ارزیابی وعده های غرب در تحولات افغانستان در دوران پساطالبان
دکتر مجتبی نوروزی
دکتری مطالعات منطقهای از دانشگاه تهران و معاون سابق رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامیایران در کابل
چکیده:
هفده سال پیش و در پی حملات 11 سپتامبر و هجوم ائتلاف غربی به سرکردگی ایالات متحده آمریکا به سرزمین افغانستان، موجی از امید در بین آحاد مختلف ملت افغانستان برای گریز از آسیبهای جنگهای متعدد ایجاد شد. امیدی که یکی از ریشههای آن وعدههای فراوانی بود که مقامات ایالات متحده میدادند. حال میتوان پس از گذشت زمانی طولانی، مروری بر این وعدهها و میزان تحقق هر یک از آنها بر اساس شاخصها و آمار موجود داشت. این مرور نشان میدهد که میزان تحقق این وعدهها هیچ نسبت قابل قبولی با میزان ادعاها، هزینهها و امیدهای دمیده شده در دل جامعه افغانستان نداشته است. این عدم توفیق خود ریشههای متعددی همچون عدم شناخت عمیق آمریکاییها از جامعه افغانستان، برخورد تاکتیکی کوتاه مدت با مسایل افغانستان و عدم توازن منطقی بین حوزههای مورد نیاز افغانستان و حوزههای مورد توجه سیاستمداران آمریکایی داشته است.
کلیدواژهها: افغانستان پساطالبان، وعدههای غرب، ایالات متحده آمریکا
این روزها بیش از هفده سال از خارج شدن نیروهای طالبان از کابل در تاریخ بیستم آبان ماه 1380 و استقرار نیروهای غربی به سرکردگی ایالات متحده در پایتخت افغانستان میگذرد. در این دوران نسبتاً طولانی سیاستها و رویکردهای نیروهای خارجی شاهد تغییرات و فراز و نشیبهای قابل ملاحظهای بوده است. اما به نظر میرسد اکنون زمان مناسبی برای ارزیابی تحقق وعدههای داده شده از سوی غرب به جامعه افغانستان باشد. وعدههایی که امیدواریهای ارزشمندی را به جامعه خسته از جنگ و ناامنی و افراط گرایی تزریق کرد. در این نوشتار تلاش خواهد شد تا با مرور این وعدهها، تا حدی میزان تحقق آنها مورد ارزیابی قرار بگیرد
الف) حذف طالبان و برقراری امنیت و آزادیهای اجتماعی؛
نخستین وعده داده شده در سخنان مقامات بلندپایه غربی در روزها و ماههای نخست پس از یازده سپتامبر، حذف پدیده طالبان و متحد اصلی آن، القاعده، از جامعه افغانستان بود. وعدهای که در همان روزهای نخست با ابهامات قابل توجهی از سوی کارشناسان آشنا به مسایل افغانستان روبرو بود. مهمترین ابهام، به تعریف طالبان بازمیگشت. در سخنرانیها و اسناد منتشر شده ازسوی غربیها منظور از طالبان به درستی مشخص نبود. چراکه در همان زمان دست کم سه تعریف از این پدیده وجود داشت. نخست، طالبان به عنوان هویتی ساری و جاری در بخشی از جامعهی سنتی افغانستان که اجرای سنتهای دینی و قبیلهای برایش اولویت نخست زندگی اجتماعی میباشد. دوم، طالبان به عنوان گروه حاکم بر امارت اسلامیافغانستان به رهبری ملامحمدعمر که دارای ساختار تقریباً تعریف شده و رهبران مشخص بود و در نهایت، طالبان به عنوان هر گروه معارضی که به مخالفت و دشمنی با دولت مرکزی افغانستان تحت حمایت نیروهای غربی بپردازد. به نظر میرسد پس از سردرگمیهای اولیه، آمریکاییها در پی تحقق هدف دیگر خود یعنی دولتسازی، که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد، تعریف سوم را برگزیدند تا بتوانند با این عنوان اهداف یاد شده در این بند را با تحقق دولتسازی گره بزنند. موضوعی که بعداً برایشان مشکلات متعددی ایجاد کرد و مجبور شدند، در قالب اسناد بالادستی خود، از پدیده طالبان بازتعریفهای متعدد کنند.
آن چه بیش از هر عاملی طالبان را به گروهی منفور در بین بخش قابل ملاحظهای از جامعه افغانستان کرده بود، نگاه قومی به سیاست و حکمرانی، اقدامات خشونت آمیز به نام دین، و محدود ساختن آزادیهای اجتماعی، به ویژه برای زنان، بود. همین موضوع باعث همراهی بخش قابل ملاحظهای از جامعه افغانستان با اقدامات نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکاییها بود تا شاید فضایی برای دستیابی به آزادیهای اجتماعی در سایه حذف طالبان و برقراری امنیت ایجاد شود.
