فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران
 

جایگاه توافق کمپ‌دیوید 2015 در استراتژی خاورمیانه‌ای آمریکا

دکتر محمد جمشیدی
عضو هیأت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران.

چکیده
گفتمان غالب درباره سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه دلالت بر ضعف مفرط واشنگتن در قبال تحولات منطقه دارد اما بدیهی است که این به معنی رها کردن منطقه نیست. در واقع ناامنی فراگیر در خاورمیانه موجب شده که نظم سابق خاورمیانه با بحران مواجه شود و درست در همینجاست که آمریکا تلاش می‌کند این دوره آشوب کنونی و همچنین نظم نوظهور را در راستای منافع خود شکل دهد. لذا مسئله اساسی این است که اقدامات آمریکا برای ایجاد نظم جدید، شناسایی و به خوبی تحلیل شود. توافق کمپ دیوید 2015 بین آمریکا و شورای همکاری خلیج‌فارس یکی از این معدود گام‌های راهبردی ایالات متحده است که در این نوشتار تلاش می‌شود ضمن پرداختن به آن، زمینه‌های ادراکی و راهبردی تحقق آن تبیین شود. مفهوم اصلی شکل‌دهنده توافق کمپ دیوید عبارتست از معرفی ایران به عنوان تهدید مشترک آمریکا و اعراب؛ امری که چشم‌انداز نظم مطلوب آمریکا در منطقه را با ویژگی ضد ایرانی بودن آن ترسیم می‌کند.


مقدمه
چشم‌انداز نقش و راهبرد آمریکا در منطقه خاورمیانه یکی از سئوالات اساسی است که ذهن بسیاری از اندیشمندان رشته روابط بین‌الملل را به خود مشغول کرده است. از یک سو وقوع تحولات سریع و شدت یافتن خشونت و ناامنی و تسری آن به دیگر مناطق جهان، اقدام فوری را طلب می‌کند و از سوی دیگر، ناتوانی و ناکامی غرب در طراحی و عملیاتی کردن یک استراتژی منسجم و ثمربخش کاملاً مشهود است. طبیعتاً در چنین شرایطی حرکت به سوی مدیریت ناامنی، بجای ایجاد امنیت، محوریت پیدا می‌کند. آنچه مسلم است نظم سابق خاورمیانه به هم ریخته است و نظم جدید هنوز شکل نگرفته است. یکی از اساسی‌ترین اهداف راهبردی آمریکا این است که از دل این ناامنی‌های فراگیر، نظم جدید خاورمیانه را شکل دهد. توافق هسته‌ای موسوم به برجام یکی از پایه‌های این نظم است؛ بدین معنی که توانمندی‌های بازیگران خاورمیانه، بخصوص ایران، در سطح متعارف باقی بماند؛ چراکه از نظر ایالات متحده، بهره‌مندی از این ظرفیت می‌تواند باعث تحرک ژئوپلتیک بیشتر ایران شود. لذا در سطح راهبردی، برجام به معنی حفظ سطح بازی در سطح متعارف است. توافق کمپ دیوید گام دوم آمریکا در شکل‌دهی به نظم نوظهور خاورمیانه است. در اینجا نکته مهم آنست که مفهوم راهبردی سامان‌دهنده این نظم، مفهومی است با عنوان تهدید ایران. در واقع تلاش آمریکا برای ایجاد نظم جدید بر اساس تقابل با ایران شکل می‌گیرد. این مقاله به دنبال بررسی ابعاد همین مسئله در سطح راهبردی است. به همین دلیل این مقاله در ابتدا به ادراک راهبردی آمریکا از تحولات جاری خاورمیانه می‌پردازد و سپس با بررسی تأثیر برجام بر سیاست منطقه‌ای آمریکا و مکان‌یابی آن در ماتریس راهبردی آمریکا برای خاورمیانه، به مسئله پیمان کمپ دیوید که در سال 2015 بین اعراب و آمریکا بسته شد می‌پردازد. اگرچه این پیمان در راستای دلجویی اعراب در پی توافق هسته‌ای بود اما به خودی خود دارای اهمیت راهبردی است و در این مقاله تلاش می‌شود که ابعاد آن مورد بررسی قرار گیرد.
الف: تحول ادراکی آمریکا از خاورمیانه پس از بیداری اسلامی
مطالعه نظم خاورمیانه و تحولات سیاسی آن تا پیش از وقوع بیداری اسلامی، غالباً با استفاده از نظریه‌های رئالیستی انجام می‌گرفت. این نظریه‌ها با تمرکز بر نقش دولت‌ها و نوع تعاملات میان آنها ارزیابی تحولات منطقه را امکان‌پذیر می‌ساخت. بر این اساس، وجه اصلی ثبات و تعادل در خاورمیانه مبتنی بر مکانیسم موازنه قوا و متمرکز بر توانمندی‌های نظامی کشورها بود و ثبات درونی رژیم‌ها و ویژگی‌های نظام سیاسی حاکم بر این کشورها در این موازنه راهبردی چندان اهمیت نداشت. اما وقوع بیداری اسلامی موجب شد که محیط داخلی کشورها بر روابط بین دولت‌ها اولویت پیدا کند. اصلی‌ترین ویژگی‌های خاورمیانه بر اساس درک آمریکا شامل مؤلفه‌های زیر است:

