فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران
 

عربستان و سیاست خارجی آن کشور در دوره جدید

گفتگو با کارشناسان
اعضای شرکت‌کننده: آقایان دکتر ابراهیم متقی، دکتر ناصر هادیان، دکتر محمد مرندی، دکتر محمد جمشیدی، حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمد زاهدی

مقدمه
ماهیت روابط ایران و عربستان از بدو پیروزی انقلاب اسلامی دچار دگرگونی شد. تا پیش از انقلاب، دو کشور متحد اصلی و دو پایه سیاست بلوک غرب در منطقه برای مهار بلوک شرق بودند و بر این اساس در بدترین حالت، تضاد بین آنها در چارچوب رقابت تعریف می‌شد. پیروزی انقلاب اسلامی و ماهیت سیاست خارجی ایران، به یکباره این رابطه را دگرگون کرد.
رابطه دو کشور از بدو تأسیس جمهوری اسلامی در ایران، مبتنی بر تضاد و دشمنی بوده است.
دولت سعودی با آنکه وجود جمهوری اسلامی ایران و پیشرفت‌های ایران را از جهات مختلف ایدئولوژیک و سیاسی، تهدیدی برای خود می‌داند. با این حال تا پیش از دوره اخیر، بجز مورد نادر کشتار حاجیان ایرانی در سال 6631 شمسی، عربستان سعودی از باز کردن جبهه رویارویی مستقیم پرهیز داشته و سیاست مخالفت و دشمنی خود را با جمهوری اسلامی ایران بیشتر به صورت غیرمستقیم و در عرصه منطقه‌ای (خصوصاً پس از آغاز پیشروی نفوذ ایران در منطقه در قرن جدید میلادی) تعریف کرده است.
حمایت از رژیم بعثی در تجاوز به ایران، حمله مستقیم به یمن، حمایت از گروه‌های تکفیری برای آسیب زدن به اقتدار دولت شیعه در بغداد، بهره‌برداری از قدرت احزاب سیاسی همسو برای مهار حزب‌الله در لبنان، پشتیبانی نفتی و اقتصادی از تصمیم آمریکا برای تحریم همه‌جانبه ایران و... جلوه‌هایی از این تقابل در دوره‌های گذشته بوده است.
با این حال، یکی دو سالی است که سیاست عربستان سعودی در برابر جمهوری اسلامی ایران، وارد مرحله جدیدی شده است که مهم‌ترین ویژگی آن، اتخاذ سیاست تهاجمی‌تر در برابر ایران است. آنچه در فهم این تغییر رویکرد ممکن است به کار آید، بررسی نقش ایالات متحده آمریکا و تأثیر آن در سیاست‌های منطقه‌ای و حتی داخلی عربستان سعودی است.
آیا این رویکرد عربستان ناشی از سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دوره اخیر است؟ آیا موضوع برجام بطور خاص و تلقی سعودی از رابطه آمریکا با ایران بعد از برجام منجر به این سیاست شده؟ آیا سعودی از عزم آمریکا برای تقابل با ایران بعد از برجام روی به این سمت آورده که یک سیاست مستقل در پیش بگیرد؟ آیا سعودی در تقابل با ایران اساساً می‌تواند مستقل از آمریکا تصمیم بگیرد؟ آیا سیاست سعودی در تقابل با جمهوری اسلامی ایران هم‌سوی با سیاست آمریکاست؟ یا در تضاد با سیاست منطقه‌ای آمریکا تعریف می‌شود؟
فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران، بررسی این موضوع و پاسخ به این مسائل را در میزگردی با حضور آقایان دکتر هادیان، دکتر متقی، دکتر مرندی، دکتر جمشیدی و حجت‌الاسلام زاهدی به بحث و بررسی گذاشته است که به شرح زیر در اختیار خوانندگان محترم قرار می‌گیرد.
دکتر هادیان: در ابتدای بحث مایلم که دو نکته در رابطه با این موضوع طرح کنم که قبلاً هم در مقالات و مصاحبه‌ها به آن اشاره کرده‌ام و آن اینکه من روایت غالبی در کشور که می‌گوید ما با عربستان رقابت می‌کنیم را قبول ندارم. من معتقدم، این سعودی است که با ما رقابت یا تقابل می‌کند و فی‌الواقع ما در جمهوری اسلامی عربستان را اساساً تهدید نمی‌انگاریم. پنج سال پیش در یک سخنرانی گفتم عربستان دارد کارهایی می‌کند که ما او را تحویل بگیریم و در عداد تهدیدهایمان بشماریم ولی متأسفانه تا پارسال ما عربستان را تهدید نمی‌دیدیم؛ یعنی در اولویت تهدیدهای ما که شامل مواردی چون «آمریکا، اسرائیل، هرج‌ومرج منطقه‌ای، نظم جهانی» می‌شد، هیچگاه عربستان نبوده است.
 اما از آنطـرف ما در صدر تهدیدهای عربستان هستیم و هنگامی که عربستان بخواهد تهدیدهای سیاست خارجی خود را برشمرد، اولین آن ایران است، نه اسرائیل و نه آمریکا و نه هیچ بازیگر رسمی دیگر. اثر واقعی چنین برداشت ذهنی و ادراک سیاسی آن می‌شود که چون ما عربستان را تهدید ندانستیم سیاست‌های دفاعی، امنیتی و اطلاعاتی ما حول وحوش تهدید عربستان سامان نیافته است.
دومین موضوعی که به عنوان مقدمه مایلم بر آن تأکید کنم آن است که می‌گویند ایران و عربستان جنگ شیعه و سنی راه انداخته‌اند و مشکلات منطقه مستقیماً مربوط به تقابل ایدئولوژیک شیعه و سنی و ناشی از درگیری عربستان و ایران است که این هم درست نیست؛ و من آن را غلطی رایج در ادبیات تحلیلی سیاسی می‌دانم.
واقعیتش این است که اگر سیاست خارجی خود را ارزیابی کنیم می‌بینیم که در مجموع سیاست خارجی ما دو ملاک دارد؛ الف. انقلابی است؛ که به طور خاص به ضد اسرائیل و ضد آمریکا بودن بازگشت دارد، ب. این که آن کشور یا سازمان یا جنبش با ما دوست باشد یا حداقل دشمن نباشد؛ به نظرم در عمل این دو ملاک رفتار واقعی سیاست خارجی ایران را توضیح می‌دهد. به عنوان مثال حزب‌الله و امل در لبنان هر دو شیعه‌اند، اما ما با حزب‌الله رابطه‌مان بهتر است، چرا؟ چون ما حزب‌الله را انقلابی‌تر، ضداسرائیل‎‌تر و ضدآمریکاتر می‌دانیم؛ بنابراین با آن رابطه نزدیکتری داریم. یا آنکه هوگو چاوز و مورالس چون انقلابی‌اند و با ما هم دوستند، از آنها حمایت می‌کنیم و از آن سو، حماس که یک سازمان- دولت سنی است اما چون انقلابی است و با ما هم دشمن نیست ولو اینکه دوست هم نیست- باز ما حمایت می‌کنیم.
پس با این دو ملاکی که من ارائه می‌دهم رفتار سیاست خارجی ایران را بهتر می‌توانید توضیح دهید، تا با ارجاع به مسئله شیعه و سنی و این برای تحلیل رفتار ایران در خارج خیلی مهم است زیرا سعودی‌ها توانستند روایت شیعه- سنی را مسلط کنند. عربستان گمان می‌کند که چون اکثریت با اهل سنت است، همین به او امکان بسیج بی‌دردسر نیروهایی را می‌دهد که به واسطه انگیزه مذهبی حاضر می‌شوند رهبری سعودی در این جبهه‌بندی را بپذیرند.
در برابر این راهبرد دولت عربستان، از ابتدای انقلاب، ما نام انقلاب اسلامی را مورد تأکید قرار دادیم و نه در عنوان‌ها و نه در سخنان رهبران عالی کشور ارجاع به شیعه نداشته و یا خیلی کم داشته‌ایم که البته این رویکرد با توجه به اقلیت بودن شیعه در جهان اسلام، توجیه عقلانی هم دارد.
ما باید عربستان را تهدید در نظر می‌گرفتیم. البته این دلیل نمی شود که ما رابطه خوب نداشته باشیم و این به معنی عدم حرکت دیپلماتیک نیست. اما وقتی تهدید فرض شد روی آن فکر می‌کنیم، آنوقت است که طراحی می‌کنیم که زیرساخت در داخل عربستان درست کنیم، در یمن چکار کنیم، دیپلماسی باید چه کند، در ائتلاف‌سازی چکار باید کنیم، و ...
در مجموع آنچه می‌خواهم در مقدمه عرض کنم این است که متأسفانه ما هنوز عربستان را تهدید نمی‌دانیم و معتقدیم تهدید حتماً باید مانند آمریکا خیلی بزرگ باشد.
دبیر: در هر صورت سئوال این است که چرا سعودی در چند سال و علی‌الخصوص نه ماه اخیر این تقابل را به حداکثر خودش رسانده است؟ یعنی چه عوامل و متغیرهایی سازنده این روند هستند که الآن سعودی با ما تقابل شدید منطقه‌ای دارد؟ اینکه ماچه تلقی‌ای داریم در صورت مسئله دخیل نیست، زیرا آنچه واضح است اینست که سعودی در حال تقابل است و ما بدنبال چرایی آن هستیم.