دو سال پس از آنکه طالبان در برابر ائتلافی تحت رهبری آمریکا سقوط کرد، یک گروه از سفرای ناتو برای بررسی آنچه یک پیروزی به نظر میرسید، به افغانستان آمدند. از زمان اعلام جنگ با تروریسم در سال 2001، به گفتهی دو مقام ارشد اطلاعاتی که گزارشها را بررسی میکردند، سازمانهای اطلاعاتی آمریکا گزارش داده بودند که طالبان چنان نابود شده است که دیگر تهدیدی بهحساب نمیآید. لیکن این محاسبات غلط بخشی از الگوی ارزیابی و تصمیماتی بود که ارتش ایالات متحده را از آنچه «جنگ خوب»1 نامیده میشد، دور کرد. (اشتباهات محاسباتی چون فرار اسامه بن لادن و معاونانش و همچنین پناه گرفتن طالبان در پاکستان) با رو به وخامت رفتن اوضاع در افغانستان، رامسفلد و دیگر مقامات دولتی، جریان را تغییر داده و متحدان اروپایی را برای اعزام نیروهای نظامیخود به افغانستان ترغیب کردند. بدین ترتیب با تصمیم برای بازسازی افغانستان، اهداف بزرگی اعلام، و پروژههای عظیمیشناسایی و مشخص شد. در سال 2007، بوش، «طرح مارشال2» را برای افغانستان وعده داد که برطبقِ دادههای مرکز پژوهشیِ کنگره3، واشنگتن سالی 3.4 میلیارد دلار برای بازسازی افغانستان هزینه میکرد. همچنین کاخ سفید مدعی بود که تعداد نیروها در افغانستان افزایش یافته است. اما یک فرمانده ارشد آمریکایی گفت، حتی زمانی که نیروهای نظامی در سال 2006 افزایش یافت، وی از درک و کشف این موضوع شگفت زده شد که «من میتوانستم با انگشتان یک یا دو دستم تعداد کارشناسان کشاورزی دولتی ایالات متحده را در افغانستان بشمارم»، جایی که در آن 80 درصد اقتصاد مبتنی بر کشاورزی است.
همچنین یک پروژه 300 میلیون دلاری تصویب شده ازسوی کنگره برای کسب و کارهای کوچک هرگز تأمین مالی نشد. در همین زمینه و تحت تأثیر برخی تصمیمات اشتباه، مقامات ایالات متحده معتقدند که در مورد آنچه آمریکاییها در افغانستان خواهان یافتن آن بودند، یک سوء برداشت و تفسیر غلط وجود داشت. بهگفته جیمز دابینز، فرستاده ویژه سابق دولت اوباما در امور افغانستان، «درک کلی این بود که افغانها از خارجیها نفرت داشته و عراقیها به ما خوش آمد خواهند گفت». به طور کلی، پس از ماهها بحث و مشاجرهی ناموفق برای اقداماتِ بسیار بزرگتر در افغانستان، دابینز در آوریل 2002 یک تماس غیر منتظره دریافت کرد. وی گفت که جرج بوش قصد داشت تعهد و وعده ی آمریکا برای بازسازی افغانستان را اعلام کند.
در 17 آوریل، بوش به مؤسسه نظامیویرجینیا سفر کرد. جرج بوش گفت: «مارشال این را میدانست که پیروزی نظامی ما در برابر دشمنان در جنگ جهانی دوم باید به واسطه ی یک پیروزی اخلاقی، که منجر به زندگی بهتری برای افراد بشر باشد، دنبال شود.» وی گفت، کار مارشال «یک چراغ برای روشن ساختن این راه است و ما نیز باید آن را دنبال کنیم.» به طور کلی میتوان گفت، پروژه ی ملتسازی جرج بوش حقیر و کم ارزش بود. جرج بوش قول داد که از عارضهی «موفقیتِ اولیه» و دنبال کردنِ سالها دست و پا زدنِ بیهوده و شکست نهایی، پرهیز کند. او گفت: «ما نمیخواهیم این اشتباه را تکرار کنیم.» «ما سرسخت هستیم، ما مصمم هستیم، ما بیرحم هستیم. ما تا زمانی که مأموریتمان انجام شود، میمانیم.»
این سخنرانیِ بوش سطح انتظارات را در افغانستان افزایش داد و جایگاه کرزی را تقویت کرد. با این حال به گفتهی برخی مقامات دولتی که در این بحث شرکت داشتند، برخی از مقامات ارشد، از جمله رامسفلد، نگران بودند که «افغانستان همچون یک باتلاق بود، جایی بود کهایالات متحده موفقیتِ کمیمیتوانست به دست آورد.» واقعیت این بود که کمکها برای افغانستان در آینده روبه کاهش گذاشت. باوجود وعدههای بوش در ویرجینیا و در ماههای پس از سخنرانی خود در آوریل، هیچ برنامه یا طرحِ بازسازی دقیقی از سوی دولت منتشر نشد. به باورِ مقامات سابق، این رکود، منعکس کنندهی تنشهای درون دولت و مرتبط با نقش ایالات متحده در ایجاد ثبات در یک کشور با دولتی سرنگون شده بود.