1- مردم: بازیگران اصلی
مهمترین تحول در چارچوب انقلاب‌های منطقه در سال 2011 این بوده که «مردم» به بازیگران اصلی و فعال صحنه سیاست تبدیل شدند. در واقع، در این دوره شاهد حضور توده‌های مردمی، و نه صرفاً طبقه متوسط شهری می‌باشیم. در حالیکه تا پیش از این نظریه‌های رئالیستی با تمرکز بر نقش دولت‌ها و نوع تعاملات میان آنها قادر به ارزیابی تحولات منطقه بودند اما با ورود این بازیگر جدید به صحنه کل معادله راهبردی منطقه متأثر گردید. باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا، در مهمترین سخنرانی خود درباره انقلاب‌های منطقه، که در محل وزارت خارجه ایراد شد، با معرفی این نوع حضور توده‌ای به عنوان «پوپولیسم» آن را منبع تهدید خوانده و تصریح می‌کند:
منطقه‌ای که متحمل تغییرات گسترده شده منجر به غلبه پوپولیسم خواهد شد که در آن چارچوب، میلیون‌ها نفر از مردم- و نه فقط تعداد اندکی از سران- باید به یک سیاست اعتقاد پیدا کنند.» وی در ادامه می‌گوید: «ایالات متحده برای چندین دهه مجموعه‌ای از منافع اساسی را دنبال کرده است: مبارزه با تروریسم و توقف گسترش تسلیحات هسته‌ای، تضمین جریان آزاد تجارت و تأمین امنیت منطقه، تقویت امنیت اسرائیل و پیگیری صلح اعراب و اسرائیل... با این حال باید قبول کنیم که استراتژی که صرفاً مبتنی بر پیگیری این اهداف باشد شکم هیچ گرسنه‌ای را سیر نمی‌کند یا موجب ابراز آزادانه اندیشه‌ها نمی‌شود. از سوی دیگر، نپرداختن به آمال و آرزوهای مردم عادی نیز فقط باعث تشدید بدگمانی عمومی به سیاست‌ها و منافع آمریکا به بهای مردم منطقه می‌شود. (Obama, May 19, 2011)
با گذر زمان و روشن‌تر شدن چشم‌انداز تحولات منطقه، باور به نقش مردم به چیزی فراتر از مواضع دیپلماتیک تبدیل شد بطوریکه ارزیابی‌های اطلاعاتی آمریکا در سال 2012 از جمله ارزیابی اطلاعات ارتش ایالات متحده –که مهمترین ابزار مدیریت تحولات منطقه توسط واشنگتن بوده است- تصریح می‌کند: «رقابت بر سر جلب نظر و اقناع مردم، عامل تعیین‌کننده حکومت‌های تازه‌تاسیس در شمال آفریقا و یا منازعه جاری در سوریه و یمن است». (DIA, 2012: 11- 12)
در واقع همین مردمی و توده‌ای بودن حرکت موجب شد که ایالات متحده نه تنها نتواند وقوع انقلاب‌های خاورمیانه را پیش‌بینی کند بلکه حتی در درک عمق و احتمال تسری آن به دیگر کشورها نیز ناکام بود؛ چراکه سرویس اطلاعاتی آمریکا در دوره بعد از 11 سپتامبر صرفاً متمرکز بر ارتباط‌گیری با سیستم رسمی کشورها در حوزه تهدیدهای تعریف‌شده بود و از روندهای درونی جوامع و بخصوص گروه‌های مخالف، اطلاعات مستقیم نداشت. (Ignatius, 2011) دیان فنشتاین، رئیس کمیته اطلاعاتی سنای آمریکا، نیز با بیان اینکه دولت ایالات متحده سرویس اطلاعاتی خود را به دلیل ناتوانی در پیش‌بینی و مدیریت تحولات مصر توبیخ کرد، تصریح می‌کند که اطلاعات سیا درباره انقلاب در مصر، یمن، بحرین و لیبی در حد اخبار روزنامه‌ها بوده است (Rogin, 2011) و مواضع متناقض دولت آمریکا در بحبوحه انقلاب مصر، انتقاد جدی صاحب‌نظران را در پی داشت. این مسئله موجب شده که همراهی با مردم و عدم تقابل با جریان‌های مردمی، به یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه جدید تبدیل شود. اوباما در این رابطه می‌گوید: «منطقه خاورمیانه در یک دهه آینده شاهد تغییرات زیادی خواهد بود. و هر جایی که تمایل ملتی را برای دور شدن از درگیری، هرج و مرج و حرکت به سمت حل و فصل دیپلماتیک مناقشات می‌بینیم، باید آمادگی تعامل با آنها را داشته باشیم.»(Obama, September 24, 2013)  