دکتر مرندی: البته برخلاف فرمایش آقای دکتر هادیان، معتقدم که تقابل ما با عربستان لااقل اگر به ادبیات دهه 06 نگاه کنیم کم نبوده است. بخصوص آنهایی که الآن مخالف نظام و اصطلاحاً سبز شده‌اند، آنها در آن دوره تعابیر بسیار خشنی علیه عربستان به کار برده‌اند، در یک مقطعی خود امـام هم ادبیـات خیلـی محکمی داشتند.
از آن‌طرف آنها هم جنگنده ما را ساقط کردند و به متجاوزین علیه ما فضا واجازه پرواز دادند که همین [به] هواپیماهای عراقی [امکان داد] تا جزیره سیری بروند و مراکز تأسیسات نفتی ما را منهدم کنند و کشور در صادرات نفت ناتوان شد. بنابراین تقابل کم نبوده است. من موافقم که ما رقیب هم نیستیم ولی متأسفانه گفتمان «دو بال اسلام» خلق شد که یعنی همترازید و وقتی تقابلی هم می‌شود باز هم همترازید من فکر می‌کنم درست یا غلط ما هم تقابلی عمل کردیم آنها هم با ما تند برخورد کردند.
من نمی‌خواهم جمهوری اسلامی را نقد بکنم بلکه من درک متفاوتی دارم. مثلاً در لبنان اگر ما طرف حزب‌الله را گرفتیم بخاطر این بود که امل سکولار بود و طرفداری ما از سکولارها عمدتاً بوسیله کسانی صورت گرفته که باز هم آنها ضدانقلاب شدند مانند صبحی طفیلی که الآن دشمن حزب‌الله محسوب می‌شود. اینکه ما خیلی طرفدار حزب‌الله هستیم بدلیل اقدامات انقلابی آن بود یا بین حماس و فتح، ما طرفدار حماس شدیم چون حماس بدنبال جهاد بود.
دکتر هادیان: شما مؤید حرف من شده‌اید که ملاک سیاست خارجی ما «انقلابی بودن» بوده است یعنی بخاطر شیعه بودن ما دنبال آنها نبودیم و اگر شیعه، مرتجع یا سکولار بود ما با او ارتباط برقرار نمی‌کردیم.
حجت‌الاسلام زاهدی: با نظر آقای دکتر هادیان موافقم که جمهوری اسلامی هیچ‌گاه خود را رقیب سعودی ندانسته بلکه از بدو پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از راهبرد های اساسی این بود که انقلاب در مقابل آمریکاست وحتی نه ابتدا به ساکن، در مقابل اسرائیل. به رژیم صهیونیستی هم بعنوان یکی از اذناب آمریکا واینکه از جهت قوانین حقوق بین‌الملل رژیمی غیرمشروع است پرداخته شد، چه رسد به عربستان. لذا با توجه به تأکیداتی که حضرت امام (ره) و بقیه مسئولین نسبت به وحدت اسلامی داشتند طبیعی بود که ما تقابلی با دیگر کشورهای اسلامی ایجاد نکنیم. اما نمی‌توان نادیده گرفت که با پیروزی انقلاب اسلامی منافع خیلی از حکومت‌های منطقه‌ای به خطر افتاد. طبیعتاً هم خودشان اصرار عجیبی می‌کردند که با مواضع جمهوری اسلامی در حوزه‌های مختلف عملاً مقابله بکنند و هم آمریکائی‌ها که مدیریت و منافعشان با پیروزی انقلاب مورد خدشه جدی قرار گرفته بود طبیعتاً از همه ابزار و امکانات برای مقابله با انقلاب اسلامی استفاده کردند منجمله از ابزار عربستان با همه وسایلی که در اختیار داشت استفاده شد.
جمهوری اسلامی ایران در طول این 73 سال پس از انقلاب در مقابل سعودی علیرغم اینکه ما مطلع بودیم (مانند مواردی که آقای دکتر هادیان برشمردند) یا مقابله‌های متعددی که سعودی با ما در منطقه می‌کرد، بخاطر آن نگاه راهبردی که حضرت امام(ره) روی وحدت جامعه اسلامی داشت سیاست بردبارانه‌ای را تا امروز در مقابل سعودی‌ها در پیش گرفته و عمل کرده است که شاید این مسئله تاکنون در بسیاری از موارد به مبانی اقتصادی ما و مبانی سیاست‌های منطقه‌ای ما لطمه اساسی زده است. اما جمهوری اسلامی ایران به نظر من با فهم درست از این که هرگونه درگیری ما با کشورهای اسلامی بخصوص مانند عربستان هیچ نفعی نخواهد داشت مگر برای اسرائیل و آمریکا، بردبارانه و جاهایی هم فارغ از تحمل عمومی برخورد کرده و ادامه داده است.
دکتر جمشیدی: اولاً از دیدگاه من عربستان دارای سیاست خارجی جدیدی است که متغیرهای سازنده آن، فراتر از مسئله ایران است؛ یعنی نقش و مأموریت جدیدی برای خودش تعریف می‌کند که ممکن است موضوع ایران بخش اعظم آن را شامل شود. اما سیاست خارجی عربستان را من صرفاً در قبال ایران نمی‌بینم یعنی وقتی می‌بینید جزایر متعلق به مصر را می‌گیرد یا حتی با آمریکا درگیری‌هایی پیدا می‌کند بیانگر این است که یک رویکرد و استراتژی جدیدی است که ممکن است 07 درصدش به ایران مربوط شود.
دوم اینکه به لحاظ ماهیت سیاست جدید عربستان که موضوع میزگرد است باید به مبحث موازنه قدرت توجه کنیم. در دو دهه اخیر ما می‌بینیم عربستان و کشورهای عرب حاشیه خلیج‌فارس، توان نظامی خود را به طور بی‌سابقه‌ای و بالاتر از حد قدرت و میزان تهدیداتشان افزایش دادند که حتی به علت احتمال برتری کیفی نسبت به اسرائیل، موجب نگرانی آن رژیم هم شد. یک نظری است که می‌گوید وقتی قدرت افزایش پیدا می‌کند منافع و رفتارها هم تغییر می‌کند و این یک پروسه است. به نظر من، جمهوری اسلامی باید به صورت طبیعی انتظار می‌داشت که عربستان با این حجم از تسلیحاتی که می‌خرد، مثلاً چند ده میلیارد دلار در سال یا یک بازه زمانی محدود، لامحاله آثاری تولید می‌کند که فقط محدود به عربستان نخواهد بود. امارات هم که بر حجم خرید خود در عرصه هوایی افزوده است، برای ما تبعات دارد. بنابراین امروز ما با عربستان درگیر هستیم و فردا با امارات و... مسئله خواهیم داشت. به عبارت دیگر صرف افزایش قدرت مادی نظامی خودش «جاه‌طلبی» می‌آورد و دشمن‌سازی می‌کند. این فرآیند معنی‌دار است و در این روند است که ما می‌بینیم امارات تبدیل به یک بازیگر منطقه‌ای می‌شود و به لیبی و مصر تا یمن نیرو می‌فرستد، این پیامد مستقیم افزایش قدرت نظامی است که هم آمریکا و هم اروپا در اختیار آنها قرار می‌دهند.
از طرف دیگر، بحث موازنه قدرت است یعنی همزمان با افزایش قدرت ما در منطقه، قدرت این کشورها هم افزایش پیدا کرده است، اما جنس افزایش قدرت دو طرف متفاوت بوده است؛ یعنی اگر این کشورها قدرت نظامیشان را در سطح استراتژیک بالا بردند ما به صورت نامتقارن بالا می‌بریم، مثلاً نفوذ و قدرتی که ما در خاورمیانه داریم عربستان ندارد با اینکه قدرت سخت‌افزاری زیادی دارد و برای مواجهه با یک دولت خوب است اما این سخت افزار برای ایجاد امنیت یا سرنگونی حکومت بشار اسد یا تعیین تکلیف منافع در مصر و لیبی نمی‌تواند کارایی داشته باشد یعنی جنس قدرت آنان فرق می‌کند.
اتفاقاً آمریکائی‌ها به این نکته تأکـید مـی‌کنند و به دولت‌های عـرب منطقه می‌گویند ایرانی‌ها استراتژیشان Low Cost-Low cet در منطقه است و با این روش‌های متداول نمی‌توان جلوی ایران را گرفت و شما هم باید رفتارتان را تغییر بدهید.   
لذا در اینجا یک بحران برای عربستان پدید آمده است زیرا در گام اول قدرت سخت‌افزاری خود را و در مرحله بعد بازیگریش در منطقه را افزایش داده، اما اثرگذاریش کم شده است، چرا؟ چون جنس تحولات به گونه‌ای است که آن قدرت به کارش نمی‌آید، اما قدرت ایران که جنس متفاوتی دارد، به کارش می‌آید و در منطقه مؤثر واقع می‌شود. پس یکی از علت‌ها در واقع بحث افزایش قدرت و به تبع آن موازنه قدرت در منطقه است.