به گفته مقامات، پس از سقوط طالبان در دسامبر 2001، آقای پاول و خانم رایس، در جلساتی محرمانه بحث کردند که، اگر ایالات متحده در حال حاضر افغانستان را از دست دهد، تصویر آمریکا در دید جهانیان آسیب خواهد دید. بدین ترتیب در جلسه ی فوریه سال 2002 در اتاق وضعیت4 کاخ سفید، پاول پیشنهاد کرد که نیروهای آمریکایی به نیروهای حافظ صلح بینالملل در کابل پیوسته و به کرزی در جهتِ گسترش نفوذش فراتر از پایتخت یاری دهند. پس از بحث و تبادل نظر در این زمینه در نهایت با فرمان برای پیگرد اعضای طالبان و القاعده و تعامل در حفظ صلح یا بازسازی، ایالات متحده در سال 2002، تعداد هشت هزار نیرو را به افغانستان اعزام کرد. بدین ترتیب، به عنوانِ یک سیاستِ جایگزین، مقامات ایالات متحده جهت تأمین امنیت کشور خود، یک برنامهی فاقد سازماندهی را برای افغانها پی ریزی کردند.
طی این طرح، ایالات متحده یک ارتش هفتاد هزارنفری را آموزش میداد؛ ژاپن حدود صدهزارمبارز شبه نظامی را خلع سلاح میکرد؛ بریتانیا یک برنامه ی مبارزه با مواد مخدر را بر عهده داشت؛ ایتالیا تغییراتی در قوهی قضایی صورت میداد؛ و آلمان نیز یک نیروی پلیسِ شصتودو هزار نفری را آموزش میداد. اما این بدان معنا بود که هیچیک تحت فرمانی کلی و جامع قرار نداشتند. در نتیجه مشکلات بسیاری در تلاشهای ایالات متحده در رابطه با افغانستان ظاهر شد. به گونهای که شانزده ماه پس از سخنرانی بوش در سال 2002، آژانس توسعه بین المللی ایالات متحده، یعنی بازوی اصلیِ توسعه خارجی این دولت، هفت کارمند تمام وقت و 35 کارمند تمام وقت قراردادی در افغانستان در اختیار داشت و 61 پست سازمانی آژانس خالی بود. بدین ترتیب به گفته ی سید طیب جواد5، سفیر پیشین افغانستان در واشنگتن، «این پروژه ی دولتسازی6 کم ارزش و خفیف، و یک رویکردِ سرهمبندی شده بود.» (David Rohde, David E. Sanger, 2007)
با وجود خروج نیروهای طالبان از شهرهای بزرگ افغانستان در همان ماههای نخست، به نظر میرسید حضور، احاطه و سلطه این گروه در مناطق مهمی از کشور همچنان پابرجاست. تا جایی که در ماه مارس سال 2002، ارتش ایالات متحده عملیات «آناکوندا7» را در برابر نیروهای طالبان راه اندازی کرد. همچنین بوش قول داد که افغانستان را بازسازی کند، اما بین سالهای 2001 تا 2009 تنها 38 میلیارد دلار پرداخت کرد. چراکه توجه بوش به سمتِ جنگ عراق جلب شد. (Amadeo, 2018)و بنابر اذعان بسیاری از کارشناسان این یکی از مهم ترین دلایل عدم دستیابی ایالات متحده و همپیمانانش به موفقیت در نخستین وعده خود در افغانستان بود.
با پایان دوران ریاست جمهوری بوش و روی کار آمدن اوباما در ایالات متحده باز هم امیدها برای پایان دادن به نزاع داخلی بین دولت مرکزی از یک سو و گروههای همپیمان طالبان از سوی دیگر و در نتیجه تأمین امنیت افغانستان قوت گرفت. چراکه در طول مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری باراک اوباما در سال 2008، وی بر خلاف اشتباهِ «جنگ گزینشی8» در عراق که برای خاتمه دادن به آن در اسرع وقت وعده داد، بر افغانستان به عنوان یک «جنگ ضروریِ»9 ناتمام و درعین حال مهم، تأکید کرد. این بدان معنا بود که وی به عنوان رئیس جمهور جدید، بر درگیریهای افغانستان در یک مسیر و شیوهای دقیقتر و مصممتر تمرکز خواهد کرد. اما باوجود لفاظیهای وی در مبارزات انتخابات ریاست جمهوری سال 2008، از لحظهای که دولت اوباما شکل گرفت، با همان معضلات و پیچیدگیهایِ مشابهی مواجه شد که دولت بوش را سردرگم و مستأصل کرده بود. بدین ترتیب با انتخابِ یک تمرکز محدود شده بر مقابله با تروریسم، ایالات متحده از تحقق آرمانها و انتظارات مردم افغانستان شانه خالی کرد. چنانچه شک و تردیدِ عمیق دولت اوباما در قبال "ملتسازی" در افغانستان، این تصمیم را عقب زد و دولت اوباما در استفاده از فرصتی دیگر شکست خورد. دولت بوش با وعده در رابطه با آنچه وی میتوانست در افغانستان انجام دهد، همچنین با وعده برای دستیابی به اهداف، تأمین و تجهیز اقداماتی در کمک به افغانستان، انتظاراتی را در این کشور به وجود آورد که در نهایت ایالات متحده نتوانست آنها را محقق کند (Felbab-Brown, 2017: 15-16).
