین‌المللی و فضای تنش‌آلود کنونی تصمیم‌گیرندگان جدید در آمریکا در مدت کوتاه پس از حضور در کاخ سفید، آگاهانه و یا ناآگاهانه، اقداماتی کرده‌اند که با الگوهای رفتاری معمول از سوی آمریکا درجایگاه یک کنشگر اثرگذار، متفاوت به نظر می‌رسد. بدیهی است که این رفتارها بطور مستمر از سوی سایر بازیگران تحلیل و ارزیابی می‌شود. گاه سایر کنشگران برداشتهای صحیحی از آن اقدامات داشته و گاه نیز برداشتهای نادرستی دارند. این وضعیت از آغازین روزهای دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ بطور روزافزونی تشدید شده است؛ بگونه‌ای که برخی رهبران کشورها خود را در وضعیت دشواری می‌بینند و از پیش‌بینی آینده ،بخصوص در رابطه با رفتارهای آمریکا، ناتوانند. این الگوی رفتاری آمریکا در دوره جدید طیفی از اقدامات و تصمیمات را شامل می‌شود. این در حالی است که به نظر نمی‌رسد در موقعیت و جایگاه این کشور در ساختار کنونی نظام بین‌الملل تحول خاص و تعیین‌کننده‌ای روی داده باشد.
از سوی دیگر، نظام بین‌المللی هنوز در مرحله انتقالی قرار دارد7 و بازیگران مختلف می‌کوشند موقعیت جدیدی برای خود جستجو نمایند و یا موقعیت بدست آمده را تثبیت نمایند. لذا برای تبیین بهتر تصمیمات و رفتارهای کره شمالی در این دوره، ابتدا لازم است کنش‌های آمریکا در این دوره و فضای ادراکی که این کنش‌ها ایجاد کرده مورد بررسی قرار گیرد وسپس، کنش‌های کره شمالی بررسی شود.
ایالات متحده بویژه، رئیس جمهوری جدید این کشور، مجموعه‌ای از تصمیمات، رفتارها و اقدامات را انجام داده است که بطور طبیعی از سوی سایر بازیگران، علائم و نشانه‌های جدیدی ادراک می‌شوند. بنابراین، آمریکا در جایگاه کنشگر اصلی نظام  بین‌الملل، نقش مهمی در ایجاد فضای ادراکی برای سایر کنشگران داشته و آنها این کنش‌ها را به عنوان علائم و نشانه‌های ساختار نظام تلقی می‌کنند. به منظور ارزیابی ادراک و برداشت سایر کشورها از جمله کره شمالی از این رفتارهای آمریکا، ذیلاً به برخی از مهمترین تصمیمات و اقدامات متفاوت و یا غیرعادی رئیس جمهوری جدید آمریکا اشاره می‌شود:
یکم - مفهوم «نخست آمریکا»(America First): یکی از مفاهیم اصلی و مهمی که دونالد ترامپ از زمان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری در سالهای 2016- 2015 آن را مطرح ساخت، همین مفهوم بود. این مفهوم بسیار مبهم است و هرچند به عنوان یک مفهوم پایه و در حقیقت به عنوان آیین (دکترین) سیاست خارجی ترامپ در متن سند استراتژی امنیت ملی آمریکا قرار گرفته است اما، برداشت‌های متفاوتی از آن می‌شود که گاه با هم در تضاد بوده است. اما در مجموع، تاکنون دو برداشت اصلی از این مفهوم شکل گرفته است:
انزواگرایی فزاینده: بدون نیاز به ارایه شواهد می‌توان با قاطعیت ادعا نمود که در طول دوران مبارزات انتخاباتی و پس از آن عمده تحلیل‌ها و برداشت‌ها از این مفهوم این بوده است که ترامپ با این مفهوم قصد دارد تأکید و تمرکز اصلی را بر توجه به داخل معطوف نماید و رفع مشکلات و چالشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داخلی اولویت نخست دولت وی خواهد بود. بنابراین، دولت آینده آمریکا نیازی به متحدان و پیمانهای سیاسی و اقتصادی و امنیتی سنتی نخواهد داشت و به تدریج رویکرد وی به اولویت‌ها و نیازهای داخلی معطوف خواهد شد. باتوجه به اینکه ترامپ بارها اعلام نمود که آمریکا نمی‌خواهد بازوی نظامی و امنیتی جهان باشد و قصد ندارد نیروی نظامی آمریکا را برای منافع دیگر کشورها به کار گیرد، این تصور ایجاد شده است که استراتژی نوین آمریکا در این دوره «انزواگرایی فزاینده» (Increasing Isolationism) خواهد بود.
در خصوص اهمیت این موضوع برای آسیا و کره شمالی، حتی ترامپ در جایی اشاره نمود که آمریکا منافع استراتژیکی برای ایجاد بازوی نظامی آمریکا در قاره آسیا ندارد.8 در بهترین، شرایط کسانی مانند توماس رایت، استاد دانشگاه هاروارد، با اشاره به انزواگرایی در این دوره معتقدند که تنها تفاوت رویکرد ترامپ با انزواگرایان سنتی در آمریکا این خواهد بود که منافع اقتصادی آمریکا را به گونه‌ای در چارچوب منافع ملی آمریکا تعریف خواهد کرد که کمترین نیاز به مداخله نظامی احساس شود و یا اصلاً چنین نیازی وجود نداشته باشد.9 در هر صورت، برداشت غالب همین است که آمریکا در این دوره به درونگرایی فزاینده و در نهایت، انزواگرایی روی آورده است.
در همین ارتباط و با برداشتی ملایم‌تر، ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا، به جای انزواگرایی و با هشدار نسبت به این موضوع، از مفهوم «رهاسازی» (Abdication) (یا کناره‌گیری) برای الگوی رهبری و رفتاری آمریکا در دوره ترامپ استفاده کرده است. منظور وی این است که آمریکای ترامپ نسبت به رهبری و حضور در عرصه بین‌المللی بی‌میل است و قصد دارد که جهان را به حال خود رها کند و قید رهبری جهانی را زده است.10در هر صورت، این مفهوم نیز انزواگرایی را در خود دارد با این تفاوت که آن را تصمیمی ارادی و نه نتیجه ضرورت‌ها و الزامات داخلی و جهانی آمریکا می‌داند. در حالی که سایر تحلیل‌گران و متخصصان سیاست خارجی آمریکا، انزواگرایی را امری اجباری و نتیجه افول قدرت آمریکا و مداخلات فزاینده صورت در گذشته می‌دانند.