2- وضعیت عدم اطمینان: ویژگی اصلی منطقه
یکی از فوری‌ترین پیامدهای نقش فزاینده توده‌های مردمی در تحولات منطقه برای منافع آمریکا، بروز وضعیت عدم اطمینان،1 سیالیت و پیش‌بینی‌ناپذیری جهت‌گیری آینده تحولات بوده است. در عین اینکه این حرکت اجتماعی، ساخته و پرداخته قدرت‌های خارجی نبوده است اما از سوی دیگر، حتی دولت‌های برآمده از انقلاب‌ها لزوماً نماینده تحولات نیستند و اساساً خود تحول، مهمتر از نتیجه آن است. این درک از تحولات که به فرایند اصالت می‌دهد به خوبی در نگاه صاحب‌نظران واشنگتن مشاهده می‌شود. میشل فلورنوی، معاون سیاست‌گذاری وزارت دفاع آمریکا در دوره اول اوباما، بر این باور است که:
حوادث اخیر مربط به بیداری عربی را باید به عنوان فصل اول از آنچه یک کتاب بسیار طولانی خواهد بود نگریست. این داستان به احتمال زیاد، اگر چندین نسل طول نکشد، حداقل چندین دهه زمان لازم دارد تا کاملاً بروز نماید و بنابراین ما باید نگاهی بلندمدت، نگاهی راهبردی به این واقعیت و همچنین انتظار پیچیدگی‌های فوق‌العاده و عدم اطمینان گسترده داشته باشیم. (Flournoy, 2013: 13)
حتی جامعه اطلاعاتی آمریکا با تمرکز بر تهدیدهای برآمده از بیداری اسلامی بر ضد منافع، آمریکا مثل تشدید آمریکاستیزی و حتی قتل دیپلمات‌های آمریکایی در لیبی و گسترش سرزمین‌های بدون حاکمیت، تصریح می‌کند:
اگرچه برخی کشورها به سمت حکومت دمکراتیک پیشرفت‌هایی داشته‌اند اما اکثر آنها در حال تجربه عدم اطمینان، خشونت، و عقبگرد سیاسی هستند. سرنگونی رهبران و تضعیف رژیم‌ها باعث بروز رقابت‌های قومی و مذهبی هم شده است. بازیگران اسلامگرا از این گشایش سیاسی بیشترین سود انتخاباتی را می‌برند و احزاب اسلامگرا در مصر، تونس و مغرب به احتمال زیاد نفوذ خود را در سال‌های آینده تثبیت می‌کنند. موفقیت دولت‌های در حال انتقال تا حدی وابسته به توانایی آنها در ادغام این بازیگران در سیاست ملی و ادغام-یا گوشه‌نشین‌کردن- گروه‌های سیاسی، نظامی، قبیله‌ای، و تجاری که بخشی از رژیم‌های سابق بوده‌اند یا از آن رژیم‌ها منفعت کسب می‌کرده‌اند می‌باشد. در عین حال، انتقال‌هایی که در پرداختن به تقاضاهای عمومی برای تغییر ناکام می‌مانند به احتمال زیاد موجب احیاء ناآرامی و افزایش تمایل به سمت راه‌حل‌های اقتدارگرایانه یا افراط‌گرایانه می‌شوند (Worldwide Threat Assessment , 2013: 14).
چنین درکی از واقعیت باعث شد که اصطلاح بهار عربی کم‌کم از رونق بیفتد و بجای آن بیداری عربی رایج‌تر شود. اوباما نیز در سخنرانی خود در مجمع عمومی سال 2013، این تحولات را به یک «تشنج»2 تشبیه کرد که منطقه را فرا گرفته است (Obama, 24 September, 2013). وضعیت عدم اطمینان موجب شد که آمریکا در تعریف نقش برای خود دچار سردرگمی شود که نهایتاً منجر به فقدان استراتژی واحد در قبال تحولات منطقه و رفتارهای موردی با تک‌تک کشورها شود بطوریکه همانطور که اوباما می‌گوید مورد سرزنش جدی گروه‌های مختلف داخلی کشورها قرار گیرد: «ایالات متحده به دلیل میانجیگری و دخالت در منطقه سرزنش می‌شود و به دست داشتن در توطئه محکوم می‌شود و در عین حال، ایالات متحده به خاطر کوتاهی در حل مشکلات منطقه و بی‌تفاوتی در مقابل رنج و درد مسلمانان مقصر خوانده می‌شود... آمریکا از سوی همۀ طرف‌های این منازعه داخلی (مصر) مورد حمله قرار گرفت و به‌طور همزمان به پشتیبانی از اخوان المسلمین و مهندسی رویدادها برای برداشتن آنها از قدرت متهم گردید (Obama, 24 September, 2013).» در واقع، وضعیت عدم اطمینان هم محدودیت‌های قدرت آمریکا را بیشتر کرده و هم انتقادها و خصومت‌ها علیه آمریکا را افزایش داده است و در مجموع بیانگر ضعف آمریکا در مدیریت تحولات خاورمیانه است؛چیزی که در دکترین‌هایی مثل «جای پای حداقلی»3 و «رهبری از پشت سر»4 در دوره جنگ لیبی، و و راهبردهایی مثل «چرخش به آسیا»5 نمایان است.

3- عدم تناسب آرایش دفاعی آمریکا با محیط امنیتی جدید
از زمان به قدرت رسیدن اوباما در سال 2009، واشنگتن در کنار تلاش برای تقلیل جبهه‌های جنگ در خاورمیانه، به دنبال این بود که با استفاده از یک آرایش جدید ترکیبی مشتمل بر مؤلفه‌های متعارف و نامتعارف در برابر ایران، قدرت ایران را مهار و به متحدین خود در این رابطه، اطمینان دهد. از جمله ایجاد و تقویت سیستم دفاع موشکی منطقه و ادغام سیستم راداری آن با اسرائیل، نوسازی نظامی و فروش‌های گسترده تسلیحات متعارف به اعراب منطقه از جمله اعلام فروش شصت میلیارد دلار تسلیحات مدرن به عربستان و در عین حال تلاش جهت ایجاد ائتلاف جهانی برای مهار قدرت متعارف ایران از طریق منع صادرات اقلام متعارف (UNSCR 1929, June 9, 2010: para. 8)، افزایش کیفی قدرت تخریب تسلیحات متعارف، اعلام اراده سیاسی جهت استقرار عملیاتی تسلیحات هسته‌ای تاکتیکی و استراتژیک در منطقه، و تقویت برتری استراتژیک اسرائیل در منطقه (Shapiro, July 16, 2010). لذا دولت آمریکا تلاش می‌کرد که با محوریت تهدید ایران برای منطقه، و با استفاده از ابزارهای نظامی متعارف و نامتعارف، حتی تهدید هسته‌ای ایران در قالب ضمانت امنیتی منفی (NPR, 2010)، نظم ضد ایرانی منطقه را تقویت کند. اما وقوع بیداری اسلامی، اساساً آرایش نظامی و دفاعی امریکا در منطقه را بی‌معنی کرد؛ چراکه اکنون تهدید جدید نامتقارنی شکل گرفته بود. اگر تا پیش از بیداری اسلامی، تهدید، معطوف به قدرت متعارف ایران بود، پس از بیداری اسلامی، تهدید در خیابان‌های کشورهای عربی متحد آمریکا شکل گرفته بود. بنابراین هم منبع تهدید و هم جنس تهدید به گونه‌ای تغییر کرده بود که اساساً آرایش نظامی و دفاعی‌ آمریکا در منطقه بی‌معنی شده بود. مهمتر آنکه ابزارهایی مثل جنگ، بیشتر به ضرر منافع آمریکا و برهم‌زننده وضع شکننده موجود در منطقه کار می‌کرد (Lynch, 2011).
اگر بخواهیم این موارد را جمع‌بندی کنیم باید بگوییم که آمریکا نیز در قبال تحولات بیداری اسلامی دارای یک استراتژی ایجابی نبوده؛ تحولات منطقه را «زمان‌بر» می‌داند؛ و لاجرم به این باور رسیده که این مسیر پر تنش و فشار باید طی شود؛ و بهترین راه برای آن درگیر کردن نیروهای درون جهان اسلام با یکدیگر، بخصوص درگیری‌های مذهبی است. با توجه به تجربه بسط نفوذ و قدرت منطقه‌ای جمهوری اسلامی بعد از جنگ عراق، بخصوص جنگ‌های 33 روزه و 22 روزه، نگرانی عمده واشنگتن این بود که انقلاب اسلامی الگوی جدی، و جمهوری اسلامی به قدرت هژمون منطقه‌ای تبدیل شود. با توجه به محدودیت‌های درونی و منطقه‌ای قدرت آمریکا، گزینه نظامی اساساً گزینه‌ای پرهزینه و برهم‌زننده وضعیت سیال و شکننده خاورمیانه محسوب می‌شود. این ماتریس راهبردی باعث شده که آمریکا با تهاجمی (غیر نظامی)‌تر کردن سیاست خود در قبال ایران و تمرکز فزاینده بر گزینه‌های فشار با پیگیری سیاست «تشدید تحریم»، تلاش نماید تا ایران را با ابزار اقتصادی، مهار راهبردی کند.