دومین بحث تحولات ژئوپولتیک است که به نظرمن در سه چهار حوزه دیده می‌شود؛ یکی افزایش قدرت شیعه است که پس از سقوط صدام در سال 5002 و 6002 قدرت شیعه افزایش پیدا کرد. این اولین علامت‌های هشدار بود که عربستان مبنی بر تغییر موازنه دریافت کرد. عراق که قرن‌ها زیر حاکمیت سنی‌ها بوده است یک‌مرتبه و در زمانی که در ایران یک حکومت دینی بر سر کار است، به دست شیعیان می‌افتد. این اولین علامتی بود که عربستان از آن احساس خطر کرد. البته این موضوع مربوط به 31 سال پیش است، لیکن تفاوت آن زمان با دوره جدید، این است که در آن هنگام آمریکا در منطقه سیاست تهاجمی و سخت داشت و اکنون چنین سیاستی ندارد و به صراحت اعلام می‌کند که بنای چنین کاری را هم ندارد و روش‌های عدم مداخله مستقیم وجنگ نیابتی و... را در پیش گرفته است. خلاصه اینکه در آن زمان عربستان به پشتوانه آمریکا اعتماد داشته اما الآن چنین نقطه اتکایی وجود ندارد.
دومین حوزه تحول ژئوپولتیک بروز بیداری اسلامی بود که در واقع متحدان سنتی عربستان و حکومت‌های استبدادی ساقط شدند و تهدید علیه نظام‌های پادشاهی قوت گـرفت. حکـومت‌های ریاستی در منطـقه یا سقوط کرده‌اند و یا با فروپاشی درونی مواجه شـدند و فقط حکومت‌های پادشاهی مانده‌اند. این سیگنال بسیار سنگینی برای عربستان بود که بالاخره باید منطقه را جمع‌وجور کند و این با سیاست خارجی محافظه‌کارانه قبلی جور درنمی‌آمد. اتفاقاً درست در زمانی که سعودی با آمریکا در قبال مصر و حسنی مبارک اختلاف‌نظر و دلخوری پیدا کرده بود، اسرائیل در مورد این کشورها هم‌نظر با عربستان بود و ما در آنجا هم شاهد همگرایی هرچه بیشتر استراتژیک اسرائیل و عربستان بودیم.
سومین حوزه تحول ژئوپولتیک مسئله «چرخش به آسیا» در راهبرد آمریکا است که آمریکائیها تمرکز و اولویت استراتژیک خود را بر شرق آسیا بنا نهاده‌اند و اداره منافع خود در غرب آسیا را به توانمندی شرکای منطقه‌ای خود واگذار کرده‌اند. این چرخش هم این علامت را به عربستان می‌داد که دیگر آمریکا آن نقش مستقیم فعال در منطقه را نخواهد داشت و لازم است خود دست بکار شود، که البته ایجاد چنین ادراکی در سیاستگذاران سعودی، خود، سیاست آمریکا هم هست.
چهارمین حوزه تحول ژئوپولتیک بحث برجام است. از نظر من خود برجام موضوعیت ندارد زیرا سعودی‌ها ماهیت برجام را خوب می‌فهمند و آمریکائیها خودشـان بحد کافـی به آنهـا تضمین می‌دهند، که برجام ابزاری برای مهار ایران است و به نوعی کنترل تسلیحات ایران محسوب می‌شود. با این حال به نظر من عربستان به دنبال این است که ایران پس از برجام قدرت نگیرد، یعنی با تلقی اینکه ایران از موضع ضعف، برجام را برای مهار تسلیحاتش پذیرفته است، به دنبال عدم قدرت‌گیری ایران در پسابرجام است چه قدرت مالی باشد، چه نقش‌آفرینی منطقه‌ای باشد، چه شناسایی قدرتش توسط آمریکا باشد، چه همکاری با آمریکا باشد و ... . لذا تهدید معرفی کردن ایران برای سعودی موضوعیت دارد و در این راه آمریکائی‌ها هم با آنان همراهند. لذا کلیدواژه آمریکائی‌ها در پسابرجام این است که ایران یک «بازیگر بی‌ثبات‌کننده» است؛ یعنی منطقه را بهم می‌ریزد و این مفهومی است که در سند نشست مقامات آمریکا با مقامات کشورهای عرب حاشیه خلیج‌فارس در کمپ دیوید 5102 به عنوان فصل مشترک آمده است.
لذا به نظر من آن چیزی که به عنوان ماهیت سیاست تقابلی عربستان می‌بینیم (حتی فارغ از عملکرد نسل جدید حاکمان سعودی) در چارچوب تحولات و ساختار ژئوپلتیک جدید منطقه، خود می‌تواند اثرگذار باشد و می‌تواند تعیین‌کننده رفتار سعودی‌ها باشد.
دکتر متقی: عربستان از دهه 0791 زیرساخت‌های مهمی برای ایفای نقش یک بازیگر منطقه‌ای را داشته است، وسعت جغرافیایی، موقعیت ژئوپولتیک، ارتباط با کشورهای جهان عرب، درآمدهای اقتصادی نفتی و جایگاهی که به عنوان پرده‌دار خانه خدا (کعبه) دارد موقعیت عربستان را در بین کشورهای منطقه برجسته کرده است که به صورت اجتناب‌ناپذیر و در قالب قابلیت‌های ساختاری عربستان معنی پیدا می‌کند.
کشوری که این ویژگی‌ها را دارد طبیعی است که نقش منطقه‌ای و بین‌المللی خود را متناسب با قدرت، جایگاه و اهدافش ایفا می‌کند. بحث تضادهای ایران و عربستان مربوط به دوران جمهوری اسلامی نیست و در دوران شاه هم هرگاه در دهه 0791 ایران نقش تحرک منطقه‌ای را ایفا می‌کرد عربسـتان تلاش مـی‌کرد که ابزارهای بازدارنده و کنترل‌کننده را در مورد ایران بکار بگیرد، زیرا جایگاه عربستان در بین کشورهای عربی و آن همبستگی که در قالب مشابهت بین کشورهای عربی وجود دارد سعودی را برجسته می‌کرد.
حتی صدام برای حمله نظامی به ایران نیازمند به درک دقیق رویکرد عربستان نسبت به آن بود. برخلاف آنکه ما فکر می‌کنیم صدام یک روزه برای حمله به ایران تصمیم گرفت، قبل از حمله به ایران مذاکرات خودش را با دولت‌ها و گروه‌های مخالف ایران مانند سعودی و سازمان مجاهدین خلق انجام داد. یعنی درست است که بر اساس نظر من بعثی‌ها یک جنگ نیابتی علیه ایران راه انداختند اما این یک جنگ نیابتی مستقیم نبود بلکه یک واسطه‌ای به نام عربستان داشت.
قـالب‌هـای هستـی‌شناسـانه عربستان نشانه‌های تهدید را در رابطه با ایران منعکس می‌کند؛ به این دلیل که ایران می‌تواند در صورتی که انسجام و قدرت داشته باشد نقش منطقه‌ای قوی ایفا کند. زمانی که انقلاب شکل گرفت شادمانی مقامات عربستان بسیار بالابود، زیرا یک انقلاب سیاسی می‌توانست بحران‌های اجتماعی را ایجاد کند که منجر به کاهش قدرت نسبی ایران در فضای منطقه‌ای بشود و تثبیت انقلاب موقعیت تحرک منطقه‌ای ایران را کاهش می‌داد.
بنابراین عربستان چون در پازل منطقه در یک نقطه‌ای قرار دارد که به علت جایگاه و مؤلفه‌های قدرت، در وضعیت معارض اصلی با ایران قرار دارد، هدایت گروه‌های عربی در منطقه، سازماندهی شورای همکاری خلیج‌فارس، پیشبرد مرحله‌ای شورای همکاری و تکامل نهایی و ساختاری این شورا عمدتاً توسط عربستان انجام گرفته است. حالا چه می‌شود که برخی نخبگان ما تهدید عربستان را بیشتر احساس می‌کنند، به این دلیل که تا پیش از سقوط صدام بین ایران و عربستان به لحاظ جغرافیایی یک عراق بود که خط مقدم ژئوپلتیک تعارض با ایران محسوب می‌شد. یک عراق سنی که رویکردش محدود کردن شیعیان بود و محدودکننده تحرک ناسیونالیستی ایران، البته من ناسیونالیسم را براساس تعریف خودمان نمی‌گویم؛ بلکه بیشتر در قالب تعریف ریچارد کاتم از ناسیونالیسم در ایران که ترکیبی از نگاه ایرانی و مذهب شیعی را با هم پیوند می‌دهد و عامل انسجام ساختاری را در دوران‌های مختلف تاریخی بر این اساس تعریف می‌کند، این لفظ را به کار می‌برم.
در این چارچوب، یکی از عبارات متداول، بحث ایران صفوی است که امروزه عربستان مطرح می‌کند. این معنا شامل یک سری ویژگی‌های رفتاری علمای ایرانی است که قالب ایران صفوی را هم منعکس می‌کند. ایران صفوی بقول دکتر هادیان هیچ‌گاه مهاجم نبود؛ ایران صفوی همیشه مدافع بود. من فکر می‌کنم که قالب‌های فرهنگی ایران صفوی امروز مشهورتر از قالب‌های حوزه سیاست خارجی‌اش است یعنی ایران صفوی در دوران‌های مختلف فقط مقاومت و دفاع می‌کرد.