یک‌جانبه‌گرایی فزاینده: در برداشتی کاملاً متضاد نسبت به برداشت نخست، برخی صاحب‌نظران از مفهوم «نخست آمریکا» این‌گونه برداشت می‌کنند که آمریکا در این دوره گرفتار نوعی «یک‌جانبه‌گرایی‌ فزاینده» (Increasing Unilateralism) شده است که مشابه دوره جرج بوش و تصدی نومحافظه‎‌کاران بر ساختار سیاسی در واشنگتن پس از 11 سپتامبر 2001 است. با این تفاوت که رویکرد ترامپ سیاسی نیست و اقتصادی است. یعنی، مقصود و منظور ترامپ از این مفهوم این است که آمریکا هرجا منافع اقتصادی اش اقتضا نماید بدون تردید و یک‌جانبه اقدام خواهد کرد و اصلاح یا خروج از پیمان‌ها و توافق‌های اقتصادی بین‌المللی و منطقه‌ای اولویت نخست این دولت است. خروج آمریکا از معاهده آب وهوایی پاریس، خروج یک‌جانبه از پیمان اقیانوس آرام موسوم به TPP و تهدید به خروج از توافق‌نامه‌های نفتا (پیمان منطقه‌ای آمریکای شمالی) و برجام (توافق هسته‌ای با ایران) جزو این اقدامات است. در حقیقت، آنچه رهبران کشورها، به خصوص متحدان آمریکا را نگران کرده، این برداشت و این بعد از رفتارهای آمریکای ترامپ است که یک‌جانبه معاهدات را ابطال و یا تعرفه‌های اقتصادی و تجاری در روابط با سایر کشورها وضع می‌کند. به همین دلیل، در این مدت اعضای تیم امنیت ملی و اقتصادی ترامپ و همچنین، شخص وی در سفر به داووس (سوئیس) در ماه ژانویه 2018 به منظور رفع نگرانی رهبران اروپایی و غیراروپایی تلاش کردند در خصوص این برداشت توضیح دهند و ترامپ شخصاً اظهار داشت: «نخست آمریکا به معنای آمریکا به تنهایی [عمل می‌کند] نیست.»11
لذا مشاهده می‌شود که از این مفهوم دو برداشت کاملاً متضاد وجود دارد که یکی انزواگرایی و دیگری نوعی مداخله‌گرایی اقتصادی یک‌جانبه و فزاینده را تداعی می‌کند. بنابراین، در حالی که این مفهوم شکل‌دهنده و پایه اصلی دکترین سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا در این دوره شده است، اما هنوز از این مفهوم، در اثر رفتارهای متناقض و اظهارات و مواضع متفاوت مقامهای دولت جدید آمریکا، برداشت دقیقی وجود ندارد. بدیهی است که فضای متناقض و ابهام‌آمیزی ایجاد می‌شود که نه تنها تشخیص و فهم شرایط را برای سایر کنشگران دشوار می‌سازد بلکه تصمیم‌گیری را نیز سخت کرده و امکان اشتباه محاسباتی را بشدت افزایش می‌دهد.
دوم - مخالفت با ملت سازی (Nation Building) (مداخله‌گرایی): شاید دومین مفهوم مهمی که ترامپ از آغازین روزهای مبارزات انتخاباتی برآن تأکید ورزید، مخالفت با مداخله گرایی و یا به تعبیر روشن‌تر آن چیزی است که در دوره جرج بوش و تاحدودی در دوره باراک اوباما از آن به «ملت سازی» تعبیر می‌شد. دونالد ترامپ در سخنانی در 16 آوریل 2016 که در مؤسسه منافع ملی و با تمرکز بر سیاست خارجی دولت آتی خود ایراد کرد، به صراحت اظهار داشت: «ما کار «ملت‌سازی» را کنار خواهیم گذاشت و بجای آن بر ایجاد ثبات در جهان تمرکز خواهیم کرد.»12 همین مفهوم در استراتژی آمریکا در مورد افغانستان که وزیر دفاع این کشور آن را منتشر نمود نیز درج شده و گفته شده است که آمریکا از ملت‌سازی در افغانستان دست برمی‌دارد و این کار وظیفه دولت و مردم افغانستان است. از این مفهوم چنین برداشت می‌شود که آمریکا در دوره ترامپ به سمت مداخله نظامی، دست کم، به معنای حمله نظامی گسترده مانند جنگ در افغانستان و عراق نخواهد رفت. این در حالی است که در چارچوب سیاست‌های دفاعی آمریکا در شرق آسیا، حمله زمینی گسترده از خاک کره جنوبی به کره شمالی که در متن معاهده دفاع متقابل کره جنوبی و آمریکا نیز درج شده است، یکی از عملیاتی‌ترین گزینه‌های آمریکا برای مقابله با تهدید آن کشور بشمار می‌رود.13
از سوی دیگر، حمله هوایی و موشکی آمریکا به سوریه و پایگاه هوایی الشعیرات و استفاده از مادر بمب‌ها علیه طالبان در افغانستان در ماه آوریل 2017، افزایش 10 درصدی بودجه نظامی آمریکا در سال 2018، کاهش 28 درصدی بودجه وزارت خارجه، از سرگیری آموزش نیروهای کرد سوریه و تجهیز آنها، و مانند آن، همه علائم و نشانه‌های متضادی را بروز می‌دهند. ضمن اینکه سند استراتژی امنیت ملی آمریکا14 نیز که به تازگی منتشر شده است، نه تنها مداخله‌گرایی را نفی نمی‌کند بلکه بر تقویت قدرت نظامی آمریکا، اعم از متعارف و استراتژیک، تأکید می‌نماید و آن را پایه و اساس حفظ صلح و ثبات در جهان قلمداد می‌کند. در همین ارتباط، سند مهم «بررسی وضعیت هسته‌ای (NPR) آمریکا»15 نیز نوسازی جنگ‌افزارهای اتمی آمریکا را اولویت اصلی آمریکا دانسته و به تولید و بکارگیری نوعی سلاح‌های جدید اتمی کوچک، کاربرد سلاح اتمی علیه دشمنان آمریکا در شرایط حاد (Extreme Circumstances) و مانند آن اشاره نموده است که نوعی عزیمت جدی از دوره باراک اوباما بشمار می‌رود. بدیهی است که این وضعیت بر ابهامات و عدم قطعیت‌های موجود به شدت افزوده است و علائم و نشانه‌های متضادی را، حتی برای دوستان و متحدان آمریکا ارسال می‌نماید.16
سوم -غیرقابل پیش بینی بودن ترامپ:17در طول یک سال گذشته، از زمان آغاز بکار دولت ترامپ، مجموعه رفتارهای سیاست خارجی آمریکا بگونه‌ای جدی پیش‌بینی‌ناپذیر بوده است. این اقدامات در چند جهت خود را نشان داده است. از جمله در خصوص موضع و رویکرد نهایی ترامپ نسبت به روسیه که هنوز نامشخص است، در مورد ناتو، در مورد اتهام به چین برای پولشویی، حمله به پایگاه هوایی سوریه، مبارزه مشترک با روسیه و سوریه علیه داعش، و چندین موضوع دیگر که، رئیس‌جمهوری آمریکا رفتارهایی غیرقابل پیش‌بینی از خود بروز داده است. این وضعیت بگونه‌ای بوده است که یا ترامپ از وعده‌ها و نظریات گذشته‌اش عقب نشسته یا در مواردی رفتارهای جدیدی از خود بروز داده، و یا اصولاً رفتارهای گذشته‌اش را تعدیل کرده؛ و گاه نیز اصولاً فاقد طرح و برنامه مشخصی در مورد سیاست خارجی بوده است. برای نمونه، ترامپ در جریان مبارزات انتخاباتی و پس از آن و تا قبل از شرکت در اجلاس سران ناتو در اروپا، بارها پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را سازمانی منسوخ توصیف کرد که کاربرد خود را از دست داده و به سازمانی کهنه، بیهوده و فاقد کارایی تبدیل شده است. اما مدت کوتاهی بعد از ورود به کاخ سفید، مواضع خود را در قبال ناتو تعدیل کرد و حتی در جریان اجلاس سران ناتو در بروکسل در ماه می ‌2017 نقش ناتو را برای حفظ صلح و امنیت در جهان بسیار مهم توصیف کرد.18 این وضعیت بطور قطع، اعتبار آمریکا را به شدت زیر سؤال برده و در حقیقت بحران اعتبار ایجاد کرده است.19 روشن است که این شرایط بگونه‌ای مبهم است که حتی امکان اطمینان به رهبران جدید و پیش‌بینی رفتارهای آنها را برای متحدان نزدیک آمریکا نیز دشوار ساخته است.