ب: اصول استراتژی آمریکا در خاورمیانه جدید
محیط استراتژیک فوق بیانگر آنست که قدرت آمریکا تناسبی با محیط امنیتی جدید در منطقه و بخصوص تهدیدهای نوظهور در خاورمیانه ندارد. به عبارت دیگر، قدرت آمریکا از حالت تعادل و توازن خارج شده است و لازم است که این تعادل دوباره به قدرت آمریکا برگردد؛ چون تداوم این وضعیت در جهان متحول کنونی و عدم تطابق توانمندی‌های کنونی آمریکا با محیط استراتژیک نوظهور می‌تواند پیامدهای راهبردی منفی بر قدرت و نقش بین‌المللی آمریکا بر جای گذارد. مفاهیم کلیدی شکل‌دهنده این راهبرد عبارتند از:
بازتعریف موازنه تهدید: در این رویکرد، محیط بین‌الملل چندان تهدیدآمیز نیست بلکه محیط تهدیدها ملایم است و منابعی که معمولاً صرف چالش‌های خارجی می‌شود برای تأمین نیازهای داخلی قابل مصرف است. (Zenko, 2012) حتی تروریسم، را نمی‌توان به عنوان یک تهدید اساسی تلقی کرد. تعداد کشته‌شدگان حاصل از تروریسم از دهه 1960 به بعد، به اندازه تعداد کشته‌شدگان ناشی از تصادفات رانندگی، یا حساسیت شدید به بادام زمینی بوده است. (Mearsheimer, 2011) حتی در صورت تحقق چنین تهدیدهایی، پیامدهای چندان خطرناکی برای آمریکا ندارند. (JCS, 2015: 4) هدف از این کار، بازسازی بنیان‌های قدرت آمریکا در مواجهه با ظهور احتمالی رقیبان استراتژیک است.
رویکرد به قدرت و توسل به زور: در نگاه جدید استراتژیک آمریکا، قدرت صرفاً به معنی نظامی نیست؛ بلکه مفهوم آن در حال گسترش است و لذا نه تنها نباید صرفاً بر ابعاد نظامی آن تمرکز کرد، بلکه باید دیگر ابزارهای غیرنظامی قدرت (اقتصاد، دیپلماسی و ...) را تقویت نمود. در عین حال، در شرایط ضرورت، توسل به زور باید بصورت چندجانبه انجام شود. بنابراین در مواجهه با دنیای پرآشوب کنونی و تهدیدهای نوظهور، آمریکا باید از خود خویشتنداری و صبر استراتژیک نشان دهد. (NSS, 2015: IV)
تفکیک جنگ‌های ضروری از جنگ‌های اختیاری: استراتژی جدید آمریکا تأکید بر این دارد که واشنگتن باید ایده ایجاد تغییر در کشورهای دیگر از طریق اقدام نظامی یک‌جانبه و یا اهداف بشردوستانه را کنار بگذارد. در این صورت آمریکا می‌تواند بودجه عظیم و بی‌فایده نظامی خود را کاهش دهد؛ اعتبار بین‌المللی خود را بهبود بخشد؛ و منابع خود را در جای دیگری (شرق آسیا بجای خاورمیانه) خرج کند. آمریکا فقط باید به جنگ‌های ضروری که بر وی تحمیل می‌شود (افغانستان) بپردازد و نه جنگ‌های اختیاری (عراق).
بازتعریف اهداف راهبردی و ابزارهای سیاست خارجی: بر این اساس، بجای تمرکز بیش از حد بر خاورمیانه، آمریکا باید متمرکز بر حفظ موازنه قوا در آسیا، پیشبرد یکپارچگی اقتصادی آمریکای شمالی، خودکفایی انرژی، ترویج پاسخ‌های جمعی به چالش‌های جهانی گردد. همچنین بجای تأکید بر ابزار نظامی، باید ابزارهای دیگر مثل ابزارهای و توانمندی‌های اقتصادی و دیپلماتیک مورد توجه قرار گیرند. در این میان، اعزام نیروی زمینی، بخصوص با هدف بازسازی جوامع آنها، بی‌معنی است؛ و آمریکا باید به دنبال شکل دادن به رفتارهای قدرت‌های اصلی باشد. در این میان، تعامل6 با پشتوانه قدرت نقش محوری دارد. (Friedman, 2015; Koh, 2010)
چندجانبه‌گرایی راهبردی: این اصل در استراتژی جدید آمریکا بدین معنی است که چالش‌های قرن 21 را یک کشور به تنهایی نمی‌تواند حل کند؛ حتی اگر آمریکا باشد. در عین حال هیچ تلاشی بدون آمریکا نیز قادر نخواهد بود آن مشکل را حل نماید. لذا گفتگو و همکاری بر اساس "منافع مشترک و احترام مشترک" بخصوص بین قدرت‌های بزرگ راه‌حل پرداختن به مشکلات جهان است. (Obama, 2010; Obama, 2009) مهمترین نمود این مسئله را می‌توان در "تجدید روابط"7 با روسیه در دوره اول اوباما مشاهده کرد.
بدین ترتیب آنچه برای استراتژی تجدید توازن اهمیت دارد آن است که قدرت و برتری آمریکا در نظم نوظهور همچنان حفظ شود.