بنابراین با سقوط صدام در عراق و روی کار آمدن دولت شیعه در بغداد، عربستان با یک پدیده جدیدی روبرو شد که تغییر بنیادین در نگاه سیاست خارجیش گذاشت و آن تحرک منطقه‌ای ایران بود. تحرک منطقه‌ای ایران در زمانی حادث شد که در عراق خلأ قدرت بوجود آمد و ایران توانست بخشی از سیاست رسمی عراق را کنترل کند و در مرحله بعد حوزه قدرت ایران در عراق به سایر کشورهای منطقه تسری پیدا کرد. در این شرایط عربستان در فضای ساختاری خودش در یک وضعیت واکنشی همه‌جانبه قرار گرفت.
الگوهای کنش تهاجمی عربستان علیه ما مربوط به سال 6102 نیست؛ مربوط به سال 6002 است. متأسفانه زمامداران سیاست خارجی و مقامات رسمی ما در آن دوران این موضوع را درک نکردند. بخاطر دارم وقتی که اسناد ویکی‌لیکس منتشر شد، در یکی از اسناد به دیدار عادل احمد الجبیر، سفیر وقت سعودی در واشنگتن، با معاون وزیر خارجه آمریکا، ویلیام برنز، استناد شده بود که می‌گوید سر این مار یعنی ایران را بکوبید. اسنادی که نگاه براندازانه عربستان را درمقابل ایران نشان می‌دهد. خوب واکنش ایران چه بود؟ واکنش ایران این بود که حتی سفیر عربستان را به وزارت خارجه احضار نکردند که خیلی نرم هم بگویند شما نظرتان را در مورد این اسناد منتشر شده بگویید. حرفی که آقای احمدی‌نژاد زد این بود که ما با همسایگانمان زندگی می‌کنیم اما غربی‌ها اجازه نمی‌دهند ما زندگیمان را بکنیم! این نشانه فقدان درک راهبردی مقامات اجرایی ایران است که همچنان ادامه دارد و از سال 6002 تا 6102 ادامه دارد.
این تهدید وجود داشت و به نظر من نگاهی که امام(ره) در رابطه با عربستان داشت یک نگاه راهبردی بود. البته در سال‌های 0991 تا 3991 بخاطر اینکه عراق با حمله به کویت و ... یک نیروی گریز از مرکز شد، باعث شد تا کشورهای جهان عرب رابطه‌شان را با ایران بازسازی کنند. روابط ایران و عربستان نیز در آن قالب شکل گرفت. زیرساخت‌های تفکر «ایران و عربستان، دو بال اسلام» مربوط به اندیشه سیاست خارجی حاکم در کشور در آن دوران بود که به نظر من یک گذار همه‌جانبه از رویکرد امام(ره) بود و تحت‌تأثیر ضرورت‌های جدید محیط منطقه‌ای شکل گرفته بود.
به عبارت دیگر ماهیت معرفت‌شناسانه داشت اما ما آن را در قالب نشانه‌های هستی‌شناسانه تحلیل کردیم. یعنی ذات سیاست خارجی عربستان نسبت به ما و عناصر تشکیل‌دهنده تحلیل سیاست خارجی عربستان نسبت به ما تغییر پیدا نکرده بود، اما ضرورت‌های رفتار سیاست خارجی عربستان ایجاب می‌کرد که با ما در یک وضعیت تعامل سازنده منطقه‌ای قرار بگیرد و بر این اساس روابط بازسازی شد.
متأسفانه این تفکر سال‌های 0731ش در سال‌های پس از 2931ش دوباره ارائه شد، یعنی نگاه خوشبینانه و سازنده به عربستان در حالی که رویکرد عربستان در آن دوران به دلیل فضا و ساختار منطقه‌ای معطوف به همکاری با ایران بود اما در سال‌های 0931 به بعد به دلیل شرایط منطقه‌ای علیه ایران تلقی می‌شد.
بنابراین مهمترین مسئله به نظر من خود تهدید نیست، بلکه درک تهدید است. درک ما از تهدید عربستان رسید به اواخر سال 3931 و 4931 یعنی از فروردین 49 که جنگ یمن شروع شد آن موقع ما فهمیدیم که بازی عربستان جدی است.
بنابراین من متغیر نخبگان سعودی را در این ارتباط تاثیرگذار می‌دانم اما نخبگان جدید در فضای همان نخبگان قدیم حرکت می‌کنند. مثلاً اقدامی که سالها ترکی بن فیصل در فضای عملیات پنهانی انجام می‌داد، اکنون در فضای جدید ادبیات راهبردی و امنیتی سعودی خیلی راحت مطرح می‌شود و خود را در جمع کنفرانس منافقین نشان می‌دهد و درباره لزوم اسقاط نظام در ایران سخنرانی می‌کند. بنابراین می‌بینیم که ترکی فیصل تغییر پیدا نکرده بلکه فضای سیاست خارجی تغییر پیدا کرده است. رویکرد سعودی به داعش و منافقین به علت تشابه آنها است. مشابهت مجاهدین و داعش در این است که الگوی رفتاری هر دو اینها، خشونت را در خاورمیانه بازتولید می‌کنند و عربستان این خشونت بازتولید شده را تقویت می‌کند همین نکته در رابطه با متغیرهای دخیل در سیاست خارجی عربستان نقش اتاق‌های فکر و گروه‌های مطالعاتی عربستان در خارج از کشور بویژه در آمریکا است.
مسئله نزدیکی اتاق‌های فکر عربی و اسرائیلی، فضای مقابله با ایران را از وضعیت یک کشور به وضعیت جبهه‌ای تبدیل کرده است به نظر من شاید این اصلی‌ترین کلام بحث من باشد که عربستان توانست فضای مقابله را از وضعیت کشور در برابر کشور به وضعیت جبهه‌ای تبدیل کند. در این وضعیت جبهه‌ای هم مجموعه‌های عربی هستند هم اسرائیل هست ناسیونالیست‌های سکولار مانند سیسی هم حضور دارند.
دکتر هادیان: من برمی‌گردم به بحث خودم و آن اینکه سیاستمداران ما چه قبل از انقلاب و چه پس از انقلاب عربستان را بعنوان تهدید تحویل نمی‌گرفتند و او را کوچکتر از این حرف‌ها می‌شمردند، لذا او را هیچگاه جدی نگرفتیم و همیشه او را دنباله‌رو و نوکر آمریکا می‌بینیم. در حالی که عربستان امروزه امکانات قدرت منطقه‌ای شدن را دارد نه تنها قدرت مالی زیاد دارد بلکه وسعت جغرافیایی و ژئوپلتیک و همچنین ائتلاف‌سازی‌هایی که الآن می‌کند، توانمندی‌ها و خریدهای زیاد نظامی، سپر موشکی که به وجود می‌آورد و...می‌رساند که عربستان به سوی قدرت منطقه‌ای شدن می‌تازد.
از سـوی دیگـر وهابیت منشعب از عربستان است که باعث وحشت خیلی‌ها حتی در دوردست شده است من به مالزی و اندونزی که رفته بودم حتی به مراکز خرید هم رفته بودم همه نگران و ترسان از وهابیون بودند، این یعنی قدرت نرم سعودی بیشتر دارد بروز پیدا می‌کند.
اما برمی‌گردم به بحث اصلی و اینکه ما عملاً چه کار مستقیمی علیه عربستان کردیم؟ ما هیچ کاری عملاً علیه عربستان انجام ندادیم در حالی که من کارهایی که عربستان علیه ما بدون هیچ هزینه‌ای انجام داده است را لیست کرده‌ام و به بیش از 03 مورد رسیده است.
من در اینجـا با جناب آقـای دکتر جمشیدی اختلاف نظر دارم و نکاتی را ذکر می‌کنم.
اول اینکه ضربه‌پذیری عربستان بخاطر دولتش است زیرا هنوز نتوانسته است یک دولت مدرن بوجود بیاورد. تعدادی شاهزاده و اشراف کشور را به صورت یک کمپانی اداره می‌کنند و میان خود تقسیم کرده‌اند. یعنی یک دولت مدرنی که بتواند در جامعه نفوذ کند و وظایف یک دولت را بخوبی انجام دهد وجود ندارد، بنابراین ضربه‌پذیری آن به ماهیت دولت - ملت برمی‌گردد این ماهیت دولت- ملت در بسیاری از کشورهای منطقه اساساً هضم نشده است.
مسئله دیگر اینکه جامعه‌اش روبه گسترش است، نسل تحصیلکرده درست شده، مطالبات جدید بوجود آمده و ساختار پوسیده قبلی جوابگو نیست دولت هم این را فهمیده است که این مسائل او را ضربه‌پذیر نموده است.
اما تکیه من روی این دو سه نکته بعدی است که خواهم گفت. یک مسئله اینست که ما برای چنین رژیمی یک «دشمن مامانی» (Convenient Enemy) شده‌ایم، یعنی یک دشمن بی‌دردسر و بی‌هزینه که می‌تواند هر چیزی را تقصیر ما بیاندازد و بگوید کار ایران است و مردمش را علیه ما بسیج کند و هرچه ما هم بگوییم که با تو کاری نداریم و می‌خواهیم رابطه خوب با تو داشته باشیم تأثیری ندارد، چرا؟ زیرا نفع سعودی در دشمنی با ما بیشتر از ضررش است من به این «دشمن مامانی» می‌گویم.