هرچند بررسی مواضع و عملکرد دوره یک ساله دولت ترامپ، امکان ارزیابی دقیق این موضوع را دشوار می‌سازد اما شاید بتوان نوعی ارزیابی موقت در این زمینه ارایه داد که شواهد موجود حاکی از آن است که ترامپ دارای شخصیتی پر نوسان و فاقد رویکرد نظری و مفهومی عمیق در حوزه سیاست خارحی و حتی فاقد سابقه اجرایی است. عملکرد و سوابق وی و رفتارهای او در مراحل مختلف زندگی‌اش نیز نشان می‌دهد که، دست‌کم در حوزه سیاست خارجی، به دلیل نداشتن پاسخ و راه حل روشن (نظری) برای بحرانهای جدی و پیچیده جامعه جهانی، یا به دلیل فقدان طرح و برنامه مدون و مشخص در خصوص این نوع بحران‌ها، صرفاً تلاش می‌کند همچون یک پوشش و همچون یک حرکت فرار به جلو در مقابل منتقدین و در خوشبینانه‌ترین حالت، همچون یک اقدام تاکتیکی در مقابل رقبا، از این ایده استفاده کند که پیش‌بینی‌ناپذیری وی یک استراتژی است. یعنی، ترامپ فقط ادعا می‌کند که برای بسیاری از بحران‌ها و مشکلات بین‌المللی طرح سرّی و مخفیانه دارد که نباید متحدان و دشمنان از آن مطلع باشند ومی کوشد با نمایش، آن را بقبولاند. درحالی که، حرکات و رفتارهای وی در استفاده از توییتر برای اعلام تصمیماتی که گاه هیچیک از مشاورین و اعضای تیم امنیت ملی وی از آن مطلع نیستند و نیز بروز واکنش‌های نسجیده و تند و نوسان‌های شدید در مواضع، همگی مؤید شخصیت غیرسیاسی و بدون استراتژی ترامپ و حتی مبین یک بُعد ضد سیاستمدار وی است. ترامپ یک شخصیت تجاری و کاسب است که برای رسیدن به اهداف سیاسی خود به هر وسیله‌ای متوسل می‌شود و هیچ محدودیتی برای خود قائل نیست. دونالد ترامپ سعی دارد نشان دهد که به عنوان یک دولتمرد خردگرا و عملگرا دارای نظریه سیاسی است و پیش‌بینی‌ناپذیری، آیین سیاست خارجی وی است اما واقعیت امر حاکی از آن است که او به علت عدم تجربه دولتمداری فاقد چنین آیینی است و سعی دارد تظاهر نماید و افکار عمومی را متقاعد سازد که وی دارای استراتژی روشن در سیاست خارجی است. بین ادعا تا واقعیت فاصله زیادی است اما این امر وضعیت بسیار بغرنج‌تری در عرصه بین‌المللی ایجاد می‌کند زیرا نه تنها دوستان و دشمنان آمریکا نسبت به اصل این نظریه و ادعای ترامپ، برفرض واقعی بودن، بی‌اعتماد می‌شوند بلکه، حتی نمی‌دانند که آیا ترامپ دارد نمایش بازی می‌کند یا واقعاً به چنین استراتژی‌ای اعتقاد دارد.
چهارم- استراتژی مبارزه با داعش: درخصوص مبارزه برای شکست داعش، ترامپ در جریان مبارزات انتخاباتی و در مناظره با هیلاری کلینتون و حتی پس از آن در برابر انتقادات مبنی براینکه فاقد استراتژی در رابطه با داعش می‌باشد، بارها تأکید ورزید که دارای استراتژی مدون و روشنی برای شکست داعش است که نمی‌خواهد دشمن از آن مطلع شود. اما پس از آغاز به کار در کاخ سفید در تاریخ 27 ژانویه 2017، وی با صدور فرمان اجرایی، جیمز متیس، وزیر دفاع، را مأمور کرد که ظرف یک ماه استراتژی شکست داعش را تدوین و به رئیس‌جمهوری تحویل دهد. این در حالی است که هرچند این استراتژی توسط پنتاگون تدوین و به ترامپ ارایه شده است اما هرگز منتشر نشد. در متأخرترین اقدام ریکس تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا در روز 17 ژانویه 2018 در دانشگاه استنفورد (مؤسسه هوور) کوشید استراتژی آمریکا در مورد سوریه و مبارزه با داعش را منتشر سازد. بدیهی است که در این سخنرانی تأکید و تمرکز بر روی اقدامات و تحرکات دیپلماتیک است تا جنگ و مبارزه نظامی با داعش. لذا، هنوز هم بسیاری ترامپ را به فقدان استراتژی در مورد داعش متهم می‌کنند. این نمونه را می‌توان در شمار شواهد روشنی برشمرد که یا رئیس‌جمهوری آمریکا فاقد استراتژی مدون و روشنی درباره داعش و سوریه است و یا آن‌چنان که خود مدعی شده است، قصد ندارد کسی از برنامه وی در مورد این موضوعات مطلع شود.