در راستای تحقق این وعده در ماه آوریل سال 2009، اوباما هفده هزارنیرو به افغانستان فرستاد. همچنین وی قول داد که در ماه دسامبر سیهزار نیرویِ دیگر نیز اعزام کند. استراتژی اوباما در حمله به نیروهای دوباره قدرت گرفتهی طالبان و القاعده در مرز پاکستان متمرکز بود. که در همین زمینه 59.5 میلیارد دلار را به به بودجهی سال مالیِ 2009 بوش اضافه کرد. همچنین وی قول داد تا تمام نیروهای خود را تا سال 2011 از افغانستان خارج کند (Amadeo, 2018). وعدهای که عدم تحقق آن در همان زمان هم قابل پیش بینی بود و تا امروز هم چشم انداز روشنی از تحقق آن وجود ندارد.
همزمان با وعدههای انتخاباتی اوباما، نیروهای جدید ناتو10 از سال 2008 به افغانستان اعزام شدند. در اوایل آوریل سال 2008 طی نشست ناتو در بخارست، دوازده کشور وعدههای جدیدی در رابطه با اعزام نیروهای جدید به افغانستان اعلام کردند؛ اگرچه برخی از این وعدهها کمکهای بازسازی به جای نیروهای نظامیو برخی دیگر نیز، تکرار همان وعدههای پیشین بود. موارد زیر وعدههای اصلی بودند؛
1- فرانسه استقرار هزار نیرو را وعده داد. یک گردان بهاستعداد حدود هفتصد نیرو، به علاوهی دویست نیروی ویژه که قبلاً بخشی از عملیات آزادی پایدار11 بودند. سارکوزی در اواخر سپتامبر 2008 و پس از کشته شدن ده سرباز فرانسوی در ماه اوت 2008، رأی مجلس در حمایت از این مأموریت را بهدست آورد.
2- لهستان نیز بار دیگر به اعلامیهی فوریهی سال 2008 خود، که برمبنای آن چهارصد نیرو را به هزار و دویست نیرو در افغانستان اضافه خواهد کرد، متعهد شد.
3- نروژ نیز بر اضافه کردنِ دویست نیرو، در شمالِ افغانستان و به صورت قابل توجهی منفعل، یعنی جایی که نروژ مستقر بوده است، وعده داد.
4- دانمارک نیز حدود ششصد نیرو را بهاین مأموریت در جنوب اضافه خواهد کرد.
5- گرجستان همچنین برای اعزام پانصد نیرویِ اضافی در افغانستان متعهد شد.
6- کرواسی نیز با وعده برایِ دویست تاسیصد نیرو، نیروی موجود خود را دو برابر میکند.
7- جمهوری چک نیز اعزامِ یکصدوبیست نیروی جدید را وعده داد.
8- یونان و رومانی جهت فرستادنِ تعداد نامشخصی مربیان اضافی برای نیروهای امنیتی افغانستان وعده دادند.
9- نیوزیلند نیز بر افزایش مشروطِ نیروهای خود در تیم بازسازی ولایتی در ولایت بامیان متعهد شد.
10- آذربایجان نیز اعزامِ 45 نیرو، بیش از نیروهای موجود خود را وعده داد.
11- در فوریه 2008، استرالیا فرستادن نیروهای بیشتر برای تکمیل نیروهای خود، که در درگیریِ شدیدِ ولایت ارزگان در حال مأموریت بودند را رد کرد؛ لیکن قبول کرد که کمکهای غیرنظامیخود همچون آموزش پلیس و قضات افغانستان، ایجاد جادههای جدید، بیمارستانها و مدارس را افزایش خواهد داد.
12- در ماه مه سال 2008، ایتالیا اعلام کرد که در حال حاضر مایل به اعزام برخی از نیروهای خود به درگیریِ شدید جنوب میباشد.
13- بریتانیا نیز متعهد شد که نیروهای خود را در افغانستان از سطح قابل توجهِ هفتهزاروهشتصد نفر در حال حاضر، تا حدودِ هشتهزاروصدنفر افزایش دهد. اگر چهاین نیروها در ولایت هلمند خدمت میکردند، اما نیروهای اضافی به طور عمده آموزش نیروهای امنیتی افغانستان را به عهده داشتند.
14- گرچه آلمان بارها و بارها درخواست ایالات متحده را برای ارسال نیروهای خود به جنوب رد کرده است، اما اعلام کرد که سقف مجاز نیروهای خود را برای افغانستان از سههزاروپانصد نیرو به چهارهزاروپانصد افزایش خواهد داد.