ما اگر قـرار است تصـویر راهبـردی عربستان را از خـود عوض کنیم باید هزینه‌های دشمنی او را افزایش دهیم یعنی زیرساخت‌هایی درست کنیم که هزینه‌های دشمنی او را فزون کند.
نکته دوم که خیلی مهم است اینکه عربستان علیرغم همه امکاناتی که برشمردم امنیت خودش را برون‌سپاری کرده و الآن به این واسطه شورای همکاری خلیج‌فارس می‌تواند با ما مقابله کند. جمعیت عربستان از جمعیت عراق زمان صدام به مراتب کمتر است اما از لحاظ امکانات مالی به مراتب امکاناتش از زمان صدام بیشتر است. از لحاظ نظامی به مراتب سلاح‌های پیشرفته‌تری از زمان صدام دارد بنابراین همه امکانات را برای موازنه کردن با ما دارند اما این کار را نمی‌کنند، چرا؟ بخاطر اینکه امنیت خود را برون‌سپاری کرده و به آمریکا داده‌اند.
در چنین شرایطی اگر آمریکا هزاران بار هم تأکید کند که روابط من با ایران بهبودیافتنی نیست و متحد منطقه‌ای من عربستان است، سعودی باز هم خواهد ترسید که مبادا آمریکا در عمل سیاست دیگری اجرا کند. زیرا حیاتی‌ترین نیاز خود را به سیاست آمریکا پیوند زده و طبیعی است که ریسک رفتار متفاوت آمریکا برای سعودی بسیار بالا و حیاتی باشد.
این معضل همیشگی کسی است که امنیت خود را (چه در سطح فردی وچه در سطح جمعی) برون‌سپاری کرده است که دائما در ترس است. چرا که به خود برای امنیت متکی نیست. شما حتی می‌بینید که رژیم اسرائیل با آنکه 6 میلیون نفر را مدیریت می‌کند و ارتباط وثیقی هم با آمریکا دارد، اما حاضر نشده تا امنیت خود را در اختیار آمریکا قرار دهد.
ما نیز علی‌رغم همه ضعف‌هایی که داریم، اما برای تأمین نیاز حیاتی امنیت به خودمان تکیه داریم که این نشانه اعتماد بنفس است زیرا امنیت خود را برون‌سپاری نکرده و روی پای خود ایستاده‌ایم.
اما در مورد موازنه کردن قوا (Balance Offshore) باید بگویم که این سیاست آمریکاست نه سیاست عربستان، سیاست آمریکا موازنه کردن قوا توسط شورای همکاری است و این سیاست را آمریکا در سه نقطه دنیا اجرا می‌کند. در شرق آسیا که این سیاست را علیه چین و با کمک ژاپن، استرالیا، هند و کره جنوبی انجام می‌دهد. دوم در قبال روسیه است که این سیاست را با کمک ناتو انجام می‌دهد و سوم ایران است که این سیاست را به واسطه شورای همکاری انجام می‌دهد.
البته در کنار این تحلیل باید توجه داشته باشیم که دو روند هم در منطقه خاور میانه و خلیج‌فارس در جریان است که بر مجموعه تحولات تأثیر داشته است. در منطقه خاورمیانه یک ناموازنه برقرار بود و در خلیج‌فارس یک موازنه که هر دو عوض شده است. در خلیج‌فارس عوض شد زیرا آمریکا به عراق که موازنه‌کننده میان ما و عربستان بود حمله کرد و این موازنه به نفع ما از بین رفت و ما در منطقه خلیج‌فارس مانند یک ابرقدرت عمل می‌کنیم. آمریکا می‌گوید من باید جریان را به نظم قبلی برگردانم و باید موازنه بشود.
در خاورمیانه یک ناموازنه بود و آن اسرائیل بود که مانند یک ابرقدرت عمل می‌کرد هر کجا اراده می‌کرد می‌زد و حمله می‌کرد که آن هم بخاطر برنامه موشکی و هسته‌ای ما تغییر کرد و به موازنه رسید.
دکتر متقی درست می‌گویند، اساساً دریافت تهدید مهمتر از خود تهدید است یعنی تصویر طرف مقابل از تهدید موثرتر از خود تهدید است.
دریافتی در منطقه در حال شکل گرفتن بود که بین ایران و اسرائیل توازنی در منطقه شکل گرفته است، در حالی که در عالم واقع چنین امری واقعیت نداشت. رژیم اسرائیل 002 کلاهک هسته‌ای دارد، اما ایران تازه به توان سوخت 32 درصد می‌خواست برسد. مسلماً این خیلی فاصله است اما دریافت تهدیدی که در منطقه شکل گرفت مبنی بر اینکه بین ایران و اسرائیل توازنی در حال شکل‌گیری است، برای اسرائیل بشدت پرهزینه بود.
لذا آمریکا به دنبال بازگرداندن دوباره نظم قبلی است. یعنی می‌خواهد از یکسو در خلیج‌فارس موازنه کند و از سوی دیگر دوباره اسرائیل در یک ناموازنه ابرقدرت شود. بنابراین موازنه قوا سیاست آمریکاست و نه عربستان. سیاست عربستان حفظ خود و بقاء است. در حقیقت سیاست سعودی با این امکاناتی که بدست آورده و این وحشتی که دارد انسجام ندارد.
دکتر متقی: اما شما قبول کرده بودید که سعودی یک قدرت منطقه‌ای است.
دکتر هادیان: پتانسیلش را دارد. من بحثم این بود که این امکانات را دارد، اما نگفتم تمام سیاست خارجی سعودی حول مقابله با ما می‌چرخد، بلکه اصرار دارم که ما در صدر تهدیدات سعودی هستیم. مقابله با تهدیدات و مهار تهدید ما برنامه سعودی است، اما این‌که تمام سیاست خارجی نمی‌شود. در مجموع به نظر من هنوز یک تصویر کاملی از این فرضیه که عربستان می‌خواهد یک قدرت منطقه‌ای بشود یا می‌خواهد در منطقه یک جهش موقعیتی کند نداریم و بیشتر سیاست‌های سعودی یک عکس‌العمل و انفعالی است.
دکتر جمشیدی: انفعالی بودن به معنی عدم وجود یک سیاست نیست.
دکتر هادیان: بله، اما مثلاً اینکه می‌خواهد تهدید ایران را مهار کند یا با گسترش نفوذ ایران مقابله کند، من به اینها سیاست منسجم نمی‌گویم. اما سیاست آمریکا منسجم است. اگر به خواست‌ها باشد که غایت‌القصوای نیات عربسـتان تجـزیه ایران است
دکتر جمشیدی: آمریکا هم همین هدف را دارد.
دکتر هادیان: نه، آمریکا صرفاً دنبال تغییر رژیم در ایران است.
دکتر جمشیدی: بالاخره اکنون هر تغییر رژیم در ایران به معنی تجزیه کشور ایران است.
دکتر هادیان: حتی اگر فرض کنیم که معادل تجزیه ایران است، این فرق دارد با کسی که می‌خواهد تغییر رژیم بدهد، اگرچه من حتی معتقدم سیاست آمریکا در دولت اوباما تغییر رفتار ایران است. البته ممکن است دلش بخواهد همین فردا که از خواب بلند شد رژیم ایران تغییر کرده باشد ولی چون می‌داند ممکن نیست سیاستش را بر آنچه امکان دارد قرارداده است وآن تغییر رفتار ایران است. سیاست اسرائیل در قبال ایران تغییر رژیم است لذا به آمریکا با بسیج اهرم‌هایش فشار می‌آورد که به این سمت حرکت کند، اما سیاست عربستان تجزیه است.
دبیر: تعبیر من از کلمات شما این است که الآن سیاست خارجی عربستان انفعالی است- هدف‌گذاری مشخص در قبال ما ندارد- در قبال تغییر و تحول قدرت ما در منطقه، در هرنقطه‌ای که امکان کنش دارد یک واکنشی نشان می‌دهد تا آن را مهار کند.
دکتر هادیان: من می‌خواهم در ارتباط با سیاست اسرائیل و عربستان در منطقه و خصوصاً علیه ما که هم‌پوشانی منافع پیدا کرده‌اند، یک کلید واژه بگویم که به نظرم همان امنیتی‌سازی مجدد و بی‌ثبات‌سازی است. حالا انتهای این روند تغییر رژیم است، تجزیه است، تغییر رفتار است یا ...، نمی‌خواهم در این زمینه ورود اختلافی کنیم. در دوره آقای احمدی‌نژاد این‌ها موفق شدند ما را به صورت موفق امنیتی بکنند که شاخص مهمش هم تحریم‌های سازمان ملل است. بنابراین مهمترین دستاورد برجام برداشتن تحریم نبود، بلکه شکستن بن‌بست امنیتی و دوگانه‌ای که تسلیم یا تحریم و جنگ بود و طی آن یا باید کاملاً تسلیم می‌شدیم یا بایستی تحریم می‌شدیم، بود.
دکتر متقی: هیچ‌وقت اسـتراتژی آمریکائی‌ها (آنقدری که من خوانده‌ام) با این الگوی تبیینی دکتر هادیان که معتقد است آنها دوگانه‌سازی می‌کنند تطبیق ندارد. بلکه همانطور که یک عده در سیاست داخلی دوگانه‌سازی می‌کنند، شما هم درسیاست خارجی دارید دوگانه‌سازی می‌کنید.