پنجم - کره جنوبی و ژاپن مسلح به سلاح اتمی: یکی از مهمترین نظریه‌های تقریباً استراتژیک دونالد ترامپ در زمان مبارزات انتخاباتی بروز و ظهور یافت. وی در جریان مناظره‌ها با هیلاری کلینتون نامزد دمکرات‌ها در جلسه برگزار شده در شبکه خبری سی‌ان‌ان، اظهارداشت که کشورهای متحد آمریکا در شرق آسیا، بویژه کره جنوبی و ژاپن، باید برای تأمین امنیت خود به خودشان متکی باشند و آمریکا حاضر است آنها را تجهیز نماید. ترامپ در این جلسه اظهارداشت: «من به ژاپن و کره جنوبی اجازه خواهم داد تا مقادیر معتنابهی تجهیزات نظامی بسیار پیشرفته و پیچیده از آمریکا خریداری نمایند.» این جمله ترامپ از سوی رسانه‌ها به فروش تسلیحات هسته‌ای تعبیر شد و ترامپ و تیم امنیت ملی‌اش آن را تکذیب نکردند.20 حتی ترامپ در همین جلسه در پاسخ به این پرسش مجری که آیا منظورت از سلاح‌های پیشرفته، جنگ‌افزارهای هسته‌ای است؟ زیرا آمریکا دهه‌های متمادی مانع دستیابی این کشورها به سلاح اتمی شده است؟ پاسخ داد: «می‌توانم صادقانه بگویم؟ ممکن است اکنون زمانی باشد که این سیاست را تغییر دهیم.» وی افزود: «یک زمانی باید بگوییم بهتر است ژاپن و کره جنوبی خودشان از خود دفاع کنند.»21 صرف نظر از این‌که این اظهارات رئیس‌جمهوری آمریکا در آن زمان جنبه تبیلغاتی داشت و یا واقعاً موضوعی بوده که به آن باور داشته است، مهم این است که در جای خود نگرانی فزاینده‌ای را دامن زد که ممکن است مسابقه تسلیحاتی را در شرق آسیا دامن بزند. طبیعی است که این اظهارات برای کره شمالی به عنوان طرف اصلی معادلات استراتژیک در شرق آسیا و کشوری که دچار فقدان امنیت است، معنا و مفهوم خاصی خواهد داشت. طرف دیگر فقدان امنیت برای کره شمالی، احساس فقدان امنیت برای کشورهای کره جنوبی و ژاپن است. آنها نیز ممکن بود از این اظهارات ترامپ درک و برداشت خود را داشته باشند. بعید نیست که کره شمالی که این اظهارات و مواضع رئیس جمهوری آمریکا را به عنوان علامت و نشانه‌ای تلقی کرده باشد که یک معنای آن پذیرش وضعیت موجود (Status Quo) است. مجموعه رفتارهای کره شمالی در یک سال گذشته در جهت تثبیت موقعیت خود حاکی از آن است که این اظهارات رئیس‌جمهوری آمریکا را جدی تلقی کرده است.
اثرات کنش متقابل بین آمریکا و کره شمالی
روشن است که مجموعه این اظهارات، تصمیمات و اقدامات دونالد ترامپ قبل و پس از انتخابات ریاست جمهوری که گاه تناقض‌های آشکاری بین اقدامات وی با اظهاراتش وجود دارد، عملاً باعث می‌شود که بسیاری از کنشگران سیاسی در سطح جهان دچار اشتباه محاسباتی شوند. با آغاز واکنش‌ها بین آمریکا و کره شمالی، که با آزمایشهای موشکی و سپس آزمایش هسته‌ای کره شمالی به تدریج به اوج خود رسید، امکان این نوع اشتباه محاسباتی موضوعیت بیشتری پیدا کرد. به همین دلیل، بررسی رفتارهای رهبران کره شمالی و آمریکا یا کنش‌های متقابل دو کشور از اهمیت شایان توجهی برخوردار شده است. در این دوره تهدیدهای لفظی بین رهبران دو کشور به صورت مصاحبه یا پیام‌های توییتری بین کیم جونگ اون و دونالد ترامپ افزایش یافت؛ به گونه‌ای که دو کشور را در آستانه یک جنگ هسته‌ای قرار داد. هرچند برخی تهدیدهای رهبران دو کشور بویژه از ناحیه رئیس‌جمهوری آمریکا کودکانه به نظر می‌رسد و بسیاری از متخصصین بی‌توجه از کنار آن می‌گذرند و آن را باور نمی‌کنند اما واقعیت این است که همین پیام‌ها می‌تواند اشتباهات جدی و غیرقابل جبرانی در پی داشته باشند. در این مدت رهبران کره شمالی و آمریکا یکدیگر را با سخیف‌ترین واژه‌ها و عبارات همچون «چاق وکوتاه قد»، «پیرمرد»، «مرد موشکی»، «مرد کوچک موشکی» و مانند آن مورد خطاب قرار دادند. برای مثال، در پاسخ به این تهدید هسته‌ای یا بلوف رهبر کره شمالی که، «دکمه [آغاز حمله] هسته‌ای همیشه بر روی میز من قرار دارد»، دونالد ترامپ در یک پیام توئیتری نوشت: «یک نفر در رژیم تهیدست و قحطی زده کره شمالی به او [کیم جونگ اون] بگوید که من هم یک دکمه هسته‌ای دارم که از دکمه او بسیار بزرگتر و قدرتمندتر است و البته عمل هم می‌کند.» این پیام دارای ظاهری ساده اما معنایی بسیار عمیق و نگران‌کننده است و بسیاری از تحلیل‌گرها، در پشت این نوع پیام‌ها، نظریه‌های اشتباه بزرگ و خطرناکی را مشاهده می‌کنند که می‌تواند فاجعه بار باشد.22 این افراد اعتقاد دارند که ترامپ در این زمینه از نظریه‌های سنتی بازدارندگی که بتواند مانع آغاز یک جنگ هسته‌ای شود، فاصله گرفته و برعکس به سمت آغاز چنین جنگی پیش می‌رود. بدیهی است که این نوع رفتارها می‌تواند بازیگران مقابل از جمله تصمیم‌گیرندگان در کره شمالی را، که بطور معمول در این نوع نظامهای اقتدارگرا تصمیم‌گیرنده اصلی یک نفر است، دچار درک و فهم اشتباه از شرایط نموده و در تشخیص «نقطه عطف» دچار اشتباه محاسباتی سازد. درعین حال، رفتارهای کره شمالی نشان می‌دهد که این کشور تشخیص داده است که اکنون نقطه عطف تاریخی است و باید از این فرصت استفاده نماید.
به نظر می‌رسد ساختار سیاسی در واشنگتن متوجه این موضوع شده است که رفتارهای رئیس‌جمهوری آمریکا با برخی از رفتارهای دیگر وی و یا حتی با رفتارهای مجموعه دولت همسو نیست و این ممکن است بسیار خطرناک باشد. برای نمونه، در مورد کره شمالی، ریکس تیلرسون، وزیر خارجه و جیمز متیس، وزیر دفاع، رویه‌ای در پیش گرفته‌اند که با رفتارها و مواضع رئیس‌جمهوری آن کشور هماهنگ به نظر نمی‌رسد. در حالی که وزیر خارجه آمریکا با کمک دیپلماسی متعارف می‌کوشد بحران را مدیریت نماید و وزیر دفاع با برگزاری مانورهای مشترک و متعارف با کره جنوبی سعی دارد به بحران، واکنش مدیریت شده و حساب‌شده نشان دهد، رفتارهای ترامپ در جهت متفاوتی سیر می‌کند. این وضعیت بطور قطع، آشفتگی و ابهام فزاینده‌ای در نظام تابع منطقه‌ای در شرق آسیا و در کلیت نظام بین‌المللی ایجاد می‌کند که هر تصمیم گیرنده‌ای را دچار خطای محاسباتی خواهد ساخت.