ج: برجام در استراتژی خاورمیانه‌ای آمریکا
مذاکرات هسته‌ای ایران و گروه 1+5 صرفاً «هسته‌ای» نبوده است. آمریکا و متحدانش بر این باور بوده‌اند که توانمندی هسته‌ای ایران اهرمی راهبردی در حوزه ژئوپلتیک منطقه محسوب می‌شود و می‌تواند به راحتی موازنه قوا در خاورمیانه را به نفع ایران تغییر دهد. لذا توافق هسته‌ای با ایران نیز دارای پیامدهای ژئوپلتیک محسوب می‌شود. از سوی دیگر، اگرچه جنس استراتژی آمریکا در دوره گذار، اقتضائی است ولی تقابل با ایران در آن محوریت دارد. از نظر آمریکا هدف اساسی توافق وین، پیشگیری از دستیابی ایران به سلاح اتمی بوده است که در نیل به آن موفق بوده است؛ اما این امر رافع همه تهدیدهای ایران نیست. به همین دلیل در دوره پس از توافق شاهد تشدید مواضع آنها بر ضد ایران به عنوان "بازیگر بی‌ثبات‌کننده" و تداوم تهدید آن هستیم. لذا حفظ و تشدید مهار ایران، موضوعیت دارد. واشنگتن بر این باور است که درک ایران از سیاست منطقه‌ای آمریکا پس از توافق است که این توافق را پایدار یا ناپایدار می‌سازد. به عبارت دیگر رفتار منطقه‌ای آمریکا بسیار مهم است و سئوال اصلی اندیشمندان راهبردی آمریکا این بوده که آیا برداشت ایران این خواهد بود که آمریکا این توافق را مقدمه‌ای برای خروج از منطقه در نظر دارد و یا خیر. به همین دلیل، از نظر آنها، تداوم تعهد آمریکا به حفظ و تقویت حضور نظامی خود در منطقه علامت مهمی برای ایران محسوب می‌شود.
بر این اساس، آمریکا بر اساس مفهوم راهبردی تعامل دوگانه، به دنبال آن است که از یک طرف با تعامل با ایران، توانمندی هسته‌ای آن را مهار و ظرفیت منطقه‌ای آن را بصورت نظام‌مند به استخدام بکشد و از طرف دیگر قدرت نظامی متحدان و شرکای خود در منطقه را به شدت افزایش دهد تا نهایتاً هم موازنه قدرت به شدت به نفع آنها تغییر کند و هم اراده و جسارت آنها برای برخورد با سیاست‌های منطقه‌ای ایران افزایش یابد. در این میان، مهمترین دستورکار، مقابله جدی با گروه‌های مقاومت مرتبط با ایران، اختلال در پیوندهای آنها با ایران و ظرفیت‌سازی نامتقارن برای تضعیف آنهاست. این اهداف از طریق شیوه‌های زیر دنبال می‌شود:
1. وادارسازی ایران به ورود به گفتگوهای منطقه‌ای مورد نظر آمریکا
2. تشدید تحریم‌های کنگره بر ضد سیاست‌ها و رفتارهای منطقه‌ای ایران
3. تقویت قدرت نظامی و امنیتی اسرائیل بخصوص از طریق برتری کیفی نظامی اسرائیل
4. تقویت همکاری‌های امنیتی با اعراب خلیج‌فارس
5. حفظ محدودیت و فشار بر فعالیت‌های موشکی و تسلیحاتی ایران
درست در همین جاست که توافق کمپ دیوید نقش پیدا می‌کند. به عبارت دیگر این توافق برآیند تغییرات ژئوپلتیکی در خاورمیانه محسوب می‌شود و در واقع پاسخ آمریکا به محیط متحول و سیال منطقه قلمداد می‌شود.