15- و سنگاپور نیز اعزام 20 پرسنل نظامی برای کارهای مربوط به توسعه در ولایت ارزگان را وعده داد.
در میان وعدههای تحقق نیافته 3200 مورد مربیانی میباشند که برای نیروهای امنیتی افغانستان مورد نیاز هستند. که حدود هزار تن از3200 تفنگدار دریایی که در مارس 2008 به افغانستان اعزام شدند، مربیانی برای رسیدگی بهاین کمبود مربی بودند (Katzman, 2008: 30-2).
درخصوص تحقق وعده آزادیهای اجتماعی، به ویژه برای زنان، میتوان گفت هنگامیکه طالبان در اواخر سال 2001 از قدرت کنار زده شدند، بسیاری از زنان افغان به بهبود شرایط برای خود امیدوار بودند. سقوط طالبان و وعدههای جدیدی از صلح و حکومتداری مشروع امید از آن میداد که زنان و دختران افغان به زودی از حقوق و آزادیهای بیشتر برخوردار خواهند شد. به گونهای که در سراسر جهان، بازیگران بین المللی روندی از بهبودِ سالها زندگیِ در رنج و سختی را برای دختران و زنان افغان وعده دادند. لیکن حکومت مرکزی افغانستان هنوز قادر به حفاظت از حقوق زنان و دختران، به ویژه در خارج از پایتخت، نیست. عدم توانایی جامعه بین المللی در تحقق تعهدات خود نسبت به زنان در افغانستان نیز، وعده دموکراسی در دوران پساطالبان را تهدید میکند. در نتیجه بسیاری از زنان در رابطه با روند بازسازی و صلح در افغانستان که به واسطه ی سقوط طالبان و موافقتنامه بن در دسامبر سال 2001 به جریان افتاد، ناامید هستند (Human Rights Watch, 2002: 4).
همانگونه که مشاهده میشود ایالات متحده در محقق ساختن نخستین و مهم ترین بسته سه گانه خود ناموفق بوده است. تا جایی که هنوز هم امنیت، اساسی ترین چالش در افغانستان است. حدود 21 شبکه ستیزهجو و شبه نظامیاز جمله طالبان، شبکه حقانی، داعش، القاعده و... در منطقهی افغانستان-پاکستان فعالیت میکنند. بر اساس برآوردهای نظامی، 14٪ خاک کشور تحت کنترل شورشیان قرار داشته و 30٪ دیگر نیز همچنان در صحنهی رقابت و منازعه باقی مانده است. حملاتِ اخیر و تحقیقاتِ مستقل در این زمینه، ارقام مذکور را به چالش کشیده و زیر سؤال میبرد. به گونهای که خیزشِ ناگهانی و فزایندهی اخیر در اقدامات خشونت آمیز، امیدها برای پیشرفت در روند صلحی که به واسطهی یک آتش بسِ متقابل سه روزه در ماهِ ژوئن و نشستی بین طالبان و مقامات آمریکایی در ماه ژوئیه جرقه خورد را، از بین برد.
تعداد مرگومیر افراد غیر نظامیدر نُه ماه اول سال 2018 در مقایسه با مدت مشابه در سال 2017، از 2666 به 2789 رسید. یعنی 5٪ افزایش یافته است. استفاده از بمبها یا وسایل انفجاریِ دست سازِ انتحاری و غیرانتحاری، علت اصلی تلفات غیرنظامیان بوده و تقریبا نیمیاز تلفات غیرنظامیان را به همراه داشته است. افراد غیرنظامیکه در ولایات ننگرهار، کابل، هلمند، غزنی و فاریاب زندگی میکنند، بیشتر از افراد دیگر در سایر مناطق تحت تأثیرِ این جنگ و خشونت قرار دارند.
در زمینه آزادیهای اجتماعی هم با وجود تلاش گسترده غربیها و پیشرفت نسبی ظاهری در این زمینه بهویژه در شهرهای بزرگ، باورهای جامعه سنتی افغانستان با ارزشهای ترویج شده از سوی غربیها در تعارض بوده و این تلاشها شکاف اجتماعی دیگری به شکافهای اجتماعی موجود در جامعه افغانستان نظیر شکافهای قومی، زبانی، مذهبی، نسلی و... افزوده است.
ب) بازسازی افغانستان؛
همان طور که پیش از این اشاره شد دولتمردان غربی دریافته بودند تحقق بسته نخست وعدههایشان بدون بازسازی زیرساختهای کشور افغانستان ناممکن است لذا از همان روزهای نخست حضور در این کشور وعدههای فراوانی برای بازسازی کشوری که سه دهه درگیر جنگهای داخلی فراوان بود را دادند و انتظارات و امیدهای فراوانی ایجاد کردند.