در هر حال، تیم امنیت ملی و سیاست خارجی ترامپ در روندی متعارف کوشیده است رفتاری قابل پیش‌بینی از خود نشان دهد. در همین راستا، استراتژی هسته‌ای آمریکا (2 فوریه 2018) که محصول تلاش‌های نهادهای بوروکراتیک است، با آگاهی از احتمال اشتباه محاسباتی کره شمالی به روشنی گفته است که می‌خواهد به شفاف‌ترین شکل با این کشور سخن بگوید تا دچار اشتباه نشود. در این سند آمده است: «به منظور استمرار پشتیبانی از عدم اشاعه هسته‌ای، ایالات متحده خواهد کوشید تا شفافیت و پیش‌بینی‌پذیری را افزایش دهد تا از اشتباه محاسباتی احتمالی در میان دولت‌های هسته‌ای و سایر دولتهای دارای سلاح هسته‌ای، از راه گفتگوهای استراتژیک، کانالهای ارتباطی کاهش ریسک و دیگر رفتارهای بهینه مرتبط با ایمنی و امنیت جنگ‌افزارهای هسته‌ای، جلوگیری کند.»23 این در حالی است که همین سند، جنگ‌افزارهای هسته‌ای کره شمالی را تهدیدی علیه آمریکا و متحدان این کشور و غیرقابل قبول دانسته است. این سند یادآور شده است: «ایالات متحده بار دیگر تأکید می‌کند که برنامه هسته‌ای غیرقانونی کره شمالی باید بطورکامل، قابل راستی آزمایی و غیرقابل برگشت نابود شوند و شبه جزیره کره را عاری از سلاح هسته‌ای بسازد.»24
در موضعی دیگر، رئیس‌جمهوری آمریکا در جریان سفر به شرق آسیا، در پکن در خصوص بحران کره اظهار داشت: «ما با قدرت یکدیگر سرانجام این منطقه و جهان را از خطر جدی هسته‌ای رها خواهیم ساخت اما این امر نیازمند یک اقدام جمعی، یک قدرت جمعی و یک همگرایی جمعی برای موفقیت صلح است.»25 در مقابل، کره شمالی این سفر رئیس‌جمهوری آمریکا را یک سفر تجاری دانست که فردی جنگ‌طلب به دنبال جمع‌آوری پول و ثروتمند ساختن صنایع نظامی آمریکاست.26 اما در پیامی کاملاً متضاد، رهبر کره شمالی سخنرانی ترامپ در مجلس ملی کره جنوبی را «اعلام جنگ» نامید.27 این پیامها یا کنش‌های متقابل بین رهبران کره شمالی و آمریکا امکان سوء برداشت و یا فهم نادرست از سوی هر دو نفر را به شدت افزایش داده است.
بخش دیگری از طرز تلقی‌های آمریکا نسبت به کره شمالی در این دوره را باید از لابلای اسناد اصلی و راهبردی آمریکا جستجو نمود. سند امنیت ملی آمریکا در سال 2017 یکی از این اسناد است که توجه ویژه‌ای به کره شمالی دارد. در این سند 17 بار به نام کره شمالی اشاره شده و این رژیم را رژیم سرکش، بی‌ثبات کننده، متخاصم و دیکتاتور توصیف کرده است. از زاویه استراتژیک، در این سند گفته شده است که کره شمالی در پی دستیابی به قابلیت کشتن میلیون‌ها آمریکایی با سلاح هسته‌ای است. ساخت سلاح هسته‌ای و موشک‌های بالستیک کره شمالی، ایالات متحده و متحدان آن را تهدید می‌کنند. هرچه تهدیدهای کشورهایی که برای اشاعه و توسعه سلاح‌های کشتار جمعی مصمم هستند، بیشتر نادیده گرفته شود، این تهدیدها بیش از پیش تشدید می‌شود و گزینه‌های دفاعی آمریکا نیز کمتر می‌شود. لذا می‌توان متوجه شد که براساس این اسناد- و در حالی که ممکن است اظهارات و مواضع ترامپ علائم متفاوتی ارسال نماید- تهدید هسته‌ای کره شمالی برای آمریکا در این دوره بشدت افزایش یافته است.
اما بررسی الگوی رفتاری کره شمالی در بحران شبه جزیره نشان می‌دهد که این قدرت شرق آسیا نیز باتوجه به رفتارهای سیاست خارجی آمریکا در نزدیک به ده ماه گذشته و آشفتگی (Chaos) یا عدم قطعیت (Uncertainty) در عرصه سیاست بین‌الملل به این جمع‌بندی رسیده است که اکنون بهترین فرصت ممکن برای تثبیت موقعیت و جایگاه کره شمالی به عنوان یک قدرت هسته‌ای در شرق آسیا و در کنار چین است. مجموعه اظهارات رهبر کره شمالی و مقامهای نظامی این کشور در یک سال گذشته بخوبی مؤید چنین برداشتی است. نمونه اظهارات کیم جونگ اون که در ابتدای این گزارش آمده است، روشن‌ترین سند در این زمینه است. لذا بعید نیست که هرگونه علائم و نشانه متناقضی از سوی آمریکا، باعث ایجاد خطا در ارزیابی‌های کره شمالی نسبت به واکنش احتمالی آمریکا شده و این کشور را دچار اشتباه استراتژیک سازد.
برای کشورهای ضعیف و بسیار ناامن مانند کره شمالی، سلاح هسته‌ای ابزار قدرتمندتری برای جلوگیری از حمله دشمن و حفظ موجودیت خویش است. به همین دلیل، باتوجه به نابرابری توانایی‌های آمریکا و کره شمالی، هر اقدامی از سوی آمریکا با اقدامی چند برابر از سوی کره شمالی روبرو می‌شود چرا که اگر کنشگر ضعیف‌تر چنین نکند ممکن است کشور قدرتمندتر آن را ناشی از ضعف و ترس تلقی کرده و در نتیجه به رویارویی نظامی منجر شود که در نهایت نابودی کشور ضعیف را به دنبال خواهد داشت. لذا این کشور نهایت تلاش را به عمل می‌آورد تا این برداشت ایجاد نشود. این همان «معمای امنیت» (Security Dilemma) بین آمریکا و کره شمالی است. هرقدر تهدیدهای آمریکا بیشتر شود پیونگ یانگ اقدامات نظامی بیشتری انجام خواهد داد و به توسعه صنایع نظامی و هسته‌ای خود سرعت بیشتری خواهد بخشید. به همین دلیل، کره شمالی با توسل همزمان به دو شگرد، ادبیات تند و اقدامات نظامی، در پی تثبیت موقعیت خویش به عنوان یک قدرت هسته‌ای است. تثبیت موقعیت هسته‌ای کره شمالی، که در واقع، به اعتقاد کره نقطه عطفی است که از ضعف و انزواگرایی آمریکا ناشی می‌شود، در این شرایط می‌تواند امنیت و بقای کره شمالی را در درازمدت تضمین نماید. واحدهای سیاسی در یک نظام بین‌المللی با ماهیت آنارشیک هیچ راهی ندارند جز اینکه به دنبال اقداماتی برای تأمین امنیت خود باشند. نتیجه این خواهد شد که کشورها برای افزایش امنیت خود و بازداشتن دشمنان بالقوه، به دنبال سلاح هسته‌ای باشند. تسلیحات هسته‌ای می‌تواند بازدارندگی ایجاد نماید و لذا بازیگران ضعیف‌تر برای حفظ بقا و موجودیت خود و به دلیل ترس از نابودی خویش به دست قدرت قوی‌تر، به فکر کاربرد چنین تسلیحاتی نمی‌افتند. دولت‌ها در درجه اول نگران امنیت خویش‌اند اما از آنجا که در سیستم بین‌المللى تنها ضامن امنیت و بقای هر دولتى میزان قدرت نسبى آنهاست، دولت‌ها ضمن حساسیت نسبت به افزایش قدرت دیگر بازیگران رقیب، سعی دارند از قدرت هسته‌ای که متضمن نابودی خودشان است استفاده نکنند. لذا تهدید و نه قدرت در کانون نگرانی‌های امنیتی دولت‌ها قرار دارد و بر این اساس دولت‌ها ضرورتاً از قدرتمندترین دولت نمی‌ترسند بلکه از دولتی می‌ترسند که بیش از سایر دولت‌ها تهدیدآمیز جلوه کند. رفتارهای کره شمالی از این زاویه نیز قابل درک است. هرچند باید افزود که، درک نیات و مقاصد واقعی دولت‌ها دشوار است و به علاوه نیات و مقاصد دولت‌ها ممکن است تغییر کند و تمیز بین توانمندى‌ها و سیاست‌های تدافعی و تهاجمی نیز دشوار است. لذا دولت‌ها گاهی نیات و سیاست‌های یکدیگر را به گونه‌ای غیر واقعی، تهدیدآمیز می‌یابند.