دبیر: بنابراین شما موضوع بر جام را در شکل‌دهی سیاست خارجی جدید عربستان عملاً مؤثر می‌دانید، لیکن با تأثیر معکوس. یعنی برجام و تقریباً روند سیاست خارجی ایران که منجر به برجام شد یعنی مذاکره با آمریکا، سعودی را تهاجمی‌تر کرده است.
دکتر هادیان: بله و تمام انتظارشان این است که کلینتون یا ترامپ بیایند دوباره داستان را شروع کنند.
دبیر: یک بحث هم این است که 4 ماه دیگر قطعاً اوباما در کاخ سفید نیست و برآورد ذهنی سعودی اینست که هرکس که رأی بیاورد رفتارش با ایران تقابلی‌تر خواهد بود نه تعاملی‌تر؛ حالا ترامپ سخت‌تر و کلینتون احتمالاً  نرمتر.
یعنی تصـویر ذهنی سیاست‌گذاران سعودی این است که حتماً پنج‌ماه آینده متغیر آمریکا در معادلات منطقه‌ای برای ایران تشدید خواهد شد. آیا این موضوع را هم شما در فراهم آوردن زمینه بوسیله سعودی مؤثر می‌دانید؟ این که سعودی بخواهد اقدامی کند که سیاستمدار بعدی آمریکا در ریلی که او ایجاد می‌کند حرکت کند؟
دکتر هادیان: شما کلیدواژه را «امنیتی‌سازی مجدد» بگذارید و بقیه رفتارهای تهاجمی منطقه‌ای علیه ما را تحت این عنوان تحلیل کنید، یعنی رفتار اسرائیل یا عربستان را اگر می‌خواهیم توضیح جامع بدهیم، باید ذیل این عنوان باشد.
دکتر متقی: اساساً ما از وضعیت امنیتی خارج شده‌ایم؟ ما که بیشتر تهدید می‌شویم تمام اسناد آمریکایـی مـی‌گوید ایران اصلی‌ترین تهدید امنیتی آمریکاست مانند سند امنیتی 5102.
دکتر مرندی: در خصوص مشکلات ما با عربستان با اذعان به مطالب دوستان من گمان می‌کنم چهار یا پنج مشکل اساسی با عربستان داریم؛
اول اینکه ما از اول انقلاب از نظر گفتمانی با هم در تعارض بودیم و بعد عربستان به همین دلیل وهابیت را با شدت بیشتری ترویج کرد همانطور که آقای دکتر هادیان گفتند بیشترین طرفداران داعش در جهان (غیر از عربستان) در مالزی است یعنی بین بیست تا سی درصد طرفدار داعشند. اگر چه با حمله عراق به کویت اندکی این تعارض کم شد ولی کینه و نفرت وهابی کماکان پابرجا بود و آتش زیر خاکستر بود.
اتفاق بعدی که افتاد از 11 سپتامبر به بعد و اشغال افغانستان همین سقوط صدام بود که برای عربستان خیلی تنزل داشت.
دلیل سوم بیداری اسلامی یا بهار عربی بود که عربستان به اندازه ما با اخوان مسئله پیدا کرد شاید بعضی اوقات شدیدتر هم بود که منجر شد به استفاده بیشتر از عنصر وهابیت در مبارزاتشان علیه اخوان. اگر بیاد داشته باشید در میدان التحریر که تظاهرات بزرگی صورت گرفت بخشی از میدان وهابی‌ها بودن که با پرچم عربستان آمده بودند که در مصر خیلی سروصدا ایجاد شد که چرا این جماعت از پرچم مصر استفاده نکردند.
بحران سوریه هم وقتی شروع شد هم برای مبارزه با ما بود و هم برای ادامه مبارزه با اخوان، چون عربستان از طیف‌های غیراخوانی در آغاز بیشتر حمایت می‌کرد.
دلیل بعدی هم یمن است. آقای دکتر هادیان می‌گویند که ما مستقیم کاری نکردیم و درست است اما کمکی که به انصارالله کردیم در آن سال‌ها از نظر عربستان تبدیل به تهدید علیه سعودی شد و آنها آن را علیه تمامیت ارضی‌شان حساب کردند. با آنکه کمک تبلیغی می‌کردیم، اما سمپاتشان بودیم و بالاخره سعودی‌ها از اینجا ما را رصد می‌کردند. به هرحال عربستان حس محاصره از سوی اخوان، ایران، شیعیان و یمن داشت.
خوب گفتمان ضدشیعی که از قدیم در منطقه وجود داشت بهترین ابزار برای سعودی شد و از گفتمان وهابی علیه اخوان و اهل سنت بهره بردند. مکه و مدینه که مورد احترام حجاج که قشر مذهبی مسلمانان هستند قرار دارد ابزار قدرتمندی برای آل‌سعود به دلیل مدیریت آنجا ایجاد کرده است.
نکته آخر اینکه تغییر حاکم در عربستان متغیر مهمی بود و رویکرد بسیار متفاوتی ایجاد کرد.
من عربستان را در حد ایران نمی‌بینم آنچه به عربستان قدرت می‌دهد اول و آخرش پول است هم قدرت نظامی و هم قدرت فرهنگی آن بر مبنای پول است، حتی کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس کشورهایی بشدت آسیب‌پذیرند که مثلاً اگر مراکز نفتی آنها و آب‌شیرین‌کن‌های آنها زده شود، از پا در خواهند آمد.
بنده بر این باورم که ما وارد چالشی با عربستان شده‌ایم که یا ما بخاطر مشکلات اقتصادی مجبوریم کوتاه بیاییم یا اینکه با چالش اقتصادی ناشی از هدر رفت و هزینه منابع ارزی، سعودی دچار مشکلات اقتصادی تورم و کاهش ارزش ریال می‌شود و مجبور به کوتاه آمدن.
دبیر: یعنی طرفین دنبال این هستند که رقیب خود را از نظر اقتصادی به چالش اجتماعی بیندازند تا رقیب دست از مقاومت بردارد یعنی از انتقال هزینه اجتماعی به هزینه سیاسی می‌خواهند طرف را محاصره کنند
دکتر جمشیدی: آیا در طرف عربستان ما چیزی به نام جامعه داریم؟ در طرف ایران داریم یعنی فشار اجتماعی هم معنا دارد و هم مسیر ظهور و بروز در عرصه سیاسی دارد، اما در جامعه‌ای که دولت ملت شکل نگرفته چطور؟
دکتر مرندی: عربستان چند امتیاز دارد که ما نداریم و بالعکس، که در تعیین نتیجه این تقابل تعیین‌کننده است. گذشته از حمایت خارجی، برخورداری از ثروت بسیار زیاد و نمایندگی کردن اکثریت مسلمانان در صورت طائفی شدن درگیری از امتیازات ویژه سعودی است. ما هم امتیازاتی داریم که آنها ندارند، جمعیت، اتکاء کمتر اقتصاد ما به نفت و مردم‌سالار بودن حاکمیت از جمله ویژگی‌های جمهوری اسلامی ایران است. مردم‌سالاری، ظرفیت نظام و انعطاف آن در قبال تغییرات را بالا می‌برد زیرا این چرخش انتخاباتی خود باعث می‌شود که فشار اجتماعی بجای سرخوردگی منجر به رشد و مسئولیت‌پذیری شود. به نظر من ما نباید سراغ سعودی برویم و باید صبر کنیم او سراغ ما بیاید چرا که هرگاه ما سراغ او رفتیم او بحث‌های داخلی ما را به میان می‌کشد مانند ماجرای سفارت.
دبیر: دیدگاه شما در ارتباط سیاست خارجی عربستان با هدف‌گذاری سیاست خارجی آمریکا در منطقه چیست؟
دکتر مرندی: من سه آمریکای متفاوت می‌شناسم و پاسخ این سئوال برای هر یک متفاوت است؛
یک - افکار عمومی در غرب؛ به نظرم برجام فقط یک امتیاز داشت و آن اینکه برای مدتی ما را از صحنه وحشت و ترس افکار عمومی غرب دور کرد علی‌الخصوص در این مقطع که سعودی و داعش و النصره و ترورها و بمب‌گذاری‌ها و مهاجرت‌ها از ترکیه به اروپا و تروریست‌ها از اروپا به ترکیه و سوریه و... به نظر من این برجام موفق شد که تصویر ما را مثبت‌تر کند و سعودی بدنام و منفی شد البته باید دقت کرد که برجام به تنهایی این کار را نکرد بلکه همزمانی این امور باعث این نتیجه شد.
دو - حاکمیت آمریکا و کسانی که در آن کشور سیاستگذاری می‌کنند که به نظر من اگرچه اوباما تا حدودی ملایم است ولی کلاً حاکمیت آمریکا به عربستان نزدیکتر است به دلایل متفاوت هم بخاطر اسرائیل و هم بخاطر منافع متعدد و هم مشکلات تاریخی ما با آنها مثلاً حادثه سفارت.
سه- مبنای غرب اقتصاد است نه اعتقاد؛ طبعاً وقتی رابطه اقتصادی عربستان با آمریکا بسیار عمیق است، پول نفتی که عربستان به کشورهای دنیا می‌فروشد و در آمریکا ذخیره می‌شود، سلاح‌های فراوانی که از آمریکا می‌خرد، صنایع و تجارت آمریکا که به بازارهای مرفه کشورهای خلیج‌فارس وابسته می‌شود و...، این موارد همه و همه غیرقابل چشم‌پوشی است. و در نهایت یک بخش بسیار مهم که بر سیاست‌های آمریکا تأثیر می‌گذارد اسرائیل است بنابراین من تغییر عمده‌ای در سیاست‌های آمریکا علیه ما در پسابرجام نمی‌بینم.