به عنوان مثال وعدههایی که جرج بوش ذیلِ طرح مارشال برای افغانستان مطرح کرد شامل موارد زیر بود:
1- ایجاد نیروهای امنیتی؛ به گفته بوش: «با یاری در جهت آموزش نیروهای افغانستان و توسعه ارتش ملی خود، صلح به دست خواهد آمد.» 2- ایجاد زیرساختها، خدمات؛ به گفته بوش: «ما در افغانستان سخت کار میکنیم: میدانهای مین را پاکسازی میکنیم. جادهها را بازسازی میکنیم. و مراقبتهای پزشکی را بهبود میبخشیم.»3- پیریزی اقتصادی قانونی؛ به گفته بوش: «ما در افغانستان به منظور توسعهی اقتصادی که بتواند مردم خود را بدون تأمین تقاضای جهانی برای مواد مخدر، تغذیه کند، فعالیت میکنیم.» 4- ساخت دولت؛ به گفته بوش: «با کمک به افغانستان در جهت توسعه ی دولتِ پایدارِ خود، صلح به دست خواهد آمد.» (Lawrence, 2011)
حتی پیش از سقوط طالبان در اوایل ماه نوامبر سال 2001، جرج بوش در سازمان ملل وعده داد «آن زمان کهاین رژیم (طالبان) از بین رفت. آمریکا در کمک به مردم افغانستان برای بازسازی کشور خود به جهان خواهد پیوست.» در ماه اکتبر سال 2002 نیز وی «تعهد کامل به آیندهای از پیشرفت و ثبات برای مردم افغانستان» را متعهد شد. اما ایالات متحده و متحدان آن، در تحقق وعدههای خود کم آورده و از پیشبردن وعدههای خود کوتاه آمدند. (Adriana Lins de Albuquerque, Micheal O'Hanlon, 2004)
علاوه بر آمریکاییها، سایر دولتهای جهان هم در کنفرانسهای متعدد، که به منظور کمک به افغانستان تاکنون شکل گرفته است، وعدهها، کمکها و وامهای مختلفی درنظر گرفته اند. رهبران افغانستان در سال 2002 اذعان کردند که افغانستان برای بازسازی سالهای 2002 تا 2010، به 27.5 میلیارد دلار نیاز دارد. از جمله وعدههای ایالات متحده در این زمینه، وعده برای حدود 30 میلیارد دلار در کنفرانس اهدا کنندگان12 در توکیو (سال 2002)، برلین (آوریل 2004)، کابل (آوریل 2005) و لندن (فوریه 2006) بود. که از این تعهدات برای بازسازی افغانستان، حدود نیمیاز طریق مشارکتها و اعانههای غیر آمریکایی13 بوده است. با وجود این، تمام مقادیر وعده داده شده از کمکهایِ غیر آمریکایی دریافت نشد.
توافقنامهی افغانستان14 به دیدگاه و نظرِ رهبران افغان متکی بود، که برمبنایِ آن نسبت بالایی از کمکها برای بازسازی افغانستان، به طور مستقیم ازسوی جامعهی اهداء کننده، هدایت نشده و از طریق دولت افغانستان انجام شود. لیکن با توجه به گفتهی وزیر دارایی در آوریل 2007، تنها حدود 3.8 میلیارد دلار از وجوه پرداخت شده از طریق دولت افغانستان هدایت شده است. همچنین در 12 ژوئن 2008، افغانستان به طور رسمیاستراتژی توسعه ملی افغانستان15 را در پاریس ارائه و برای 50.1 میلیارد دلار در طول سالهای 2009 تا 2014 از اهداکنندگان بین المللی درخواست کرد. از این مقدار، 14 میلیارد دلار برای بهبود زیرساختها از جمله فرودگاهها و راه آهن درخواست شد. 14 میلیارد دلار دیگر نیز برای ایجاد نیروهای امنیت ملی افغانستان و حدود 4.5 میلیارد دلار نیز برای توسعه کشاورزی و روستایی بود. با این حال، با اشاره به فقدان نسبیِ شفافیت در حکومت افغانستان، اهدا کنندگان مبلغ 21 میلیارد دلار را وعده داده و متعهد شدند؛ این مبلغ شاملِ 10.2 میلیارد دلار بود که ازسوی ایالات متحده تعهد داده شده بود. اما از دیگر وعدههای مالی در این زمینه میتوان بهاین موارد اشاره کرد: بانک توسعه آسیایی 1.3 میلیارد دلار را متعهد شد؛ بانک جهانی متعهد به 1.1 میلیارد دلار گردید؛ بریتانیا برای 1.2 میلیارد دلار تعهد داد؛ فرانسه 165 میلیون دلار را تعهد داد؛ ژاپن 550 ملیون دلار متعهد شد؛ آلمان 600 میلیون دلار واتحادیه اروپا نیز 770 میلیون دلار را تعهد کردند (Katzman, 2008: 54-55).