لذا، آزمایش‌های کره شمالی از جمله آزمایش یک بمب هیدروژنی و آزمایش 12 موشک بالستیک در یک سال گذشته، نشان‌دهنده نگرانی‌های امنیتی کره شمالی و تلاش برای خروج از بحران ناامنی موجود تلقی می‌شود. هرچند اولین تأثیر آزمایش هسته‌ای کره شمالی بر منطقه شرق آسیا، بر هم زدن موازنه قوا در این منطقه است اما یکی از مهم‌ترین پیامدهای آن پاسخی به معمای امنیت است، چون این کشور نوعی تهدید جدی از ناحیه آمریکا علیه نظام سیاسی خود احساس می‌کند. لذا نتیجه اثرات کنش متقابل بین کره شمالی و نظام بین‌المللی به شکل متغیرهای تعیین‌کننده رفتار کره شمالی در سطوح منطقه‌ای و در سطح نظام بین‌الملل مشاهده می‌شود که مبتنی بر معمای امنیت و به تبع آن عدم اطمینان است. ازسوی دیگر، تهدیدهای متقابل میان کره شمالی و ایالات متحده، آزمایش‌های هسته‌ای و موشکی توسط کره شمالی، و موضع آمریکا در مورد امکان استفاده از "همه گزینه‌ها"، سبب افزایش نگرانی‌ها در مورد احتمال واقعی جنگ با کره شمالی شده است. از این رو کره شمالی یکی از جدی‌ترین چالش‌های امنیت ملی را برای دولت ترامپ به وجود آورده است.
در فرآیند کنش متقابل بین آمریکا و کره شمالی، رفتارهای نامتوازن و متغیر دولت جدید آمریکا و واکنش‌های پرنوسان آمریکا در قبال کره شمالی و همینطور، ابهامات موجود در مناسبات ترامپ و تیلرسون (کاخ سفید و وزارت خارجه) و حتی متیس (وزیر دفاع) در خصوص برخورد با کره شمالی، علائم و نشانه‌های متضادی را ارسال می‌کند که می‌تواند هر بازیگری را دچار اشتباه محاسباتی کند. در حالی که ریکس تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا، عازم شرق آسیا برای گفتگو و مذاکره با رهبران چین جهت مدیریت بحران و حل مسالمت‌آمیز آن بود، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا، با توئیتی وی را از بکارگیری دیپلماسی باز داشته و گفت: «من به ریکس تیلرسون وزیر خارجه فوق‌العاده‌مان گفتم که او با مذاکره با مرد کوچک موشکی در حال وقت تلف کردن است. ریکس، انرژی خود را حفظ کن! ما آنچه را که باید، انجام خواهیم داد(!؟)»28 ترامپ در توییتی دیگر با فاصله چند ساعت خطاب به تیلرسون اظهارداشت: «با مرد موشکی مهربان باش [زیرا] او 25 سال است که هیچ کاری نکرده است، چرا حالا باید انجام دهد؟» یا در حالی که وزیر خارجه آمریکا از گفتگوی بدون قید و شرط و برقراری کانال‌های مذاکراتی متعدد مخفیانه و غیرمخفیانه با کره شمالی سخن می‌گوید، ترامپ رهبر کره شمالی را به استفاده از سلاح هسته‌ای تهدید می‌کند. بدیهی است که این کنش‌های متضاد و متناقض آمریکا می‌تواند هر بازیگر خردمندی را دچار ابهام و ناگزیر از اشتباه محاسبه سازد.
در پاسخ به این پرسش که آیا رهبران کره شمالی با چنین وضعیت مبهم استراتژیک و دشواری روبرو شده‌اند، می‌توان با احتیاط گفت که این فرض منتفی نیست. زیرا هرچند نظام بین‌المللی در عرصه ماهیت و گستره (توزیع) انواع قدرت، دچار پراکندگی و عدم تمرکز شده و بازیگران متعدد نوظهور دولتی و غیردولتی منطقه‌ای و غیردولتی با توانایی عملیاتی در عرصه جهانی وارد شده‌اند اما به نظر می‌رسد بر اساس شاخص‌های متعارف قدرتمندی (جمعیت، نظامی، اقتصادی، علمی و قدرت نرم)، آمریکا هنوز تنها قدرت جهانی است که توانایی‌های بیشتری در مقایسه با سایر بازیگران مانند اتحادیه اروپا، چین و روسیه دارد. از سوی دیگر، مناطق استراتژیک و حیاتی برای منافع آمریکا در عرصه جهانی پس از جنگ سرد نیز به ترتیب اولویت به شرق آسیا، خلیج فارس و اروپا تغییر یافته است.29 لذا امکان چشم‌پوشی آمریکا از هرگونه تغییر موازنه قدرت در این منطقه بسیار دشوار به نظر می‌رسد. ضمن اینکه رفتارهای مبهم و نامتوازن دولت جدید آمریکا بیش و پیش از هرچیز ناشی از ویژگی‌های شخصیتی دونالد ترامپ رهبر جدید آمریکاست تا تغییر در معادلات قدرت و یا محاسبات استراتژیک آمریکا در دوره جدید. این رفتارهای ترامپ خود نیازمند محاسبه متفاوت و دقیق‌تری است زیرا وی یک رهبر عادی نیست و پدیده‌ای است که باید جداگانه مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد. به همین دلیل، این احتمال که کره شمالی دچار اشتباه محاسباتی شده باشد بعید نیست. زیرا الگوی رفتاری آمریکا در مورد بحران‌های قطع روابط عربستان با قطر، مخالفت با استقلال کردستان عراق و جدایی کاتالونیا از اسپانیا، که حمایت آمریکا از رفتارهای سنتی و عدم تغییر وضعیت موجود را دنبال داشت، حاکی از استمرار شرایط قبل از روی کارآمدن دولت جدید آمریکاست. در هریک از بحران‌های مورد اشاره در نهایت وضعیت به شرایط قبل از آن بحران‌ها برگشت، هرچند که روابط قطر با عربستان هنوز متشنج است اما کنترل و مدیریت شده است تا به مرز غیرقابل کنترل نرسد.