حجت‌‌الاسلام زاهدی: گمان می‌کنم در پاسخ به سئوال چرایی، باید اندکی به عقب برگردیم. بعد از فروپاشی دولت عثمانی که یک دولت اسلامی تاثیرگذار درحوزه بین‌المللی بود نخبگان عالم اسلامی و همچنین عربی احساس مادی و روانی خلأ یک قدرت اسلامی را داشتند و این احساس تا زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران ادامه داشت تا اینکه یک دولت داعیه‌دار مبانی اسلامی از اقلیت شیعه سر برآورد.
نفس این پیروزی برای علمای وهابی و سنی قابل هضم نبود و این مطالبه مردمی آنها را تشدید می‌کرد و این موجب تصور تهدیدآمیز حکومت‌ها و بعضی علمایشان از انقلاب اسلامی ایران شد و هر قدمی که انقلاب اسلامی به جلو برمی‌داشت حس حسرت توأم با حسادت یا رقابت را در آنها برمی‌انگیخت.
از نظر داخلی هم که بنگریم در سعودی به تعبیری ملت- دولت وجود ندارد بلکه همانند صد سال پیش نظامی قبیله‌ای و بدوی حاکم است یعنی هنر عبدالعزیز این بود که پرچم‌های قبایل مختلف را تحت یک پرچم آل‌سعود گردآورد عبدالعزیز از هر قبیله زن گرفت و پس از پسردار شدن زن را طلاق می‌داد و بنابراین شاهزادگان سعودی هرکدام از مادر به قبایل متصل می‌شدند واز پدر به عبدالعزیز.
با این تدبیر قبیله‌پسندانه عبدالعزیز توانست آل‌سعود محصور در نجد را گسترش داده و سراسر کشور را به اطاعت خود درآورد اما هنوز ملت- دولت به تعبیر حقیقی تشکیل نشده است از این رو اخلاق قبیلگی که دائم در هراس از هجوم قبایل دیگر است نیز هنوز در این جامعه ریشه دارد.
هنوز آل‌سعود نتوانسته است پیوندهای ملی دیگری بین ملت و دولت علاوه بر پیوند قبیلگی ایجاد کند به اضافه اینکه در نوع قانون اساسی و نوع اقداماتی که دولت آل‌سعود از زمان تأسیس بوسیله عبدالعزیز تا امروز انجام داده است نگاه تحقیرآمیز به مردم وجود داشته است لذا تا چند سال پیش هم از خاندان سعودی با تعبیر الاسرة المالک‍ة یعنی خاندان مالک تعبیر می‌شد یعنی اربابان.
یا مثلاً تا بیست سال پیش چاه‌های نفت به اسم شاهزاده‌های سعودی بوده است یعنی آنها مالک بودند و یک درصدی را تبرعاً به مصارف هزینه‌های کشور می‌دادند الآن هم که مطالبات عمومی و بین‌المللی، آنان را وادار به تغییراتی کرده است شما می‌بینید هر فرزندی که از آل‌سعود متولد می‌شود از لحظه تولد حقوق ثابت دارد.
الآن می‌بینیم اختلاف نسل جدید آل‌سعود و نسل جدید جوانان و به تعبیری تکنوکرات‌ها که تحصیلاتی در غرب و آمریکا داشته‌اند و طبعاً با مبانی بدوی پیشین در تعارض است بروز کرده است که مثلاً گروه امراءالاحرار یا شاهزادگان آزادیخواه تشکیل شده است مثلاً همین ترکی بن فیصل و ولیدبن طلال جزء همان جماعتی بودند که در زمان ملک فیصل قیام کرده بودند علت این هم این است که طرف می‌بیند تا قبل از سن هشتاد سالگی چیزی به او نمی‌رسد.
این دولت با مؤلفه‌های دولت در معیار بین‌المللی خیلی ارتباط ندارد مثلاً آنها با مفهومی به اسم انتخابات از جهت فکری و فهمی مشکل دارند. در محدوده تفکرشان چیزی به اسم انتخاب نیست یا چیزی بعنوان اینکه ملت مبنای قدرت باشد وجود ندارد. مجلس شورا اکرامی از طرف پادشاه است و اعضای مجلس شورا منصوب می‌شوند نه اینکه مثلاً منتخب فلان شهر و یا حتی فلان قبیله باشند.
از آن طرف در جایگاه تاریخی ایران (چه قبل و چه پس از اسلام) که بنگریم همیشه بعنوان یک عامل تأثیرگذار با فراز و فرود منطقه‌ای یا بین‌المللی مطرح بوده‌ایم در حالی که مردم منطقه حجاز بجز مقطع صدر اسلام هیچ‌گاه مطرح نبوده‌اند جالب این است که پس از اسلام در جهان اسلام دانشمندان بزرگی داشته‌ایم از بخارا و سمرقند و نیشابور و اصفهان و ری و شیراز و عراق و شام و مصر و اندلس و... و به تعبیری حتی بسیاری روستاها که در نقشه جغرافیایی گم است با نام دانشمندی شهرت پیدا کرده است اما عجیب این است که بجز پیامبر(ص) و ائمه هدی(ع)، خاک حجاز هرگز دانشمندپرور نبوده است.
آنان نه در علم فقـه و نه فلسـفه و نه هنر و نه علوم تجربی هیچ شخصیتی ندارند حتی کتب حدیثی چه اهل سنت و چه شیعه بوسیله ایرانیان نگارش یافته است بخاری و مسلم نیشابوری و نسائی و ابی‌داود و ابن‌ماجه و شیخ‌طوسی و ابن‌بابویه قمی و کلینی رازی همه ایرانی هستند حتی بزرگترین و پرکارترین محدث وهابیان معاصر «ناصرالدین البانی» آلبانیایی‌تبار و بزرگ‌شده سوریه است.
سعودی‌ها که هیچ‌گاه عددی شمرده نمی‌شدند پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کنار هر دشمنی قرار گرفتند تا کمکش کنند برای مقابله با ما اما بدلیل ساختار سیاسی، نمی‌توانستند مستقیم با ما مقابله کنند و اصطلاحاً فقط خوب چک می‌کشیدند.
شمـا (دکتر هـادیان) گفتید آنها امنیتشان را برون‌سپاری کرده‌اند من می‌گویم آنها زندگیشان را به خارجی‌ها سپرده‌اند من سال‌ها در سعودی بوده‌ام و دیده‌ام که آمریکائی‌ها یک کشور مصرف‌گرای مسرفی پدید آورده‌اند که در مصرف هم متکی به آمریکا هستند و به این کار عادت داده شده‌اند.
این مسئله به مسائل نظامی آنها هم سرایت می‌کند، آنها بهترین و پیشرفته‌ترین وسایل نظامی را دارند ولی اپراتور توانمند آن را ندارند خلبانی که 25هزار دلار در ماه می‌گیرد تا پشت هواپیما بنشیند چقدر انگیزه فداکاری دارد؟
شما ببینید در جنگ یمن سعودی‌ها اقـدام نظامـی قـابل‌ملاحظه‌ای نکردند یمنی که سیستم نظامی قابلی ندارد زیرساخت‌های اجتماعی و اقتصادی اندکش هم در بمباران‌های سعودی‌ها از بین رفته است، اما گروه حوثی‌ها از سعودی خاک می‌گیرد. عملکرد سعودی‌ها در یمن نشان می‌دهد علیرغم اینکه انبارهایشان از سلاح‌های پیشرفته پر است اما عملکردشان فاقد هوشمندی لازم است.
ما می‌بینیم این حکومتی که مشخصاتش محافظه‌کاری و کم‌تحرکی است حکومت جنگ نیست حکومتی است که نهایتاً اگر کسی را برای جنگ با ما بیابد به راحتی از راهبرد چک کشیدن استفاده می‌کند.
اگر بخواهم مطلبم را جمع‌بندی کنم باید بگویم هجمات اخیر سعودی‌ها بخاطر منافعشان نیست، بلکه با هدف مراقبت از بقاء است. آنها نزدیک چهل سال برای شکستن تئوری اداره دینی جامعه در ایران، هزینه کرده‌اند اما در مجموع به این نتیجه رسیده‌اند که هزینه بی‌فایده بوده است. و مخصوصاً پس از برجام کارکرد سیاسی امنیتی‌شان در منطقه به پایان رسیده است. نهایتاً نقشی که غربی‌ها برایشان قائلند یک نقش اقتصادی است و به آنها مانند یک خودپردازی که تا تمام شدن ذخیره ارزیشان فقط اتوماتیک‌وار پول بدهد می‌نگرند.
دکتر جمشیدی: من یک نکته‌ای در خصوص برون‌سپاری امنیتی که دکتر هادیان و حاج‌آقا زاهدی گفتند عرض کنم و آن اینکه درست است که قبلاً این سیاست انجام شده بوده ولی با توجه به تغییر نگاه استراتژیک آمریکا در منطقه و جهان که مستلزم تعریف نقش جدید برای بازیگران منطقه‌ای و سعودی‌ها است، اتفاقاً این امر باعث افزایش خشونت و درگیری در منطقه خواهد بود یعنی وقتی بازیگران منطقه‌ای از سطح انجمادی خارج می‌شوند تنش و درگیری افزایش پیدا می‌کند.