با این وجود پس از چهار دهه جنگ، چالشهای اقتصادی و توسعهای بزرگی در افغانستان وجود دارد که نمیتواند با کمکهای بشردوستانه حل شود. حدود 39 درصد از جمعیت، زیر خط فقر زندگی میکنند، حدود 10 میلیون نفر به خدمات بهداشتی ضروری دسترسی محدود داشته و یا اصلا دسترسی ندارند، و تقریبا 3.5 میلیون کودک به مدرسه نمیروند. نرخ مرگومیر کودکان در میانِ بالاترین میزانِ آن در جهان، یعنی 70 مرگومیر در هر هزار تولد میباشد. همچنین افغانستان یکی از تنها دو کشور در سطح جهانی است که در آن بیماری فلج اطفال بومیاست. همچنین به طور عمده به دلیل فقدان یا دسترسی محدود به فرصتهای شغلی پایدار، حدود 1.9 میلیون نفر به شدت با ناامنی غذایی مواجه هستند و این در حالی است که 40 درصد از تمام کودکان زیر سن پنج سال در این کشور کم رشد کرده اند.
لذا مشاهده میشود با وجود وعدههای فراوان داده شده از سوی کشورهای مختلف، به دلایل متعدد پیشرفت در این زمینه متناسب با وعدهها، هزینهها و انتظارات ایجاد شده نبوده است. مهمترین این دلایل عبارتند از؛ فساد گسترده دولتی، عدم پایبندی کشورهای مختلف به تعهدات داده شده و فقدان یک استراتژی و برنامه یکپارچه بازسازی در سایه اقدام کشورهای مختلف بر اساس سلیقه و تشخیص خود.
ج) مبارزه با مواد مخدر؛
تولید و قاچاق مواد مخدر طی دهههای گذشته یکی از دلایل اصلی ریشه دواندن فساد در اقتصاد ملی افغانستان و در نتیجه رشد حضور گروههای مسلح غیرقانونی در جغرافیای این کشور بوده است. لذا غربیها در اولین وعدههای خود تلاش کردند که با این پدیده به عنوان ریشه بسیاری از نابسامانیهای افغانستان مقابله کنند.
تحت مفهومِ «ملتهای پیشوا16» در جهتِ مأموریت کمکهای بین المللی در افغانستان و از طریقِ یک کشور مسؤول خاص، به منظورِ بازسازی در یک منطقهی خاص؛ در سال 2002 بریتانیا موظف به اقدام در حوزهی مبارزه با مواد مخدر شد. بدین ترتیب، در طول فصل رشد خشخاش طی سالهای 2002- 2003، بریتانیا با اختصاصِ 71.75 ملیون دلار بهاین برنامه، وعده داد؛ به کشاورزانی که خود مزارع زیر کشت خشخاش را نابود کنند بابت هر جریب 350 دلار میپردازد. لیکن از همان آغاز، این سیاست با مشکلات متعددی از جمله فساد و مخاطراتِ اخلاقی، روبرو گردید و در نتیجه این سیاست در کمتر از یک سال متوقف شد (Felbab-Brown V. , 2016: 6).
علاوه بر دشواریهای پیشروی این امر به نظر میرسد یک تحلیل جدی موجود غربیها را از حل این مشکل منصرف ساخته است. این تحلیل مبتنی بر این نگاه است که تا زمانی که تقاضا برای مواد مخدر در سطح جهانی وجود دارد، حذف کشت این مواد در افغانستان به معنای جایگزین شدن مناطقی دیگر در سطح جهانی میباشد. مناطقی که ممکن است مخاطرات بیشتری را متوجه اروپای غربی و ایالات متحده نماید.
د) آموزش و توانمندسازی نیروهای امنیتی افغانستان؛
همانطور که پیش از این اشاره شد علاوه بر ایالات متحده به عنوان نیروی اصلی حاضر در صحنه افغانستان در دوران پساطالبان کشورهای دیگری هم در این زمینه متعهد شدند که مهمترین ایشان آلمان بود. در سال 2002، بر اساس درخواست دولت موقت افغانستان و سازمان ملل، آلمان مسؤولیت هماهنگی بین المللی جهتِ بازسازی نیروهای پلیس افغانستان را برعهده گرفت. بدین ترتیب طی دومین کنفرانس کشورهای کمک کننده17 در برلین در 13 مارس 2002، دولت فدرال آلمان تصمیم گرفت دفتری برای پروژه بازسازی نیروهای پلیس افغانستان را تأسیس کند. مبنایِ فعالیتِ این اداره موافقتنامهای در 15 مارس سال 2002 بود که ازسوی وزارت کشور آلمان و وزارت کشور دولتِ موقت افغانستان به امضاء رسید. این توافق نامه اعطای کمکهای آموزشی و تجهیزاتی برای نیروهای پلیس افغان را وعده میداد (Feilke, 2010: 7).
در این زمینه با وجود تلاشهای فراوان صورت گرفته به ویژه از طرف فرماندهان بومی نیروهای امنیتی افغانستان و پیشرفتهای قابل ملاحظه هنوز وضعیت این نیروها تا رسیدن به سطح مطلوب برای تأمین امنیت مردم کشور خود فاصله فراوانی دارد.