چند نمونه: عربستان، کردستان عراق و کاتالانیا
- عربستان سعودی: همانگونه که اشاره شد، الگوی رفتاری آمریکا و رئیس‌جمهور این کشور شرایط بسیار آشفته و مبهمی را ایجاد کرده است که امکان اشتباه محاسبه از سوی همه کشورهای دوست و دشمن آمریکا را افزایش داده است. از جمله رفتارهایی که براساس محاسبات نادرست دوستان آمریکا انجام گرفته است می‌توان به رفتار عربستان سعودی در بحران قطر اشاره کرد. عربستان با قطع روابط با قطر انتظار داشت آمریکا از ریاض حمایت کند. اما برخلاف انتظار عربستان، تنها چند هفته بعد قطر و واشنگتن یک توافق نظامی منعقد کردند و بر مبنای آن، آمریکا 36 جنگنده F-15 به ارزش 12 میلیارد دلار به دوحه فروخت. به این ترتیب، آمریکا برای مؤاخذه قطر تنها به لفاظی علیه این کشور و لزوم رفع اختلاف میان دو کشور بسنده کرد و حتی در گام‌های بعدی، رهبران عربستان سعودی را زیر فشار گذاشت که در حالی که در جنگ در یمن درگیر هستند و با ایران در منطقه رقابت می‌کنند و تمایل دارند که آمریکا آن کشور را در مقابل ایران حمایت نماید، توقع نداشته باشند که آمریکا از عربستان در بحران قطر حمایت کند.
- کردستان عراق: یک نمونه دیگر در این زمینه رفتارهای رهبران کردستان عراق بود. مقامات جدایی طلب کردستان عراق از جمله مسعود بارزانی نیز درباره رفتار آمریکا دچار اشتباه محاسباتی شدند. رئیس اقلیم کردستان عراق پیش از برگزاری همه‌پرسی به حمایت آمریکا از این فرایند اطمینان داشت و مشاوران آمریکایی وی به او اطمینان داده بودند که آمریکا از وی حمایت خواهد کرد. اما پس از آنکه به این ریسک بزرگ دست زد، عملاً با واکنش محتاطانه آمریکا و در مراحل بعد با مخالفت جدی دولت آمریکا روبرو گردید. کشورهای مهم منطقه از جمله ایران، ترکیه، روسیه و سایر کشورها و حتی اتحادیه اروپا نیز با این حرکت اقلیم کردستان مخالفت کردند و حرکت رهبران کردستان ناکام ماند. مسعود بارزانی نیز مجبور به کناره‌گیری شد.
- کاتالونیا (اسپانیا): تمایل به استقلال از کشور اسپانیا در منطقه کاتالونیا قدمتی چند صد ساله دارد. منطقه کاتالونیا در شمال شرقی اسپانیا واقع شده و زبان و فرهنگ خاص خود را دارد. این ایالت حدود ۷ و نیم میلیون نفر جمعیت دارد و پایتخت آن نیز شهر بارسلونا است. در طول دوران رکود اقتصادی اخیر در اسپانیا بار دیگر موضوع تقاضای استقلال در میان مردم منطقه کاتالونیا مطرح گردید که با برگزاری گردهمایی‌ها و تظاهرات بسیار بزرگی در شهر‌های این ایالت همراه بود. رهبر منطقه کاتالونیا خواهان برگزاری رفراندوم شد. در یک نظرسنجی مشخص گردید که ۴۱ درصد شرکت‌کنندگان در این نظرسنجی خواهان استقلال بوده و ۴۹ درصد نیز به آن رأی منفی داده‌اند. برگزاری همه‌پرسی استقلال کاتالونیا و رأی مثبت مردم این منطقه به آن بزرگترین بحران سیاسی در اسپانیا را پس از دوران ژنرال فرانکو ایجاد کرد. دادگاه قانون اساسی اسپانیا به صراحت جدایی و استقلال این منطقه را غیرقانونی دانست. رهبر کاتالونیا، کارلس پویگدمونت، مقامات رسمی اسپانیا را به استفاده از خشونت «ناعادلانه، بدون تناسب و غیرمسئولانه» برای جلوگیری از رأی دادن مردم این منطقه متهم کرد. اما در نهایت حرکت استقلال‌طلبی کاتالانیا به شکست انجامید و اسپانیا کنترل این منطقه را در اختیار گرفت و رهبر آن منطقه نیز به بروکسل گریخت.
نکته مهم، واکنش بین‌المللی به این بحران بود که آمریکا در رأس آن قرار داشت. دولت آمریکا بارها اعلام نمود که با استقلال‌طلبی کاتالونیا مخالف است و از دولت مرکزی حمایت می‌کند. وزارت امور خارجه آمریکا با صدور بیانیه‌ای از اقدامات قانونی دولت اسپانیا حمایت کرد و کاتالونیا را بخش جدایی‌ناپذیر این کشور دانست. تحولات استقلال‌خواهانه کاتالونیا از نظر عدم کسب مشروعیت و پذیرش بین‌المللی شباهت زیادی به رویدادهای اقلیم کردستان عراق پیدا کرد. در هر دو مورد قاطبه کشورهای جهان با تحرکات یک‌طرفه استقلال‌طلبان مخالفت کرده و خواستار مذاکره با دولت‌های مرکزی عراق و اسپانیا شدند. اما چندین کشور اروپایی از جمله فرانسه، آلمان و همچنین آمریکا با رد استقلال یک‌جانبه کاتالونیا از تلاش‌های دولت مرکزی برای حفظ وحدت اسپانیا حمایت کردند. در بروکسل دونالد تاسک، رئیس شورای اروپا گفت: «این رأی استقلال هیچ‌چیز را تغییر نداد و اتحادیه اروپا تنها با دولت مرکزی اسپانیا تعامل خواهد کرد.»