د: بیانیۀ کمپ دیوید در راهبرد منطقه‌ای آمریکا
نشست کمپ دیوید بین رئیس‌جمهور آمریکا و شورای همکاری خلیج‌فارس در 14 می 2015 (24 اردیبهشت 1394) برگزار شد. نتایج این نشست در قالب یک بیانیه مشترک و یک پیوست بیانیه منتشر شد. سند پیوست در واقع توضیح اصل بیانیه است. اگرچه این نشست با ابتکار واشنگتن و در پی توافق هسته‌ای لوزان، با هدف اعلامی توجیه اعراب درباره توافق هسته‌ای نهایی با ایران طراحی شده بود اما در واقع بیانگر محیط جدید راهبردی منطقه است. با وجود تفاوت دیدگاه‌های آمریکا و اعراب در قبال مسائل خاورمیانه، این پیمان به معنی همسویی راهبردی و هماهنگی عملیاتی این دو طرف است. برای درک این مسئله باید توجه داشت که اعراب در مجموع سه اشکال اساسی به سیاست خاورمیانه‌ای دولت اوباما دارند که عملاً فراتر از مسئله هسـته‌ای ایران است:
1. آمریکا با اعلام استراتژی چرخش به آسیا (2012) عملاً تمرکز خود را بر مسائل خاورمیانه و تعهدات نسبت به اعراب را کمرنگ کرده است. اعراب این امر را با عقب‌نشینی انگلیس از شرق سوئز در سال 1968 مقایسه می‌کنند.
2. دولت اوباما منشأ تهدیدها علیه حکومت‌های عربی را بیش از آنکه از خارج و بخصوص ایران بداند، از داخل خود کشورهای عربی ارزیابی می‌کند.
3. توافق هسته‌ای احتمالی با ایران در عین اینکه ممکن است بر اولویت‌های سیاست خارجی آمریکا در منطقه تأثیر بگذارد، ممکن است به مدد دسترسی ایران به منابع جدید حاصل از کاهش تحریم‌ها، منجر به تقویت قدرت مالی و در نتیجه تشدید سیاست منطقه‌ای ایران گردد.
نتیجه آنکه اعراب همواره از ابتدای بیداری اسلامی به دنبال این بوده‌اند که آمریکا را در منازعات منطقه‌ای بصورت جدی درگیر نمایند که نمونه تسلیحات شیمیایی سوریه در تابستان 2013 و گسترش داعش در تابستان 2014 شواهدی است که بیشتر نشان‌دهنده تلاش‌های اعراب با محوریت سعودی برای مسئله‌سازی امنیتی در منطقه با هدف درگیر کردن توان نظامی آمریکا در آن است. اگرچه ابتکار نشست و بیانیه کمپ دیوید از طرف دولت اوباما مطرح شده بود اما اعراب به دنبال این بودند که:
1. تعهد آمریکا نسبت به امنیت منطقه‌ای طبق تعریف اعراب را تقویت کرده، ساختارهای آن را گسترش دهند و در صورت امکان آن را در قالب یک پیمان امنیتی مکتوب شبیه ناتو درآورند و لذا تهدید اصلی در نگاه اعراب، تجاوز خارجی و تهدید تمامیت ارضی کشورهای منطقه ترسیم می‌شود.
2. چشم‌انداز هرگونه تعامل احتمالی آمریکا با ایران را در چارچوب روابط اعراب با آمریکا و منوط به تغییر رفتار منطقه‌ای ایران نمایند.
3. توافق احتمالی هسته‌ای و کاهش احتمالی فشار تحریم‌ها منجر به تقویت قدرت منطقه‌ای ایران (اعم از شناسایی قدرت یا مانور قدرت) نگردد.
همه موارد فوق مهم و به هم پیوسته است؛ اما بحث توافق کمپ دیوید ذیل بند چهارم از بخش قبل، یعنی تقویت همکاری‌های امنیتی با اعراب خلیج‌فارس، قرار می‌گیرد. متن سند کمپ دیوید (2015) از موارد زیر به عنوان محورهای اصلی و اهداف اساسی توافق یاد می‌کند:
تعهد به بازدارندگی و مواجهه با تهدید خارجی متوجه اعراب بصورت دسته جمعی
افزایش همکاری‌های امنیتی برای مبارزه با تروریسم (مثل افزایش مانورهای نظامی، آموزش و همکاری بین نیروهای عملیات ویژه، اشتراک اطلاعات، امنیت مرزی و دریایی، ساختار هماهنگ دفاع موشکی در سراسر خلیج‌فارس)
افزایش ظرفیت‌های دفاعی: تسریع انتقال توانمندی‌های حیاتی دفاعی و واکنش سریع به اعراب برای مقابله با موشک‌های بالستیک از جمله سیستم‌های هشدار سریع
تلاش برای پایان دادن به منازعات مسلحانه بخصوص سوریه
تضمین اینکه اعراب بتوانند از موضع قدرت با ایران برخورد کنند: تقویت توانایی و ظرفیت اعراب برای پرداختن به فعالیت‌های ایران و شناسایی این کشورها به عنوان کشورهای دارای صلاحیت ارائه فروش‌های نظامی خارجی از طرف آمریکا
بدین ترتیب، برنامه فوری آمریکا و متحدانش در حوزه منطقه‌ای وادار کردن ایران به ورود به گفتگوهای منطقه‌ای مورد نظر آمریکا، تشدید جدی تحریم‌های کنگره به سبب سیاست‌های منطقه‌ای ایران، درخواست تغییر مواضع مقامات ایران نسبت به منطقه و اسرائیل، و همچنین تقویت قدرت نظامی و امنیتی اعراب و اسرائیل است. در اینجا فوری‌ترین هدف، تقویت قدرت نامتقارن اعراب و اسرائیل در برابر ایران و بخصوص قطع پیوندهای حزب‌الله با ایران است.
اما از سوی دیگر، نوع پاسخ و تعهدات آمریکا در قالب این بیانیه نیز قابل توجه است:
آمریکا در کل بیانیه و پیوست بیانیه، کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس را به عنوان شریک، و نه متحد، خود معرفی می‌کند و لذا عملاً سطح روابط و بالتبع تعهدات آمریکا در قبال آنها را بسیار پایین‌تر از متحدین خود در ناتو تعریف می‌کند.
در حالی که ارزیابی آمریکا این است که مهمترین تهدید در قبال حکومت‌های عربی از داخل است و نه خارج، در این بیانیه با همراهی با اعراب، "منفعت حیاتی" (یعنی منفعتی که آمریکا حاضر است بخاطر آن وارد جنگ شود) را در "حمایت از استقلال سیاسی و تمامیت ارضی، ایمن از تجاوز خارجی، کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس" معرفی می‌کند.
در این میان برای تهدید دو قید وجود دارد: اول آنکه تمامیت ارضی هر یک از کشورهای عضو تهدید شود؛ و دوم آنکه این تجاوز "با منشور ملل متحد ناسازگار باشد". یعنی حتماً باید تجاوز سرزمینی در دستورکار باشد، ناشی از کشوری غیر عضو شورای همکاری باشد، و مواردی مثل دفاع مشروع  شامل تعهد آمریکا نمی‌شود. نمونه واضح این امر، جنگ 1991 علیه عراق در پی حمله صدام به کویت است که در این بیانیه به صراحت به آن اشاره شده است.
مقابله آمریکا با تهدید متصور، مبتنی بر مفهوم بازدارندگی و مواجهه است. این مفهوم در واقع سطح نقش‌آفرینی و درگیری آمریکا در یک منازعه احتمالی را نهایتاً به عنوان یک عضو (و نه رهبر و ضامن امنیت دیگران) کاهش می‌دهد.
بنابراین تعهد آمریکا، در صورت "اقدام به تجاوز یا تهدید به تجاوز"، عملیاتی می‌شود. بیانیه تصریح می‌کند در صورت وقوع این شرایط آنگاه "آمریکا ... آماده است با شرکای خود در شورای همکاری خلیج(فارس) کار کند تا فورا مشخص شود چه اقدامی با استفاده از ابزارهای دسته‌جمعی ما، از جمله استفاده احتمالی از نیروی نظامی برای دفاع از شرکای ما در شورای همکاری خلیج(فارس)، ممکن است مناسب باشد." به عبارت دیگر آنگاه آمریکا فوراً تلاش می‌کند که با همکاری دیگران درباره نوع دفاع تصمیم گیری شود. در اینجا نوع دفاع لزوماً نظامی نیست بلکه مبتنی بر استفاده از همه مؤلفه‌های قدرت (غیرنظامی و نظامی) است. نکته دیگر آنست که از ابزارهای دسته‌جمعی استفاده می‌شود و نه توانمندی‌های اختصاصی آمریکا مثل تسلیحات متعارف پیشرفته یا سلاح اتمی. همچنین درباره نقش اعراب بیانیه تصریح دارد که: "همچون عملیات طوفان قاطعیت، کشورهای شورای همکاری خلیج(فارس) زمان برنامه‌ریزی برای اقدام نظامی فراتر از مرزهای کشورهای شورای همکاری خلیج(فارس)، بخصوص زمانی که کمک آمریکا برای چنین اقدامی درخواست می‌شود، با آمریکا مشورت خواهند کرد."
فارغ از بحث نوع تهدید متوجه اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس، بخش اعظم این بیانیه و پیوست آن به ابعاد مختلف و فزاینده شراکت آمریکا با این شورا می‌پردازد که عبارتند از:
همکاری امنیتی: شامل اطمینان‌دهی امنیتی، دفاع موشکی بالستیک، مشارکت در رزمایش‌های نظامی و آموزش نظامی، فروش و انتقال تسلیحات، و امنیت دریایی
در اینجا چند مسئله مهم مطرح است
پذیرش ایده نیروی نظامی متحد عربی توسط آمریکا و تلاش برای ایجاد و تقویت توانمندی‌های لازم برای نیروی واکنش سریع منطقه‌ای است که عملاً دست این نیرو را در کل منطقه باز می‎کند و مأموریت‌های آن را افزایش می‌دهد (عملیات‌های مبارزه با تروریسم، صلح بانی، و ثبات‌سازی)، همچنین ایجاد نیروی عملیات ویژه
تقویت سپر دفاع موشکی، یکپارچه‌سازی آن، و ارائه سیستم هشدار سریع
انجام رزمایش‌های مکرر در برابر تهدیدهای نامتقارن و مبتنی بر تلفیق توانمندی‌ها (و نه جدا بودن آنها از یکدیگر)
سرعت بخشیدن به انتقال تسلیحات نظامی خریداری شده
وارد شدن اعراب در امنیت دریایی و مقابله با دزدی دریایی
مبارزه با تروریسم: شامل مبارزه با جنگجویان خارجی تروریست، مقابله با تأمین مالی تروریسم، زیرساخت‌های حیاتی و امنیت سایبر، مقابله با افراط‌گرایی خشونت‌آمیز، مبارزه با اشاعه تروریسم
امنیت منطقه‌ای: شامل ایران، یمن، عراق، لیبی، سوریه، منازعه فلسطین- اسرائیل، لبنان
در اینجا ضمن پرداختن به موضوعات سیاسی جاری در کشورهای فوق، بر چند اصل اساسی در قبال منطقه تأکید می‌شود:
احترام به حاکمیت دولت‌ها
شناسایی همگانی اینکه هیچ راه‌حل نظامی برای جنگ‌های مسلحانه داخلی منطقه وجود ندارد، و اینکه این مناقشات صرفاً از طریق راه‌های سیاسی و مسالمت‌آمیز حل شدنی است.
احترام به تمامیت ارضی همه کشورها و نداشتن دخالت در امور داخلی آنها
لزوم وجود حکومت‌های فراگیر در جوامع درگیر مناقشه
محافظت از همه اقلیت‌ها و حقوق بشر
پنج کارگروه اصلی حاصل از این توافق عبارتند از: مبارزه با تروریسم، ادغام سیستم‌های دفاع موشکی بالستیک، آمادگی و آموزش نظامی، تسریع انتقال توانمندی‌های نظامی حیاتی، امنیت سایبری. در این میان تاکید بر نیروی عملیات ویژه و انجام رزمایش‌های مشترک محوریت دارد.