ه) دولت-ملتسازی در افغانستان؛
میتوان گفت شاه بیت اهداف و وعدههای داده شده تلاش برای رسیدن به نقطه مطلوب شکل گیری دولت-ملت افغانستان و رفع ریشهای بسیاری از زمینههای منازعه در این کشور بوده است. در این زمینه اتکای آمریکاییها به مدل آمریکایی دولت-ملتسازی که مبتنی بر شکل گیری و توسعه دولت مرکزی قدرتمند و سپس دستیابی به ملت یکپارچه افغانستان را میتوان اصلیترین دلیل عدم تحقق این وعده دانست. چراکه واقعیتهای تاریخی و اجتماعی افغانستان، آمادگی لازم برای پیروی از این مدل را سلب میکرد. اما آمریکاییها بدون توجه بهاین واقعیتها، به ویژه شکاف قومیو بحران هویت ملی موجود همچنان بر تداوم رویکرد خود اصرار دارند.
جمعبندی:
نخستین و پرتکرارترین وعدههای مقامات غربی در نخستین روزهای حضور در کابل بسته سه گانهای از وعدهها شامل حذف طالبان، برقراری امنیت و توسعه آزادیهای اجتماعی بود. اهدافی که در نگاه نخست دستیابی به آنها چندان سخت به نظر نمیرسید. با گذشت زمان زمامداران ایالات متحده دریافتند که رسیدن بهاین وعدهها جز با تکمیل فرآیند دولت-ملت سازی در افغانستان ممکن نیست و این پروژه راهنمای برنامهریزیهای ایشان قرار گرفت اما، به اشتباه، مسیری بر اساس مدل آمریکایی مبتنی بر دولتسازی در نظر گرفتند و برای توسعه توان دولت مرکزی وعدههای سه گانه دیگری بر وعدههای پیشین خود افزودند که شامل بازسازی افغانستان، مبارزه با مواد مخدر و آموزش و توانمندسازی نیروهای امنیتی افغانستان بود. امروز پس از 17 سال در برخی از این حوزهها توفیقات نسبی به دست آمده و در برخی دیگر حتی وضعیت از زمان حکومت طالبان وخیم تر شده است. اما در مجموع میتوان گفت که توفیقات به دست آمده نتواسته است رضایت جامعه افغانستان را تأمین کند و توجیه کننده میزان هزینههای انجام شده باشد. ریشههای این عدم توفیق را میتوان عدم شناخت عمیق آمریکاییها از جامعه افغانستان، برخورد تاکتیکی کوتاه مدت با مسائل افغانستان و عدم توازن منطقی بین حوزههای مورد نیاز افغانستان و حوزههای مورد توجه سیاستمداران آمریکایی دانست که بحث در مورد هر یک خود مجالی دیگر میطلبد.
پانوشت
1 -“the good war”
2 -“Marshall Plan”
3 -Congressional Research Service
4 -Situation Room
5 -Said T. Jawad
6 -state-building
7 -Anaconda
8 - “war of choice”
9 -“war of necessity”
10 -New NATO Force
11 -Operation Enduring Freedom (OEF)
12 -donors conferences
13 -non-U.S. contributions
14 -The Afghanistan Compact
15 -Afghan National Development Strategy
16 -“lead nations”
17 -donor conference
منابع:
Adriana Lins de Albuquerque, Micheal O'Hanlon. (2004, oct 18). post taliban regime needs international commitment. بازیابی از The Irirsh Times: https://www.irishtimes.com/opinion/post-taliban-regime-needs-international-commitment-1.1162462
Amadeo, K. (2018, Aug 29). Afghanistan War Cost, Timeline and Economic Impact . بازیابی از The Balance: https://www.thebalance.com/cost-of-afghanistan-war-timeline-economic-impact-4122493
David Rohde, David E. Sanger. (2007, Aug 12). How a ‘Good War’ in Afghanistan Went Bad. بازیابی از The New York Times: https://www.nytimes.com/2007/08/12/world/asia/12afghan.html
Feilke, M. (2010). German Experiences in Police Building in Afghanistan. GRIPS.
Felbab-Brown, V. (2016). No Easy Exit: Drugs and Counternarcotics Policies in Afghanistan. Washington DC: The Brookings Institution.
Felbab-Brown, V. (2017). Afghanistan Affectations How to Break Political-Criminal Alliances in Contexts of Transition. Tokyo: UNU-CPR.
Katzman, K. (2008). Afghanistan: Post-War Governance, Security, and U.S. Policy. Washington DC: CRS.
Lawrence, Q. (2011, september 2). In Afghanistan, Reviewing A Decade Of Promises. بازیابی از National Public Radio: https://www.npr.org/2011/09/02/140119641/in-afghanistan-reviewing-a-decade-of-promises
Watch, H. R. (2002). “We Want to Live As Humans”: Repression of Women and Girls in Western Afghanistan. Human Rights Watch.
تعداد مشاهده: 1626