جمع‌بندی
ساختار کنونی نظام بین‌الملل بر اثر کنش‌های متعارض و متضاد آمریکا در یک سال گذشته شاهد نوعی آشفتگی و عدم قطعیت شده است. تحول و دگرگونی در سیاست آمریکا در دوره جدید در حمایت از متحدین سنتی، فاصله گرفتن از سیاستهایی مانند تجارت آزاد، تغییرات آب و هوایی، و اولویت دموکراسی و حقوق بشر، و حتی به اعتقاد برخی، دور شدن از رهبری آمریکا در جهان تنها بخشی از این اقدامات است. هرچند رویکرد ترامپ در سیاست خارجی تنها عامل نابسامانی فزاینده کنونی در نظم بین‌المللی نیست اما یکی از مهمترین و غیرمنتظره‌ترین عوامل این آشفتگی است.30 این وضعیت باعث شده برخی کنشگران ملی از زاویه منافع و امنیت ملی خود به تحلیل و تفسیر کنش‌های بازیگر اصلی آن یعنی ایالات متحده بپردازند و برای پی‌جویی اهداف و منافع ملی خود تصمیماتی اتخاذ نمایند. اینکه آیا رهبران کره شمالی در این شرایط درک درستی از «نقطه عطف» مورد نظر خود براساس علائم و نشانه‌های ساختاری نظام دارند یا نه، و آیا موفق خواهند شد تا به هدف اصلی خود یعنی تثبیت جایگاه آن کشور بعنوان یک قدرت هسته‌ای در نظام منطقه‌ای شرق آسیا دست یابند، موضوعی است که روند تحولات و رویدادهای آتی آن را روشن‌تر خواهد ساخت. اما آنچه اکنون با قاطعیت می‌توان گفت این که آمریکای ترامپ، کنشگر اصلی نظام بین‌المللی متحول و ناپایدار کنونی، رفتارهای متناقضی از خود نشان می‌دهد که بعید نیست هر بازیگری را دچار اشتباه محاسباتی و خطاهای استراتژیک سازد. لذا کنشگران جهانی و منطقه‌ای باید با محاسبه دقیق و فهم درست و عینی این رفتارها منافع ملی خود را پی‌گیری کنند.
پا‌نوشت‌ها
1. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به:
https://in.reuters.com/article/northkorea-missiles/n-korea-test-fires-missile-into-sea-ahead-of-trump-xi-summit-idINKBN1762YA
2. نگاه کنید به:
https://edition.cnn.com/2017/05/29/asia/north-korea-missile-tests/index.html
3. اخوان زنجانی، داریوش؛ "اثرات متقابل ساختارهای داخلی و بین‌المللی؛ تحقیقی پیرامون تجاوز عراق به کویت"، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 108-107، صص. 43-34.
4. Jervis, Robert; Perception and Misperception in International Politics, Princeton University Press,( 2017).
5. Charles F. Doran, System in Crisis; New Imperatives of High Politics at Century’s End, Cambridge University Press, 1991.
6. Jervis, Robert, Opcit.
7. ظریف، محمدجواد، و سجادپور، سیدمحمد کاظم، و مولایی، عبادالله، دوران گذار روابط بین‌الملل در جهان پساغربی، تهران: مرکز آموزش و پژوهش‌های بین‌المللی، 1395، ص 5.
8. Friedman, Uri, “How Donald Trump Could Change the World”, The Atlantic, November 7, 2016, available at: https://www.theatlantic.com/international/archive/2016/11/trump-election-foreign-policy/505934/
9. Opcit.
10.Hass, Richard, “America and the Great Abdication”, The Atlantic, December 28, 2017; available at: https://www.theatlantic.com/international/archive/2017/12/america-abidcation-trump-foreign-policy/549296/; also see at: https://www.cfr.org/conference-calls/trumps-national-security-strategy
11. Edelman, Adam, “Trump to Davos: ‘America First does not mean America alone’, NBC News, JANuary 26 2018, available at: https://www.nbcnews.com/politics/donald-trump/trump-tells-davos-crowd-america-first-does-not-mean-america-n841306; Also see at: McMaster, H.R. and Cohn, Gary D., “America First Doesn’t Mean America Alone”, The Wall Street Journal,  May 30, 2017; available at: https://www.wsj.com/articles/america-first-doesnt-mean-america-alone-1496187426.
12.Transcript: Donald Trump’s Foreign Policy Speech, APRIL 27, 2016, available at: https://www.nytimes.com/2016/04/28/us/politics/transcript-trump-foreign-policy.html
13.  Mizokami, Kyle, “Could South Korea’s Army Stop an Invasion by North Korea?”, The National Interest, September 22, 2017; available at: http://nationalinterest.org/blog/the-buzz/could-south-koreas-army-stop-invasion-by-north-korea-22435
14. The US National Security Strategy 2018, January 2018, available at: https://www.whitehouse.gov/wp-content/uploads/2017/12/NSS-Final-12-18-2017-0905.pdf
15. The US Nuclear Posture Review, February 2018, available at: https://www.defense.gov/News/Special-Reports/NPR/
16. Yarhi-Mil,o Keren, “After Credibility; American Foreign Policy in the Trump Era”, Foreign Affairs, January/February 2018; available at:  https://www.foreignaffairs.com/articles/2017-12-12/after-credibility
17. حسینی متین، سیدمهدی، " استرات‍ژی پیش‌بینی‌ناپذیری ترامپ"، همشهری دیپلماتیک، شماره 100، تهران، (1/6/96)، آدرس سایت:
http://diplomatic.hmg.ir/Contents/magazineid=3048
18. برای آگاهی از متن سخنرانی رئیس‌جمهوری آمریکا و دیگر سران ناتو به آدرس زیر مراجعه کنید:
https://www.nato.int/cps/nl/natohq/topics_50115.htm
19. Yarhi-Mil,o Keren, “After Credibility, Opcit.
20. Buncombe, Andrew, “ Donald Trump: Japan and South Korea can buy ‘substantially’ more sophisticated US military equipment” The Independent, 5 September 2017; available at: http://www.independent.co.uk/news/world/americas/us-politics/donald-trump-japan-south-korea-military-equipment-us-buy-sell-north-korea-nuclear-threat-missiles-a7930526.html
21. Weissman, Shoshana, “Trump Interested in Arming Japan, South Korea with Nukes”, The Weekly Standard, March 30, 2016; available at: http://www.weeklystandard.com/trump-interested-in-arming-japan-south-korea-with-nukes/article/2001753
22. Friedman, Uri, “The Terrifying Truth of Trump’s ‘Nuclear Button’ Tweet”, The Atlantic, January 3, 2018, available at: https://www.theatlantic.com/international/archive/2018/01/trump-nuclear-button-tweet/549551/
23. The US Nuclear Posture Review, February 2018, Opcit.
24. Ibid.
25. Remarks by President Trump and President Xi of China in Joint Press Statement, Beijing, China,
November 9, 2017; available at: https://www.whitehouse.gov/briefings-statements/remarks-president-trump-president-xi-china-joint-press-statement-beijing-china/
26. Karimi, Faith, “Trump sarcastically responds to Kim Jong Un insults”, CNN, November 13, 2017; available at: https://edition.cnn.com/2017/11/11/politics/north-korea-trump-asia-trip/index.html
27. Ji, Dagyum, “Speech a “declaration of war”: North Korean media”, nknews, November 15, 2017; available at: https://www.nknews.org/2017/11/trumps-national-assembly-speech-a-declaration-of-war-north-korean-media/
28. Gordts, Eline and Robins-Early, Nick, ”Trump Tells Tillerson: Don’t Waste Time Talking To North Korea”, Huffington Post, October 1, 2017; availavle at: https://www.huffingtonpost.com/entry/trum-north-korea-tillerson_us_59d0fd4de4b06791bb111aa4
29. The US National Security Strategy 2018, January 2018, Opcit.
30. Haass, Richard, A World in Disarray; American Foreign Policy and the Crisis of Old Order, New York; Penguin books, 2017,p.312.


تعداد مشاهده: 1088