جمع‌بندی
مطالعه سند توافق کمپ دیوید به تنهایی نمی‌تواند بیانگر چیستی اهداف استراتژیک این توافق باشد. در واقع، این توافق، خود زاییده و برآیند چندین نیروی ژئوپلتیک فعال در منطقه است و این توافق در واقع پاسخ آمریکا به آن نیروهای اصیل می‌باشد. این مقاله تلاش کرد که تحولات راهبردی خاورمیانه از زمان بیداری اسلامی و بخصوص درک آمریکا نسبت به آنها را به گونه‌ای قالب‌بندی کند که از قدرت تبیین چرایی شکل‌گیری توافق کمپ دیوید برخوردار باشد. در کنار لزوم توجه به این تصویر بزرگتر منطقه‌ای، باید به این نکته نیز توجه کرد که اکثر موارد توافق شده در نشست کمپ دیوید قبلا به لحاظ موضوعی در دستورکار بوده‌اند ولی اکنون تلاش می‌شود که آنها تعمیق و توسعه یابند. همچنین آمریکا هیچ تعهدی برای ایجاد یک پیمان امنیتی مکتوبی، شبیه آنچه با متحدان اروپایی خود دارد، برای شورای همکاری خلیج‌فارس ارائه نداد. لذا روابط همچنان بر اساس شراکت است و نه اتحاد. با این حال، به نظر می‌رسد در میان مدت و در صورت تحول واقعی روابط، ساختار امنیتی منطقه به ضرر ایران شکل بگیرد. این امر یکی از ابعاد مدیریت آمریکا برای وضعیت انتقالی منطقه است. در این میان، مهمترین مسئله، شناسایی شورای همکاری خلیج‌فارس و نیروی واکنش سریع آن به عنوان محور امنیت منطقه و یک بازیگر فعال و مشروع منطقه‌ای است که عملاً در تقابل با ایران قرار می‌گیرد. تلاش برای شکل‌گیری نیروی نظامی واحد منطقه‌ای در سطح نامتقارن یکی از مهمترین پیامدهای این توافق است. در واقع، آمریکایی‌ها با ابداع سیاستی به نام تعامل دوگانه (با ایران و عربستان) به دنبال این هستند که از یک طرف قدرت منطقه‌ای ایران در پی توافق هسته‌ای و از مسیر تعامل، محدود و کنترل کنند و از طرف دیگر از طریق تعامل با اعراب بخصوص عربستان به ویژه در حوزه نظامی، قدرت آنها را افزایش دهند و قادر به موازنه قدرت ایران باشند. این امر منجر به جسارت بیشتر و تهاجمی شدن سیاست آنها در قبال ایران خواهد شد. این امر به معنی همراهی بیشتر آمریکا با تمایلات اعراب و باز گذاشتن دست آنها در منطقه است.