بنابراین تحقق برون‌سپاری، از جهت کاهش نقش آمریکا در منطقه برای ایران خوب است اما باعث افزایش هزینه ما می‌شود. و برای همین هم هست که سعودی‌ها با ترامپ مخالفند. می‌گویند ترامپ می‌خواهد اتحادهای سنتی را برهم زند، در حالیکه اقتضای منافع سعودی این است که اتحادها حفظ شده اما جایگاه‌ها تغییر پیدا کند.
در مورد نقش برجام، این نکته را بگویم که به نظر من هم اعراب هم آمریکا و هم اسرائیل خوب می‌فهمند که در برجام چه چیزی هست آنها ماهیت برجام را می‌شناسند البته فضای رسانه‌ای با فضای سیاسی امنیتی و راهبردی فرق می‌کند من هم قبول دارم در فضای رسانه‌ای، در مقطعی ایران‌هراسی را کم کرده‌اند، در مقطعی نشان دادند که ایران معقول است و در مقطعی نشان دادند که ایران دنبال دیپلماسی است اما اینها منافع راهبردی ما نیستند چون آنها می‌فهمند دارند چکار می‌کنند.
بحث دیگر بحث کمپ دیوید 5102 است که اشاره نشد. همکاری اعراب و آمریکا در حقیقت برای این است که ایران را امنیتی کنند. اساساً مفهوم راهبردی کمپ دیوید این است که ایران تهدید است و بنابراین بیایید حول مبارزه با این تهدید با هم همکاری کنیم، یعنی نظم منطقه‌ای را بر اساس تقابل با تهدید ایران تعریف می‌کنند. و اتفاقاً مهم اینست که بدانیم آمریکا منطقه را در دوره گذار می‌بیند و می‌خواهد نظم جدید را بر اساس برداشتی شکل دهد که تهدید ایران مفهوم راهبردی آن است.
یعنی به معنی آن نیست که ما از بحث امنیتی خلاص شده‌ایم و اینها کوشش می‌کنند ما را دوباره امنیتی‌سازی مجدد کنند، بلکه می‌خواهند بعد امنیتی پرونده ما را در یک همکاری تشدید کنند.
دکتر متقی: اتفاقاً این سئوال مطرح است که این برجام آیا امنیت ما را بیشتر کرد یا امنیت ما را کاهش داد؟ من بحث‌هایی که دارم بحث‌های مرشایمری است یعنی رابطه قدرت و ساختار در فضای منطقه‌ای و بین‌المللی. بر این اساس اگر بخواهیم تحلیل کنیم که چرا سیاست‌های عربستان نسبت به ما تهاجمی شده است، علت اصلی این است که ما در یک حوزه دیگر از کنش دیپلماتیک و امنیتی‌مان عقب‌نشینی کردیم. شما وقتی در حوزه سیاست بین‌الملل در یک عرصه‌ای عقب‌نشینی می‌کنید مطالبات بازیگران دیگر را افزایش می‌دهید تهاجمی شدن سیاست عربستان نسبت به ما با تصور عقب‌نشینی ما در برجام بوده است.
دکتر هادیان: امنیتی‌سازی با کاهش و افزایش امنیت فرق می‌کند اینها ما را امنیتی‌سازی کردند.
دبیر: بحث ما درباره نفس برجام نیست، سئوال ما این بود که آیا تأثیر برجام بر سیاست خارجی عربستان مستقیم است یا معکوس؟ یعنی آیا عربستان آنگونه که آقای دکتر متقی می‌فرمایند، به عنوان یک بازیگر دیده است مدل امتیازگیری از ایران افزایش فشار است پس سیاستش را تهاجمی‌تر کرده است، یا اینکه آنگونه دکتر هادیان می‌فرمایند دیده است آمریکا در برجام از مدار تقابل با ایران به مدار تقابل غیرمستقیم یا حتی همکاری منتقل شده است و در نتیجه تصمیم گرفته که خود علی‌الرأس این امتیاز راهبردی را به صورت معکوس جبران کند، تا آمریکا هم مجبور شود در این پازل اقدام کند.
دکتر هادیان: یعنی خلاصه این دیدگاه این است که چون یک ظرفیت استراتژیک از ما کم شده عربستان فرصت یافته بخاطر این کاهش تقابل را به نفع خود ببیند و دو اینکه در الگوی رفتاری ما دیده است که ما در زیر فشار امتیاز می‌دهیم لذا شروع به افزایش فشار برای امتیازگیری کرده است. می‌خواهم بگویم اتفاقاً برعکس است عربستان دیده است ما از امنیتی‌سازی خارج شده‌ایم یا بهتر بگویم در مسیر خارج شدن هستیم لذا چه اسرائیل و چه عربستان می‌خواهند با تند کردن فضا ما را دوباره به فضای امنیتی برگردانند
دکتر جمشیدی: عربستان در کل دنیا مانند آمریکا وارد تحریم‌ها شده و می‌گوید بین بازار من یا بازار ایران یکی را انتخاب کنید یعنی از الگوی آمریکا قبل از برجام استفاده می‌کند. نه تنها الگویش همان است بلکه شیوه‌اش نیز همان است یعنی ائتلاف‌سازی با کشورهای عربی منطقه. دوم دوگانه‌سازی‌های اقتصادی.
دکتر هادیان: چرا؟ بخاطر اینکه دیده است ما در مسیر خارج شدن از امنیتی‌سازی قرار گرفته‌ایم بنابراین می‌خواهد ما را در همان حالت امنیتی گذشته نگه دارد.
دکتر متقی: دکتر هادیان گفتند ایالات متحده بازیگری است که قابلیت امنیتی کردن و غیرامنیتی کردن ما را دارد و من نیز با این حرف موافقم، بخشی از جدال‌های عربستان با ایران ماهیت ساختاری در نظام بین‌الملل دارد. مسئله سوریه، یمن و مسائل عربستان با ایران در عراق تماماً نشان می‌دهد که معادله و بازی فقط به ایران و عربستان مربوط نیست و بخشی از آن به ساختار نظام بین‌الملل مربوط است. معنای این ادعا که ایران در مدار غیرامنیتی شدن قرار دارد این است که از یک بازیگر چالشگر برای ایالات متحده خارج شده و به یک بازیگری در حال تبدیل است که چالش امنیتی به وجود نمی‌آورد. این وضعیت به این راحتی اتفاق نمی‌افتد. کشوری در نگاه آمریکائیها غیرامنیتی می‌شود که ابزارهای لازم را برای چالشگری نداشته باشد. در حالیکه وقایع کنونی در منطقه نشان می‌دهد که ایران نه تنها همچنان از این ظرفیت برخوردار است بلکه آن را بکار می‌بندد. در یک نگاه کلی اگر بخواهم این ادعا را با واقعیت میدان جمع کنم، باید بگویم که در حقیقت آمریکا مدیریت آشوب و عربستان سازماندهی آشوب را انجام می‌دهد.
دبیر: در یک جمع‌بندی از جلسـه می‌توانیم این گزاره که سیاست خارجی سعودی در دوره تهاجمی اخیر خود، متأثر از جهت‌گیری سیاست خارجی آمریکا در منطقه است را تأیید کنیم. لیکن درباره چگونگی اثرگذاری آن، برخی اساتید معتقدند رابطه مستقیمی بین این دو متغیر برقرار است، یعنی زمامداران عربستان بر اساس نقشی که آمریکا در دوره اخیر، خصوصاً دوره پسابرجام برای متحد منطقه‌ای خود تعریف کرده و در برخی نشست‌های سیاسی همچون کمپ دیوید 5102 درباره آن مذاکره کرده است، در حال کنش تهاجمی علیه ایران هستند و برخی دیگر از اساتید معتقدند این رفتار اگرچه فی حد ذاته و از جهت محدودسازی ایران مطلوب آمریکا است، اما پیشنهاد یا دیکته این کشور به سعودی نیست و عربستان بر اساس ادراک خود از اثرگذاری معادلات منطقه‌ای و برجام بر بهبود وضعیت امنیتی ایران و برای جبران آن، دست به انتخاب این رویه زده است.
فارغ از اثرگذاری آمریکا و سیاست‌های منطقه‌ای آن بر شدت تضاد میان ایران و عربستان، غالب اساتید بر ساختارمحور بودن تضادها و اهمیت تفاوت‌های ماهوی در ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دو کشور تأکید دارند و اثرگذاری این واقعیت بر اصلِ بروز تضاد میان دو کشور از یکسو و تعیین نتیجه نهایی این تضادِ تشدید یافته از سوی دیگر را مورد تأکید قرار می‌دهند.
البته موضوع نوع رابطه آمریکا با عربستان و تصور کاخ سفید از آورده سیاسی تهاجم سعودی به ایران، کشش بحث کارشناسی مفصل‌تری دارد که به شرط توفیق، آن را در جلسات آینده پی‌خواهیم گرفت.

با تشکر از اساتید محترم.

عربستان سعودیایرانایالات متحده آمریکاسیاست خارجی


تعداد مشاهده: 1026