منابع:


- DIA (Defense Intelligence Agency) (February 16, 2012), “Annual Threat Assessment”, Senate Armed Services Committee,http://www.dia.mil/public-affairs/testimonies/2012-02-16.html
- Flournoy. Michael (2013), “Beyond the Arab Awakening: A Strategic Assessment of the Middle East”,Brookings Institution.http://www.brookings.edu/~/media/research/files/reports/2013/05/centcom
- Friedman, Thomas. 2015 (April 5). Iran and the Obama Doctrine, The New York Times.
- Ignatius. David (February 10, 2011), In the Middle East, “a Catch-22 for the CIA”, Washington Post. http://www.washingtonpost.com/wp-dyn/content/article/2011/02/09/AR2011020904531.html
- JCS (Joint Chief of Staff). 2015. The National Military Strategy of the United States of America 2015.
- Koh , Harold. 2010 (March 25). The Obama Administration and International Law. U.S. Department of State Annual Meeting of the American Society of International Law. http://www.state.gov/s/l/releases/remarks/139119.htm
- Mearsheimer, John. 2011 (Jan / Feb). Imperial by Design. National Interest. Number 111.
- NSS (National Security Strategy). 2015. The White House.
- Obama, Barack. 2009 (December 10). Remarks by the President at the Acceptance of the Nobel Peace Prize. The White House. https://www.whitehouse.gov/the-press-office/remarks-president-acceptance-nobel-peace-prize
- Obama, Barack. 2010 (June 4). President Obama’s Speech in Cairo: A New Beginning. The White House. https://www.whitehouse.gov/blog/NewBeginning/transcripts
- Obama. Barack (May 19, 2011), “Remarks by the President on the Middle East and North Africa”, White House. https://www.whitehouse.gov/the-press-office/2011/05/19/remarks-president-middle-east-and-north-africa
- Obama. Barack (September 24, 2013), “Remarks by President Obama in Address to the United Nations General Assembly”, White House. http://www.whitehouse.gov/the-press-office/2013/09/24/remarks-president-obama-address-united-nations-general-assembly
- Shapiro. Andrew (July 16, 2010). “The Obama Administration’s Approach to U.S.-Israel SecurityCooperation: Preserving Israel’s Qualitative Military Edge”, Saban Center for Middle East Policy.
- UN (2010), UN Security Council Resolution 1929
Worldwide Threat Assessment of the U.S. Intelligence Community (2013). Office of Director of National Intelligence. Available at: http://www.dni.gov/index.php
- White House (2015), “U.S.- Gulf Cooperation Council Camp David Joint Statement”, https://www.whitehouse.gov/the-press-office/2015/05/14/us-gulf-cooperation-council-camp-david-joint-statement
- White House (2015), “Annex to U.S.-Gulf Cooperation Council Camp David Joint Statemen”, https://www.whitehouse.gov/the-press-office/2015/05/14/annex-us-gulf-cooperation-council-camp-david-joint-statement
- Zenko, Micah & Michael A. Cohen. 2012 (March 14). Clear and Present Safety. Foreign Affairs. http://www.foreignaffairs.com/articles/137279/micah-zenko-and-michael-a-cohen/clear-and-present-safety
 

پانوشت‌ها

1- uncertainty
2- convulsion
3- light foot print
4- leading from behind
5- Pivot to Asia
6- engagement
7- Reset

ایالات متحده آمریکافلسطینرژیم اسرائیلپیمان کمپ دیوید


تعداد مشاهده: 1121